3.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و در صبح یک جمعه
ناگهان و بی صدا
زمین را ترک کردی ....
سلام خدا به روح بلند شهدا و سرسلسله شهدای انقلاب
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
#مسمط_مخمس
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
در تنور سینهها آتشفشانی مانده است
مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است
حاج قاسم رفت اما امتحانی مانده است
تازگیها هرطرف رو میکنی روز خداست
مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست
حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست
با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست
غیرت صفّینیان را نهروانی مانده است
ای خمینیباوران! دنیا جمارانی شدهست
ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شدهست
شهر را یکروز میبینی چراغانی شدهست
کربلا تا قدس لبریز سلیمانی شدهست
منتظر باش اتفاق ناگهانی مانده است
نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد
دشمنی بسیار و فتنه بیحد و بدعت زیاد
بزدل و کجفهم و سازشکار و بیغیرت زیاد
کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد!
در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است
حاج قاسم کربلایی بود و سرتاپا حسین
خوش به حال آنکه تا آخر بماند با حسین
لِلذینَ آمَنوا فی هذهِ الدنیا... حسین
هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین»
بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است
#مهدی_جهاندار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
#فلسطین
#انتفاضه
#قدس
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
پیروز تویی، قسم به «تین» و «زیتون»
پیروزیِ تو، بشارتِ قرآن است
#رضا_اسماعیلی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
ایران در این میدان جگر دارد برایت
این سرکشی ها دردسر دارد برایت
خون ابو مهدی و خون حاج قاسم
بیش از اتم هامان خطر دارد برایت
هرگز نگو در سینه ها آهی نمانده...
وقتِ بزن در روست، خونخواهی نمانده...
در کاخ شیطانید یا بین تل آویو؟
تا انتقام سخت ما راهی نمانده
دارم کفن برتن! نه دشداشه، بترسید
از پادگان های پر از لاشه بترسید
از انتقام سخت مان آنجا که خوابید...
از دست ها که مانده بر ماشه بترسید
#عین_الاسد
#طوفان_الاقصی
#انتقام_سخت
#حاج_قاسم_سلیمانی
#ابومهدی_المهندس
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قصیده
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
کنون مُرکّب من جوهر است و جوهر نیست
به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر
به جوش آمده خونم که اینچنین قلمم
دوباره پر شده از حرفهای دردآور
دوباره قصۀ تاریخ میشود تکرار
دوباره قصۀ احزاب، باز هم خیبر
دوباره آمدهاند آن قبیلۀ وحشی
که میدرید جگر از عموی پیغمبر
عصای کینه برآورده باز ابوسفیان
دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر
به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند
عجوزههایِ هوس، مُطربانِ خُنیاگر
مباد اینکه بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحت دینِ مصطفی، کافر
چنان مکن که کسان را خیال بردارد
که باز هم شده این خانه بی در و پیکر
به این خیال که مِرصاد تیر آخر بود
مباد اینکه بخوابیم گوشۀ سنگر
زمان زمانۀ بی دردی است، میبینی
که چشمها همه کورند و گوشها همه کر
هزار دفعه جهان شاهراه ما را بست
هزار مرتبه اما گشوده شد معبر
خوشا به حال شکوه مدافعان حرم
که سربلند میآیند یک به یک بیسر
اگر چه فصل خزان است، سبزپوشانیم
برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر
به دودمان سیاهی بگو که میباشند
تمام مردم ایران سپاه یک لشکر
به احترام کسی ایستادهایم اینک
که رستخیز به پا کرده در دل کشور
نفس نفس همۀ عمر، مالک دل بود
کسی که بود به هنگامه مالک اشتر
بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد
رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر
به باوری که در اعماق چشم اوست قسم
هنوز رفتن او را نمیکنم باور
چگونه است که ما کشته دادهایم اما
به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر؟
چگونه است که خورشید ما زمین افتاد
ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر؟
چه رفتنیست که پایان اوست بسم الله
چه آخریست که آغاز میشود از سر
جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی
که مانده است به دستش هنوز انگشتر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بی وضو نتوان خواند سورۀ کوثر
خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر اگر تویی دختر
شکوهِ عاطفهات پیرهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر
نفس نفس کلماتم دوباره مست شدند
همین که قافیۀ این قصیده شد، حیدر
میان آتشی از کینه، پایمردی تو
نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
فقط نه پایۀ مسجد که عرش میلرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر
یهودیانِ مسلمان ندیدهاند آری
از این سیاهیِ چادر دلیل روشنتر
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیتِ حُسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدای_کرمان
#غزل
از مزارت نیز می ترسند، یعنی زنده ای
سیف الاسلامی و تا روز ابد بُرّنده ای
نور تو خاموش خواهد شد مگر ؟واحیرتا!
خون تو می جوشد و تا قرن ها پاینده ای
اسم تو رمزِ جهانی می شود ،تردید نیست
اسم تو حک گشته بر سربند هر رزمندهای
خاطراتی تلخ دارد قصه ی انگشترت
آه... یعنی مثل ارباب خودت بخشنده ای!
حاج قاسم! خون تو کار خودش را می کند
حاج قاسم از تو می ترسند،یعنی زنده ای
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدای_کرمان
#مثنوی
به آتشت کشیده است باز بغض تازهای
نشسته است بر دل صبور تو گدازهای
شکسته است شیشهٔ زلال خاطر تو را
به خاک و خون کشیده دست کینه زائر تو را
به یک اشاره شعله زد غمی عمیق بر زمان
زمین دوباره سرخ شد، شکست بغض آسمان
چه بالها که باز شد از این دیار با صفا
چه مرغهای عاشقی که پر زدند تا خدا
تو حاج قاسمی، همیشه چارهساز بودهای
تو حاج قاسمی که میهماننواز بودهای
تو آشیانهای برای جان هر کبوتری
تو آشنای از قدیم لالههای پرپری..
خوشا چنین نماز عشق با اذان چشم تو
خوشا چنین پریدنی در آسمان چشم تو
قسم به داغهای مانده در گلوی روزگار
قسم به آن شرار رفتنت که هست ماندگار
به اشکهای کودکی که خیره شد به مادرش
به آن جوان که سوختهست از غم برادرش
به خون آن مسافری که با تو روسپید شد
به آرزوی زائری که عاقبت شهید شد
به جان عاشقان تو نیامده هراس، نه
ادا نگشته است حق واژهٔ تقاص، نه
چه تیرهروز دشمنی که برده آبروی خود
که باب گور را کنون گشوده است روی خود
چهار سال میشود که در گِل است پایشان
جهنم است گوشهگوشه منطقه برایشان
به چشمهای کورشان نیامدهست خواب خوش
که از گلویشان فرو نرفته است آب خوش
قسم به قطرهقطره خون پاک آسمانیان
تقاص میدهید پیش دیدهٔ جهانیان!..
::
به هوش باش هموطن! به هوش باش جان من!
حقیقت است گوش کن! بگو بگو به مرد و زن!
همانکه غیر تیغ و خون به میهنت نشان نداد
به کودکان بیگناه غزه هم امان نداد
از آن بهار پیش رو به ما نشانهای بگو
برای گریههایمان کجاست شانهای؟ بگو
قسم به حق، سپیده میدمد، بهار میرسد
که انتظارها به سر رسیده، یار میرسد
#سید_محمد_صادق_آتشی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#شهدای_کرمان
#حاج_قاسم_سلیمانی
#مربع_ترکیب
از ساغر سرمست ها میخانه پُر شد
با باده ی عاشقکُشی پیمانه پُر شد
این قصّه ی دلدادن از افسانه پُر شد
دور مزار شمع ، از پروانه پُر شد
ای خوشبهحال آنکه دنیا را رها کرد
در راه صحن جانفدا جان را فدا کرد
ای کاش در این جانفشانی جای ما بود
بر رویِ میم مرگ ردِّپای ما بود
شوق شهادت مشق هر انشای ما بود
این خطِّ مشی حاجقاسم های ما بود
در خون خود غلتید هرکس ، رو سپید است
آنکه به پای یار می میرد ، شهید است
گرچه وطن آئینه ی آهِ درون است
قالیچهی کرمانی ما غرق خون است
در اصل ، این پایان سرفصل جنون است
کاخ یهودی ها به زودی سرنگون است
باید که مُشتی در دهان غم بکوبیم
باید که اسرائیل را درهم بکوبیم
تصویری از عرش معلیٰ دارد این خاک
در کاسه ی تن ، روح دریا دارد این خاک
عاشقترین سربازها را دارد این خاک
سیّد رضیِ موسوی ها دارد این خاک
در خاک و خون فریاد زد: دشمن بداند!
هیهات پشت رهبرم خالی بماند
در معبد لاهوتیان قدّیسه زهراست
سرچشمه ی توحید ، چشم خیس زهراست
بر سردر هفتآسمان تندیس زهراست
پای ولی ماندن همان تدریس زهراست
در مکتب زهرا ولایت اصل دین است
تنها علیِ او امیرالمومنین است!
با اینکه از داغ عزیزان سربهزیریم
در جنگ با کفتارها مانند شیریم
لبیکگویان مُریدان غدیریم
ما پای کار پاسخِ سخت امیریم
سیّدعلی لب تر کند..،کافیست والله
تا لشکرش محشر کند..،کافیست والله
ما ملت جنگیم..،غیرتدوست هستیم
مرد نبردیم و شهادتدوست هستیم
یکتاپرستانیم ، وحدتدوست هستیم
مشهد نشان داده ولایتدوست هستیم
این بیشه ، جولانگاه شیران نام دارد
این خاکِ سلطان است..،ایران نام دارد
جنگیدن ما ریشه در اعصار دارد
صهیون همیشه بیم از پیکار دارد
این قوم ترس از حیدر کرار دارد
تیغ علی با اهل خیبر کار دارد
دروازهی خیبر ز جا کنده است حیدر
این گنبدِ آهن که چیزی نیست دیگر
در چشم ما نور شعف را می شود دید
رزمندههای جانبهکف را می شود دید
تیری که خورده بر هدف را می شود دید
از مسجد الاقصی،نجف را می شود دید
پای برهنه می توان این جاده را رفت
این اربعین از غزّه باید کربلا رفت
مجنون عاشقپیشهام ، لیلا حسین است
شیرینترین ذکر لب ما یا حسین است
حشر تمامیِّ شهیدان با حسین است
پایان هر شعری گریز ما حسین است
لبتشنه ای که نیزه جای آب ها خورد
پیراهنش را چکمهپوشی بی حیا بُرد
ای کاشکی بال و پرش را جمع می کرد
قومی میامد پیکرش را جمع می کرد
خونابه های حنجرش را جمع می کرد
انگشت بی انگشترش را جمع می کرد
نزدیک جسم درهمش جز روستا نیست
شکر خدا این دِه بدون بوریا نیست
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
#فلسطین
#انتفاضه
#قدس
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
پیروز تویی، قسم به «تین» و «زیتون»
پیروزیِ تو، بشارتِ قرآن است
#رضا_اسماعیلی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
ایران در این میدان جگر دارد برایت
این سرکشی ها دردسر دارد برایت
خون ابو مهدی و خون حاج قاسم
بیش از اتم هامان خطر دارد برایت
هرگز نگو در سینه ها آهی نمانده...
وقتِ بزن در روست، خونخواهی نمانده...
در کاخ شیطانید یا بین تل آویو؟
تا انتقام سخت ما راهی نمانده
دارم کفن برتن! نه دشداشه، بترسید
از پادگان های پر از لاشه بترسید
از انتقام سخت مان آنجا که خوابید...
از دست ها که مانده بر ماشه بترسید
#عین_الاسد
#طوفان_الاقصی
#انتقام_سخت
#حاج_قاسم_سلیمانی
#ابومهدی_المهندس
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح_و_مصائب
#بصیرت
#مدافعان_حرم
#حاج_قاسم_سلیمانی
وقتی زمین در حیرت خود غوطه ور بود
وقتی زمان گِرد خودش گرم سفر بود
وقتی بشر در لاک تنهایی فرو رفت
وقتی جهان در فکر فصلی تازه تر بود
وقتی ملَک در سجده ی خود ذکر می گفت
وقتی شب تاریک دلتنگ سحر بود
وقتی که مکّه در فراق عشق می سوخت
وقتی مدینه علّت هر چه خبر بود
وقتی علی مشغول تسبیح خدا گشت
وقتی که زهرا همدم چشمان تر بود
دیدند یاس فاطمی در خانه گل داد
یک بار دیگر ساقه ی ریحانه گل داد
کوثر به روی دامن کوثر نشسته
ساقی کنار ساغری دیگر نشسته
یک سو حسن یک سو حسین ، اینبار دیدند
دل ، عاشقانه محضر دلبر نشسته
خیل ملَک آمد برای عرض تبریک
جبریل هم یک گوشه پشت در نشسته
در بین بستر با نگاه بی قرارش
مادر به شوق دیدن دختر نشسته
اصلاً خدا باید بگوید نام او چیست
لبخند بر لب های پیغمبر نشسته
صدیقه ی صغری ، گل مکتب رسیده
آری عقیله ، عارفه ، زینب رسیده
زینب همان بانو که کوهی استوار است
زینب همان که آسمانی از وقار است
بانوی صبر و بردباری در مصائب
امّ ابیهای علی در روزگار است
زینب همان بانوی تسبیح و تهجّد
ماه بلند آوازه ی شب زنده دار است
با خطبه های آتشین کوفه و شام
تیغ کلامش رعد و برق ذوالفقار است
داد آبرو حُجب و حیا را عفّت او
در وادی عقل و خرد یکّه سوار است
زینب همان که در شجاعت مثل حیدر
زینب همان که در سخاوت مثل مادر
او با کلام نافذش روشنگری کرد
حیدر شد و در کاخ شیطان محشری کرد
او دختر زهرای مرضیّه ست ، یعنی
زن بود و بر زن های عالَم سروری کرد
خیبر همان کاخ یزید بی خدا بود
قلعه شکست و باز ، کار حیدری کرد
روح بصیرت در کلامش موج می زد
با خطبه اش دین خدا را یاوری کرد
ما را حسینی کرده اصلاً لطف زینب
او کاروان کربلا را رهبری کرد
باید که در راه ولایت مکتبی ماند
گاهی نباید رفت ، باید زینبی ماند
ما هم میان فتنه ها از جان گذشتیم
از کوچه ی تردید با ایمان گذشتیم
از این دو روز زندگی مثل شهیدان
ما هم برای عزّت ایران گذشتیم
ما را به زیر پرچم زینب رساندند
از هر خیابانی که در باران گذشتیم
این انقلاب زینبی راه نجات است
با ذکر ثارالله از طوفان گذشتیم
ما دشمن سر سخت استکبار هستیم
با سربلندی از دل میدان گذشتیم
موج ابابیلیم و سر تا سر دلیلیم
موشک شدیم و بر سر اصحاب فیلیم
روزی که داعش فکر تخریب حرم بود
بر دوش سربازان ایرانی علَم بود
می زد به میدان شهادت حاج قاسم
او با شهیدان خدایی هم قسم بود
فرقی ندارد شهر تهران یا دمشق است!
دشمن به فکر این حریم محترم بود
باب شهادت باز شد یک عده رفتند
ما خواب ماندیم و سفر در صبحدم بود
می رفت هر کس که هوای کربلا داشت
می ماند هر کس همنفس با آه غم بود
از کربلا گفتیم و داغش یادم آمد
آن لحظه ی سخت فراقش یادم آمد
زینب تنی را قعر یک گودال می دید
در گوشه ای هم مادری بی حال می دید
در دست خولی و سنان سرهای خونین
در دست شمر و حرمله خلخال می دید
پیراهنی کهنه به روی دست می رفت
در قتلگاه کربلا جنجال می دید
زجری کشید و بی نهایت غصّه می خورد
تا زجر را دور و بر اطفال می دید
هر سال را او با حسینش روز می دید
هر روز را او بی حسینش سال می دید
برگرد ای روح سلام عمه زینب
شمشیر سرخ انتقام عمه زینب
#اسماعیل_شبرنگ
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قصیده
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
کنون مُرکّب من جوهر است و جوهر نیست
به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر
به جوش آمده خونم که اینچنین قلمم
دوباره پر شده از حرفهای دردآور
دوباره قصۀ تاریخ میشود تکرار
دوباره قصۀ احزاب، باز هم خیبر
دوباره آمدهاند آن قبیلۀ وحشی
که میدرید جگر از عموی پیغمبر
عصای کینه برآورده باز ابوسفیان
دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر
به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند
عجوزههایِ هوس، مُطربانِ خُنیاگر
مباد اینکه بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحت دینِ مصطفی، کافر
چنان مکن که کسان را خیال بردارد
که باز هم شده این خانه بی در و پیکر
به این خیال که مِرصاد تیر آخر بود
مباد اینکه بخوابیم گوشۀ سنگر
زمان زمانۀ بی دردی است، میبینی
که چشمها همه کورند و گوشها همه کر
هزار دفعه جهان شاهراه ما را بست
هزار مرتبه اما گشوده شد معبر
خوشا به حال شکوه مدافعان حرم
که سربلند میآیند یک به یک بیسر
اگر چه فصل خزان است، سبزپوشانیم
برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر
به دودمان سیاهی بگو که میباشند
تمام مردم ایران سپاه یک لشکر
به احترام کسی ایستادهایم اینک
که رستخیز به پا کرده در دل کشور
نفس نفس همۀ عمر، مالک دل بود
کسی که بود به هنگامه مالک اشتر
بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد
رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر
به باوری که در اعماق چشم اوست قسم
هنوز رفتن او را نمیکنم باور
چگونه است که ما کشته دادهایم اما
به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر؟
چگونه است که خورشید ما زمین افتاد
ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر؟
چه رفتنیست که پایان اوست بسم الله
چه آخریست که آغاز میشود از سر
جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی
که مانده است به دستش هنوز انگشتر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بی وضو نتوان خواند سورۀ کوثر
خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر اگر تویی دختر
شکوهِ عاطفهات پیرهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر
نفس نفس کلماتم دوباره مست شدند
همین که قافیۀ این قصیده شد، حیدر
میان آتشی از کینه، پایمردی تو
نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
فقط نه پایۀ مسجد که عرش میلرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر
یهودیانِ مسلمان ندیدهاند آری
از این سیاهیِ چادر دلیل روشنتر
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیتِ حُسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem