eitaa logo
💙 شیدایی 💙
4 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
. . عبیدالله بن حر جعفی پدرش حر بن مجمع بن خزیم جعفی است . عبیدالله از دلاوران و شجاعان عرب و در میان قوم خود از بزرگان در فضل و شرف بود! . . در سال ۶۰ عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود . اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد. . نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، . . خیمه‌ای دید و پرسید که آن از کیست؟ . گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی . امام(ع) کسی را نزد او فرستاد تا او را به یاری دعوت کند، . . ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» . . فرستاده امام بازگشت و پاسخ را به امام(ع) رساند. . پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و گفت: . . «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه می‌کند، . آیا نمی‌خواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» . . گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته می‌شوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، . ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده . و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافته‌ام.» . . حسین(ع) از او روی برگرداند و فرمود: . . «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» . و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: . و ما کنت متخذ المضلین عضدا . .  ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم.» . امام ادامه داد: . «اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! . زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، . خداوند او را به رو در آتش جهنم می‌اندازد و هلاک می‌شود.» . . عبیدالله پس از واقعه کربلا، به شدت از کوتاهی و قصور خودش پشیمان شد و دائما خود را ملامت می‌کرد . و این شعر را زمزمه میکرد آه از حسرتی که تا زنده‌ام در میان سینه و گلویم در جریان است. . . با قیام مختار ثقفی برای خونخواهی امام حسین(ع)به نیروهای مختار پیوست و او را همراهی کرد . اما بعد از مدتی برمختار خروج کرد و عهدی که با او بسته بود، شکست و روستاهای اطراف شهر کوفه را غارت و عمال مختار را کشت و اموالشان را گرفت و به سپاه مصعب بن زبیر برای جنگ با مختار پیوست . و سر انجام سپاهیانش او را در فرات انداختن و غرق کردن . . @sheydayiiiii
  . . عمرو، به همراه پسرعموی خود در منزل بنی‌مقاتل به محضر امام حسین وارد شد. . در ابتدا عموزاده‌اش به امام گفت: «این سیاهی که در محاسن شما می‌بینم از خضاب است یا موی شما بدین رنگ است؟»  . . حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی‌هاشم زود سپید می‌شود... آیا برای یاری من آمده‌اید؟»  . . عمرو بن قیس گفت: «عایله زیادی دارم، مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی‌دانم کار به کجا می‌انجامد. خوش ندارم امانت مردم از بین برود!» . . پسرعمویش نیز همانند او پاسخ داد.  . . امام فرمود: . پس‌ازاین جا بروید تا فریاد ما را نشنوید و ما را نبینید، . همانا هر کس ندای ما را بشنود و یا ما را ببیند و پاسخ نگوید و به یاری‌مان نشتابد، سزاوار است که خداوند او را به بینی در آتش افکند.»  . . گردباد دنیاگرایی در پوشش فریبنده عائله‌مندی و امانت‌داری مردم، ‌ . ابن قیس و عموزاده او را در دام خود نهاد و آن دو را از همراهی با کاروان نور و راه‌یابی به بهشت جاودان بازداشت . و در کویر نفس سرکش جای داد.  . . «و ما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور.» .. .                            @sheydayiiiii
. . ضحاک فرزند عبدالله مشرقی . از مردان بنی همدان بود . ضحاک به همراه مالک بن نضر در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام (علیه السّلام) و یارانش ملاقات کرد . . او به خدمت امام (علیه السّلام) رسید و سلام کرد و نشست . . امام (علیه السّلام) پاسخ سلامش را دادند و ضمن خوش آمد گویی از علت آمدنش پرسش نمود. . ضحاک گفت: «برای عرض سلام خدمت رسیدم و از خداوند سلامت و عافیت شما را خواستارم آمده ام تا خبری از وضعیت مردم کوفه برای شما نقل کنم . . و آن این که آنان برای نبرد با شما اجتماع کرده اند.» . امام (علیه السّلام) فرمود: . .«حسبی الله و نعم الوکیل.» . . ضحاک برای امام (علیه السّلام) دعا کرد . امام (علیه السّلام) از آن ها علت عدم همراهی اش را جویا شد. . مالک بن نضر گفت من عیال وارم و مقروضم وبا ید به آن ها برسم . . ضحاک گفت: «من فردی عیال وارم و به مردم مقروض هستم اما من تا جایی که دفاع من سودی به حال شما داشته باشد نزد شما می مانم و زمانی که احساس کنم بودنم سودی برایتان ندارد از شما جدا می شوم.» . . زمانی که به دستور عمر بن سعد اسب های یاران امام (علیه السّلام) را پی کردند ضحاک اسب خود را در خیمه ای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت . . . ظهر عاشورا زمانی که از یاران امام (علیه السّلام) جز اهل بیت ایشان و سوید بن عمرو و بشیر بن عمرو کسی باقی نمانده بود، . نزد امام آمد و شرط خود را متذکر شد و از حضرت اجازه خواست تا برود. . . امام (علیه السّلام) فرمود: «با چه وسیله ای می روی؟» . ضحاک پاسخ داد: «چون دیدم اسب ها را پی می کنند اسبم را در خیمه ای مخفی کرده ام تا آسیبی نبیند. سوارش می شوم و از معرکه می گریزم.» . . امام (علیه السّلام) به او اجازه رفتن داد و فرمود: «خود دانی.» . پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت. . . . . . پ.ن: من بیشتر از همه از ضحاک شدن میترسم ...... . .                            @sheydayiiiii
بن ابی مسلم . . «هرثمة بن ابي مسلم» در روز عاشورا همچون حرّ بن يزيد رياحي از سپاه كفر فاصله گرفت . و به جبهه حق ملحق شد ولي سرانجامِ اين دو تن يكسان نبود . . هرثمه از ياران اميرمؤمنان بود، ولی پس از آن به لشكر باطل پيوست و تا روز عاشورا جزو لشكريان عمر سعد بود. . . هرثمه مي گويد: . من در شمار لشكر عبيدالله بن زياد بودم. روز عاشورا در كربلا با ديدن درختي به ياد خاطره اي افتادم . که موجب دگرگوني در درون من و عامل جدايي ام از لشكر عمربن سعد شد. روزگاری به همراه سپاهیان امام علی در جنگ صفین  در بازگشت سپاه امام در کربلا توقف نمود. . پس از برپایی نماز صبح، حضرت امیر مشتی از خاک کربلا را برداشت و آن را بویید و فرمود: . . ای خاک! همانا از تو مردمی محشور می شوند که بدون حسابرسی وارد بهشت می گردند . . وقتی به یاد آن افتادم، بر شترم نشستم و به سمت امام حسین علیه السلام رفتم. . . پس از عرض سلام، حرفی که از پدر والای ایشان شنیده بودم بازگو کردم . امام فرمود: با ما هستی یا بر ضد ما؟ . گفتم: «نه با شما هستم و نه بر شما! دخترانم را در شهر نهادم و از ابن زیاد برایشان نگرانم» . . حضرت در پاسخ فرمود: . برو! تا آن که قربانگاه ما را نبینی و صدای ما را نشنوی . قسم به آن که جان حسین در دست اوست، اگر کسی امروز صدای ما را بشنود و به یاریمان نشتابد، هر آینه خداوند او را با صورت در دوزخ می افکند» . اگر فقدان توکل و دلبستگی به دنیا قرین زندگی انسان گردد، اندیشه و دیدگاهی چون هرثمه خواهد داشت . او که خود شاهد همراهی زن و فرزند امام حسین علیه السلام و سایر بنی هاشم و حضورشان در صحنه بحرانی کربلاست، . از فرزندان خود یاد می کند و به بهانه نگرانی حال آنان از همراهی با حجت خدا روی گردان است . . پ.ن: ميان مورخان اختلاف است كه آيا هرثمه در لشكر امام حسين عليه السلام بود و كناره گرفت يا در لشكر عمرسعد بود و به حسين بن علي عليهماالسلام نزديك شد و سپس جنگ را رها كرد و رفت. . .                           @sheydayiiiii
. . عمر اطرف فرزند اميرالمؤمنين علي عليه السلام است وي با حضرت رقيه دختر اميرالمؤمنين دو قلو بدنيا آمدند . مادرشان «ام حبيبه» دختر ربيعه بود. . وجه تسميه ي آن حضرت به «اطرف» به خاطر اين بود كه در برابر عمر اشرف فرزند علي بن الحسين قرار داشت . . و چون برتري عمر پسر اميرالمؤمنين فقط از طرف پدر بود و از صديقه طاهره نبود، . . ولي عمر پسر علي بن الحسین عليه السلام هم از نسل اميرالمؤمنين بود . . و هم از نسل فاطمه ي زهرا لذا او را اطرف خواندند در برابر ديگري كه او را اشرف گفتند. . . عمر اطرف هشتاد و پنج سال عمر كرد . و با اسماء دختر عقيل بن ابيطالب دختر عموي خود ازدواج نمود، . داراي چند فرزند شد، ولي از همه ي پسرهاي اميرالمؤمنين كوچكتر بود، و بعد از تمام فرزندان پدر از دنيا رفت، شخص فاضل و مستقيم العقيده اي بود. عمر اطرف فرزند اميرالمؤمنين به سيد الشهداء عليه السلام عرض كرد: . . برادر جان: من از ابا محمد امام مجتبي (ع) شنيدم از پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام حديث مي كرد كه: تو كشته خواهي شد، بنابراين اگر با يزيد بيعت كني به نظرم بهتر باشد. . . حسين عليه السلام در پاسخ برادر فرمود: من خودم از پدرم شنيدم كه مي فرمود: . . رسول خدا به من فرمود: . تو و حسين هر دو كشته خواهيد شد . و قبر تو نزديكي هاي قبر من خواهد بود، . . تو فكر مي كني آنچه را كه تو مي داني من از آن ناآگاهم؟ . . من هرگز تسليم اين آدمهاي پست نخواهم شد. . . فاطمه بايد به ديدار پدرش بشتابد و از دست امت كه اين همه به ذريه اش جسارت كردند شكايت كند، . . و كساني كه فاطمه را به خاطر ذريه اش آزردند هرگز به بهشت نخواهند رفت . . . لا بدّ ان ترد القيامة فاطم . و قميصها بدم الحسين ملطخ . ويل لمن شفعاؤه خصماؤه . و الصور في يوم القيامة ينفخ  . . . .محرم_1440                           @sheydayiiiii
های مرتبط با نام 💙💙💙💙
اره دقیقاا همین جا دقیقاا همین جا بابا جان رو پله ی همین حجره نزدیک به منبر زیر همین طاق دلم تنگه . . برای دیدنتون برای خیره شدن به گنبدتون برای اشکِ رسیدنِ بعد از مدت ها دلتنگی نه چیزی نمیخوام .... . فقط میخوام نگاهتون کنم بگم دلم خیلی تنگ شده بود . مثل بچه ای که از پدرش دور بوده و حالا بعد از مدت ها دیدتش . تمام دلتنگیمو بی پناهیمو بی کسیمو هق هق گریه کنم کنارتون . . بزار درد و دلهامون گم بشه تو صدای دَم گرفتن زائرین پاکستانی و هندی . . بزار بین حرف هامون صدای روضه ی گل یاست حواس جفتمون رو پرت کنه . . میدونی اقا جان بزار راحت بگم بَند دلمین . اسمتون که میاد انگار رگ تازه ای تو قلبم متولد میشه من اینجا رو به رو شما . کلمه به کلمه میخونم اما انگار نمیفهمم . . وسعت این کلمه ها بیشتر از درک روح ناچیز منه یا اَبا لغَیثِ .... مگر دارم کسی رو جز شما . یا اَبَا الَحَسَنَین ..... که هر دم و بازدمم به لطف و برکت حضور این دو آقا زاده است . یا سَیفَ اللهُ .... قدرت خدا روی زمینی آقا جان . یا بابَ اللهِ ... چه درست گفت شهریار در وصف شما به علي شناختم به خدا قسم خدا را . بِحَقَّ لُطفِکَ الخَفیَّ ....... قسم به اون رزق های پنهانی قسم به اون حرف های در گوشی قسم به اون لطف های دو نفره قسم به قلبی که با لطفت ارام میگیره . یا قَهّارُ تَقَهَّرتَ بِا لقَهرِ وَ القَهر ُفی قَهرِ قَهرکَ ....... تنم میلرزه از این بند آقا حتی خیال بی تو شدن میکشد مرا کارم به روز های جدایی نمیکشد . . یا مَظهَرَ العَجائِبِ یا مُرتَضی عَلِیُّ ...... عجیبه ! عجیب حکایت عاشقی شما حکایت حُب شما در قلب ها . رَمَیتَ مِن بَغی عَلَیَّ بِسَهمِ اللهِ وَ سَیفِ اللهِ ..... یقین دارم و از این یقین نگرانم دل شکسته ام و بهتر از همه میدونی اماا نمیخوام به ظلمی که دیدم گرفتار بشه . . میتونی قهاری .... مظهر تمام عجایبی . به ذره گر نظر لطف ابو تراب کند . به اسمان رود و کار افتاب کند از اون نگاه ها میخوام نه برای خودم . برای کسی که با نگاهت اروم بگیره تمام روحش و دیگه دلی نشکنه . . من کوچکم کوچک ترین نه مصلحت میدونم نه خیر قلبم رو زندگیم رو روحم رو ارزو هام رو میسپرم به شما . بابا جان اقا جان . اول به خدا و بعد به شما که واقف ترین به حال و روز همه ی مایین اُفَوَّضُ اَمری اِلیَ اللهِ اِنَّ اللهُ بَصَیرٌ بِالعَبادِ میدونین بابا جان مهم نیست که دلم رو شکستن و مسیر زندگیمو عوض کردن چون اولادت نبودم مهم اینه که دوستت دارم @sheydayiiiii
@sheydayiiiii برای خودش در قرآن ضمیر خصوصی داشت:« کَ » همین « تـو »‌یِ خـودمـان ... خدا محمد صداش نمی‌کرد. دو‌سه‌جا بیشتر اسمش را نیاورد. آن‌هم وقتی بود که داشت با مردم حرف می‌زد وقتی ها بین خودشان بود همیشه همین « کَ » را می گفت: وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ(قلم/٤) این ضمیر مال هیچ کس نبود، غیر خودش ..... . عتابهای به را دوست دارم: أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (شرح/١) مگر ات تنگ نبود ما کمکت کردیم؟ وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ (شرح/٢) مگر بارهای روی دوشت را ما برنداشتیم؟ أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ(ضحی/٦) مگر خودت یتیم نبودی ما پناهت دادیم؟ تشرهای خدا به پیامبر، لحن عجیبی دارد حتی اگر مفسرین بگویند : خدا به پیامبر تشر زده که مردمان دیگر، حواسشان را جمع کنند، موضوع فرقی نمی‌کند تازه قشنگتر هم می‌شود ... اینکه وقتی می‌خواهی یک حرفی را حالی مردم کنی هی بگوئی : محمد ما هم اگر این کار را بکند می‌زنیم رگ قلبش را قطع می‌کنیم . وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ، ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ (الحاقه/۴۴تا۴۶) یا بگویی شما می‌میرید ، حتی این ما هم می‌میرد همین، خودش خیلی است. اصلا همین را دوست دارم. همین که مردم کار غلط می‌کنند خدا محمدش را عتاب می‌کند. همین که هی جلوی بقیه، از این رسولش مایه می‌گذارد. حتی ما آدم معمولی ها هم می‌فهمیم این یعنی چه .... . . پدر عالم !اعوذ به آغوشت ♡..
داستان
. . در سرزمين مكه در خاندان عبد مناف، دختری پاك از خانواده متوسط می‌زيست كه آثار پاكی و درخشندگی در همان دوران كودكی و جوانی از چهره معصومش ديده می شد. . . هيچ كس نمی دانست او لياقت آن را می يابد كه مادر بزرگترين انسان جهان خلقت، يعنی حضرت محمد (ص) گردد. . . پدر آمنه، يعنی وهب، بزرگ بنی زهره و جدش عبدمناف بن زهره است كه همرديف پسر عمويش «عبدمناف بن قصی» می باشد و به جهت احترام، «مُنافَين» يعنی دو نفر مناف نام خوانده می شوند. . . جده پدرش «عاتكه»، دختر  اوقص بن مره بن هلال السليمه، يكی از عواتك سه گانه ای كه پيامبر (ص) به آن افتخار كرده و فرموده است: . . «اَنَابنُ العَواتِك مِن سَليم». . . اجداد مادر آمنه از نظر ريشه و اصالت، كمتر از اجداد پدری وی نيستند، . . زيرا مادرش مرۀ، دختر عبدالعزی است . . جده مادری وی، ام حبيب دختر اسد بن عبدالعزی بن قصی می باشد. . . حضرت آمنه، مادر پيامبر اسلام (ص) به روايتی 76 سال پيش از هجرت در مكه مكرمه ديده به جهان گشود. . . آمنه در خاندان اصيل و ريشه داری، پای به عرصه وجود گذارد، تا نقش عظيمش را به عنوان مادری تاريخی ايفا نمايد. . . عزت و احترام دو مناف در او جمع گرديد تا جايی كه پيامبر اكرم (ص) به اين نسبت خود در حديثی (كه از ابن عباس روايت شده است) مباهات نموده، . می فرمايد: . . خداوند مرا از پشتهای خالص به ارحام پاك منتقل كرد و به شاخه هايی تقسيم شد، كه من در بهترين آنها قرار گرفتم. . . دوران كودكی آمنه در بهترين محيط آغاز شد. از اصالت نسبت و شخصيتی والا برخوردار بود . . و اين تا بدان حد بود كه اصالت و عظمتش در ميان مردم شريف مكه جلوه خاصی داشت. . . او گل سر سبد قريش و دختر سرور بنی زهره بود. . . آن چنان در زير پوشش حجاب از ديد مردم پنهان و ايمن از ابتذال بود كه راويان نتوانسته اند زيبايی چهره اش را بيان كنند و جرأت آن را نداشته اند كه چهره اش را ترسيم نمايند. . . حتی مورخان موفق نشده اند اوصافش را بنويسند؛ . . ❤️ @sheydayiiiii
. . آمنه در ميان همسالان دوره كودكی و نوجوانی قريشی اش عبدالله را بهتر از همه می شناخت زيرا خاندان هاشمی نسبت به آل زهره از همه نزديكتر بودند. . در نهايت؛ آمنه با عبدالله يكی از فرزندان عبدالمطلب ازدواج كرد. . عبدالله جوانی خوش سيما، خوش اخلاق و بی نظير بود، . بخصوص وقتی كه نور نبوت در صلبش قرار گرفت، . درخشندگی مخصوصی بر پيشانی او ديده می شد. . به علاوه عبدالله، از يك سو پدری چون عبدالمطلب داشت، . كه امر مكه بود و چنان عظمت و شكوهی در قوم خود داشت كه هيچ يك از آباء و اجداد وی بدان حد نرسيده بودند . و تنها شخصيت محبوب قبيله خود بوده است. . . از سوی ديگر مادرش، فاطمه دختر عمروبن عائد مخزومی، . . از خاندان اصيل قريش بود كه برای عبدالمطلب دو فرزند ديگر نيز به دنيا آورد به نام های زيبر . و ابوطالب (كه امام علی (ع) و جعفر طيار از نوه های همان فاطمه هستند) . . و پس از آن دو نفر، عبدالله، پدر پيامبر (ص) را به دنيا آورد. . . آمنه يك زن بود و لياقت آن را يافت كه مادر حضرت محمد (ص) گردد. . در میان بانوان، عده ای یکه تاز میدان حکمت نظری و عملی بوده و سرآمد به شمار می آمدند. . .  مادران اولیاء الهی و انبیاء و ائمه معصوم این گونه هستند. . پاک و مطهر از شرک و کفر و آلودگیها، ‌. و طیّب و طاهر و مؤمن و موحد و منور به نور الهی . و در بین این بانوان،  . مادران فرهیخته ائمه اطهار اشرف و افضل از دیگران هستند. . . زیرا حسب و نسب و اصل و نژاد خاندان وحی در پایه و جایگاه رفیع تری قرار دارد. و از آن رو که بافضیلت ترین انبیاء و حجتهای الهی، . حضرت رسالت پناه محمد مصطفی(ص) است، .  مادر ایشان والاتر و کامل تر از مادر سایر انبیاء و اولیاء حق می باشد. . و جای هیچ استبعادی نیست. . . چرا که شخصیتی چون حضرت آمنه، مادر پیامبری است که حضرت حق در شأنش فرمود: . . لو لاک لما خلقت الافلاک؛ اگر نبودی افلاک را نمی آفریدم.» . . @sheydayiiiii