#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
حقیقتی است که حج فقیر، بالاسر
برای جنت اعلی،مسیر ،بالاسر
نوشته بر در باب الجواد این درگاه
عروج بنده ی زار و حقیر، بالاسر
سحر روانه شدم در حرم،و فهمیدم
که در تمام حرم، بی نظیر، بالاسر
شب ولادت آقا چقدر دلچسب است
نماز نافله، جوشن کبیر ،بالاسر
برای اهل مناجات و عهد شب خیزی
صفای زمزمه ی یامجیر، بالاسر
جمال پیر مغان جلوه گر شود،آری
چشیدن از می ناب غدیر، بالاسر
برات کرببلا را گرفتم و دیدم
تحقق دم نعم الامیر ،بالاسر
برای هر که ارادت به آسمان دارد
مسلم است که خیر کثیر، بالاسر
اگر که طالب فیضی بیا و خود بنگر
نجات از دل خشک کویر،بالاسر
#محمد_نبوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
نشان راه،به سمت خدایمان دادند
که در حریم خراسان رضایمان دادند
خوشم که باده ی عشقش به جام جان دارم
کنار ساقی میخانه جایمان دادند
به عشق دیدن رویش زیارتش رفتیم
برای ذکر مدیحش نوایمان دادند
به مادرش قسمش داده ایم،بالاسر
که سوز فاطمه را در صدایمان دادند
گرفته ایم جواز بهشت اعلی را
به دست با کرمش کربلایمان دادند
ادیب شهر سرود این کلام دلجو را
مسیم و در حرم او طلایمان دادند
جلال و جلوه ی او را به چشم خود دیدیم
کنار مضجع پاکش جلایمان دادند
غنی نیم که صفا مروه قسمتم گردد
ولی به حج فقیران صفایمان دادند
دودل شدم که بگویم ز درد خود یا نه
که در حرم به نباتی شفایمان دادند
#محمد_نبوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
مثل سربازی که هستی اش به لشکر بسته است
آبروی من به زوار تو آخر بسته است
خط خطی هستم ولی بین جماعت مخفی ام
مثل برگی که وجود او به دفتر بسته است
من خُمی سرباز هستم مست انگور نجف
درد دل هایم ولی در مشهدش سربسته است
توی قم در مشهدش هستم شبیه جّدِ خود
این برادر هم دل خود را به خواهر بسته است
ای بنازم من به سلطانی که برعکس همه
جای سگ در بارگاه خود کبوتر بسته است
کمترین اعجاز او این است که زائر به طوس
چشم خود را خشک وا کرده ولی تر بسته است
بعد نوشیدن همیشه یاد زهرا کرده ام
آب سقاخانه ات قطعا به کوثر بسته است
من که نشنیدم گدایی از حرم برگردد و
با رفیقانش بگوید دوستان در بسته است
من دخیلم را به صحن و گنبدت بستم ولی
آن که بر باب الجوادت بسته بهتر بسته است
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
از عالمی بریدم و اینجا رسیدهام
یک عمر بال و پر زدم اما رسیدهام
این قطعه با تمام زمین فرق می کند
انگار من به عرش معلّی رسیدهام
با قلب من تمام حرم حرف میزند
شاید دگر به عالم معنا رسیدهام
از این به بعد صحبت لبتشنگی خطاست
وقتی به پایبوسی دریا رسیدهام
کی بی شفای این دل درمانده میروم
حالا که من به صحن مسیحا رسیدهام
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
با یک نگاه خود بگو آیا رسیدهام؟
توفیق خاکبوسی تو لطف خواهریست
اینجا به فضل دختر موسی رسیدهام
قلبم کبوتر حرم زینب قم است
در هر سلام منتظر یک علیکُم است
مهر تو را زلالی باران نوشتهاند
فردوس را، ز خاک خراسان نوشتهاند
با هر ترنمِ «وَ أنا مِن شُروطِها»
حب تو را قبولی ایمان نوشتهاند
ای مهربان! تبسم هر روزهٔ تو را
صبح سپید مردم ایران نوشتهاند
در سایهٔ تجلی شمسالشموسیات
خورشید را چراغ شبستان نوشتهاند
وقت طواف قبلهٔ هفتم رسیده است
ما را، ز خیل گوشهنشینان نوشتهاند
بسته به چشمهای تو شد سرنوشت ما
یک خندهٔ رضایت تو شد بهشت ما
هر کس به یک نگاه تو دل داد یا رضا
از بند غصهها شده آزاد یا رضا
بار نخست از سوی آزادی آمدم
اما دلم به دام تو افتاد یا رضا
از مرقد کریمه رسیدم که شد دلم
یک یا کریم صحن گُهرشاد یا رضا
با هر فراز جامعه شد همصدای من
در صحن جامع رضوی، باد یا رضا
من را بس است مرحمت گوشهچشمیات
در بین حجرههای پریزاد یا رضا
در صحن انقلاب تو، شد منقلب دلم
از بس کنار پنجره فولاد یا رضا ـ
حرف از زیارت و حرم و کربلا زدم
گفتم ز عیدی و شب میلاد یا رضا
من دست خالی آمدهام توشه دست توست
اذن طواف مرقد ششگوشه دست توست
بند آمده زبان ز شکوه زبانزدت
بسته دخیل عالم هستی به گنبدت
باب الاجابت همهٔ اهل عالم است
حلقه به حلقه، پنجره فولاد مرقدت
بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره
از بس گرهگشا شده هر رفت و آمدت
«باب الجواد راه ورودی به قلب توست»
امشب شفیع ما شده جود محمدت
تا هست روضهٔ تو به جنت چه حاجتیست
دارد بهشت، حسرت دیدار مشهدت
بیتالحرام در نظرم جلوه میکند
وقت طواف ارض و سما گرد گنبدت
دارد زیارت تو ثواب هزار حج
جانم فدای نام تو «یا ثامن الحُجج»
ای آفتاب جود و سخا أیها الرئوف
آئینهٔ امید و رجا أیها الرئوف
تو ملجأ توسل هر دلشکستهای
امشب بگیر دست مرا أیها الرئوف
دیدم به محضر تو رسیدهست شاعری
حتی گرفت از تو عبا أیها الرئوف
خود را به حلقههای ضریح تو بسته است
درماندهای برای شفا أیها الرئوف
در این حرم ملائکه هم از نگاه تو
دارند التماس دعا أیها الرئوف
میگفت عارفی که خدا را قسم دهیم
امشب همه به حق تو یا أیها الرئوف
حالا کنار پنجره فولاد آمدیم
با اشک و آه و شور و نوا أیها الرئوف
اذن عروج تا ملکوتم به دست توست
جا ماندهایم از شهدا أیها الرئوف
ما را به روز حشر و جزا رو سپید کن
این کشتگان عشق خودت را شهید کن
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
ماه را در شب هجران برسانید فقط
مژده ای در دل طوفان برسانید فقط
به کویری که ندیده است به خود برگ و بری
خبر از بارش باران برسانید فقط
من همان گمشده ام ،راه بلدها من را
به در خانه جانان برسانید فقط
همه درهای جهان را به روی ما بستند
دست ما را به خراسان برسانید فقط
گر حرم قسمت ما نیست سلام ما را
به عزیز دل ایران برسانید فقط
شب عید است و خراسان چه قیامت شده است
مرغ دل باز هوایی زیارت شده است
چاره آخر ما پنجره فولاد رضا
می کند معجزه ها پنجره فولاد رضا
گفت تا زائر دلسوخته ای : جان جواد
همه را داد شفا پنجره فولاد رضا
ملجا خوب و بد مردم ایران اینجاست
دردها کرده دوا پنجره فولاد رضا
آی شش گوشه ندیده نشو مایوس بیا
می دهد کرببلا پنجره فولاد رضا
به تلافی مسلمان شده سلمان بود
که به ما داد خدا ،پنجره فولاد رضا
پشت این پنجره ها معجزه ناممکن نیست
شک ندارم که تمام گره ها واشدنی است
کرده وابسته مرا حال و هوای حرمت
خیر دیدم به خدا از همه جای حرمت
روز و شب اهل یقین دور سرت میگردند
همه صاحب نفسانند گدای حرمت
بهترین ثانیه ها با تو رقم خواهد خورد
بهترین خاطره ها خاطره های حرمت
حال آدم وسط صحن تو جا می آید
به خدا مست کننده است هوای حرمت
بطلب باز من بی سر و پا را سلطان
شده بدجور دلم تنگ برای حرمت
حرمت تکیه گه من شده از کل وجود
به ضریحت برسان دست مرا زود به زود
شکر لله شدم نوکر خانه زادت
گشته آرام همیشه دل من با یادت
تو پناه منی و نسل من و اجدادم
من گرفتار تو و نسل تو و اجدادت
به تو هر روز سلامی ندهم میمیرم
من اگر خوب اگر بد به تو کردم عادت
در میان همه دلباختگانت مشهور
به شب معجزه ها گشته شب میلادت
مسجد و میکده دادند به هم دست به دست
در دل صحن پر آوازه ی گوهرشادت
جمع شد در حرم تو همه زیبایی ها
هیچ جا بین جهان نیست شبیه اینجا
زائر تو به جهان رغبتش از یادش رفت
زندگی و همه ی لذتش از یادش رفت
هر که آرامش اطراف ضریحت را دید
به خدا آرزوی جنتش از یادش رفت
سائلی آمده بود از تو بگیرد حاجت
تا سلامی به تو داد حاجتش از یادش رفت
در ِ این خانه نداری است که قیمت دارد
بُرد کرد آنکه همه ثروتش از یادش رفت
هر که شد چشم به راه تو شب اول قبر
به خدا زیر لحد وحشتش از یادش رفت
خیره شده چشم همه ، نعمت ازین بهتر چیست
ترسی از مرگ میان دل زوارت نیست
غم فراوان شده و میکده لازم شده ایم
حضرت عشق ببخشید مزاحم شده ایم
ما به تو رو نزده حاجت ما را دادی
سر این سفره فراوان مُتنعّم شده ایم
زندگانی به خدا طعم دگر گیرد اگر
بنویسند به دربار تو خادم شده ایم
همگی در طلب رزق محرم امشب
جلوی پنجره فولاد تو مُحرِم شده ایم
اربعین پیش حسین ضامن ما باش آقا
غم فراوان شده و میکده لازم شده ایم
اربعین خانه دل ها همه نا آرام است
اربعین هر که زیارت نرود ناکام است
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مخمس
لب تشنه رد شدیم هزاران سراب را
تا اینکه یافتیم کنار تو آب را
مهمان شدیم صحن تُرا (انقلاب را)
از یاد برده ایم کنارت عِقاب را
«و آن را که عقل رفت چه داند صواب را؟»
خورشید مرده بود و فروزنده شد به عشق
تاریک و تیره بود و درخشنده شد به عشق
خوشبخت، قلب ماست! که پاینده شد به عشق
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
همخانه است با تو دلم آفتاب را
نام تو را امام خراسان نوشته اند
شمس الشّموس کلّ امامان نوشته اند
عالیجناب مُلک دلیران نوشته اند
فرمانروای خطّه ی ایران نوشته اند ...
از یُمن توست شیعه شدم بوتراب را
بیت الحرام، شأن ترا غبطه میخورَد
بر قامت تو کوه صفا غبطه میخورد
بر مرقد تو عرش خدا غبطه میخورد
بر جنس کاسه هات، طلا غبطه میخورد
باید خرید ناز تو عالیجناب را
«آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند» ...
خواهند اگر که معجزه چون انبیا کنند ...
یا که مسِ وجودیِ شان را طلا کنند ...
باید که خاک پای ترا توتیا کنند
آنکس که مست توست نجوید شراب را
هر کس به پای منبر تو خاک میشود
رخشان ترین ستاره ی افلاک میشود
حتّی نسیم، پیش تو کولاک میشود
در مرقد تو عین نجس پاک میشود
بو میکشیم از نفس تو گلاب را
«مَن زارَ أرضَ طوسَ کَمَن زارَ عَرش ...»، نه؟
پس صحن توست سایه ی انوار عرش، نه؟
انکار توست مایه ی انکار عرش، نه؟
دیدار توست موجب دیدار عرش، نه؟
پس ای خدای عرش! بیفکن حجاب را
نقاره خانه را که به چاووش میکِشی
آتش به جان سینه ی مدهوش میکشی
یک روز حلقه بر درِ این گوش میکشی
من را هم عاقبت تو به آغوش میکشی
آماده ام که هدیه کنی این ثواب را
#سجاد_شاکری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
شب را در این بهشت الهی سحر کنید
با زائرین این حرم الله سر کنید
مدح رضا چو آیة قرآن ز بر کنید
عید بزرگ شیعة آل پیمبر است
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است
ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن
بر چهرة حقیقت ایمان نظاره کن
یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن
در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن
میلاد پارة تن زهرا و احمد است
شمس الشموس عالم آل محمد است
این مظهر جمال خداوند اکبر است
آیینة تمام نمای پیمبر است
خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است
قرآن روی سینة موسی ابن جعفر است
بر خلق آسمان و زمین مقتداست این
جان رو نما دهید که روی خداست این
روشن هزار سینة سینا به نور او
چشم هزار موسی عمران به طور او
صف بسته اند خیل رسل در حضور او
دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او
ریزد برات عفو خدا از نظاره اش
دوزخ بهشت می شود از یک اشاره اش
هر قامتی که سرو لب جو نمی شود
هر صورتی که وجه هوالهو نمی شود
هر پادشه که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود
در طوس پارة تن احمد بود یکی
آری رئوف آل محمد بود یکی
ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج
قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج
ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج
دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست
گردون هماره دور زند در طریق تو
خورشید خشت گوشة صحن عتیق تو
با آن همه کرامت و لطف دقیق تو
خود را شمرده اند گدایان رفیق تو
دستی که دست لطف خدا می شود تویی
شاهی که خود رفیق گدا می شود تویی
یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام
فرقی نمی کند به درت شاه یا غلام
سلطان ندیده ام ز گدا گیرد احترام
پیش از سلام زائر خود را کند سلام
پیوسته دست بر سر زوار می کشی
تو کیستی که ناز گنه کار می کشی
پاییز بوستان دل ما بهار توست
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست
گل بوسة امام زمان بر مزار توست
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست
چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا
شرمنده ام از این که بپرسند کیستم
از ذره کمترم نتوان گفت چیستم
در پرتو کرامت خورشید زیستم
روزی که نیستم به کنار تو نیستم
با یک دم تو صبحدم عید می شوم
در آفتاب صحن تو، توحید می شوم
گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت
من دور گندم کرم تو کبوترم
ردّم نکن که از همه بی آبروترم
ای نقش دیده و دل ما جای پای تو
روح الامین کبوتر صحن و سرای تو
مضمون بده که از تو بگویم برای تو
"میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو
راهم بده که ذاکر ناقابل توام
انگار اینکه خاک ره دعبل توام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
دست خودم که نیست، شده تنگِ مرقدش
"ای دل نگفتمت نرو..." این هم پیامدش
حالا تمامِ روز و شبم را گرفته است
فکر وصال صحن گوهرشاد مشهدش
من سر به زیر بودم و سر به هوا شدم
از آن شبی که خورد نگاهم به گنبدش
فرزند، باب جود و پدر، باب حاجت است
بیهوده نیست این کرم و لطف بی حدش
یادش بخیر فصل زمستان میان صحن
اشکم چکید و ماند روی برف ها ردش
وقت سحر، نسیمِ خنک، صوت ربنا
آن پنجره طلایی و صحن زبان زدش
ما بنده ایم بنده ی شاهی که زنده شد
صدها مسیح در اثر رفت و آمدش
عمری گدای شاهم و کاری نداشتم
با هر کسی که سمت رضا نیست مقصدش
این هشتمین دری که به جنت خدا گذاشت
تنها به زائران رضا می گشایدش
ساعت دوباره هشت شده وقت عاشقی است
با یک سلام و عرض ادب سمت مرقدش
مُردم هزار و یک سحر از این جدایی اش
هر طور باز شاه خراسان بخواهدش
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
بچه بودم که به شوق تو کبوتر می شدم
پای سوز گریه های مادرم، تر می شدم
حلقه بر در می زدم ناد علی می خواندم و
قبل هر اذن دخولم مست حیدر می شدم
یا علی می گفتم و از ذوق ایوانِ طلا
عاشق صحن نجف -چندین برابر- می شدم
می شُمردم زائرانت را میان صحن ها
از صفای باطن آن ها معطر می شدم
هر زمانی که پریشان حال بودم، غم نبود
با دو جرعه آب سقاخانه بهتر می شدم
مشکلات سخت حل می شد به یک گوشه نگاه
موقعی که هم قسم با نام مادر می شدم
بین راه قم به مشهد تا نظر بر من کنند
هم مسیر روضه ی موسی بن جعفر می شدم
با دوتا باب الحوائج حاجتم را داده اند
با دل سنگم حرم می آمدم زر می شدم!
در میان خیمه رفتم گریه کردم با رباب
از عطش می سوختم تا محو اصغر می شدم
از کنیزان در این خانه بوده مادرم
غبطه خوردم، کاش من هم مثل قنبر می شدم
#مجتبی_رافعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
به نام حضرتت ای بیکرانه ی هشتم
برای شعر نوشتن بهانه ی هشتم
پیمبرانه ترین عاشقانه ی هشتم
خدا سروده شما را، ترانه ی هشتم
نمی ز شرح یم ات، صد کتاب می ریزد
کرامت از پسر بوتراب می ریزد
دلی که در پی لیلاست بیقرار خوش است
به شوق حضرت معشوق، سر بدار خوش است
تمام عمر غلامی کوی یار خوش است
نگاه رأفت خورشید بر غبار خوش است
شنیدم از قدمش آفتاب می ریزد
کرامت از پسر بوتراب می ریزد
مسیر عطر تو افتاده باز از این سوها
عجیب انس گرفتند با تو شب بوها
در این هوای نفسگیر و این هیاهوها
بیا و ضامن من شو، شبیه آهوها
به عطر نام تو از لب گلاب می ریزد
کرامت از پسر بوتراب می ریزد
من و خیال تو و کوله پشتی سفرم
بلیط واگن هشتم، قطار سمت حرم
غذای حضرتی ات پای سفره های کرم
پر از کبوتر و گندم شده است دور و برم
میان حصن تو، "حسن مآب" می ریزد
کرامت از پسر بوتراب می ریزد
سحر، حرم و نوای کریمخانیتان
رسیده زایر خسته به میهمانیتان
نشسته گوشه ای از صحن آسمانیتان
امید بسته به الطاف و مهربانیتان
ز زائران تو محشر، عذاب می ریزد
کرامت از پسر بوتراب می ریزد
سلام حضرت سلطان، سلام باب مراد
به باد داده مرا رقص پرچمت در باد
گره زدم دل خود را به پنجره فولاد
عزیز حضرت معصومه خانه ات آباد
دعای بین حرم، مستجاب می ریزد
کرامت از پسر بوتراب می ریزد
همین که محو تماشای گنبدی زردم
برای حج تو احرام بر تنم کردم
دوباره با "لک لبیک یا رضا"، هر دم
به دور کعبه ی تو هشت بار می گردم
که از حریم خدا این خطاب می ریزد
کرامت از پسر بوتراب می ریزد
جناب شاه کرم، این گدا که یادت هست
قسم به حضرت "خیرالنسا" که یادت هست
دخیل حاجت جامانده ها که یادت هست
برات یک سفر کربلا که یادت هست
ببین که اشک غلام رباب می ریزد
کرامت از پسر بوتراب می ریزد...
#محمد_جواد_مهدوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#چارپاره
پیرمرد از تمام خاطره هاش
چند تا را هنوز از بر بود
مثلا اینکه صحن گوهرشاد
آسمانش پر از کبوتر بود
خیره میشد به عکسهایی که
از جوانیش بیش و کم مانده
از عیال خدابیامرزش
چقَدَر عکس با حرم مانده ...
خیره میشد به مهر و تسبیح و
جا نمازی که عکس گنبد داشت
در سجودش همیشه زائر بود ...
مهر و تسبیح عطر مشهد داشت
رو به ساعت نگاه غمگینش
دست بر سینه منتظر مانده
بیسواد است , بر روی ساعت
یک حرم جای هشت چسبانده
دانه دانه به کفترانش با
اشک شرمندگی غذا داده
کفتران حیات را چندیست
وعده ی مشهد الرضا داده
خانه اش خانه ای قدیمی بود
خانه ای گرم و با صفا ... آری
از همان ها که غرق دنیا نیست
از همان ها که دوستش داری
غرق لبخند بود و شاید نه ...
سینه اش بود غرق غم انگار
رو به تصویر بود و در واقع
اشک میریخت در حرم , انگار
اشک ها زنده کرد تصویرِ
قطره های زلال باران را
کفش های گِلی پس از باران
سیل لبخند کفشداران را
صحن ها را یکی یکی رد شد
داشت بوی وصال می آمد
بوی عطر همیشگی حتی
وسط این خیال می آمد
زیر لب یک سلام و بعد از آن
دست بر سینه سوی عکس حرم
اندکی خم شد و سپس جان داد
عقربه ماند روی عکس حرم
#حمیدرضا_محسنات
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست
رو به کریمان زدن عبادت لبهاست
بستر بیمار وعده گاه طبیب است
خیری اگر میدهند برکت تب هاست
نوکر گمنام هم بنام شد اینجا
آنچه مهم نیست پیش یار لقب هاست
سِیر الهیِ اهل عشق همیشه
رحمت ذی القعده هاست لطف رجب هاست
ذکر رضا قند کرده تلخی مارا
شهد نبات است اینکه بین رطب هاست
مادرم امد مرا به دست رضا داد
آبرویم را خرید خانه اش آباد!
محضر سلطان می آورند اگر دست
میشکنند عاشقان به شوق نظر دست
دست به دامان حلقه های ضریحم
کودکم و میدهم به دست پدر دست
بین قنوتم افاضه کرد مکرر
خیر کثیر است در زمان سحر دست
عقل چکارست تا گدای تو هستم
فیض به من بیشتر رسانده ز سر... دست
تر شده از دیدن حرم چقدر چشم
پر شده از محضر شما چقدر دست
سفره گشا تا رضاست سفره نشینم
ضامن آهو نوشته روی نگینم
پشت سر زائران دعاست،دعایت
دلخوشی دعبل است خاک عبایت
سلسله بر گردن روات کشیدی
جان بفدای کلام مثل طلایت
کعبه تویی مسجدالحرام بهانه
قبله تویی قم شدست قبله نمایت
قصر به هم ریخت در مناظره وقتی..
آبروی جاثلیق ریخت به پایت
کن فیکونِ تو فاش شد سر سفره
شیر میاید برون ز پرده برایت
روی دو چشم ترم قدم بزن ای ماه
تا که مطهر شود شبیه قدمگاه..
آمدم ای شاه با نشان و نشانی
پیش تو باشد دلم به حکم امانی
وقت نماز است صف پر است کمک کن
کاش مرا هم کنار خود بنشانی
هرچه کنی از درت جدا نشوم من
خواه بخوانی مرا و خواه برانی
جاروی خدام را ببخش به زوار
تا که دراین دل کنند خانه تکانی
ابن شبیب آمدست دیدنت آقا
موقع روضه شدست و مرثیه خوانی
ناله ان کنتَ باکیاََ بزن آقا
سینه برآن شاه بی کفن بزن آقا
یابن الشبیب عمه ام دلش پر غم شد
چادر و پوشیه بین قافله کم شد
جد غریبم ز روی اسب زمین خورد
پیرهنش بر فراز نیزه علم شد
دامنشان گر گرفت صورتشان سوخت
آتش خیمه بلای اهل حرم شد
چرخش شلاق ها به بازویشان خورد
قامت معصومه ها شکسته و خم شد
بعد هزاران هزار زخم جگر سوز
نوبت بازار شام و هلهله هم شد
زخم غرورم ز ماجرای حجاب است
گریه ی من بیشتر برای رباب است
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#قصیده
نشستهام به رواقی به گوشۀ حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است
که نور میچکد از روزن سپیده دمش
چه سالها که همآوای نوبتیخوانان
رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش
به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب
به حس و حال غریبانۀ شبیه همش
دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است
برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش
چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت
هزار جان گرامی فدای هر قدمش
هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری
بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش
به پادشاه و گدا و به عارف و عامی
خبر دهید که عام است سفره کرمش
گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی
به نام پاک جوادش چو دادهام قسمش...
هر آنچه داده به من لطف بیکران بودهست
که راضیام به زیادش که قانعم به کمش
شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت
هر آن که رقصکنان رفت زیر تیغ غمش
چه افتخاری از این افتخار بالاتر
که شاعرش شدهام زیر سایۀ علمش
چه میشود که شبی نامۀ سیاه مرا
بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش
سپاه منتقمانش همیشه بیدارند
یکی خبر برساند به اولیای دمش
نمیکنیم دل از این حرم، از این درگاه
قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش...
#سعید_بیابانکی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
دوباره عرض ادب عرض احترام از دور
دوباره سهم یکی می شود سلام از دور
(سلام حضرت سلطان،مرا نمی طلبی؟)
ببین چقدر فرستاده ام پیام از دور
منی که دست به سینه گذاشتم هر صبح
سلام داده ام از روی پشت بام ، از دور ...!
اویس نیستم اما نسیم رحمت تو
همیشه درد مرا داده التیام از دور
نگاه نافذ تو آهوی خیال مرا
به یک اشاره ی کوتاه کرده رام از دور
به رغم فاصله ، گلدسته های تو انداخت
کبوتر دل تنگ مرا به دام از دور
دلم هوایی دیدار توست از نزدیک
اگرچه لطف تو بوده است مستدام از دور
#مجتبی_خرسندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
اگر چه گشته ام نوبت به نوبت خاک ایران را
نخواهم برد از یادم سفرهای خراسان را
پیمبر نیستم اما یقین دارم که در مشهد
نشانم می دهد گاهی خدا معراج انسان را
مسیرم دور اما زود رفتم ساده برگشتم
خدا از ما نگیرد رفت و آمدهای آسان را
همین که در حرم هرگز زمان را حس نمی کردم
به من آموخت آداب پذیرایی ز مهمان را
جهنم بود هر جا بی تو رفتم سوختم آنجا
مرا پایین پا آوردی و دیدم گلستان را
شنیدم می بری با خنده ات دل از همه عالم
نشانم می دهی یک لحظه آن لبهای خندان را؟
شکایت دارم از این خشکسالی های چشمانم
تو ای دریا به رویم باز کن درهای طوفان را
چرا از زعفران، سوهان، برایت شعر می سازد؟!
مگر شاعر نخورده ذره ای از نان سلطان را؟!
میان موج های آبی کاذب چرا رفتی؟
بیا صحن عتیق اینجا ببین موج خروشان را
بیا در موج رحمت غرق شو تا زنده تر گردی
بیا تا حس کنی در زندگی الطاف باران را
گدا بودم ،گرسنه ، لقمهء نان تو سیرم کرد
مبادا از دهانم پس بگیری لقمه نان را
شبیه مرد سلمانی به غیر از تو نمی خواهم
ملاقاتم بیا آسان بفرما دادن جان را
#مجتبی_شکریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم
پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
#محمدعلی_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
شب را در این بهشت الهی سحر کنید
با زائرین این حرم الله سر کنید
مدح رضا چو آیة قرآن ز بر کنید
عید بزرگ شیعة آل پیمبر است
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است
ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن
بر چهرة حقیقت ایمان نظاره کن
یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن
در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن
میلاد پارة تن زهرا و احمد است
شمس الشموس عالم آل محمد است
این مظهر جمال خداوند اکبر است
آیینة تمام نمای پیمبر است
خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است
قرآن روی سینة موسی ابن جعفر است
بر خلق آسمان و زمین مقتداست این
جان رو نما دهید که روی خداست این
روشن هزار سینة سینا به نور او
چشم هزار موسی عمران به طور او
صف بسته اند خیل رسل در حضور او
دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او
ریزد برات عفو خدا از نظاره اش
دوزخ بهشت می شود از یک اشاره اش
هر قامتی که سرو لب جو نمی شود
هر صورتی که وجه هوالهو نمی شود
هر پادشه که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود
در طوس پارة تن احمد بود یکی
آری رئوف آل محمد بود یکی
ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج
قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج
ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج
دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست
گردون هماره دور زند در طریق تو
خورشید خشت گوشة صحن عتیق تو
با آن همه کرامت و لطف دقیق تو
خود را شمرده اند گدایان رفیق تو
دستی که دست لطف خدا می شود تویی
شاهی که خود رفیق گدا می شود تویی
یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام
فرقی نمی کند به درت شاه یا غلام
سلطان ندیده ام ز گدا گیرد احترام
پیش از سلام زائر خود را کند سلام
پیوسته دست بر سر زوار می کشی
تو کیستی که ناز گنه کار می کشی
پاییز بوستان دل ما بهار توست
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست
گل بوسة امام زمان بر مزار توست
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست
چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا
شرمنده ام از این که بپرسند کیستم
از ذره کمترم نتوان گفت چیستم
در پرتو کرامت خورشید زیستم
روزی که نیستم به کنار تو نیستم
با یک دم تو صبحدم عید می شوم
در آفتاب صحن تو، توحید می شوم
گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت
من دور گندم کرم تو کبوترم
ردّم نکن که از همه بی آبروترم
ای نقش دیده و دل ما جای پای تو
روح الامین کبوتر صحن و سرای تو
مضمون بده که از تو بگویم برای تو
"میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو
راهم بده که ذاکر ناقابل توام
انگار اینکه خاک ره دعبل توام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ترکیب_بند
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد
بهار دید كه شمشادها جوانه زدند
شكوفههای جوان را نثار مردم كرد
ز سمت مشرق دلها وزید عطر بهشت
بهار مست شد و راه باغ را گم كرد
به سایهسار زیارت نشست و با مژهاش
غبارروبی صحن امام هشتم کرد
پس از طواف حرم یا محول الأحوال
بهار با نفس عاشقان تفاهم كرد
بهار نیت معراج داشت وقت نماز
به خاك مقدم زوار او تیمم كرد
در آستان رضا «إنّما یرید الله»
كریمهای است كه روحالأمین ترنم كرد
زلال اشك اگر گل كند به لاله قسم
كه با امام رضا میشود تكلم كرد
سخن به رسم گلافشانی بهار بگو
اگر شكست دلت در حریم یار بگو:
«دوباره آمدهام تا دوباره در بزنم»
كبوترانه در این آستانه پر بزنم
به ناامیدی از این در نمیروم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم
خدا مرا به حقیقت ولیشناس كند
كه حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم
سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد شد
شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم
خدای را كمی ای زائران درنگ كنید
كه خاك پای شما را به چشم تر بزنم
من آشنای همین درگهم، خدا نكند
كه رو به غیر بیارم در دگر بزنم
اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز
خوشم كه گاهگداری به باغ سر بزنم
صفای تربیت باغبان حرامم باد
كه در مجاورت گل دم از سفر بزنم
من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم
مگر به اشك شود ترجمان حرف دلم
به یك نگاه تو تطهیر میشود دل من
به یك كرشمه نمکگیر میشود دل من
مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه
شكستهبستهٔ تقصیر میشود دل من
قسم به صبح جمالت كه پشت پنجرهات
دخیل نالهٔ شبگیر میشود دل من
سرشک حاجت هر كس كه میچكد بر خاک
كنار پنجره تصویر میشود دل من
به چشم آینههای حرم كه مینگرم
هزار مرتبه تكثیر میشود دل من
به شوق آن كه به پابوس زائرت برسد
به جای اشک سرازیر میشود دل من
خدا نكرده اگر از تو رو بگردانم
اسیر بازی تقدیر میشود دل من
چگونه قصد زیارت كنم برای وداع
مگر ز دیدن تو سیر میشود دل من؟
«خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند
من و جدایی از این آستان خدا نكند»
#محمد_جواد_غفور_زاده_شفق
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
چشمهایی را که حیرانند پشت «لا اله»
در خراسان تو میبینند «اِلّا الله را»
این تجلیگاه سلطان ازل، این کوه نور
برده است از یادها الماس نادرشاه را
با زبان بیزبانی بشنو از نقّارهها
«وال من والاه» را و «عاد من عاداه» را
ای خراسانیترین خورشید، روشن کن مرا
ما که میدانی نمیدانیم راه و چاه را
من زیارتنامه خواندم، شعرهایم مانده است
وقت داری تا بخوانم چند دفتر آه را؟
بیتهایم خانه بر دوشند مانند خودم
راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را
راز پهلوی تو ماندن را نمیدانم ولی
آخرش میپرسم از شیخ بهایی راه را
میکِشی از هرطرف هر بیپناهی را به طوس
بچه آهو کردهای انگار خَلقُ الله را
شعر من با دوستت دارم به پایان میرسد
کاش میدادی جواب این جملهٔ کوتاه را
#عباس_شاهزیدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مسدس_ترکیب
رسد ندای تفاخر ز خاک بر افلاک
چنان که ماه ز حسرت کند گریبان چاک
ستارگان همه امشب برید سجده به خاک
به احترام عزیز دل شه لولاک
جهان تمام بهشت است، از جحیم چه باک
شد از صحیفه ی اعمال نام دوزخ پاک
یم شرف ز صدف دُرِّ ناب آورده
که نجمه در دل شب آفتاب آورده
سپهر مجد و کرامت! قمر مبارک باد
کلیم طور ولایت! شجر مبارک باد
شب امید! نسیم سحر مبارک باد
بهشت آل محمّد (ص)! ثمر مبارک باد
عروس فاطمه نور بصر مبارک باد
امام موسی کاظم پسر مبارک باد
میان سینه و دست تو یک جهان جان است
ببوس صورت او را که کلّ قرآن است
الا که آینه ی کبریاست این مولود
برید سجده که روی خداست این مولود
تمام آینه ی مصطفاست این مولود
حقیقت علی مرتضاست این مولود
امام سلسله ی انبیاست این مولود
گل بهشت محمّد (ص)، رضاست این مولود
به نجمه و به گل سرخ دامنش صلوات
به سیّد رسل و پاره ی تنش صلوات
رضا که شامل ما لطف بی نهایت اوست
رضا که ارض و سما بنده ی هدایت اوست
رضا که عین رضای خدا رضایت اوست
رضا که کشور ما در کف حمایت اوست
رضا که تالی وحی خدا روایت اوست
رضا که کلّ ولایت همان ولایت اوست
رضا که از کرمش شیعه آبرومند است
رضا که زائر او زائر خداوند است
بگو که سنگ حوادث از آسمان بارد
بگو که سیل بلا رو به این دیار آرد
بگو به فتنه گری خصم، لحظه بشمارد
به حقِّ حق که به جز خویش را نیازارد
شکست خورده ی بیدادگر چه پندارد
بگو که کشور ما ثامن الحجج دارد
بگو که پادشه کشور قضا اینجاست
بگو که مملکت حضرت رضا اینجاست
مزار بضعه ی پاک پیمبر است اینجا
فروغ دیده ی زهرای اطهر است اینجا
بهشت قرب خداوند اکبر است اینجا
چه ازدحام عجیبی است محشر است اینجا
قسم به کعبه که از کعبه بهتر است اینجا
حریم زاده ی موسی ابن جعفر است اینجا
اگر چه خاک خراسان دیار غربت اوست
شفای چشم وطن از غبار تربت اوست
کبوتر تو به مرغ بهشت ناز کند
به چار صحن تو هفت آسمان نماز کند
بهشت با حرمت روز و شب نیاز کند
به شوق زائرت آغوش خویش باز کند
کرم به دامن تو دست خود دراز کند
مرا گدایی کوی تو سرفراز کند
تو که پناه به کویت دهی دو عالم را
قبول کن به غلامی خویش «میثم» را
گلچین و تلفیق دو شعر
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مربع_ترکیب
قسم به دیدهی یعقوب و بوی پیرهنی
قسم به شوق اویس و به جذبهای یمنی
قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی
"قسم به وعدهی شیرینِ مَن یَمُت یَرَنی
که ایستاده بمیرم به احترام علی
علی امام من است و منم غلام علی"
فقط علیست که باید خود انتخاب کند
مرا بنا کند او یا مرا خراب کند
"به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند"
علیست نعرهی طوفانیام خدا را شُکر
رسید امامِ خراسانیام خدا را شُکر
مرا کشاند قراری هزار شُکر آقا
مرا رساند قطاری هزار شُکر آقا
رسیدهام پِیِ کاری هزار شُکر آقا
دوباره این حرم آری هزار شُکر آقا
رسیدهام بتکانی مرا زِ غیرِ رضا
رسیده که شوم عاقبت به خیرِ رضا
در این شلوغیِ زائر یک آشنا کافیست
در این هجومِ ملائک همین دعا کافیست
برای این همه غم یک رضا رضا کافیست
برای اذن دخولم سلامِ ما کافیست
که السلامُ علی : یابنَ فاطمه آقا
که یا امام رضا یابن فاطمه آقا
میانِ آینهکاری و شمسه کاریها
میان این همه خادم میان زاریها
کنارِ زمزمهها در جوارِ قاریها
رسیدهام پس از این ثانیه شماریها
میان اینهمه گیرم که آخری باشم
چه می شود که برایِ تو"حِمیَری "باشم
اگر نبود درِ این حرم پناه نبود
برای شانهی ما هیچ تکیهگاه نبود
اگر نبود علی کعبه قبلهگاه نبود
اگر نبود رضا دل که روبراه نبود
هزار شُکر که مشهد هوای ما را داشت
اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت
رسیدهام برسانی مرا به میقاتت
مرا بِبَر ملکوتت بِبَر ملاقاتت
بِبَر کنار خدا تا ظهورِ آیاتت
مرا شراب کن از مستیِ مناجاتت
"پَرَستشی که مدام است مِی پرستیِ ماست
شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست"
شبی که اهلِ حرم شد دلم در آن شبِ سرد
شبی که از روی ویلچر بلند شد آن مرد
شبی که از سرطانش خلاص شد بی درد
شبی که دخترکی لال تا زبان وا کرد
به گریه گفت پدر نامِ مادرش بُردی؟
چرا شکایتِ آقا به خواهرش بردی؟
شبی که باز برای گدایی آمده بود
دوباره پیش تو آن روستایی آمده بود
شبی که بعد دو ماه از جدایی آمده بود
که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود
رسید و گفت که سر زیر دِین آوردم
سلامی از حرمین حسین آوردم
اگر زِ گرمیِ ما دشتِ سیستان گرم است
اگر خلیج و خزر یا که سیرجان گرم است
که پشت خاکم از این خاکِ آستان گرم است
هزار شُکر تو هستی که پشتمان گرم است
چه غم که سید ما سیدی خراسانیست
و این فلات پُر از قاسمِ سلیمانیست
بگو به بانگِ مگس این عقابِ الوند است
که این دیار پر از قلهی دماوند است
رضاست آنکه بر این خاک سایه افکندهاست
بگو به آلِ سعود و یهود بازنده است
بگو به دشمنِ ایران مکن خیالِ دگر
قرار ما همه تا بیست و چار سالِ دگر
#حسن_لطفی ۹۷/۰۵/۰۲
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#قصیده
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی...
شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی، خلوت دلبخواهی
چو آیینه از بس که دلنازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی
تو آیینه آیینه، نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی
تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی
که مهر است در محضرت مردهشمعی
که ماه است پیش رخت روسیاهی
گرفتهست خورشید اذن دمیدن
ز نقارهخانه دم هر پگاهی
تویی شرط توحید و بیتو یقیناً
همه نیست توحید جز لاالهی
اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی
به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی
لب درۀ نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی
ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاهگاهی
الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی
#محمود_حبیبی_کسبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
✅ @Shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
ذکر لب اولیاء نام نکوی رضاست
عیسیِ گردون نشین بندهی کوی رضاستم
این نه فقط یارضا بر لب خلق است و بس
زمزمهی ذات حق نام نکوی رضاست
شمسِ شموس است این نور خدا بر زمین
شمس سماوات بین، خیره به روی رضاست
سائل شوریدهدل بر که برَد التجا؟
تا کرم و فضل و جود خصلت و خوی رضاست
در نظر عاشقان کوی رضا جنت است
چشمهای از سلسبیل آب وضوی رضاست
مستی اغیار از عیش و طرب حاصل است
مستی عشاق از جام و سبوی رضاست
صحن عتیقش مگر میرود از خاطرم؟
تا که دلم روز و شب خاطره گوی رضاست
درگه او چاره ساز، خوان رئوفانه باز
دست نیازم دراز، دیده به سوی رضاست
#عبدالحسین_یعقوبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#قصیده
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی...
شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی، خلوت دلبخواهی
چو آیینه از بس که دلنازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی
تو آیینه آیینه، نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی
تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی
که مهر است در محضرت مردهشمعی
که ماه است پیش رخت روسیاهی
گرفتهست خورشید اذن دمیدن
ز نقارهخانه دم هر پگاهی
تویی شرط توحید و بیتو یقیناً
همه نیست توحید جز لاالهی
اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی
به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی
لب درۀ نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی
ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاهگاهی
الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی
#محمود_حبیبی_کسبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
✅ @Shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
سلام حُسنِ زمین و زمان...سلام حسین
سَرت سلامت و ماهِ رُخت تمام ، حسین !
چقدر دور سَرت آفتاب می گردد
ستاره ها همه محوِ تو صبح و شام...حسین!
تو سَروَری و عجب نیست پیشِ پای سَرت
بِایستند درختان به احترام حسین
سَرت به نیزه بلند است در برابرِ من...
چنان بلند که شد رَشکِ خاص و عام حسین
اسارتِ سَر و داغِ فراق و از طرفی
غمِ اهانتِ پسکوچه های شام ، حسین!
دلم که تنگ تر از دستِ مردمانِ شب است،
شکسته مثل سَرت بین ازدحام، حسین
خدا اگر بپذیرد، قشنگ خواهد شد
هرآنچه بر سَرم آمد در این قیام ،حسین!
"سَرم خوشست و به بانگِ بلند میگویم"
همیشه درد، حسین است و التیام،حسین
#عارفه_دهقانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem