eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
423 عکس
161 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دل بیقرار دارم ، سرِ بابِ دار دارم هوس انار دارم، طلب از نگار دارم لب سرخ و آبداری شب سور و سات آمد، شب انبساط آمد شب التفات آمد، شب مسئلات آمد شب عشق و بوسه‌کاری شب عشق بی‌کرانه، شب شعر عاشقانه شب شور بی بهانه، شب مستی و ترانه شب عاشقانه خواندن شب بیقراری آمد، برکات جاری آمد اجل خماری آمد ، شب می‌گساری آمد شب شاعرانه خواندن چه هوای دلپذیری، چه بهار بی نظیری چه دل بهانه گیری، چه خوش است زخم تیری ز کمان تک سواری چه دلاور دلیری، چه نگار چشمگیری چه خوش است این اسیری، و چه خوشتر اینکه شیری برود پی شکاری رجب المرجب است و، خم می لباب است و رطب و لب و شب است و، شب شور یا رب است و لحظات استجابت دم پر شعف بگیر و، طربی ز دف بگیر و سر خود به کف بگیر و، طرف نجف بگیر و... بطلب! دهد شرابت سبب نجات آمد، نفس حیات آمد پل ارتباط آمد، مه ممکنات آمد چه دلیل دلربایی چه بشارت بشیری، چه نذیر بی نظیری چه مراعات نظیری، چه شهی ؟! عجب وزیری به جلال کبریایی برو سوی طور سینا، بطلب نگاه اما ... ارنی مگو چو موسی، که نیارزد این تمنا... به جواب لن ترانی دم یا علی بخوان و، برو سمت آسمان و به هوای او بمان و، دل خسته را بخوان و برهان ز سرگرانی چه شکوه لایزالی، چه جمیل ذوالجلالی چه جمالی و کمالی، چه کرامت زلالی چه امیر دلگشایی منشین خراب و غمگین، دل خود ز غیر برچین "برو ای گدای مسکین" سر راه شاه بنشین به بهانه‌ی گدایی بگو ای شه گرامی، نگران خاص و عامی به تبسم سلامی، به عنایتِ پیامی... برسان به عرش ما را اگر عاشقِ نگاهی، ز جگر برآر آهی بطلب هر آنچه خواهی "که نگین پادشاهی" "دهد از کرم گدا را" "علی ای همای رحمت" نفسِ رهای رحمت دم دلربای رحمت، همه ی صدای رحمت "تو چه آیتی خدا را" شبی ای مه یگانه، بگذار روی شانه سر سائل شبانه، بنواز دلبرانه دل بیقرارها را تو و رو گرفتن از ما ؟ من و دوری از تو حاشا تو و قهر و کینه کلّا، نکند عزیز زهرا بزنی ز ره کنارم تو امید روزگارم، تو ترانه‌ی بهارم تو ... تویی و من غبارم، به خدا امیدوارم که به پات سر گذارم کرم کریم عالم! حَکَمِ حکیم عالم! عَلَمِ علیم عالم، نباء عظیم عالم! حَسنت ابوالکرامه چه کنم ترانه سازم، گل نازدار نازم بنگر تب نیازم، ز سرت مساز بازم که برو... مع السَّلامه! منم و نیازمندی، درِ میکده نبندی به غریبی ام نخندی! تو چگونه می‌پسندی؟ که اسیر غم بمانم نظری به دور دارم، گره‌های کور دارم دل غرق شور دارم، نه هوای حور دارم نه هوای بوستانم @shia_poem
شب است و شور کسی می کشد مرا بالا ترانه خوان جنونم به خاطر لیلا شب است و باز اسیر نگاه بی خوابم نشسته ام به ره لطف دیده ای شهلا شب است و منتظر پیک رحمت عشقم بیا نسیم کرامت صدا بزن ما را شب است و هیچ کسی جز نگاه دلسوزت خبر ندارد از این سینه ی پر از غوغا شب است و تاب ندارم به جان چشمانت مسافر شب قدرم دمی نظر فرما شب است و باز گرفتار جرأت غزلم هوای رؤیت رویت بود به سر یارا شب است و دست به دامان پاکی ات هستم بریز قطره ی اشکی... به حال این رسوا به تو... محبّت ما را نمی کند اثبات مگر نوای قشنگ و خدایی صلوات... سکوت می کنم امشب به احترام لبت دوباره تشنه ی نازم کجاست جام لبت شکر بریز نگارِ عسل دهان دلم که مرده زنده کند نیمه ی کلام لبت گناه عاشقی من به گردن چشمت کشانده ای و نشاندی مرا به بام لبت مدبّرات اموراست، چرخش چشمت... فتاده حضرت روح الامین به دام لبت هوالسّلام که گفته خدا، تویی جانا به ما نمی رسد آیا شبی سلام لبت به این نتیجه رسیدم زِ قابِ قوسینت که... جز خدا نرسیده کسی به کام لبت به کفر می کشد امشب جنونم ای لیلی تمام زندگی من فدای نام لبت تو از تمام ملائک لطیف تر هستی محمّدی و زعیسی شریف تر هستی به افتخار جمالت خدا مرا... بخشید به دلربایی خالت خدا مرا... بخشید یقین قلبی ام آقا بدل به شک نشود به قلب پر ز ملالت خدا مرا بخشید قسم به حال نماز شبانه ات طه به استغاثه و حالت خدا مرا بخشید تو فکر شیعه ی بیچاره بودی از اوّل به اشکهای زلالت خدا مرا بخشید سر قنوت خدا را ، ز خود رضا کردی به حقّ سین سوالت خدا مرا بخشید اگرچه غرق گناهم ولی یقین دارم به عزّ و جاه و جلالت خدا مرا بخشید اسیر قافیه شعرم نشد که می گویم به خاک پای بلالت خدا مرا بخشید تو ذکر اصلی و اصل نماز من هستی قسم به ناز نگاهت نیاز من هستی همیشه لطف به حال فقیر می کردی نگاه مهر به سوی اسیر می کردی یتیم عبد مطلّب به مکه و یثرب یتیمهای عرب را تو سیر می کردی علی عالی اعلی عبید عشقت بود به وقت معرکه او را تو شیر می کردی ز خاک چای علی و دو قطره اشک حسین تو نسل پاک بشر را خمیر می کردی چه می شد ای نبی آیه های خلق عظیم مرا زخُلق خوشت سربه زیر می کردی برای دفعه ی آخر زدی به عرش خدا درآن دمی که علی را امیرکردی مرا چه می شد اگر آخرین سفیرخدا به ملک بی غم حیدر سفیر می کردی عطا نمودن کوثر بهانه اش این بود همیشه حمد خدا را کثیر می کردی به نام فاطمه امشب نگاه می کنی ام... انیس نیمه شب و اشک و آه می کنی ام شبي كه محو جمال جميل حق بودي خمار جلوه ی جام جليل حق بودي شبي كه روح لطيفت در آسمانها بود ميان ذكر قنوتت دخيل حق بودي شبي كه يكسره فرياد مي زدي ياهو... غريق سجده ی عشق و ذليل حق بودي شبي كه آتش عشق خدا زبانه كشيد درآن ميانه نگارا خليل حق بودي شبي كه از شب درد يتيمي ات عمري گذشته بود و تو ابن السّبيل حق بودي شبي كه قلب سلیمت گرفته بود از غم مصاحب نفس جبرئيل حق بودي شبي كه روح امين با ادب خطابت كرد مخاطب صلوات وكيل حق بودي ندا رسيد... محمّد! زعرش اَو اَدني بخوان به نام خداوند عالی اعلی سلام اشك زلالت ستاره ی آفاق اميرِمهر، امام مكارم الاخلاق بخوان به نام خداوند لاشريك له به نام خالق عشق و عشیره ی عشاق براي رحمت و لطف و محبت و رأفت گرفته از تو خداوند مهربان... ميثاق بساز با عرب بي ادب، اديب خدا اگرچه طاقت و صبرت شود در اين ره طاق اگرکه صبر نمایي به ديده مي بيني... چگونه نصرِخدا دارد اي نبي مصداق چه كرده بود غمت با دل بلال كه داشت... اَحَداَحَد به لبش... زير ضربه ی شلّاق جسارت است نگارا، ولي شب عيد است نخي زپاي عبايت نمی کنی انفاق؟ قسم به قلب رئوفت شكسته ام...لطفی كنارِ رهگذرِ تو نشسته ام... لطفی @shia_poem
دل شکسته شد شب اجابت دعا بیا نیازهای کهنه را عطا کند خدا بیا به دستهای ملتمس شبیه یک گدا بیا مرو به سمت دیگری به این طرف کجا؟ بیا دل از هوای مهر این و آن رها نما بیا که دردها به میکده فقط شود دوا بیا نسیم صبح می‌وزد ز کوچه‌های آشنا گمان کنم که می‌رسد صدای پای آشنا به انتظار مقدم گره‌گشای آشنا نشسته بیقرار و دل غمین گدای آشنا گوش بده دمی دلا به این صدای آشنا بگیر با ملائکه تو هم دم بیا بیا قلم گرفت شاعری نوشت می‌رسد کسی غزل نویس ماهری نوشت می‌رسد کسی دم سحر مسافری نوشت می‌رسد کسی به کوچه مرد عابری نوشت می‌رسد کسی زن شکسته خاطری نوشت می‌رسد کسی نگار بی بدیل را ز دل بزن صدا بیا بگیر تیر ذکر و هر چه خواستی هدف بزن دست توسلی به سوی میر لو کشف بزن پیاله‌ای ز دُردِ خم تا نشدی تلف بزن به حکم من حرام نیست به پای یار دف بزن نثار مقدم امیر عاشقانه کف بزن به بزم مستی و جنون دگر مکن حیا بیا شب است و باز دلشده اسیر بی‌قراریم قلم به کف گرفته‌ام بیا برای یاریم ز هر چه غیر یاد تو نگاه کن که عاریم دوباره بر لبم تویی ترانه‌ی بهاریم به عشق بوسه بر لب مطهرت قناریم نوای استغاثه ی اسیرِ مبتلا بیا تمام مشکلات را لبت شکست می‌دهد شراره‌ی حجیم را تبت شکست می‌دهد شب سیاه ظلم را شبت شکست می‌دهد سپاه کفر را که مذهبت شکست می‌دهد بنای شرک را که مرکبت شکست می‌دهد به دست تو بنای عدل و دین شود به پا بیا به عشق پای بوسی است لب رکاب منتظر به شوق دست تو دعای مستجاب منتظر کنار صالحان تو منِ خراب منتظر بیا تمام فلسفه، قلم کتاب منتظر شبیه چشم فاطمه ابوتراب منتظر جواب ذکر یارب کمیل مرتضی بیا سلام عشق فاطمه سلام سوره‌ی خدا سلام کعبه‌ی کرم سلام قبله‌ی دعا سلام دافع البلا سلام سایه‌ی صفا سلام عدل منتظر سلام حق مرتضی سلام غربت حسن سلام اشک کربلا قسم به خشکی لب شهید کربلا بیا تو انتهای غربت شهید فاطمیه‌ای تو آخرین ستاره‌ی امید فاطمیه‌ای طلوع کن غروب غم که عید فاطمیه‌ای تو روضه‌خوان گریه‌ی شدید فاطمیه‌ای تو جمعه‌ی عزیز سر رسید فاطمیه‌ای صدای ناله می‌رسد میان کوچه‌ها بیا تو بانی هزار ساله‌ی غم محرّمی تمام صبح و شامِ سال... همدم محرمی همیشه فکر اعتلای پرچم محرمی صفای ذکر و زمزمه تو زمزم محرمی تو انتظارنامه‌ی منظم محرمی نوای گرم حنجر ذبیح مِن قفا بیا خوشا دلی که با نگاه نافذت شکار شد و خوشتر آن که از فراق یار بیقرار شد خوشا کسی که دائماً ملازم نگار شد خوشا سری که در مسیر راه تو غبار شد خوشا خسی که بر لب عبای تو سوار شد شکسته دل نشسته‌ام خراب و بی نوا بیا گدا برای دیدن تو انتظار می‌کشد نوای العجل ز عمق قلب زار می‌کشد ترانه...؟ نه که در هوای تو هوار می‌کشد غم تو عاقبت مرا به پای دار می‌کشد خوشا کسی که درد را به عشق یار می‌کشد مراد اسمه دوا، و ذکرُه شفاء بیا ندارم از ملامت کسی به جز تو واهمه نوشتم این سروده را به سوز و اشک و زمزمه به اصل حرف تا رسم گذشتم از مقدمه قسم به آن دمی که می‌روی به سمت علقمه قسم به لحظه‌ای که می‌روی بقیع فاطمه به "مجتبی" عنایتی به جان*مجتبی* بیا @shia_poem
دیشب گذری کردم از کوچه ی میخانه دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه من بودم و تنهایی در حلقه ی شیدایی دستی ز کرم آمد ناگاه روی شانه گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان برخیز غزل خوان شو مستانۀ مستانه سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست مولاست که می بخشد عیدانۀ شاهانه برخواستم و خواندم یا محسن و یا مُجمِل ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه! هو هاتفی از یثرب می گفت دم مغرب افطار بفرمایید از سفره ی جانانه فرمود کسی مولا فرموده بفرمایید کردند همه طاعت فرمان ملوکانه چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود بسم الله هنگام افطار «حسن جان» بود ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی نامت حَسن و حُسنت سرچشمه ی زیبایی هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر پا تا سرت ای مولا! مجموعه ی غوغایی افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی ای روزی هر روزم وابسته به دستانت ای کاش که رِزقَم را همواره بیفزایی اوّل قمر طاها اوّل پسر مولا اوّل ثمر عشق صدیقه ی کبرایی ای سفره ی گسترده وی رحمت بی پایان! ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی کو حاتم طایی تا پیش تو زند زانو سالار کریمانی تو حاتم طاهایی ای حِلم خداوندی اسطوره ی صبری تو فرمانده بی لشکر سردار شکیبایی رویای شب و روزم خورشید دل افروزم عمری ست که با عشقت می سازم و می سوزم ای نام گران قَدرَت بسم الله قرآن ها وی جنبش لب هایت آرامش طوفان ها هر کس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز ای سـیطره ات حاکم بر سلطه ی سلطان ها ای میمنۀ هستی در میسره ی چشمت وی هم چو علی فاتح در عرصه ی میدان ها در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده ای کشته ی بالفطره از حُسن تو انسان ها هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند پایی بزن ای عرشی! در گوشه ی ویران ها لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر مُردند به عشق تو این پاره گریبان ها در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم» رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان ها فریاد زنم محشر از عمق دل مستم از طایفه ی عشقم ... مجنون حسن هستم امشب دل دیوانهْ بی تاب حسن گوید با دست تهی چشمِ پر آب حسن گوید عشق تو خیالاتی کرده است مرا آقا هر شب دل آشفته در خواب حسن گوید با رحمت و احسانِ چشمانِ پر از خیرت این عاشق شیدا را دریاب...! حسن گوید امشب همه ذرات هستی حسنی هستند خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید کی غلغله می افتد؟ در جان همه عالم... وقتی لبِ عطشانِ ارباب حسن گوید ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند سجاده و تسبیح و محراب حسن گوید ای محور بخشایش در ماه عنایت ها ماه رمضان رب الارباب حسن گوید ای احسن اسماءِ حُسنای خداوندی درحُسن تو می بینم غوغای خداوندی @shia_poem
دراین هوای خوب و، بارانیِ بهاری وقت است آسمانا، برما کرم بباری ساقی بیار باده، سرآمده خماری بگذار تا گذارم، سجاده را کناری برما ببخش یارا، از باب یادگاری یا مرهم نگاهی، یا زخم ذوالفقاری یا رحمة الوسیعه یا دافع البلیه یا باسط الیدین باللطف والعطیه یا دائم العنایة مَنّاً علی البریه عیدانۀ نزول مرضیة الرضیّه انظر الی فقیرک فی هذه العشیه مگذار عاشقان را در هرم بیقراری امشب مجاز باشد بامی وضو گرفتن برپای خمره شور اللهُ هو گرفتن برخیز جا نمانی! از این سبو گرفتن باید که در حریم او آبرو گرفتن رو بر حبیب کردن ازغیر رو گرفتن با حُبِّ این حبیبه محبوب کردگاری دل دل نکن دل من برخیز بی بهانه ساکت چرا نشستی؟ سرمست وعاشقانه همپای می گساران درمجلس شبانه با لهجۀ قناری با من بخوان ترانه دیگر بس است ماتم تا چند غمگنامه؟ رخت سیاه و روضه اشک عزا و زاری! شبهای غصه رفت و صبح سرور آمد منشور شور آمد شور شعور آمد تا قلب قاب قوسین رمز عبور آمد چون جانب خدیجه طه ز طور آمد سوی رسول پیک الله نور آمد کوثر عطا نمودت پروردگار باری بس که به سجده گفتی یا واهب العطایا دریاب مصطفایِ، دلخسته را خدایا حق هدیه کرده برتو محمودة السجایا دادیم برتو دختر... نه منتهی المنایا یعنی ابوالعجایب را دافع البلایا او یکتنه سپاهِ شیر خداست آری به به چه دلنوازی به به چه چاره سازی چه کعبۀ لطیفی چه عشق جانگدازی چه مهر دل فروزی چه سرو سرفرازی به به چه عزّ و جاهی چه نام پر ز رازی برخیز یا محمد شکر خدا نمازی... برپا بدار بهر این حسن همجواری به به نتیجه داده شیدائی خدیجه آمد تمام عشق رویایی خدیجه آمد انیس وقت تنهایی خدیجه به به چه دلنواز است لالایی خدیجه دارد به سینه شور غوغایی خدیجه جان می کند فدای دلدار افتخاری امشب از آسمانها بارد نوید رحمت زهرا شکوه عصمت زهرا کلید رحمت قدر مقدرِ عشق صبح سفید رحمت زهرا پس از محمد نام جدید رحمت مهرش هرآنکه دارد دارد امید رحمت با اهل او ندارد هرگز جحیم کاری یوم النشور فردا وقت جزا محمد! در لحظه ی ظهورِ عدل خدا محمد! گویند اهل محشر وا ویلتا محمد! هنگامۀ عبور خیرالنساء محمد! از اولیاء گرفته تا انبیا... محمد! دارند سوی زهرا چشم امیدواری ما نیز برعطای زهرا امیدواریم یکریز بیقرار بانوی بیقراریم دلخسته و خراب یک ماه بی مزاریم هرچند که سیاه و زشت و تباه و تاریم اما ز کرده های خود سخت شرمساریم مگذار تا بمیریم با درد شرمساری مادر چقدر فکر حال من و شما بود شبهای جمعه غرق گریه در التجا بود خواهان راحتی عشاق مرتضی بود او لطف کرد و کار امثال ما جفا بود!! گاهی گناه کردیم آخر کجا روا بود؟ خیر کثیر یعنی لطف همیشه جاری هرچند غرق غفلت... جمله گناه کاریم تاهست عشق زهرا سرشار افتخاریم برعرشۀ سفینه شکر خدا سواریم در خیمۀ حسینی، دائم حسن مداریم سرمایه جز ولای مولا علی نداریم شادیم از این غنا و مستیم از این نداری عمریست بینوای ایل وتبارتانم همواره بیقرار و بیمار و زارتانم دلتنگ بوسه ای بر، سنگ مزارتانم اینجا پی شما و محشر کنارتانم هنگام مرگ مادر... در انتظارتانم ازمن مگیر فیض این چشم، انتظاری مرضیّه ای و از ما ایزد رضاست با تو دلهای عاشقانت حاجت رواست با تو از دام درد و غصه قلبم رهاست با تو از آتش عذاب دوزخ جداست با تو هستی پر از نوای شیر خداست با تو دست تو عالمی را کرده علی نگاری! بسکه علی نوشتی بس که علی سرودی اول شهید راهِ، شیر خدا تو بودی تو رنگ سبز شیعه تو سرخی و کبودی با سینۀ شکسته تا عرش پرگشودی دستی برآر بلکه از ره رسد به زودی فریاد انتقام صمصام تک سواری @shia_poem
وزیده دوباره نسیم رجب مرا خوانده حق در حریم رجب دلم را هوائی خوبان نمود خدای رئوف و رحیم رجب خدایا کمک کن که با لطف تو شوم بهره مند از نعیم رجب نگاهی بفرما براین روسیاه به حق نگار کریم رجب مناجاتی ام کن دراین ماه نور مقیمم بفرما به درگاه نور مرا شوق یاریست والا تبار امامی گرامی و زهرا تبار من از ایل مجنونم و دلشده و او از عزیزان لیلا تبار کریمی زنسل کریمان عشق ومن عاشقی مست و شیدا تبار نسب از دو سو فاطمی، حیدری به قربان این ماه غوغا تبار جمال جمیلش بهشت عدن دو جد گرامش حسین و حسن تعلق ندارد به کس خاطرم گدای کرمخانۀ باقرم به لطف خداوند زهرائی ام خدا را براین موهبت شاکرم به منصب نیازی مرا نیست... نیست خوشم در حریم علی شاعرم اگرچه سرودم غزلها ولی... ز وصف علی زادگان قاصرم قلم ازنفس ماند و یارم نشد حریف نگاه نگارم نشد سلام ای علوم خدا را امین پدر خوانده ی علم، حق الیقین اگرچه زنسل علی آمدی محمدترینی،محمدترین چنان فانی عشق پاکت شدم ز سرحد مستی گذشتم ببین مریض مریض تو عیسی مسیح مرید مرید تو روح الامین به قربان نازی که داری شما وآغوش بازی که داری شما به روی اسیرت نگارا بخند بر این بینوا دیده ات را مبند نگاهی... که جاهلترین نوکرت ز دریای علمت شود بهره مند امیر رسولان به تو داده دل مرا هم امیرا فکندی به بند حسن زاده ای و حسینی خصال نگاهت قیامت... لبت کان قند چه گردد از آن لب شه ذوالمنن کلامی خصوصی بگوئی به من من امشب ز چشم تو دم می‌زنم به نام نگاهت قلم می زنم رجب آمده غرق شور و طرب شرر بر دل و جان غم می زنم سراپای من غرق لطف شماست دم از حُسن صاحب کرم می زنم کدامین سحر می شود بنگرم کنار مزارت قدم می زنم و یا اینکه یک روز خوش بنگرم سر قبر پاکت علم می زنم ضریحی نداری نباشد غمت برای تو در دل حرم می زنم مرا عفو کن اگر دلبرا ز اوصاف تو حرف کم می زنم تو بالائی و ما دراین قعر خاک الا حضرت عشق روحی فداک دلم پر شده از ولای شما سرم خاک پای گدای شما چه دارم به جز اینکه آقا فقط بگویم وجودم فدای شما چه می شد نصیب دل ما شود نسیمی ز فیض دعای شما مبارک بود پیش من مرهم و... غم و لطف زخم و شفای شما شبم را شما نور باران کنید مرا با نظر اهل ایمان کنید @shia_poem
دل بیقرار دارم ، سرِ بابِ دار دارم هوس انار دارم، طلب از نگار دارم لب سرخ و آبداری شب سور و سات آمد، شب انبساط آمد شب التفات آمد، شب مسئلات آمد شب عشق و بوسه‌کاری شب عشق بی‌کرانه، شب شعر عاشقانه شب شور بی بهانه، شب مستی و ترانه شب عاشقانه خواندن شب بیقراری آمد، برکات جاری آمد اجل خماری آمد ، شب می‌گساری آمد شب شاعرانه خواندن چه هوای دلپذیری، چه بهار بی نظیری چه دل بهانه گیری، چه خوش است زخم تیری ز کمان تک سواری چه دلاور دلیری، چه نگار چشمگیری چه خوش است این اسیری، و چه خوشتر اینکه شیری برود پی شکاری رجب المرجب است و، خم می لباب است و رطب و لب و شب است و، شب شور یا رب است و لحظات استجابت دم پر شعف بگیر و، طربی ز دف بگیر و سر خود به کف بگیر و، طرف نجف بگیر و... بطلب! دهد شرابت سبب نجات آمد، نفس حیات آمد پل ارتباط آمد، مه ممکنات آمد چه دلیل دلربایی چه بشارت بشیری، چه نذیر بی نظیری چه مراعات نظیری، چه شهی ؟! عجب وزیری به جلال کبریایی برو سوی طور سینا، بطلب نگاه اما ... ارنی مگو چو موسی، که نیارزد این تمنا... به جواب لن ترانی دم یا علی بخوان و، برو سمت آسمان و به هوای او بمان و، دل خسته را بخوان و برهان ز سرگرانی چه شکوه لایزالی، چه جمیل ذوالجلالی چه جمالی و کمالی، چه کرامت زلالی چه امیر دلگشایی منشین خراب و غمگین، دل خود ز غیر برچین "برو ای گدای مسکین" سر راه شاه بنشین به بهانه‌ی گدایی بگو ای شه گرامی، نگران خاص و عامی به تبسم سلامی، به عنایتِ پیامی... برسان به عرش ما را اگر عاشقِ نگاهی، ز جگر برآر آهی بطلب هر آنچه خواهی "که نگین پادشاهی" "دهد از کرم گدا را" "علی ای همای رحمت" نفسِ رهای رحمت دم دلربای رحمت، همه ی صدای رحمت "تو چه آیتی خدا را" شبی ای مه یگانه، بگذار روی شانه سر سائل شبانه، بنواز دلبرانه دل بیقرارها را تو و رو گرفتن از ما ؟ من و دوری از تو حاشا تو و قهر و کینه کلّا، نکند عزیز زهرا بزنی ز ره کنارم تو امید روزگارم، تو ترانه‌ی بهارم تو ... تویی و من غبارم، به خدا امیدوارم که به پات سر گذارم کرم کریم عالم! حَکَمِ حکیم عالم! عَلَمِ علیم عالم، نباء عظیم عالم! حَسنت ابوالکرامه چه کنم ترانه سازم، گل نازدار نازم بنگر تب نیازم، ز سرت مساز بازم که برو... مع السَّلامه! منم و نیازمندی، درِ میکده نبندی به غریبی ام نخندی! تو چگونه می‌پسندی؟ که اسیر غم بمانم نظری به دور دارم، گره‌های کور دارم دل غرق شور دارم، نه هوای حور دارم نه هوای بوستانم @shia_poem
دراین هوای خوب و، بارانیِ بهاری وقت است آسمانا، برما کرم بباری ساقی بیار باده، سرآمده خماری بگذار تا گذارم، سجاده را کناری برما ببخش یارا، از باب یادگاری یا مرهم نگاهی، یا زخم ذوالفقاری یا رحمة الوسیعه یا دافع البلیه یا باسط الیدین باللطف والعطیه یا دائم العنایة مَنّاً علی البریه عیدانۀ نزول مرضیة الرضیّه انظر الی فقیرک فی هذه العشیه مگذار عاشقان را در هرم بیقراری امشب مجاز باشد بامی وضو گرفتن برپای خمره شور اللهُ هو گرفتن برخیز جا نمانی! از این سبو گرفتن باید که در حریم او آبرو گرفتن رو بر حبیب کردن ازغیر رو گرفتن با حُبِّ این حبیبه محبوب کردگاری دل دل نکن دل من برخیز بی بهانه ساکت چرا نشستی؟ سرمست وعاشقانه همپای می گساران درمجلس شبانه با لهجۀ قناری با من بخوان ترانه دیگر بس است ماتم تا چند غمگنامه؟ رخت سیاه و روضه اشک عزا و زاری! شبهای غصه رفت و صبح سرور آمد منشور شور آمد شور شعور آمد تا قلب قاب قوسین رمز عبور آمد چون جانب خدیجه طه ز طور آمد سوی رسول پیک الله نور آمد کوثر عطا نمودت پروردگار باری بس که به سجده گفتی یا واهب العطایا دریاب مصطفایِ، دلخسته را خدایا حق هدیه کرده برتو محمودة السجایا دادیم برتو دختر... نه منتهی المنایا یعنی ابوالعجایب را دافع البلایا او یکتنه سپاهِ شیر خداست آری به به چه دلنوازی به به چه چاره سازی چه کعبۀ لطیفی چه عشق جانگدازی چه مهر دل فروزی چه سرو سرفرازی به به چه عزّ و جاهی چه نام پر ز رازی برخیز یا محمد شکر خدا نمازی... برپا بدار بهر این حسن همجواری به به نتیجه داده شیدائی خدیجه آمد تمام عشق رویایی خدیجه آمد انیس وقت تنهایی خدیجه به به چه دلنواز است لالایی خدیجه دارد به سینه شور غوغایی خدیجه جان می کند فدای دلدار افتخاری امشب از آسمانها بارد نوید رحمت زهرا شکوه عصمت زهرا کلید رحمت قدر مقدرِ عشق صبح سفید رحمت زهرا پس از محمد نام جدید رحمت مهرش هرآنکه دارد دارد امید رحمت با اهل او ندارد هرگز جحیم کاری یوم النشور فردا وقت جزا محمد! در لحظه ی ظهورِ عدل خدا محمد! گویند اهل محشر وا ویلتا محمد! هنگامۀ عبور خیرالنساء محمد! از اولیاء گرفته تا انبیا... محمد! دارند سوی زهرا چشم امیدواری ما نیز برعطای زهرا امیدواریم یکریز بیقرار بانوی بیقراریم دلخسته و خراب یک ماه بی مزاریم هرچند که سیاه و زشت و تباه و تاریم اما ز کرده های خود سخت شرمساریم مگذار تا بمیریم با درد شرمساری مادر چقدر فکر حال من و شما بود شبهای جمعه غرق گریه در التجا بود خواهان راحتی عشاق مرتضی بود او لطف کرد و کار امثال ما جفا بود!! گاهی گناه کردیم آخر کجا روا بود؟ خیر کثیر یعنی لطف همیشه جاری هرچند غرق غفلت... جمله  گناه کاریم تاهست عشق زهرا سرشار افتخاریم برعرشۀ سفینه شکر خدا سواریم در خیمۀ حسینی، دائم حسن مداریم سرمایه جز ولای مولا علی نداریم شادیم از این غنا و مستیم از این نداری عمریست بینوای ایل وتبارتانم همواره بیقرار و بیمار و زارتانم دلتنگ بوسه ای بر، سنگ مزارتانم اینجا پی شما و محشر کنارتانم هنگام مرگ مادر... در انتظارتانم ازمن مگیر فیض این چشم، انتظاری مرضیّه ای و از ما ایزد رضاست با تو دلهای عاشقانت حاجت رواست با تو از دام درد و غصه  قلبم رهاست با تو از آتش عذاب دوزخ جداست با تو هستی پر از نوای شیر خداست با تو دست تو عالمی را کرده علی نگاری! بسکه علی نوشتی بس که علی سرودی اول شهید راهِ، شیر خدا تو بودی تو رنگ سبز شیعه تو سرخی و کبودی با سینۀ شکسته تا عرش پرگشودی دستی برآر بلکه از ره رسد به زودی فریاد انتقام صمصام تک سواری @shia_poem
وزیده دوباره نسیم رجب مرا خوانده حق در حریم رجب دلم را هوائی خوبان نمود خدای رئوف و رحیم رجب خدایا کمک کن که با لطف تو شوم بهره مند از نعیم رجب نگاهی بفرما براین روسیاه به حق نگار کریم رجب مناجاتی ام کن دراین ماه نور مقیمم بفرما به درگاه نور مرا شوق یاریست والا تبار امامی گرامی و زهرا تبار من از ایل مجنونم و دلشده و او از عزیزان لیلا تبار کریمی زنسل کریمان عشق ومن عاشقی مست و شیدا تبار نسب از دو سو فاطمی، حیدری به قربان این ماه غوغا تبار جمال جمیلش بهشت عدن دو جد گرامش حسین و حسن تعلق ندارد به کس خاطرم گدای کرمخانۀ باقرم به لطف خداوند زهرائی ام خدا را براین موهبت شاکرم به منصب نیازی مرا نیست... نیست خوشم در حریم علی شاعرم اگرچه سرودم غزلها ولی... ز وصف علی زادگان قاصرم قلم ازنفس ماند و یارم نشد حریف نگاه نگارم نشد سلام ای علوم خدا را امین پدر خوانده ی علم، حق الیقین اگرچه زنسل علی آمدی محمدترینی،محمدترین چنان فانی عشق پاکت شدم ز سرحد مستی گذشتم ببین مریض مریض تو عیسی مسیح مرید مرید تو روح الامین به قربان نازی که داری شما وآغوش بازی که داری شما به روی اسیرت نگارا بخند بر این بینوا دیده ات را مبند نگاهی... که جاهلترین نوکرت ز دریای علمت شود بهره مند امیر رسولان به تو داده دل مرا هم امیرا فکندی به بند حسن زاده ای و حسینی خصال نگاهت قیامت... لبت کان قند چه گردد از آن لب شه ذوالمنن کلامی خصوصی بگوئی به من من امشب ز چشم تو دم می‌زنم به نام نگاهت قلم می زنم رجب آمده غرق شور و طرب شرر بر دل و جان غم می زنم سراپای من غرق لطف شماست دم از حُسن صاحب کرم می زنم کدامین سحر می شود بنگرم کنار مزارت قدم می زنم و یا اینکه یک روز خوش بنگرم سر قبر پاکت علم می زنم ضریحی نداری نباشد غمت برای تو در دل حرم می زنم مرا عفو کن اگر دلبرا ز اوصاف تو حرف کم می زنم تو بالائی و ما دراین قعر خاک الا حضرت عشق روحی فداک دلم پر شده از ولای شما سرم خاک پای گدای شما چه دارم به جز اینکه آقا فقط بگویم وجودم فدای شما چه می شد نصیب دل ما شود نسیمی ز فیض دعای شما مبارک بود پیش من مرهم و... غم و لطف زخم و شفای شما شبم را شما نور باران کنید مرا با نظر اهل ایمان کنید @shia_poem
شب است و شور کسی می کشد مرا بالا ترانه خوان جنونم به خاطر لیلا شب است و باز اسیر نگاه بی خوابم نشسته ام به ره لطف دیده ای شهلا شب است و منتظر پیک رحمت عشقم بیا نسیم کرامت صدا بزن ما را شب است و هیچ کسی جز نگاه دلسوزت خبر ندارد از این سینه ی پر از غوغا شب است و تاب ندارم به جان چشمانت مسافر شب قدرم دمی نظر فرما شب است و باز گرفتار جرأت غزلم هوای رؤیت رویت بود به سر یارا شب است و دست به دامان پاکی ات هستم بریز قطره ی اشکی... به حال این رسوا به تو... محبّت ما را نمی کند اثبات مگر نوای قشنگ و خدایی صلوات... سکوت می کنم امشب به احترام لبت دوباره تشنه ی نازم کجاست جام لبت شکر بریز نگارِ عسل دهان دلم که مرده زنده کند نیمه ی کلام لبت گناه عاشقی من به گردن چشمت کشانده ای و نشاندی مرا به بام لبت مدبّرات اموراست، چرخش چشمت... فتاده حضرت روح الامین به دام لبت هوالسّلام که گفته خدا، تویی جانا به ما نمی رسد آیا شبی سلام لبت به این نتیجه رسیدم زِ قابِ قوسینت که... جز خدا نرسیده کسی به کام لبت به کفر می کشد امشب جنونم ای لیلی تمام زندگی من فدای نام لبت تو از تمام ملائک لطیف تر هستی محمّدی و زعیسی شریف تر هستی به افتخار جمالت خدا مرا... بخشید به دلربایی خالت خدا مرا... بخشید یقین قلبی ام آقا بدل به شک نشود به قلب پر ز ملالت خدا مرا بخشید قسم به حال نماز شبانه ات طه به استغاثه و حالت خدا مرا بخشید تو فکر شیعه ی بیچاره بودی از اوّل به اشکهای زلالت خدا مرا بخشید سر قنوت خدا را ، ز خود رضا کردی به حقّ سین سوالت خدا مرا بخشید اگرچه غرق گناهم ولی یقین دارم به عزّ و جاه و جلالت خدا مرا بخشید اسیر قافیه شعرم نشد که می گویم به خاک پای بلالت خدا مرا بخشید تو ذکر اصلی و اصل نماز من هستی قسم به ناز نگاهت نیاز من هستی همیشه لطف به حال فقیر می کردی نگاه مهر به سوی اسیر می کردی یتیم عبد مطلّب به مکه و یثرب یتیمهای عرب را تو سیر می کردی علی عالی اعلی عبید عشقت بود به وقت معرکه او را تو شیر می کردی ز خاک چای علی و دو قطره اشک حسین تو نسل پاک بشر را خمیر می کردی چه می شد ای نبی آیه های خلق عظیم مرا زخُلق خوشت سربه زیر می کردی برای دفعه ی آخر زدی به عرش خدا درآن دمی که علی را امیرکردی مرا چه می شد اگر آخرین سفیرخدا به ملک بی غم حیدر سفیر می کردی عطا نمودن کوثر بهانه اش این بود همیشه حمد خدا را کثیر می کردی به نام فاطمه امشب نگاه می کنی ام... انیس نیمه شب و اشک و آه می کنی ام شبي كه محو جمال جميل حق بودي خمار جلوه ی جام جليل حق بودي شبي كه روح لطيفت در آسمانها بود ميان ذكر قنوتت دخيل حق بودي شبي كه يكسره فرياد مي زدي ياهو... غريق سجده ی عشق و ذليل حق بودي شبي كه آتش عشق خدا زبانه كشيد درآن ميانه نگارا خليل حق بودي شبي كه از شب درد يتيمي ات عمري گذشته بود و تو ابن السّبيل حق بودي شبي كه قلب سلیمت گرفته بود از غم مصاحب نفس جبرئيل حق بودي شبي كه روح امين با ادب خطابت كرد مخاطب صلوات وكيل حق بودي ندا رسيد... محمّد! زعرش اَو اَدني بخوان به نام خداوند عالی اعلی سلام اشك زلالت ستاره ی آفاق اميرِمهر، امام مكارم الاخلاق بخوان به نام خداوند لاشريك له به نام خالق عشق و عشیره ی عشاق براي رحمت و لطف و محبت و رأفت گرفته از تو خداوند مهربان... ميثاق بساز با عرب بي ادب، اديب خدا اگرچه طاقت و صبرت شود در اين ره طاق اگرکه صبر نمایي به ديده مي بيني... چگونه نصرِخدا دارد اي نبي مصداق چه كرده بود غمت با دل بلال كه داشت... اَحَداَحَد به لبش... زير ضربه ی شلّاق جسارت است نگارا، ولي شب عيد است نخي زپاي عبايت نمی کنی انفاق؟ قسم به قلب رئوفت شكسته ام...لطفی كنارِ رهگذرِ تو نشسته ام... لطفی @shia_poem