#امام_جواد_علیه_السلام
#بحر_مرکب
آئینهی کرامت بی انتها جواد
جای کرم نوشته ام از ابتدا جواد
آن شاه و شاهزاده که در بارگاه او
دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد!
ایمان محض، خُلق نبی، هیبت علی
تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد
عمامه گشته دور سر او به افتخار
آنکس که دوش او شده فخر عبا، جواد
از کاظمین حاجت خود را گرفته است
هر کس که گفته بین گوهر شاد یا جواد!
بعد از سلام، وقت تشرف به صحن، شد
ذکر لب تمام گرفتارها جواد
وا شد گره همین که گره خورد در حرم
دست گدا به دامن لطف ابا جواد
دنبال التیام به جای دگر مرو
تا هست مرهم دل درد آشنا جواد
با چشم اشک بار شب جمعه میشود
از کاظمین راهی کرب و بلا جواد
این دفعه برد روح مرا او به کربلا
باب الجواد باز شده رو به کربلا
با کام تلخ و تشنه اگرچه سپرده جان
رأسش هزار شکر نمیداده بوی نان
سمت تنش رها نشده تیری از کمان
نه تیغ شمر خورده نه سرنیزهی سنان
بر خاک، خون حنجر پاکش نشد روان
قاتل نداشتهست سر قتل او زمان
چنگی به گیسویش نزده دست این و آن
خیره نشد به خاتم او چشم ساربان
سرو قدش ز داغ برادر نشد کمان
انداختند سایه به جسمش کبوتران
از روی بام تا ته گودال رفتهایم
در روضههای جدّ تو از حال رفتهایم
«فرّو الی الحسینِ» تو راه نجات ماست
پلکی بزن که لَنگِ نگاهت برات ماست
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#غزل
ای شهریار مملکت بذل و فضل و جود
ازما به آستان تو جانا دو صد درود
تو شعر جاودانه جود و کرامتی
من با کدام واژه توانم ترا سرود
سر تا به پا عنایتی و پا به سر کرم
صدها چو حاتمند به پیش تو در سجود
ای آسمان آبی اقلیم ارتضا
وی زینت و فروغ ده گنبد کبود
هستی جواد و جمله کریمان روزگار
باشند قطره ای و تو هستی مثال رود
تو برتر از خیالی و مافوق فهم خلق
باید که وصف حسن ترا از خدا شنود
در بخشش و عطا و سخاوت یگانه ای
آری وجود جود ز جود تو شد وجود
این بس به شان تو که جواد الائمه ای
باتو خدا به خلق در مرحمت گشود
مهر و ولای حضرتت اندر قیام حشر
باشد کلید باب بهشت حق ودود
صد شکر حی لم یزلی را که در جهان
مهر و محبتت شده ما را چو تار و پود
زاهد اگر خیال بهشت برین کند
یاسر هوای کوی تو دارد به صد درود
#یاسر_رستگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#غزل
قلب عوالم گر در این ایام شاد است
از یمن میلاد جواد ابن الجواد است
ما لذت هر جود را با او چشیدیم
ورنه به ظاهر مرد بخشنده زیاد است
وقتی کرامت های او بی حد و مرز است
بازار حاتم های این عالَم کساد است
هر کوچک این قوم خود مردی بزرگ است
در پنج سالی او امامِ اعتقاد است
در کاظمینِ او شود هر اشک، لبخند
زیرا برای شیعیان باب المراد است
روی نیاز ما به سمت بی نیاز است
بر حاجت ما او اجابت را نهاد است
مشهد اگر نزدیک باشد بستِ طوسی
راه ورود ما فقط باب الجواد است
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مربع_ترکیب
شمیم عشق میرسد دوباره بر مشام ما
نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما
مگر بهشت آرزو گشوده شد به نام ما
مگر خدای خواسته جهان شود به کام ما
که بهر دلشکستگان در امید باز شد
هزار قفل غم ببین که بیکلید باز شد...
شمس ضحی که میدمد ماه ز هر نظارهاش
بود طلوع این قمر تجلّی دوبارهاش
تا که نگاه میکند بر رُخ ماهپارهاش
غرق ستاره میشود کنار گاهوارهاش
نهم امام را به بر، امام هشتم آورد
بضعۀ دوم نبی، کوثر دوم آورد
خوی و خصال مصطفی، علم و کمال مرتضی
شرم و حیای فاطمه، حُسن و جمال مجتبی
زُهد امام چارمین، عزم شهید کربلا
حکمت باقرُ الحِکَم، دانش صادقُ الوَرا
کَظم امام کاظم و صبر رضا در او بُوَد
وجود او به ملک جان، کمال آرزو بود...
ای به سریر عصمت از بعد رضا قدم زده
به هشت سالگی دم از امامت اُمَم زده
به قلههای مکرمت، کرامتت علم زده
اساس واقفیّه را ظهور تو به هم زده
تویی که شد ز نور تو طلوع صاحب الزمان
پُر برکتترین کسی که آمدهست در جهان
فروغ بزم قدسیان، چراغ آسمان تویی
مُدوّر زمین تویی مُدبّر زمان تویی
خدای را امین تویی جهات را امان تویی
تجسم یقین تویی فراتر از گمان تویی
تو وارث پیمبری شافع روز محشری
قسم به کوثر خدا خیر کثیر کوثری...
#سید_رضا_مؤید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#غزل
جهان را میشناسد، لحظۀ غمگین و شادش را
از این رو سخت در آغوش میگیرد جوادش را
پسر مثل پدر میخندد این یعنی که از حالا
میان این دو قسمت میکند دشمن عنادش را
جهان از بعد عیسی اولینبار است با حیرت
درون قالب یک طفل مییابد مرادش را
چه طفلی؟ طفل معصومی که پیرِ دیر را حتی
هوایی میکند از نو بسازد اعتقادش را
چه ذکری بر زبان دارد؟ چه رازی در بیان دارد؟
که هر عالِم به این معیار میسنجد سوادش را
قدم آهسته برمیدارد و پیوسته تا منزل
که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را
به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد
نشد تا سرمه چشمم کنم خاک بلادش را
بهشت است این حرم از هر دری وارد شود شاعر
ولی من دوست دارم بیشتر بابالجوادش را
#محمدحسین_ملکیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ولادت
#مثنوی
بر سر مأذنه گل داده اقاقیِ سپید
باز هم نغمۂ «أین الرّجبیون» پیچید
ماه دلدادگی و ماه وصالِ ما شد
باز هم لطف و کرم شامل حالِ ما شد
از همه ثانیه هایش برکت می بارد
چه شب و روزِ پُر از خیر کثیری دارد
کاش با دست علی(ع) آب حیاتی برسد
فاطمه(س) لطف کند برگ براتی برسد
تا پس از کرب و بلا راهی مشهد بشویم
در شبِ عید به پابوسی آقا برویم
آن امامی که رئوف است و پسردار شده
حُسن بی حد شده، آیینۂ سرشار شده
هشتمین نور شده صاحب دردانه بیا
محض تبریک به زهرا(س) و به شکرانه بیا
نور چشمان رضا(ع) در دل ما جا دارد
پسر حضرت نجمه(س) چه تماشا دارد
گذر دل به درِ خانۂ او افتاده
کاظمینی شده هر کس که سلامی داده
پر کشیده ست دلم از حرمش تا حرمی
چون رسیده ست گلِ محترم و با کرمی
دور شش گوشه پُر از بالِ ملائک شده است
واژه هایم به ضریحش متبرّک شده است
داده بر اهل ولا دستِ خدا هدیۂ ناب
نوۂ حضرت زهرا(س)؛ پسر نازِ رباب(س)
دستِ خورشید چه خیرالعملی آورده
باز هم حضرت ارباب علی(ع) آورده
شیرخواره ست ولی رزم عیانی دارد
وقت ایثار عجب تاب و توانی دارد
پا به پایِ علی اکبر(ع) شده سرمستِ پدر
اوج شش ماهگی اش شد سپر دست پدر
چقدر روحیۂ رزم شناسی دارد
کنج گهوارۂ خود اشکِ حماسی دارد
دل به میدان زد و شور علوی در سر داشت
حرمله آمد و یک تیرِ سه شعبه برداشت
تیر در چلّه چه حیران شده و غمگین شد
گوش تا گوشِ علی اصغرِمان خونین شد
کمرش خم شده و محوِ پسر گشته حسین(ع)
سمت خیمه دو قدم رفته و برگشته حسین(ع)!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#مثنوی
ای آمد و رفت دل ما سمت تو رایج
ما حاجت محضیم و شما باب حوائج
ما آمده ایم از کرمت بال بگیریم
این قصه ی دل را همه دنبال بگیریم
تا در طمع و بخل و حسد گیر نیفتیم
روزی بنما آن چه که گفتیم و نگفتیم
بخشیدی و دستم تو بهانه که ندادی
هر کار کنی آخرش آقا تو جوادی
حالا تو و این دست دل ما که دراز است
درب حرم از لطف به روی همه باز است
از فقر نشستیم که باران برسانی
بر سفره ی این بی سر و پا نان برسانی
باید ز در خانه ی تو رزق بگیریم
خوشحال از آنیم که ما قشر فقیریم
افتاده به پایت دل و بر فیض تو بند است
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
ای کاش که در ساحلتان موج بگیریم
یک جرعه بنوشیم و فقط اوج بگیریم
تا حال و هوای حرمت باز بیاییم
با پا که نشد، با پر پرواز بیاییم
این شعر لبالب همه اش شرح فراق است
این ماه رجب یکسره صحبت ز عراق است
حالا که دو دستم به ضریحت نرسیده
میلم طرف پنجره فولاد کشیده
#مجتبی_کرمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ماییم در پناه تو یا حضرت جواد
محتاج یک نگاه تو یا حضرت جواد
هستیم عذر خواه تو یا حضرت جواد
قربان روی ماه تو یا حضرت جواد
ما زنده از عطای جوادالائمه ايم
يك عمر خاك پای جوادالائمه ایم
هر کس که خاک پای تو شد سرفراز شد
از منت عطای همه بی نیاز شد
حرزت در این زمانه ی غم چاره ساز شد
گفتیم یا جواد و در بسته باز شد
غیر از جواد واژه ای اندازه ی تو نیست
لطفی شبیه لطف پر آوازه ی تو نیست
بر این دل شکسته ام ای جان نگاه کن
ماییم و این زمانه ی بحران نگاه کن
بر حال روزگار پریشان نگاه کن
اقا به جان شاه خراسان نگاه کن
ای مرهم همیشگی خسته جانی ام
لطفی نداشت بی کرمت زندگانی ام
ای در شکوه نام تو درمان درد ها
سر میرسد کنار تو کتمان دردها
هرچند بر دلم زده باران دردها
درمان اگر تویی که به قربان دردها
أقا تمام زندگی ام زیر دین توست
در دل همیشه حرف تو و کاظمین توست
دست جواد خسته ی بخشش نمی شود
وقت عطا معطل خواهش نمی شود
آقام جز به نور ستایش نمی شود
مدحش به صد کتاب نگارش نمی شود
درمانده ایم و خنده ی مولا علاج ماست
این اشک شوق در شب دنیا سراج ماست
وقتی که غم به شانه سرازیر می شود
حتی جوان ز زندگی اش سیر می شود
در عنفوان زندگی اش پیر می شود
لبخند دشمنان به دلش تیر می شود
مثل پدر دلش به غریبی دچار شد
زهرا ز داغ عمر کمش داغدار شد
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#غزل
آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت
آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
آن شب ، شب جمعه مرا که هست یادت!
تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
من کیستم؟ من از گدایان بلادت
من از در این خانه ات جایی نرفتم
پس رو مگردان از گدای خانه زادت
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
عرض ارادت می کند بر بامدادت
بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
با گریه لطف دیگری دارد عبادت
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#غزل
آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت
آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
آن شب ، شب جمعه مرا که هست یادت!
تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
من کیستم؟ من از گدایان بلادت
من از در این خانه ات جایی نرفتم
پس رو مگردان از گدای خانه زادت
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
عرض ارادت می کند بر بامدادت
بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
با گریه لطف دیگری دارد عبادت
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
چند روزه نوبت هر کس به پایان میرسد
ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت
در پناه همّت و در پرتو آزادگی
راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت
من غلام همت آنم که از روزِ نخست
افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت
جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا
ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت
پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین
چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت
مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت
بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت
جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست
جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت
تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود
ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت
کیست این مهر جهانآرا که چون آباء خویش
جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت
کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع
لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت
یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد
یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت
مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور
نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت...
مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این
لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت
نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس
در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت...
جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود
بُرد از آیینۀ دلها اگر زنگار داشت
خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل
در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت
خوشهچین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم
این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت...
آن دلآگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد
دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت
آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش
آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت
شوربختی بین که کرد از تیرهرایان محفلی
قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت
بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة
با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت
«چیست حکم آنکه مُحرم بود و قتل صید کرد»
لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت:
«کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟
بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟
بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟
جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟
خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا،
سالخوردی بود و زین پروندهها بسیار داشت؟
از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر
با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟»
چون رسید اینجا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین
با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»...
بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»،
از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت...
باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه
هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت
باید اینجا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت
سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت
باید اینجا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر
گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت
باید اینجا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب»
منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت
گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق»
ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#چارپاره
آسمان از منزلش در آسمان دل کنده است
چادر شبرنگِ ماه از روشنی آکنده است
از زمین دارد دوباره نور، میبارد به عرش
نور یعنی؛ بر لب خورشید هشتم خنده است
غصه رفته از دلش؛ اوقاتِ شادش آمده
بین آغوشش دلیلِ «اِنیَکادش» آمده
باب رحمت باز شد بر زائرانِ مشهدش
در مدینه؛ صاحبِ «بابالجوادش» آمده
آب و جارو کرده جبرائیل، با پر، جاده را
میپراند بالهایش هر زمین افتاده را
هدیهای را میبَرد تا خانهی سلطان طوس
میبَرد از جانب حق؛ نامِ سلطانزاده را
تا بساط سور و سات شادمانی جور شد
خانهی خورشید، غرقِ نورِ «نورُالنّور» شد
این طرف؛ چشمِ رضا روشن شد از تابیدنش
آن طرف؛ چشمان شور دشمنانش کور شد
عالِم آل محمد عالِمی آورده است
عالِمی که مکتبِ درسِ خدا پرورده است
پیش او «یحیبناکثم»ها تلمّذ میکنند
عالِمان را علم او طفل دبستان کرده است
من که باشم تا برای مدح او شاعر شوم ؟!
مصرعی گفتم که شاعرهاش، را چاکِر شوم
آمدم اینجا بیاندازم دلم را در ضریح
آمدم تا صاحبِ دربار را زائر شوم
از درِ بابالمرادش هر که داخل میشود
با خروشِ چشمهی جودش مقابل میشود
با ضریحش؛ طبعِ شعرِ هر کسی گل میکند
بیسوادِ این حرم؛ یکباره دعبل میشود
دستِ رقص پرچمش دل میسپارد آسمان
پای کوه گنبدش سر میگذارد آسمان
کاظمین از روزِ روشن نیز نورانیتر است
اصلا انگاری سه تا خورشید دارد آسمان
بُرده ما را از کنارِ خویش، سلطان؛ کاظمین
جسممان اینجاست، زیر پای او؛ جان کاظمین
ما کبوترهای جلد گنبدیم و طی شده
عمرمان در راهِ پروازِ خراسان - کاظمین
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem