eitaa logo
شعر شیعه
6.7هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
16 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دستی رسید و جنّتِ ما را خراب کرد آن آستانِ دفع ِ بلا را خراب کرد لعنت بر آن کسی که برافراشت کینه را لعنت بر آنکه حالِ خدا را خراب کرد یکبار، اصلِ آیهٔ تطهیر را نخواند آلوده بود و صحن و سرا را خراب کرد کعبه دلش شکست همینکه قبیله ای قبرِ چهار؛ قبله نما را خراب کرد وهابیت ادامهٔ راهِ سقیفه بود وقتی بقیع ِ غرقِ صفا را خراب کرد غصبِِ فدک نتیجهٔ آن میشود همین غصبِ فدک بنایِ وفا را خراب کرد غصبِ فدک به روزِ دهم، هم نکرد رحم انداخت نیزه! خاطره ها را خراب کرد * پیش پدر چند قدم راه رفت و رفت... چشم حسود، حال و هوا را خراب کرد غصبِ فدک به نام علی(ع) کینه داشت! پس سر را شکست و لحنِ صدا را خراب کرد تیری که عمقِ حنجرِ شهزاده را شکافت حالِ اذانِ کرب و بلا را خراب کرد غصبِ فدک رسید به گودالِ قتلگاه خنجر کشید و نظم ِ قفا را خراب کرد در شهر شام، غصبِ فدک؛ خیزران به دست لب هایِ سَیّدالشُهدا(ع) را خراب کرد! @shia_poem
🕌تخریب قبور ائمه بقیع آیا میدونستید محل فعلی قبور ائمه بقیع در واقع منزل حضرت عقیل بوده... یعنی از ابتدا این حرم سقف داشته و بارگاه بوده 📗نقل شده تمام اهل خانه ایشان همراه با حسین بن علی علیه السلام راهی مکه شدند... 😭این منزل رو والی مدینه خراب کرد و بعدها مختار پولی برای امام سجاد فرستادند تا این خانه رو تعمیر کردند.... https://eitaa.com/maghtal61/489
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچی حالمو خوب نمیکنه الی حرم چقدر التماس کنم و بهت بگم آقا حرم 🎙 🌷 🌙
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانه‌ای چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه‌ای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری اینجا نخواهد خورد آب‌ودانه‌ای سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای روضه ممنوع است، حتی بی‌صدا و زیر لب پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه‌ای کافران مامور اجرای امور دین شدند قبله باز افتاده در دست بت بیگانه‌ای روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه‌ای عاقبت یک‌روز خواهدساخت روی این‌قبور گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه‌ای عاقبت یک‌روز این غم‌خانه احیا می‌شود صاحب ایوان‌طلاها و حرم‌ها می‌شود @shia_poem
عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی ای وای از آن نیمه شب هایی که آقاجان من خواب بودم تو به حالم گریه ها کردی من که همیشه جای مرهم ، درد تو بودم ماندم برای چه تو دردم را دوا کردی دورت بگردم من ، فقط بین رفیقانم حق رفاقت را تو جانانه ادا کردی از یاد برم عزت من از کجا بوده از بس به این سائل عطای بی ریا کردی غم نیست گر بسته است بر رویم همه درها وقتی در ِ رحمت به روی من ، تو وا کردی آقا دعا کن زنده باشم من ببینم که تو در مدینه چار تا جنت بنا کردی جانم فدای سفره ام البنینی که هر صبح شنبه در مدینه تو به پا کردی @shia_poem
درد دل ما بی تو فراوان شده آقا دل ها همه امروز پریشان شده آقا بد می گذرد زندگی مردم دنیا بی تو همه ی سال ، زمستان شده آقا ای باب نجات همگان دست بجُنبان تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا حال دل بیچاره ما تا تو نباشی مانند بقیعی است که ویران شده آقا داده است به ما سوختگان جانِ دوباره رویای بقیعی که چراغان شده آقا ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا چون کرببلا یا که خراسان شده آقا @shia_poem
چارتا گنبد کنار هم ، عجب قابی ! که نیست خیره ام‌ شبها به سمت چار مهتابی که نیست چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد می روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست گوشه ی صحن حسن می ایستم با احترام دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست در میان زائران گاهی به کنجی قانعم گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست با دو رکعت عاشقی بالای سر ، حالم خوش است سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست می روم نزدیک سقّاخانه ی ام البنین تشنه ام ، باید بنوشم جامی از آبی که نیست خادمی می بیندم هرگاه پلکم بسته ماند با پر قو می شوم بیدار از خوابی که نیست صحن و ایوان و رواقی نیست شاید ، من ولی حاجتی دارم که می گیرم از اربابی که هست @shia_poem
فریاد غیرت در زمانی که سکوت آهنگ ذلت می‌زند مرد پیدا می‌شود فریاد غیرت می‌زند مرد یعنی آن‌که هنگام فداکاری که شد بر همه دل‌بستگی‌های خودش خط می‌زند خنجر و چاقو و تیر و نیزه باشد، بیم نیست حرف اول را در این میدان رشادت می‌زند می‌شود الداغی و در گوش یاغی‌های شهر حرف حق را بی‌هراس و با‌صلابت می‌زند مرگ را بازیچه دانسته‌ست هرکس این‌چنین عاشقانه دل به دریای شهادت می‌زند سوختن تا کی؟ که با پرواز هر پروانه‌ای آتشی بر جان شاعر، آه حسرت می‌زند عده‌ای از مرگ می‌ترسند، دردا از سکوت! بر تمام زندگان بانگ مصیبت می‌زند @shia_poem
دیر سالی‌ست هر چه می‌خواهم از تو یک واژه درخورت گویم من چنین واژه‌ای نمی‌یابم من چنان جمله‌ای نمی‌جویم باز هم تشنۀ کلام توام در تو انگار آسمان جاری‌ست گر چراغ هدایتت خواندم این هم از حرف‌های تکراری‌ست... بوی گل می‌گرفت صحن کلاس از سخن‌های عطرآگینت در رگم خون تازه‌ای می‌ریخت واژه واژه کلام شیرینت حاصل رنج بی‌نهایت توست هر که منصوب شد به هر رده‌ای تو خودت را برای خاطر ما به همه آب و آتشی زده‌ای... هر کجا شور علم می‌بینم ردّ پای حضور تو پیداست هر کجا نامی از معلّم هست روشنایی، امید هم آن‎‌جاست... جز خدایی که آفرید تو را آن که قدر تو را شناسد کیست حرف آخر به هیچ قاموسی واژه‌ای بهتر از معلّم نیست @shia_poem
اذان شد ، أشهد أن لا شهادت مؤذن می دهد اینجا شهادت شهادت می دهم حیدر امیر است علی را می شناسم با شهادت ندیدم جز ولی الله بودن علی را از ولادت تا شهادت به فتوای علی ما رستگاریم چه می دانیم از مولا ؟ شهادت ! « غلط گفتند بابا آب و نان داد » گرفتیم ارث از بابا ، شهادت یکی را مرگ می گیرد در آغوش یکی را می برد بالا شهادت دریغا ! مرگ می آید سراغم نمی گیرد سراغم را شهادت دریغا ! مرگ با من زندگی کرد دریغا ! دور شد اما شهادت دلم این روزها بسیار تنگ است بمان با ما ، بمان با ما ، شهادت @shia_poem
می تپد هر لحظه قلبم در هوایِ شهرری زائرم! عمریست هستم آشنایِ شهرری حاجتم را بی برو برگرد میگیرم سریع از دو دست حضرت مشکل گشایِ شهرری دست-خالی رد نخواهد کرد مانند حسن(ع) سائلم بر آستانِ مجتبایِ شهرری خواندمش عبدالعظیم(ع) و پیش او تعظیم کرد پا به پایم، رو به صحنش جای جایِ شهرری    أشهدُ أنّ حسن(ع) را دوست دارم بشنوم در اذانِ صبح از گلدسته هایِ شهرری پرچم مشکی به روی گنبدش گریان شده نیمۂ شوّال شد روز عزایِ شهرری داغدارش شد امام هادی(ع) و با حال زار اشک جاری میشود از سامرایِ شهرری خوانده ام از قبرهای غرقِ در خاکِ بقیع نیمه شب ها گوشۂ صحن و سرایِ شهرری سال های سال؛ گریان! روضه خوان ها خوانده اند از شهید تشنه لب در کربلای شهرری! #@shia_poem
با گنبدت قشنگ شده آسمان ما کهف حصین توست همیشه امان ما مهمان شهرما شدی و میزبان ما یاسید الکریم فدایِ تو جان ما صحنت بهشت ما شد و جنت نشین شدیم ما سنگهای خاره کنارت نگین شدیم هفته به هفته راهی این سرزمین شدیم از لطف آنچنانی تو اینچنین شدیم که سائل و غلام حسینیم تا ابد بیتاب صبح و شام حسینیم تا ابد اوقات شرعی تو ز اوقات کربلاست ساعات تو تداعی ساعات کربلاست خیری که داده ای تو ز خیرات کربلاست یعنی مقام تو ز مقامات کربلاست سرمست ازین شراب پیاپی شدیم ما چون کربلایی سفر ری شدیم ما اینجا کسی برای سرت خنجری نبرد عمامه و عبای تو را لشگری نبرد نامردی از سر حرمت معجری نبرد از دست و پای دختر تو زیوری نبرد از خیمۀ تو آتش و دودی هوا نرفت یک سم اسب هم روی جسم شما نرفت @shia_poem
تا همیشه غمت بر این دلهاست گریه بر تو سفارش طاها ست در مقامت همین بس است نبی گفت حمزه    سیدالشهدا ست ای عموی نجیب پیغمبر تکیه گاه غریب پیغمبر اسدالله غزوه های رسول وقت غم ها حبیب پیغمبر همه جا یار مصطفی بودی تو مددکار مصطفی بودی هر زمان که اذیتش کردند تو طرفدار مصطفی بودی رفتی و در مدینه غوغا شد باب توهین به مصطفی وا شد بعد پیغمبر و تو و جعفر آتش کینه سهم زهرا شد من بمیرم چه بر سرت آمد چه به احوال پیکرت آمد عالمی سوخت آن زمانی که سر نعش تو خواهرت آمد خواهرت قد کمان رسید از راه ضجه میزد به ناله ای جانکاه تا که چشمش به پیکرت افتاد گفت وا حمزتا !    رسول الله خواهر تو ندید پیکر تو که چه آورده هند بر سر تو خارها و عبا کمک کردند که نمیرد عزیز خواهر تو خواهرت را کسی اسیر نکرد از خجالت که سر به زیر نکرد دختر نازدانه ات هرگز گیسویش بین پنجه گیر نکرد @shia_poem
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی» مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی بوی حسن می آید از صحن وسرایت تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت با چشم هایِ خود گره وامی کنی تو می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو «ری» را حسینیة زهرا می کنی تو ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری «تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری» از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی الحق زیارانِ امامِ هادی هستی مارا تو از دستان غم آزاد کردی از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی در خاک ِ ری کرببلا ایجاد کردی این سرزمین را تو حسین آباد کردی بی شک تورا زهرا فرستاده به ایران مدیون تو هستیم وآقای خراسان خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم با نوکران بی قرارت گریه کردیم هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم شاید تسلایِ دل مادر نماییم شاید که از شرمندگی ها در بیاییم صحن وسرای تو دیارِ گریه کن هاست هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست داده و سرگشته ایم الحمدلله مایارِ مادر گشته ایم الحمدلله با یک سلام از کویِ تو پرباز کردیم تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم راه رسیدن تا خدا تنها حسین است زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد پیراهنی که جا صدها چنگ دارد مادر شکایت ها زروز جنگ دارد گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد گوید مرا با روضه هایت پیر کردی مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت بر آنکه دندان تورا بشکست لعنت با هر تکان خیزران زینب زمین خورد از تشت و افتاد وسرت بالب زمین خورد @shia_poem
تا که پایم به این حرم وا شد غصه از روی سینه ام پا شد درد بی دردی ام مداوا شد طبع خشکیده ام شکوفا شد فصل تنهایی ام دگر طی شد وطن  مادری  من  ری  شد پیش پای تو سر نمیخواهم جز دلی دربدر نمی خواهم به منی که جگر نمی خواهم میدهی هر قدر نمی خواهم جرأت پر زدن به من دادی بسکه عشق حسن به من دادی حسنی هستی و کرم داری خوشبحالت که تو حرم داری چه قدر عزت و حشم داری نکند از درت برم داری! میروم بی تو رو به حیرانی ملجأ  مردمان  تهرانی نامت عبدالعظیم آقا جان لقبت هم کریم آقا جان همگی از قدیم آقا جان با تو همسایه ایم آقا جان سایه ات مستدام همسایه شخص عالی مقام همسایه شب جمعه در ازدحام حرم شده ام خم به احترام حرم زندگی ام شده به نام حرم پرچم سبز روی بام حرم... ... آبروی تمام "ایران" است نفس تازه ای به هر جان است داده ام در هوای تو پر را میدهم پای تو تن و سر را میزنم حرف های آخر را ناله های غریب مادر را ما شنیدیم از دل صحنت جان به قربان سفره ی پهنت بانی روضه های مسلمیه گریه های عزای مسلمیه اشک جاری به پای مسلمیه سوز و ساز صدای مسلمیه حرمت پاتوق حسینی هاست حرمت مثل کربلا زیباست حرف کرببلاست یاالله روضه هایی به پاست یا الله این سری که جداست یاالله سر ارباب ماست یاالله بر سر نیزه هاست هجده سر سر مردان آل پیغمبر تا که او را نشانه میکردند سنگ ها را روانه میکردند گریه اش را بهانه میکردند قسمتش تازیانه میکردند تازیانه ، به روی یک خواهر تازیانه... مدینه... یک مادر @shia_poem
بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار شد آسمان روشن آن روز تارِ تار آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت حمزه در آن میانه که گرم قتال شد کم کم برای حمله ی‌ دشمن مجال شد  آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند تا نیزه ای به سینه ی آن نازنین زدند حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست  لبریز زخم بود و جراحت دل نبی از دست رفته بود همه حاصل نبی میدان خروش ناله ی‌ واویلتا گرفت عالم برای غربت حمزه عزا گرفت جانم فدای پیکر پاک و مطهرش جانم فدای زخم فراوان پیکرش اما هنوز غربت آن روز مانده بود داغی عظیم بر دل عالم نشانده بود خواهر کنار جسم برادر رسید و بعد آهی ز داغ لاله ی پرپر کشید و بعد پیمانه های صبر دل او که جوش رفت آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت  آری دلم گرفته ز اندوه دیگری دارم دوباره ماتم مظلومه خواهری زینب غروب واقعه را غرق خون که دید از خیمه تا حوالی گودال می دوید  ناگاه دید در دل گودال قتلگاه درخون تپیده پیکر سردار بی سپاه  پس با زبان پُر گله آن بضعه ی‌ بتول رو کرد بر مدینه که یا أیها الرسول این کشته ی‌ فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست @shia_poem
نور چشم پیمبری حمزه چه قدَر مثل حیدری حمزه اسدالله دیگری حمزه به خداوند، محشری حمزه ای مُلقّب به سیّدالشهدا حامی مُخلص رسول خدا هم عمو هم برادرش بودی همه جا یار و یاورش بودی تو علمدار لشکرش بودی جنگجوی دلاورش بودی  تا نظر بر سپاه می کردی روزشان را سیاه می کردی  بین لشکر وجود تو لازم بین میدان، حریف تو نادم افتخار قبیله ی هاشم می نویسم برای تو دائم  می نویسم کمال داری تو مثل جعفر دو بال داری تو  بی سبب نیست این که "سرداری" به علی رفته ای جگر داری وقت حمله به سینه پر داری همه دیدند که هنر داری با دو شمشیر حمله می کردی وَ دمار از همه در آوردی مرحبا بر تو ای عموی رسول که چنین شد سفید، روی رسول با تو محفوظ چار سوی رسول کم نگردید با تو موی رسول کاش حمزه مدینه هم بودی دور بیت الحزینه هم بودی بیعتت با نبی چه دیدن داشت اَشهدت آن زمان شنیدن داشت عطر اسلام تو وزیدن داشت رنگ بوجهل هم پریدن داشت با کمانت سرش ز هم پاشید از تو و نام حمزه می ترسید ما پیاده ولی سواره، شما یکی از راه های چاره، شما روضه های پر از اشاره، شما تکّه تکّه و پاره پاره، شما اهل بیت از تو یاد می کردند بر تو گریه زیاد می کردند در کمین بود، نیزه را انداخت پیکرت را چه بی هوا انداخت تا نبی روی تو عبا انداخت همه را یاد بوریا انداخت اوّلین رکن پنج تن می خواند روضه ی شاه بی کفن می خواند ته گودال پیکرش افتاد جلوی چشم خواهرش افتاد جای خنجر به حنجرش افتاد ناله ای زد وَ مادرش افتاد یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم یا بُنَیَّ قتیل عریانم @shia_poem
در کنارت می شود احساس بوی کربلا در تو پنهان ست آن سرّ مگوی کربلا هر کسی پابوسیَت آمد به تهران،باطنا راه خود را کج نموده او به سوی کربلا صحن زیبایَت به لطف روضه های بی ریا آبرویی کسب کرد از آبروی کربلا هر کسی از آب سقا خانه هایَت می خورد ناگزیراً می کند یاد عموی کربلا اهل ری از برکت دست شما نوشیده اند باده ی ناب نجف را از سبوی کربلا زندگیَت یاد داده بر تمام عاشقان راه انسان ساختن با خلق و خوی کربلا @shia_poem
عبا رسيد كه گرما به پيكرت نرسد و گرد وخاک به موی مطهرت نرسد عبارسید به جسمت قبول حرفی نیست ولی خداکند از راه خواهرت نرسد اگر رسید به مقتل دعا کن ان لحظه کسی برای جدا کردن سرت نرسد تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی صدای واعطشایت به مادرت نرسد تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود خداکند که دگر حرف بوریا نشود به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟ تونیزه خورده ای اصلا زپشت سر یانه؟ به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟ تنت به روی زمین مانده است در گودال؟ شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟ عبور کرده ای از کوچه یهودی ها زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟ به غیر شام که در ان نبود هم نفسی سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی به شام قافله را با عذاب اوردند برای دست یتیمان طناب اوردند مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود که بعدچند دقیقه شراب اوردند؟ به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا درست پیش نگاه رباب اوردند برای اینکه دلش بیشتر به درد اید مدام روبرویش ظرف اب اوردند به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت @shia_poem
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد تنی که مُثله شده در برابرم باشد گمان نمی کنم این تکه های پخش شده همان عموی رشید پیمبرم باشد بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟! اگر خدای نکرده برادرم باشد...! چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟ * فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت: کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت: * گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده حسین فاطمه یعنی برادرم باشد تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم که قول می دهم این بار آخرم باشد کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟! بد است بی کفن این مرد محترم باشد برای آن که روی پیکرش بیاندازم نمی شود بگذارید معجرم باشد؟ @shia_poem
مشهد نشد، قم هم نشد، قسمت شد این جا امشب هر آن کس آمده، دعوت شد این جا سید شدی، آقا شدی، من هم گدایت بر ما ز پا افتادگان نعمت شد این جا از بس حریمت بوی شهر کربلا داشت قائم مقام دوم جنت شد این جا جسم تو را پای "درخت سیب" بردند یعنی که با کرب و بلا قسمت شد این جا من زار قبرک کمن زار حسینا بر اهل تهران مایه ی رحمت شد این جا شب های جمعه با نوای عرشی یار منزلگه سینه زن هیئت شد این جا **** وقتی تو از نسل کریم اهل بیتی گلدسته هایت موجب حیرت شد این جا @shia_poem
درود ای کنار علی میر بدر سلام ای شهید اُحد، شیر بدر به خیل شهیدان حق مقتدا گرامی‌عموی رسول خدا شهادت زآغاز، پابست تو شجاعت زده ‌بوسه‌ بر دست تو وجود تو از بحر، لبریزتر خدنگت ز تیغ اجل تیزتر به بدر و احد همچو حیدر یکی به بازوت ختم رسل متکی شنیدم که چون آمدی از شکار غبارت به رخسار بود آشکار سرشکی که برسینه زد آذرت روان بود از دیدۀ همسرت کنار تو بنشست و بگریست زار که ای شیر بازآمده از شکار شکار و بیابان و صحرا بس است محمّد تو چون نیستی، بی‌کس است نبودی که از چارسو آمدند محمّد عزیز دلت را زدند بر او ضربه‌ها خصم نااهل زد فزون‌تر ز هرکس ابوجهل زد توچون رعد از دل کشیدی خروش زخشم وغضب‌ خونت آمد به جوش گرفتی ره خصم نااهل را شکستی سر نحس بوجهل را زدی ضربه‌اش از یسار و یمین که گردیده چون مرده نقش زمین از آن پس نبُد زهره کس را دگر که گردد به ختم رسل حمله‌ور تو خود پای تا سر همه جان شدی به دست محمّد مسلمان شدی تو شیراُحد بودی و شیر بدر به دست تو گردید شمشیر بدر دریغا دریغا که دشمن شتافت دل و پهلو و سینه‌ات را شکافت چو آمد به خاک زمین پشت تو بریدند بینی و انگشت تو تو را چون جگر پاره در جنگ شد به کام عدو آن جگر، سنگ شد به زخم تنت دشت و صحرا گریست احد نیز با چشم زهرا گریست کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست در آن دم که پهلوی زهرا شکست کجا بودی آن دم که با ضرب در پسر از برای پدر شد سپر نبودی که حقِّ علی غصب شد صمد گشت تنها، صنم نصب شد کجا بودی آن دم که در علقمه ندا داد عباس «یا فاطمه» اگر کربلا بودی ای نورعین چو عباس بودی برای حسین نبودی ببینی که در قتلگاه شد از کعب نی، جسم زینب سیاه سکینه، رباب، عاتکه، فاطمه غریبانه در دشت و صحرا همه چو نی، ناله در نینوا می‌زدند تو را در بیابان صدا می‌زدند امیـد دل سیّـدالنـاس تـو تو عباس بودی و عباس، تو ز «میثم»زخلق و خدای ودود به عباس و تو، تا قیامت درود @shia_poem
فرازی از یک ای شیرخدا و اسد احمد مختار در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار هم پیش‌تر از حزب خدا یار محمّد هم بهر نبی بعد علی، حیدر کرار از خشم تو بر جان عدو آتش دوزخ وز تیغ تو در سینه، نفس‌ها شرر نار در بدر مه روی تو چون بدر درخشید در جنگ اُحُد جان به کف و عاشق ایثار رویید ز لب‌های محمّد گل لبخند در رزم چو کردی به عدو حمله علی‌وار با دست غضب فرق ابوجهل شکستی تا کس نرساند به محمّد دگر آزار هرجا که تو شمشیر گرفتی به کف دست دشمن به هراس آمد در عرصۀ پیکار در خطبۀ شام از تو و نام تو سخن گفت چارم وصی ختم رسل، حجّت دادار هم شیرخدا خوانْدَت و هم شیر پیمبر هم خواند تو را هم‌قدم جعفر طیّار ای کاش که در عرصۀ صفّین تو بودی تا یار علی بودی چون مالک و عمار ای کاش پس از ختم رسل بودی و بودی یار علی و فاطمه بین در و دیوار... @Shia_poem
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود زمانه سردتر از سرد میشد اما او همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود به کوری همه هندهای این عالم رشید بود و جگر داشت، یک دلاور بود رسید و کوه احد را به یک نظر لرزاند اگر غلط نکنم قوم و خویشِ حیدر بود میان معرکه هرچند ذوالفقار نداشت خم دوابروی او ذوالفقار دیگر بود قدم قدم شده جنگ، رنگ دشمن زرد چقدر مثل علی حمله میکند این مرد گرفته جذبه ی نامش تمام میدان را زمین زده کمر قوم نامسلمان را خبر دهید همان شیر آمده، آنکه شکسته فرق ابوجهل های دوران را گرفته است دو شمشیر در نبرد به دست گریز داده یکی جسم را یکی جان را علی و حمزه، بنازم به عرصه ی جنگی که جلوه گر شده طوفانِ پشت طوفان را شبیه شیر حق، آماده ی شکارست او به جنگ بدر قسم، ماهِ روزگارست او چنان به شانه علم بعد او نهاده علی که با وجود نود زخم، ایستاده علی به تیغ ابروی مستش قسم که در پیکار نکرده است ز شمشیر استفاده علی به حفظ جان پیمبر موظف است اگر ز داغ پر زدنِ حمزه جان نداده علی علی و حرف نود زخم معنی اش این است که بعد حمزه نجنگیده است ساده علی صدا زدند: نبی کشته شد..._خیالات است_ بگو پیمبر ما خوانده است نادعلی دوباره خار به چشم، استخوان میان گلوست فقط اشاره به تاریخ میکنم ای دوست: علی که گفت برای نبی به جان سپرم و از جدال به این سادگی نمیگذرم گریختند فلان و فلان، دلیل نخواه خودم نخواستم اسمی از آن دوتا ببرم مرا به سینه غمی هست جانگداز، چنان که تیر میکشد از یاد آن تمام سرم "اُحُد" مقدمه ای بود بر "جمل"، بگذار به لعن عایشه قدری خنک شود جگرم به حمزه نیزه، به تابوت مجتبی هم تیر من از شباهت این زن به هند باخبرم زن است و مرده به کرّات روح عاطفه اش هزار مرتبه لعنت به تیر و طائفه اش @shia_poem
صبح صادق که می‌دمد دل من سر خوش از بادۀ حضور شود از تماشای جلوه‌زار پگاه مثل آیینه غرق نور شود نغمۀ آسمانی توحید می‌شود در فضا طنین‌انداز می‌پرد باز پلک دل که: خدا کرده درهای آسمان را باز می‌وزد از مناره عطر اذان سمتِ این بارگاه نورانی دل من با فرشتگان خدا می‌پرد در فضای روحانی به نماز ایستاده مُلک و مَلَک اقتدا می‌کنم به حضرت او جانم از شوق دوست سرشار است دلم از گرمی محبّت او آسمان و زمین به گاه قنوت با من «أمّن یجیب» می‌خواند فارغ از خویش و فارغ از عالم دل من از حبیب می‌خواند بیشتر از همیشه صحن و رواق از شمیم حبیب سرشار است حرمش بوی کربلا دارد بس‌که از عطر سیب سرشار است رنگ و بوی حسین را دارد فطرت پاک او اگر حسنی‌ست از فروزنده گوهرش پیدا‌ست که تبار عقیق او یمنی‌ست... در مدارش به گردش آورده‌ست آفتاب وِلا سه اختر را قدر او، حُرمت دگر بخشید «حمزه» و «طاهر» و «مطهّر» را از سه خورشید، نور می‌گیرد حرم با شکوه این وادی حجّت هشتم و امام نهم وز عنایات حضرت هادی طائر پر شکستۀ ‌دل من شده عمری کبوتر حرمش مهرش از جان ما مبادا دور وز دل ما جدا مباد غمش @shia_poem