#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بسکه خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، اما نه بیوضو
دل را به آب میزنم، اما نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حَجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعه فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاریست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار:
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
اینک مدافعان حرم شعلهپرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
با تیغ آبدیدهای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
زهراست مادر من و من بیقرار او
آن نام را میآورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده میآیند و او سوار
فریاد میزنند که سر خَم کنید، هان!
تا از صراط بگذرد آیات سجدهدار
هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفتهایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_س
#مدح
اين بانوان كه دست به زانو گرفته اند
از هر چه جز محبت تو رو گرفته اند
.
ماه شب چهارده اند از نگاه حُسن
وقتي حجاب تا سر ابرو گرفته اند
.
از كور رو گرفتي و زنهاي پارسا
درس عفاف از تو چه نيكو گرفته اند
.
در امتداد راه تو در عصر پهلوي
يك عمر جا به گوشه پستو گرفته اند
.
زخمي شدند با تبر طعنه ها ولي
نام تو برده اند كه نيرو گرفته اند
.
از موج فتنه هاي زمانه گذشته اند
در ساحل حجاب تو پهلو گرفته اند
.
فرموده اي كه چادر من تاج بندگي ست
اين تاج را بدون هياهو گرفته اند
.
اين مادران كه كودكشان كربلايي است
از سبك زندگي تو الگو گرفته اند
.
خرج طلاي گنبد يك بي حرم شود
در عمر خويش هرچه النگو گرفته اند
#محسن_عرب_خالقي
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مثنوی
مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نور چشم رحمة للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آئین آفرید
بانوی آن تاجدار «هل اتی»
مرتضی مشکل گشا شیر خدا
پادشاه و کلبه ای ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکی شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیرالامم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج و نگین
وان دگر مولای ابرار جهان
قوت بازوی احرار جهان
در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حریت آموز از حسین
سیرت فرزند ها از امهات
جوهر صدق و صفا از امهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوهٔ کامل بتول
بهر محتاجی دلش آنگونه سوخت
با یهودی چادر خود را فروخت
نوری و هم آتشی فرمانبرش
گم رضایش در رضای شوهرش
آن ادب پروردهٔ صبر و رضا
آسیا گردان و لب قرآن سرا
گریه های او ز بالین بی نیاز
گوهر افشاندی به دامان نماز
اشک او بر چید جبریل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشتهٔ آئین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفی است
ورنه گرد تربتش گردیدمی
سجده ها بر خاک او پاشیدمی
#اقبال_لاهوری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ترکیب_بند
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان
تا خاک تشنۀ عربستان بیاورید...
الطاف بینهایت پروردگار را
در قالب سه آیۀ قرآن بیاورید
یک سیب سرخ را به پیمبر دهید و بعد
حوریهای به کسوت انسان بیاورید
هر سیب سرخ، سیب پیمبر نمیشود
هر سورهای که سورۀ کوثر نمیشود
دل برده از پیمبر والاتر از همه
آنکه نشسته این همه بالاتر از همه...
درهای باغ را به روی غصه بسته است
این غنچهای که گشته شکوفاتر از همه
او ماه خانوادۀ خورشید مکه است
او زهره است، زهرۀ زهراتر از همه
نامش نزول مائدههای بهشتی است
مریمتر از همهست و مسیحاتر از همه
با این همه لطافتش انصاف را بگو
انسیه است این زن حوراتر از همه؟
ما را به وصف مادر آیینهها چه کار؟
جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار
روشن به نورِ آمدنش آسمان شدهست
این زن که قبل خلقت خود امتحان شدهست
عطر بهشت آمده همراه مقدمش
دنیای پیر با نفس او جوان شدهست
زمزم به گوش کعبه چنین کرده زمزمه
در قلب مکه چشمۀ کوثر روان شدهست
وقت نماز شرعی اگر چه نیامده
برخیز ای بلال زمان اذان شدهست
آخر میان خانۀ آیینههای شهر
آیینۀ خداینما میهمان شدهست
باید علی رکاب بگیرد برای او
زهرا نگین خاتم پیغمبران شدهست
زهرا نبود زُهره دگر نُه فلک نداشت
زهرا نبود سفرۀ خلقت نمک نداشت...
تو چشمۀ زلال حیاتی که گفتهاند
بالاتر از تمام صفاتی که گفتهاند
بعد از پدر به روح بلند تو میرسد
بانو سلامِ هر صلواتی که گفتهاند
جز با کلیدِ مِهر شما وا نمیشود
در روز حشر باب نجاتی که گفتهاند
بسیار گفتهاند و هنوز از مقام تو
چیزی نگفتهاند، رُواتی که گفتهاند
شیرینتر است شورِ نم اشکهایمان
از شهد شاخههای نباتی که گفتهاند
بیبی بیا و یک شب جمعه ببر مرا
همراه خود کنار فراتی که گفتهاند -
- شبهای جمعه تا به سحر گریه میکنی
بر داغ کشتۀ عبراتی که گفتهاند
وقتی خداست زائر شبهای جمعهاش
اشکم شود مسافر شبهای جمعهاش
#محسن_عرب_خالقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
مشکل که آفتاب در آيد به آينه
زهرا مگر که رُخ بنماید به آينه
جُز مرتضی برابر زهرا ندیده ایم
باید که چهره نیز بیاید به آينه
باید صفات مادر ما را بیان کند
خود را اگر خدا بِستاید به آينه
از پَُرتو جلال تو خیس است چشم خلق
باید علی جمال فزاید به آينه
کتباً که هیچ ، راز شفاهی به کس نگفت
اینجا لب رسول بِساید به آينه
با هر کس شبیه خودش حرف می زند
مانده است تا چه رُخ بنماید به آينه
ما را که پَرتویم جلو تر دهد عبور
وقتی خدا بهشت گشاید به آينه
در معبرش به حشر ببندیم چشم خویش
تا مُشتَبَه مباد که باید به آينه...
جای خدای عَزَوَجل سجده ای کنیم
از بس خدا به ذات درآيد به آينه
زهرا پسِ حریرِ جمالش جلالت است
جیوه بِغیر پشت نیاید به آينه
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسدس_ترکیب
امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا
قرآن دیگر از خدا با نام کوثر شد عطا
از مخزن سراللّهی تابنده گوهر شد عطا
در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا
سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا
جان مجسّم شد عطا روح منّور شد عطا
مصداق کوثر آمده روح پیمبر آمده
همگام حیدر آمده زهرای اطهر آمده
خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او
از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او
ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او
انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او
تصویر حسن کبریا در طلعت دلجوی او
برتر ز کلّ انبیا فرزند و باب و شوی او
جبریل مرغ بام او مفتاح جنّت نام او
در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او
اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این
دختر چه دختر مادر خورشیدعاشوراست این
مرآت سیمای فسبحان الّذی اسراست این
معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این
راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این
هم دُرّة البیضاست این هم زهرة الزهراست این
در رتبه هم شأن علی در قدر قرآن علی
روح است و ریحان علی جان و جانان علی
الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش
جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش
پیش از ولادت مادری بر کلّ نسل آدمش
بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش
در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش
روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش
رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او
دست الهی دست او تیر قضا در شست او
با دیده ی دریاییم با سینه ی سیناییم
با ناله ی تنهاییم با سوز عاشوراییم
با زشتی و زیباییم با پیری و برناییم
با این صحراییم با این سر سوداییم
با هستی و داراییم با پستی و بالاییم
زهراییم زهراییم زهراییم زهراییم
سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
تو کیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری
هم کبریا را مظهری هم انبیا را رهبری
ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری
دین خدا را یاوری خون خدا را مادری
در خلق و خو پیغمبری در عزم و همّت حیدری
ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری
قرآن دعایی بر لبت ایمان چراغ مکتبت
حورا کنیز زینبت شب عاشق ذکر شبت
در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی
فلک نجات خلق را سکّان تویی لنگر تویی
بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مادر تویی
بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی
رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی
قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی
خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت
هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت
مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت
آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت
روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت
موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت
ختم رسل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت
گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت
گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو
جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو
ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای انبیا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟
آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم
ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم
بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه
بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فاطمه
بی تو محمّد (ص) تا ابد کوثر ندارد فاطمه
بی تو امیرالمؤمنین همسر ندارد فاطمه
بی تو امامت هیچگه مادر ندارد فاطمه
بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فاطمه
با خاک کویت آبرو بر خلق عالم می دهی
وز باغ مدحت میوه ها بر نخل «میثم» می دهی
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#قصیده
پر خرد نرسد تا معانی نامش
شکسته بال خیال از تصور بامش
چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را
کسی که جنت ما هست تحت اقدامش
چه دختری ست که در مدحتش بود بابش
چه دختری ست که در خدمتش بود مامش
چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد
برای عرضه ی وحی اش برای الهامش
مقام لیله قدر است، لیله ی قدری...
...كه مانده ايم هنوز اول همان "لام" ش
گزاف نیست، تعجب مکن اگر گفتند
که هر پیامبری "فاطمه" ست پیغامش
علی که بودنش آرامش دو عالم بود
حضور دخت نبی می نمود آرامش
نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش
نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش
چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست
کسی که سوره رسیده برای اطعامش
به وقت میل انارش انار میل نکرد
خدای عزوجل هم نمود اکرامشu
درخت دین پیمبر بلند قامت شد
خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش
بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند
لباس ذلت و خواری اوست احرامش
گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است
فدای لطف بهنگام و نابهنگامش
زمان جنگ، شهيدان به ما نشان دادند
که او چگونه گره باز می کند نامش
زمان، زمان تجلی خطبه ی زهراست
خلیفه بازی و این ها گذشت ایامش
"عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"
به شرط آنکه نیفتی به پنجه ی دامش
برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما
ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش
زمام کار اگر دست زاده ی زهراست
بدون شک به فرج می رسد سرانجامش...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#چارپاره
مینویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت زهرا
مینویسم که هرکه جای خودش
آسمان جای حضرت زهرا
می نویسم که کاشف الکربِ
" علیِ مرتضاست " لبخندش
می نویسم که فاتح خیبر
نام "زهراست" نقشِ سربندش
هر چه از او نوشته ام تا حال
به خدا در خور مقامش نیست
به عذاب خدا گرفتار است
هرکه در فکر احترامش نیست
آسمان ها حیاط خلوت او
عرش حق صحن خانه ی گلی اش
شامل هر کسی نمی گردد
به خدا افتخار سائلی اش
می نویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت "زهرا"
معنی اسم اعظم حق بود
یا علی های حضرت "زهرا"
حوریه ، انسیه ، زکیه ، بتول
راضیه،مرضیه، همان زهراست
آنکه محروم شد ز حق خودش
شده بانوی بی نشان؛ زهراست
بهترین مادر است در عالم
همسر خوب و مهربان علیست
این جوان بانویی که می گویم
روشنی بخش دیدگان علیست
می نویسم بهشت زیبا هست
جزء زیباترین مکان ها نیست
زندگی های مشترک دیدیم...
زندگی "علی و زهرا" نیست
می نویسم قیامت کبری
بسته مانده به یک تلنگر او
هرکجا مشکلی به کارت خورد
صد و ده بار عاشقانه بگو
یاعلی - تا که حضرت زهرا
گره از مشکل تو وا بکند
زیر دِین کسی نمی ماند
هرچه میخواهی او عطا بکند
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
.
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد
.
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را می ستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش
جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش
ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش
.
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
.
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
.
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسمط_مسدس
گلچهره بتی شوخ وش و چابک و چالاک
یغمایی و غارتگر و تاراجی و بی باک
از نیم نگه هوش ربود از سر ادراک
ز ابرو، دو کمان بست و ز گیسوی، دو فتراک
تیر نظرش کرد گذر از دل افلاک
ز افلاک نشینان باز برخاست هیاهو
خورشید وشان، پرده ز رخسار فکندند
سیمین بدنان سایه، سمن وار فکندند
از زلف، بتان بر رخ، زنار فکندند
شوخان نه که شیخان سر و دستار فکندند
صوفی صفتان خرقه ی پندار فکندند
تا شعشعه ی طلعت او تافت ز هر سو
از مشرق جان سر زد، تا عارض جانان
شد مغرب هستی چو رخ ساقی مستان
زد ساقی مستان پا بر تخت سلیمان
با خاتم دل، هست سلیمان شدن آسان
فرمان برد آن را که بود بنده ی فرمان
ذرات سماوات و زمین یک دل و یک رو
آنان که ره بندگی دوست سپردند
بوی همه آلایش، از روی ستردند
چون مردمک دیده، بزرگ، ار همه خردند
در باختگانند و لیکن همه بردند
صافند ز اوصاف، نه چون صافی دُردند
داروی همه درد، نه درد همه دارو
چرخند و سپهرند و زمینند و زمانند
جان دو جهانند و جهان از دو جهانند
بی نام و نشانند و به هر نام و نشانند
هر جا بنشینند دو صد فتنه نشانند
نادیده و ننوشته ببینند و بخوانند
پنهان ز کجا ماند، ز ایشان سر یک مو
ز آن سرمه که از عصمت، بر دیده کشیدند
هر پرده که در سینه ی جان بود، دریدند
بی پرده به سر منزل تسلیم رسیدند
از دیده ی جان آن رخ جانانه بریدند
بر سینه ی بی کینه ی خود باز خریدند
هر ناوک غم آمد از آن دو خم ابرو
بر درگه عصمت بنهادند ز جان سر
کردند ز تقوی دل هر شی ء مسخر
بستند و گشودند ره ناظر و منظر
دادند و گرفتند تن و جان منور
چون ماهی در آب و در آتش چو سمندر
سوزان و غریقند، چه سحر است و چه جادو؟
زندان مجرد که ز تجرید گذشتند
از خویش و ز بیگانه به تاکید گذشتند
با روی تو از جنت جاوید گذشتند
در کثرت و از منزل توحید گذشتند
شادان ز غم و بیم و ز امید گذشتند
آری چه بود پیش رخت روضه ی مینو؟
در آینه ی عصمت، با دیده ی انوار
دیدند جمال ازل و چهره ی دلدار
چون شمس حقیقت شد، بی پرده پدیدار
پنهان شد و شد از افق غیب نمودار
با دیده ی جان دید توان معنی اسرار
از ما طلبد او دل و ما جان و دل از او
در گلشن ختم رسل از نخل عنایت
رویید یکی شاخه پر از غنچه ی آیت
از قدر و شرف شد صدف دُر ولایت
انجام بدایت شد، آغاز نهایت
شد همسر سر الله و میزان هدایت
شاهین الوهیت، زد باز به تیهو
هستی حیات ابد و مادر سرمد
حی احدی راتبه، سر دل احمد
بحر ازلی جزر و بحار ابدی مد
سرمایه ی جاه و شرف و قدر محمد
شیرازه ی راز کتب فرد حد و مد
اصل صدف گوهر هر یازده لولو
آن جوهر قدسیه که اندر قدس ذات
چون ارض و سما، تن زد از حمل امانات
شد ذات مقدس را حامل ز کرامات
آن صورت هر معنی، آن معنی آیات
کشاف مهمات شد و قبله ی حاجات
بر درگه او جن و ملک گرم تکاپو
در سینه ی اسرار، عیان عصمت ذاتش
در مردمک دیده، نهان نور صفاتش
عارف نسراید بجز از اصل حیاتش
چون دید ز هر طوری طور لمعاتش
تقدیس همه شیی ء بود از نفخاتش
او داده به تن جان و به می رنگ و به گل بو
یا فاطمه، ای خاتمه ی مقصد خلقت
ای قائمه ی هستی، ای آیت رحمت
ای خالق قدر و شرف و مالک عصمت
هر چند عطای تو فزونست به «رفعت»
محتاجم و حاجت طلب ای قاضی حاجت
نومید نشد از در امید تو هندو
ای مریم دو عیسی، وی طور دو موسی
ای عصمت یک معتصم و فلک دو دریا
ای شمس یکی برج و یا برج دو جوزا
لالای دو لولوئی و لولوی دو لالا
روح دو روانی و روان دو هیولا
تو آب حیاتی و همه خلق جهان، جو
در هر صفتی اعظم اسماء الهی
اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهی
عالم همگی بنده ی شرمنده، تو شاهی
نی غیر تو حصنی نه ملاذی ، نه پناهی
محتاج توایم، از ره الطاف نگاهی
یا فاطمه الزهرا انی بک اشکو
ای دختر پیغمبر، ای همسر حیدر
ای صادره ی اول، در اول مصدر
ای حاصل اسرار ولا، آیت اکبر
ای دُر دو دریا و ای بحر دو گوهر
آن جا که کشد کوکبه ی فضل تو لشکر
کمتر خیَمی آید این گنبد نه تو
#رفعت_سمنانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثنوی
به دنیا آمده اما به دنیا دل نمیبندد
ببین این کودکِ زیبا چه با اکراه میخندد
اگرچه آمده باید به سمت عشق برگردد
گُلی که بانسیمی هم رُخَش آزرده میگردد
اسیرِ دلخوشی های کمِ دنیا نخواهد شد
یقینأ با وجودِ او علی تنها نخواهد شد
مبادا شعله ی شمعی بگیرد دامنِ او را
مبادا گرمی آهی بسوزاند تنِ او را
به یُمنِ مَقدَمش حالا شده حالِ پدر عالی
سیاهی نعره خواهد زد شبیه طبلِ توخالی
قسم بر هستی بابا قسم بر سوره ی کوثر
پیمبر دختری دارد ولی مادرتر از مادر
شده او هستی مولا ؛علی هم عشق ناب او
شده او مادرِ آب و علی هم بوتراب او
از این رو عاشقِ بوی دل انگیز نمِ خاکم
ازاین رو مست و مشتاقِ حدیث ناب لولاکم
علی شد فاتح خیبر ؛جهان در کار او مانده
یقینأ پشتِ او زهرا دمادَم چار قُل خوانده
به دنیا آمده اما ندارد حالِ دنیا را
نمیفهمد به جز مولاکسی اوصافِ زهرا را
چه زیبا می شود زهرا دعاگوی علی باشد
و بازوبندِ "یازهرا "به بازوی علی باشد
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل_مثنوی
مظهر خیر النسا تا روز محشر فاطمه است
آسیه، مریم، خدیجه خوب و بهتر فاطمه است
فاطمه حتی طهارت را طهارت میدهد
آب با اینکه مطهر هست اطهر فاطمه است
او تجلی میکند گهگاه در احساسها
مهربانیِ میان طفل و مادر فاطمه است
چهارده معصوم رهبر در میان مردماند
در میان چهارده معصوم رهبر فاطمه است
هر کجا که رفت پیغمبر به زهرا بازگشت
این به آن معنی است که اصل پیمبر فاطمه است
اولین و آخرین هم شأن زهرا مرتضی است
اولین و آخرین هم شأن حیدر فاطمه است
باید از دست علی از فاطمه روزی گرفت
ساقی کوثر علی و حوض کوثر فاطمه است
قبل خلقِ خلق بوده خلقت نورانیاش
جلوه کرده در جهان با صورت انسانیاش
افتخاری نیست بالاتر برای جبرئیل
فاطمه نازل شده از بالهای جبرئیل
از همان بدو تولد با خدا محشور بود
رزق زهرا بین آغوش خدیجه نور بود
نزد پیغمبر مقدم بوده او بر کارها
مصطفی بوسید دست دخترش را بارها
فاطمه سرّ خدا در سینه پیغمبر است
عکس وجه الله در آیینه پیغمبر است
روشنایی بخش جنت هست نور فاطمه
ذکر تسبیح خدا؛ نان تنور فاطمه
قبل هرکس فاطمه پا میگذارد در بهشت
وا شود درهای جنت با حضور فاطمه
قدسیان خدمتگزار دختر پیغمبر اند
صد ملک هستند مامور امور فاطمه
عقل کل زهراست و هرچه به جز او جهل کل
فهم عالم هست از فهم و شعور فاطمه
در قیامت کور خواهد شد تمام چشمها
آن زمانی که شود وقت عبور فاطمه
الگوی صاحب زمان زهراست در عصر ظهور
آن زمان پس میشود عصر ظهور فاطمه
نیست غیر از فاطمه سنگ صبور مرتضی
نیست غیر از مرتضی سنگ صبور فاطمه
کوه شد پشت امیرالمومنینش ایستاد
پایه اسلام شد تا اصل دینش ایستاد
خطبههای فاطمه فصل الخطاب مردم است
فاطمه چشم انتظار انقلاب مردم است
در تمام لحظه ها بوده کنار مرتضی
خطبه هایش هست مثل ذوالفقار مرتضی
یک تنه از حق مولایش حمایت کرده است
هر چه را که داشته خرج ولایت کرده است
شعله های فتنه نمرود را خاموش کرد
هر چه مولایش به او فرمود زهرا گوش کرد
فاطمه در کام دشمن فتنه ها را زهر کرد
با تمام فتنهگرها تا قیامت قهر کرد.
هر کسی در جبهه زهرا است پس همراه ماست
سوریه مانند خوزستان و کرمانشاه ماست
راه زهرا شاهراه روشن پیروزی است
راه مردانی شبیه مهدی نوروزی است
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem