eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
389 عکس
158 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی خمار غزل گرم گفتگو بودیم به وجد و شور و نشاط و به های و هو بودیم مدام در طلب باده و سبو بودیم تمام مستی شب را به جستجو بودیم ندا رسید که امشب طلوع خواهد شد کسی می آید و فردا شروع خواهد شد شکوفه زد غزل و روی لب هجا گل کرد ردیف و قافیه در صورت دعا گل کرد سحر رسید و اذان آمد و خدا گل کرد بهار فاطمه در صبح سامرا گل کرد ((رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند)) امین وحی خدا با خودش خبر آورد خبر برای وصی پیامبر آورد که نخل عسکری از فیض حق ثمر آورد عروس فاطمه و مرتضی پسر آورد جمال مهدویش آنچنان که پیغمبر ز هیبتش چه بگوییم ، وارث حیدر زمان به قدرت او اعتراف خواهد کرد و زیر سایه ی او اعتکاف خواهد کرد و تیغ دشمن او را غلاف خواهد کرد و کعبه دور قد او طواف خواهد کرد بخوان که حضرت صاحب به راه می افتد که حق می آید و باطل به چاه می افتد ببخش کوچه ی ما را که مثل میکده است گلوی شاعرت آقا اسیر عربده است ز ما هرآنچه نباید اگر چه سر زده است تمام حسرت ما جمعه ی نیامده است دخیل بسته ی این نیمه های شعبانیم به جان فاطمه سوگند که پشیمانیم @shia_poem
عطری وزید و چاک گریبان درست شد دستی کشید و زلف پریشان درست شد جایی نبود سجده‌ی ما را جلا دهد شهرِ نجف بناشد و ایوان درست شد گفتند یاعلی  به گل ما ، نفس کشید گفتند یاعلی به لب ای جان درست شد خود نان خشک خورد به ما نان گرم داد این زندگی به لطف کریمان درست شد قدری غبارِ راه علی را فرشته بُرد بین عجم قبیله‌ی سلمان درست شد می‌خواست حق به لشکر موعود جان دهد از آن به بعد کشور ایران درست شد همسایگی خانه‌ی زهرا به ما رسید از آن زمان که نیمه‌شعبان درست شد بر سینه‌ام به روی لبم بر جبین علی است سوگند بر علی که شب آخرین علی است ای قامتت قیامت محشر شناس‌ها شیرین‌ترین حلاوت شکر شناس‌ها فهمیده‌اند نظم کواکب به دست توست در سجده‌اند رو به تو اخترشناس‌ها آهی کشید احمد و فرمود می‌رسد آن قبله‌ی تمامِ پیمبر شناس‌ها وقتی که ذوالفقار سرِ شانه می نهی حیران شوند دیده‌ی  حیدر شناس‌ها* بر روی بازوی تو جهان چرخ می‌زند حق را بده به حیرت خیبر شناس‌ها ای فاتح مدینه و مکه قدم بزن تا سر نهند هر قدمت سرشناس‌ها یک ابرویت برای فتوحات کافی است سوگند بر تجارب خنجر شناس‌ها وقت تقاص شد جگر ما خنک کنید تا حظ کنند جمله‌ی کافر شناس‌ها ای ذوالفقار گَرد رویت را تکان بده منجی رسیده است علی را نشان بده ای از نفس نفس‌تر و از جان عزیزتر از خون برای هر رگِ ایران عزیزتر فرموده است حضرت صادق :خَدَمتُه* از شأن هم برای امامان عزیزتر دستش به سر گذاشت و به پاخواست پس تویی ازجان برای شاهِ خراسان عزیزتر از لقمه‌ای که خورد به سائل کریم داد از خویشتن برای تو مهمان عزیزتر آلوده دامنیم گرچه ولی گفته‌ای به ما از عابد است چشم پشیمان عزیزتر یعقوب از انتظار دو چشمان خویش داد چشمش عزیز و یوسفش از آن عزیزتر گو باد بویِ پیرهنت را بیاورد ای از هزار یوسف کنعان عزیزتر جز تو پناه گرچه به عالم نداشتیم ما را ببخش پای شما کم گذاشتم سرد است بی تو گرمی خردادهای ما آتش بزن  به سردی پولادها‌ی ما از یاد برده گرچه تو را کوچه‌های شهر ای مثل جان نرفته‌ای  از یادهای ما تقصیر کیست اگر که تو را یاد برده‌اند تقصیر کیست جز من و بیدادهای ما از ما بگیر سستی و افسردگی و يأس شوری که بشکند شب غمبادهای ما ما با تو تا به آخر این راه مانده‌ایم با این ولی‌است ، همت فریادهای ما سر خَم نکرده‌ایم به دشمن ، دلیل ماست سجیل و قدر و فاتح و صیادهای ما دشمن بمیر ،  بازی خود رو نکرده‌ایم چیزی که نیست قدرت پهبادهای ما بت‌های کعبه را به ظهورت خراب کن ما امتحان شدیم روی ما حساب کن آقای اشک ، بی کس و تنها چه می‌کنی شبها کنار تربت زهرا چه می‌کنی حتی هنوز بعد  هزار و دویست سال با اشکِ صبح و گریه‌ی اعشاء چه می‌کنی گفتند از کدام غم آقا به صبح و شام  این چشم را شبیه به دریاچه می‌کنی گفتی که از مصیبت ناموس کربلا گفتیم وای که با ما چه می‌کنی دنبال نیزه‌  عمه‌ی سادات ناله زد کنج تنور یا به کلیسا چه می‌کنی " ای جان من به نیزه‌ی اعدا چه میکنی؟ آغوش ماست جای تو ، آنجا چه میکنی؟ دیشب به یاد روی تو بودم ندا رسید او پیش مادر است،تو تنها چه میکنی؟" جز آفتاب سایه‌ای بر سر نداشتم  تقصیر من نبود برادر نداشتم *اشاره به حدیث امام حسین ع یضع سیفه علی عاتقه ثمانیة اشهر *اشاره به بیان امام صادق ع لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی *وضع الرضا(ع) یده علی رأسه وتواضع قائما ودعا له بالفرج" @shia_poem
خبر از کعبه می‌پیچد که می‌آید دلیل عشق که می‌پیچد صدای آخرین پیغام ایل عشق زمین سویش شتابان می‌رود با الرحیل عشق محبت میشود، نفرت به دستان کفیل عشق صدایش امتداد صوت حیدر می‌شود آری جهان لبریز از الله اگبر می‌شود آری سپاه عشق را تنهاترین سردار می‌آید برای فتح خیبر حیدر کرار می‌آید و با قدرت برای آخرین پیکار می‌آید که مصداق اشدا علی الکفار می‌آید عنان کار را از حاکمان پست می‌گیرد همین‌که ذوالفقار حیدری در دست می‌گیرد دوباره قصه‌ی بدر و جمل تکرار خواهد شد جهان روی سر هر ظالمی آوار خواهد شد زمین از خواب غفلت عاقبت بیدار خواهد شد زمان مات فروپاشی استکبار خواهد شد زمین می‌بیند آخر آن امام مهربانی را که میکوبد در عالم پرچم صلح جهانی را صدای مبهم شیپورهای جنگ می‌آید دوباره عمرعاص فتنه با نیرنگ می‌آید در این پیکار دشمن با هزاران رنگ می‌آید به سمت آینه دارد سپاه سنگ می‌آید برای جنگ ترکیبی بگو آیا سپر داری؟ تو سرگرمی به دنیا از امام خود خبر داری؟ بلی روز ظهور وعده‌ی انجیل نزدیک است عذاب دردناک لشگر سجیل نزدیک است افول سلطه‌ی دیرینه‌ی قابیل نزدیک است سقوط پرچم ننگین اسراییل نزدیک است امام عصر به خون‌خواهی طالوت می‌آید زمان انتقام از جبت والطاغوت می‌آید سکوت شیعه بعد از سال‌ها فریاد خواهد شد می‌آید آن‌که زهرا با ظهورش شاد خواهد شد که با دستان او صحن بقیع آباد خواهد شد و از چنگال صهیون قدس هم آزاد خواهد شد نوید روزهای بهتری از راه می‌آید به شب‌های جهان خورشید آل الله می‌آید بیابان‌ها گلستان می‌شود وقتی میاید او و پایان زمستان می‌شود وقتی میاید او گدا با شاه هم‌سان می‌شود وقتی میاید او چنان نعمت فراوان می‌شود وقتی میاید او که حتی یک نفر هم لنگ نان شب نخواهد بود و دیگر هیچ‌کس از غصه جان بر لب نخواهد بود دعای جمعه‌های ندبه‌خوانی می رسد از راه امید ملت صاحب‌زمانی می‌رسد از راه دلیل گریه‌های جمکرانی می‌رسد از راه و از مکه صدایی آسمانی می‌رسد از راه که آغاز ظهور وعده‌ی شیرین خوش عهدی‌ست به‌گوش انتظار شهر گل‌بانگ اناالمهدی‌ست می‌آید آنکه لبخندش شود حلال مشکل‌ها همان‌کس که به یمن بودنش دل می‌شود دل‌ها به محض دیدنش با شوق می‌گویند سائل‌ها «الا یا ایهاالساقی ادرکاسا وناولها» شراب چشم‌هایش عالمی را مست خواهد کرد حضورش مردمان را یک‌دل و یک‌دست خواهد کرد به پایان می‌رسد غمگین‌ترین چشم‌انتظاری ها غم شب ناله‌ها و گریه کردن‌ها و زاری ها به سر می‌آید این دل‌مردگی‌ها ، بی‌قراری ها و غم ها ناله ها شرمندگی‌ها و نداری‌ها زمین ازعدل لبریز و جهان از صلح مالامال که حال مردم دنیاست با او احسن الاحوال @shia_poem
پلکی زدی و صبح زمستان بهار شد خورشید در حرارت چشمت غبار شد تقدیر خاک روشنی انتظار شد تیغ نگات خاطره ی ذولفقار شد چشم تو بهترین هنر آفرینش ست نامت همیشه تاج سر آفرینش ست عصر سیاه رنج به پایان رسیده است بر دست باد زلف پریشان رسیده است جان جهان و حضرت جانان رسیده است دیگر چه غم که صاحب دوران رسیده است دنیا رسیده است به پایان خط خون ای رستگاری دل تنهای مؤمنون چشمت بهشت را به تماشا گذاشته ست آیینه ای برابر زهرا گذاشته ست نقاش دهر نقش تو یکتا گذاشته ست با تو چه منتی سر دنیا گذاشته ست ای نام دلربای تو تسبیح فاطمه ذکر قنوت و جان مفاتیح فاطمه ای انتظار سبز تمام پیمبران تنها امید و روزنه ی آخرالزمان باز است با تو پنجره ای رو به آسمان جاءَالحقِ خدا زَهقَ الباطلی بخوان ای مرهم جریحه ی اعصار بردگی بشکن خلیل معجزه دیوار بردگی کوه گناه در غم عشقت مذاب شد سقف بلند دلهره هایم خراب شد خال سیاه روی لبت آفتاب شد یک قطره از وضوت چکید و شراب شد "ساقی به نور عشق برافروخت جام ما تو آمدی و کار جهان شد به کام ما" ماییم تا همیشه ریزه خور رحمت شما سلطان تویی و ما همگی رعیت شما احسان_عروج آدمیان_عادت شما حیف است جان ما نشود قسمت شما قلبم فقط به یاد تو آرام می شود هر روز با خیال تو همگام می شود بی اختیار قلب خرابم دچار توست هر چند سر به کار ولی بی قرار توست "با تو سفر نکرده ولی در کنار توست" عاشق که می شوم به خدا کار کار توست عاشق که می شوم نفسم خوب می زند نبضم فقط به یاد تو مطلوب می زند بر خاک تا که گوشه ی چشمی نشان دهی جان جهان بی حرکت را تکان دهی از کعبه با صلابت حیدر اذان دهی لرزه به قاب هرزگی دشمنان دهی ما زنده ایم صبح ظهور تو را بگو؟ غائب نمی شویم حضور تو را بگو؟ با ندبه ی فراق نفس تازه می شود فرزند مهزیار پر آوازه می شود قران به محض نور تو شیرازه می شود معیار دین به مهر تو اندازه می شود ماییم و رنج برزخ این آخرالزمان محتاج یک نگاه تو الغوث و الامان بی تو شب جهان به تألم گذشته است دریای درد از سر مردم گذشته است دور از نگات دور تفاهم گذشته است امواج حادثه ز تلاطم گذشته است ای عشق خسته جان همه منزلت کجاست؟ آقای مهربان من امشب دلت کجاست؟ دیگر بس است هر چه که بی تو به سر شده است عمری که بی تو لحظه به لحظه هدر شده ست قلبی که در خیال سفر در به در شده ست این زندگی برای همه درد سر شده است بی تو گذشته حال و هوای جوانی ام "شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام" دیگر هوای عشق تحمل نمی شود بذر امید هیچ کسی گل نمی شود چشمی دوباره خیس توسل نمی شود دستی برای آمدنت پل نمی شود یعقوب وار نیست دلی بی قرار تو یوسف چرا نکشته مرا انتظار تو؟ ذکر قیام فاطمه یا صاحب الزمان کار علی ست زمزمه یا صاحب الزمان شعر امیر علقمه یا صاحب الزمان باشد امید ما همه یا صاحب الزمان دریاب این زمانه ی از بد گذشته را اندوه بی کرانه ی از حد گذشته را مادر کنار راه تو را میزند صدا تنها و بی پناه تو را میزند صدا با بازوی سیاه تو را میزند صدا خون ناله های چاه تو را میزند صدا جان حسین و لحظه ی آخر شتاب کن جان گلوی کوچک اصغر شتاب کن @shia_poem
...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده... تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربه دری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... @shia_poem
السّلام علیک یا ذُخرُ اللهِ فی الارضه قسم به آب..، به روز نخستِ پیدایِش قسم به باد..، به طوفانِ عاصیِ سَرکِش قسم به خاک..، به آن کوه‌های بی جنبش قسم به شعله‌ی خورشید، وقت هر تابش دلیل خلقت ربّانی جهان آمد بگو به اهل زمین، صاحبَ الزَّمان آمد زبان گشودی و تا عرش ذکر «یارب» رفت قلم به دست گرفتی، دل مُرَکَّب رفت نفس کشیدی و بادصبا..، مؤدَّب رفت دمی که پرده گرفتی ز چهره‌ات..، شب رفت به یُمن طَلعَت رویِ تو می‌کنم خیرات به آخرین سحرِ آلِ صُبح‌دم صلوات نسیم، عطر تو را هر کجاست، می‌جوید تو آن گُلی که زمانِ بهار می‌روید خوشا مشامِ تَری که «وصال» می‌بوید به قول خواجه‌ی شیرازمان که می‌گوید: «به حُسن و خُلق و وَفا کس به یار ما نرسد به یارِ یک‌جهتِ حق‌گزارِ ما نرسد» چه یوسفی‌ست که هجرش کشیدنی باشد! غم فراق ظهورت چشیدنی باشد چِقَدر ناز نگاهت خریدنی باشد علی علیِ لب تو شنیدنی باشد به عشق ذکر تو، ذاکر شویم..، می‌چسبد نجف کنار تو زائر شویم می‌چسبد نیازِ اهل یقین را شکوه ناز، تویی برای قبله‌ی توحیدیان نماز، تویی دری که سمت خداوند گشته باز، تویی قسم به بیتِ خدا، فارس الحجاز تویی به کعبه تکیه بده صبح روز سروری‌ات سرم فدای دم ذوالفقار حیدری‌ات تمام می‌شود این هجر ناتمام آقا به احترام تو دنیا کند قیام آقا فقیر سفره‌ی تو می‌شوم مدام آقا کریم زاده‌ی نسل حسن، سلام؛ آقا شبیه جد کریمت، سخاوتت علنی است کرامت تو به قرآن کرامتِ حسنی است کلام نافذ تو واژه واژه بی همتاست نگاه آبیِ تو بی کرانه‌ی دریاست فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست محبت تو شبیه محبت زهراست شبیه فاطمه پُر دامنه است شوکت تو چقدر حضرت زهرایی است خصلت تو صدای بانگ اذانِ چهارده معصوم تپش..، تپش..، ضربانِ چهارده معصوم ای آخرین جریانِ چهارده معصوم عزیزِ فاطمه‌جانِ چهارده معصوم تویی که منتقم خون فاطمه هستی به داستان خداوند، خاتمه هستی برای نوح، دمت ساحلی به دریا شد مسیح، ذکر تو را بُرد..، کور بینا شد خلیل با مدد تو بلای بت‌ها شد ولایت تو عصایی به دست موسی شد شروع نقطه‌ی توحید هر قیام، تویی رسول‌های اولوالعزم را امام تویی به شعله می‌کشدم آن غم شب‌افروزم شبیه شمع، سحرهای هجر می‌سوزم هنوز چشم به فصل وصال می‌دوزم تویی مُحول الاَحوالِ عید نوروزم نوید آمدن تو پیام امّید است برای شیعه زمان ظهور تو..، عید است برای قفل ظهورت، کلید بودم کاش میان لشکر عشق‌ات، شهید بودم کاش منم همان که به یارش رسید بودم کاش شبیه شیخِ مفیدت، مفید بودم کاش چقدر دل به هوس‌ها سپرد نوکر تو به درد فصل ظهورت نخورد نوکر تو برای دفع بلا هر زمان که لازم هست به سوی لشکر کـُفـّار صد مهاجم هست هنوز سینه‌ی سنگین من مقاوم هست میان شاهرگم خون حاج قاسم هست اگرچه رفت علمدار..، این علم برجاست به روی شانه‌ی ما بیرق خدا بالاست چه سال‌ها که بدون تو بی بهار گذشت چه هفته‌ها که به ما در فراق یار گذشت چه روز‌ها که به این عاشق تو زار گذشت تمام جمعه‌ی عمرم در انتظار گذشت بس است دوریِ از ما..، بس است..، خسته شدیم به فاطمه قسم آقا..، بس است..، خسته شدیم برای بُردَن نام خوش‌ات دهان برسان لبی بساز برایم سپس زبان برسان به دست سینه‌زنِ‌ من کمی توان برسان مرا به کرببلای «حسین جان» برسان تو را به جان رقیه..، مخواه غم باشم فقط اجازه بده اربعین حرم باشم چقدر آه کشیدی ز دست این اقبال غروب روز دهم طبق سُنَّت هرسال شنیده‌ایم..، تو دیدی چه شد در آن گودال... همان دمی که ز گریه تو می‌روی از حال؛ بهم زند اثر ناله‌ی تو هیئت را حسین می‌کِشی و می‌کُشی جماعت را رسید نیمه‌ی شعبان..، دلم پُر آشوب است نگاه کن به دلی کز گناه معیوب است چقدر گریه به پای فراق مطلوب است مرا سحر برسانی به جمکران..، خوب است میان مسجد تو روضه ای به پا بکنیم برای مشک علمدار، گریه‌ها بکنیم خبر رسید به ایمان، ستون دین افتاد وقارِ بیرق شاهَنشَهی زمین افتاد امید تشنگیِ خیمه در کمین افتاد بلند‌مرتبه سقّا ز صدر زین افتاد کسی که چشم ندارد..، کمین خورَد سخت است کسی که دست ندارد..، زمین خورد سخت است @shia_poem
نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد طوفان بی امان حقیقت بلند شد دنبال خاک بود خدا روز خلقتش برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد کعبه جوابگوی علی‌دوست‌ها نبود... ایوان‌طلای مرقدِ حضرت بلند شد حَظّی میان هروله‌هامان نداشتیم... ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد این خاک،شیعه‌خانه‌ی ذُرّیّه ی علی است ایران همیشه پای ولایت بلند شد ما را گدای نیمه‌ی‌شعبان خویش کرد عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد لب‌تشنگان چشمه‌ی جانیم تا ابد ما نان‌خورِ امام‌ِ زمانیم تا ابد پلکی بزن..،خزان "زمین" را بهار کن این سالخورده را به جوانی دچار کن اسفندها به یُمن شما عید می شود کهنه‌لباس جامعه را نونوار کن دلداده‌هات حسرت دلبر کشیده اند خود را برای این همه عاشق، نگار کن دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو... روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن گردن‌کشیِ یاغیِ عشق‌ات حکایتی است... ما را ذبیح ‌های دمِ ذوالفقار کن موری به پیشگاه سلیمان رسیده است ما را به روی فرش وصالت سوار کن کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است فکری به حال خانه ی پروردگار کن مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد این باده را نصیب گدای خُمار کن صحرانشین! کجای جهان خیمه‌گاه توست؟!... کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا آخر میان گریه،بغل می کنی مرا فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد بخشندگیِ تو به حسن‌جان کشیده است این لُطف را عمو‌ی کریمِ تو باب کرد روشن‌ترین توسل خورشیدها..،سلام! ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد نام تو رمز سروری کشور من است پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ... یعنی به روی نوکری ما حساب کرد ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد " هیئت؛ کلاس درس ولایت‌شناسی است " روضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد "یامهدی" است باطن هر "یاحسینِ" ما... پس سینه‌زن مسیرِ درست،انتخاب کرد قلبی که پای هجر نسوزد..،کباب باد آن مجلسی که از تو نگوید خراب باد دستم هنوز طرح کبوتر نمی کشید یعنی دلم به شوق شما پر نمی کشید قصدم خودِ تویی..،بخدا نان نخواستم بوی غذا مرا دمِ این در نمی کشید خیلی برای آمدنت کم گذاشتم وَرنه،خجالت این همه..،نوکر نمی کشید هرکس مُفید بود برایت..،"مُفید" شد غیر از تو را به مُصحَف و منبر نمی کشید عُمر پدر به دیدن روی تو قَد نداد از شِدَّتِ فراق تو دیگر..،نمی کشید غرق گناه بودم اگر فاطمه نبود دست مرا اگر خودِ مادر نمی کشید...!؟ ما غیر کربلا که به جایی نمی رویم میل گدا به اینور و آن‌وَر نمی کشید هرگز کسی به غیر همین تشنه‌لب..،چُنین در قتلگاه جام بلا سر نمی کشید ▪️ با چکمه روی سینه ی او می نشست شمر... از کار خویش دست هم آخر نمی کشید بعد از حسین بود..،سنان رفت در حرم... ای کاش ختم روضه به معجر نمی کشید پنجا‌ه‌سال‌پرده‌نشین پیرِ پیر شد با شمر،عمه‌جان شما هم مسیر شد @shia_poem
من همان چشم امید امت پیغمبرم مهدی صاحب زمانم ، بی کسان را یاورم وارث بر حق تیغ ذوالفقار حیدرم آمدم دنیا برای انتقام مادرم اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم از فلانی و فلانی آبروها می برم می شود این عالم از دلدادگی سرشار باز می شود بخت همه بیچارگان بیدار باز می شود در خانه ها عشق و صفا بسیار باز می شود تکرار، عدل حیدر کرار باز بدترین ها دور گردد ، بهترین دوران میرسد من به دنیا آمدم تا حق به حق داران رسد آمدم تا کشتی دین ، روی بر ساحل کند حق رسیده تا که باطل را به زیر گِل کند باز محشر در جهان نام ابوفاضل کند انقلاب کربلا را کار من کامل کند شاهکاری می کنم چون خیبر و بدر و حنین من به دنیا پا نهادم ، یا لثارات الحسین من به دستور خدا کار خدایی می کنم من شکسته بال و پرها را هوایی می کنم مثل جدم از همه مشکل گشایی می کنم من تمام این جهان را کربلایی می کنم چشم امّید قیام زینب کبری منم مقصد پایانی کشتی عاشورا منم وعده ام با مجتبایی های امت در بقیع هر دوشنبه می شود معنا قیامت در بقیع شیعه گریه می کند یک روز ، راحت در بقیع روضه می گردد به پا ، ساعت به ساعت در بقیع کن مهیای ظهورم آستانت را بقیع می کَنَم شر ِ تمام دشمنانت را بقیع من قرار بی قراران ، من امید نا امید قبل خلقت داده حق ، روز ظهورم را نوید اولیا که جای خود ، در انبیا دارم مرید حضرت صادق ز جا برخاست تا نامم شنید ای مسلمانان ! همه اسلام یاری من است زاهدان! طاعت فقط چشم انتظاری من است تشنگان من آبم و هر چه به غیر از من سراب آی سائل از کسی جز من نمی گیری جواب هست آمینم کلید هر دعای مستجاب رو مزن بر هر سیه رو ، شب ندارد آفتاب نیست حرف از آشنایی تا که من در غربتم روز دنیا را سیه کرده است شام غیبتم آی مردم نیمه شعبان های سابق پس چه شد ندبه ها و جمعه های غرق هق هق پس چه شد در غم معشوق ، بی تابی عاشق پس چه شد صبح ها و چله ها و عهد صادق پس چه شد جان فداها یادتان رفته چرا جانانتان بوی هر چه غیر یوسف می‌دهد کنعانتان الامان از بی وفایی ، وای بر بی عارها چون حسن از دوست و دشمن کشم آزارها آه افتاده عقب امر ظهورم بارها رسم یاری این نبود ای یارها ، ای یارها در نیاید از فراق من چرا فریادتان غافلید از من که هستم لحظه لحظه یادتان خوش به حال آنکه دردش چشم خونبار من است شعبه ای از کربلا در قلب انصار من است در زمین هر جا حسینیه است ، دربار من است هر که کارش گریه بر زینب بُود یار من است اهل عالم عمه ما در اسارت پیر شد اهل عالم عمه ما با سنان درگیر شد اهل عالم عمه ما غم فراوان دیده است اهل عالم عمه ما داغ طفلان دیده است اهل عالم عمه ما شام ویران دیده است اهل عالم عمه‌ ما چوب و دندان دیده است اهل عالم عمه ما دل پریشان گشت آه اهل عالم عمه ما سنگ باران گشت آه @shia_poem
عاقبت نور جلوه گر گردد شب تاریک ما سحر گردد آن سفر کرده باز برگردد روزگارفراق سر گردد میرسد با قدوم او برکات به گلستان روی او صلوات خوش نسیم بهار می آید هر نفس عطر یار می اید آن بهشتی عذار می اید عاشقان را نگار می آید نام او را چه دلنشین شهدیست آن جمال محمدی مهدیست جلوه ی نور سرمدی دارد کرم و لطف بی حدی دارد عصمت از رجس و هر بدی دارد جلوات  محمدی دارد آسمان کرامت و فضل است عاشق چهره ی ابالفضل است سرو قامت شبیه پیغمبر میتوان دید در رخش حیدر صورت اوست مجتبی یکسر همچو ثارلله است پا تاسر در وجودش تمام  ایمان است سوره ی عصر و قدر و انسان است یوسف مصر محو در رویش ذولفقاریست تیغ ابرویش انبیا یک به یک دعا گویش خوش نسیمی است بین گیسویش  روز موعدمیرسد از راه او میاید به عشق ثارالله روز موعود پرچمی بر دوش با نوایی که  کعبه اش مدهوش سر دهد بانگ : اهل عالم گوش از طنینش جهان شود به خروش ظالمان را زوال   پیدا شد نور صاحب زمان هویدا شد میرسد با ظهور او امداد شیعه از قید غم شود آزاد در مدینه کند ز  مادر  یاد چهار قبر بقیع شود آباد در جوار مدینه الزهرا پرچم یا علی  شود برپا @shia_poem
ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی نشسته‌ام سرِ راهی شکسته‌ام به چه حالی به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی خدا کند که بریزم به پات خون حلالی قلم گرفتم و نقشت به قبله‌گاه کشیدم ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم نه کعبه را که تو را باز تکیه‌گاه کشیدم تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم که مثل قله بلندی که مثل آب زلالی مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی و آمدی و سرودند  اُمیدِ این برهوتی چه جلوه‌ای چه جلوسی، چه جذبه‌ای جبروتی عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی* که کردگار صراطی  محمدی و جناتی همه حَسن سکناتی همه علی جلواتی چقدر پُر برکاتی چقدر فاطمه ذاتی که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی خدای غیرت و قدرت  علیِ همت و صولت نجف تبارِ شهامت شرف‌نژادِ شجاعت به تیغ هول و مهابت  بزن به ریشه‌ی ذلت که جهل و تلخی و غارت رسیده‌است به غایت که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی برس به دادِ زمانه  که کفر را بتکانی که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی برای اینهمه غزه ،  برای قبرِ نهانی حرم بساز و  به آنجا سلامِ ما برسانی تویی و لشگر ایرانی‌ات ، ببین چه وصالی کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی* به کشتگانِ خودت خوان  نماز بر سرِ راهی شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی به عاشقان تو مانده  نه قوَّتی نه مجالی مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم در این هوای گرفته در این غبار بمیرم بیا که آخرِ عمری  کنارِ یار بمیرم خدا کند که جوابی دهی به  غرقِ مَلالی گرفته‌ام به اُمیدی دوباره دست دعا را که گفته‌اند برایم حدیثِ شاه و گدا را نشسته‌ام که بگیرم کمی نگاه خدا را برای مادرم امشب برات کرببلا را که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی شنیده‌ام که شب و صبح  گریه نانِ تو است و هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و هنوز عمه‌ی سادات روضه‌خوان تو است و که در برابر زینب به نیزه هست هلالی *سعدی *فروغی بسطامی @shia_poem
دامن باد صبا با گُل لبخند آمد لب تقویم به پابوسی اسفند آمد نفس آینه از دیدن او بند آمد آخرین سوره‌ی توحید خداوند آمد می چکد آیه‌ی تطهیر از این آبِ حیات مَقدم گُل‌پسر حضرت نرجس صلوات سِرِّ مجنونی عشاق عیان خواهد شد هرچه ناگفته ‌ی عشق است..،بیان خواهد شد در زمین صحبت آقای زمان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد تو شروعی ، تو طلوعی ، تو چراغ‌افروزی تو نگاری ، تو بهاری ، تو خودِ نوروزی لوح ایمانِ مُزیَّن به دعا یعنی تو در دل صور یقین زنگِ صدا یعنی تو پُل نزدیک به دیدار خدا یعنی تو کُلُّهُم؛ پنج‌تن آل عبا یعنی‌ تو! حسنی‌زاده‌ترین احمد مختار تویی فاطمه‌وارترین حیدر کرار تویی تو همان کشتی در عرش شناور هستی گل خوشبوی بهشتی که معطر هستی بهترین نسخه ‌ی یک مرد دلاور هستی وارث تیغ دو دَم‌ ، وارث حیدر هستی ظرف میلاد تو مَظروفِ علی را دارد پای تو کعبه گریبان بدرد..،جا دارد چارده شاخه‌ی گُل جمع شده در باغت هر سحر حضرت جبریل شود مشتاقت مکّه‌ی قلب مرا فتح کند اخلاقت تکیه بر کعبه بزن..،دل ببر از عُشّاقت ما عجم ها..،همه سلمانِ مسلمان توایم خادم مرقد سلطان خراسان توایم لحظه ی دیدن خورشید ، نویدِ فرداست آخرِ جاده ی این رود ، شکوهِ دریاست شوق دیدار تو از برق نگاهم پیداست سامرا؛ صحنه‌ی پیدایش زیبایی هاست به همان تربت اعلات قسم..، جانِ منی! همه‌ی دلخوشی نیمه‌‌ی‌ شعبان منی دشت خشکیده ی ما چشم به باران دارد یوسف مصری ما میل به کنعان دارد کم کن این فاصله ها را..،اگر امکان دارد مادرم سخت به برگشت تو ایمان دارد وای از این در به دری ، وای از این خون‌جگری پدرم پیر شد و از تو نیامد خبری حس تردید نشسته است به روح و جانم هُرم کفر است که آتش زده بر ایمانم رونقی نیست در این کاسبیِ دکانم گره کور ظهور تو منم..،میدانم! با همین وضع دلم..،بس که شما آقایی بخدا شنبه هم آدم بشوم..،می آیی! بغض دیروزی تو ، گریه ی فردای من است روی دیوار وصالت رد خون‌های من است دیگران را مَنِشان پشت درت..،جای من است مسجد تو همه ی لذت دنیای من است! جمکران؛ گریه‌ی بسیار فقط می چسبد روضه‌ی مشک علمدار فقط می چسبد دشت در همهمه ی نیزه و شمشیر افتاد دست کفتار‌صفت ها بدن شیر افتاد در دل کاسه‌ی چشمان یلی..،تیر افتاد ساقی اهل حرم بین کمین..،گیر افتاد دست افتاد..،دلش سوخت..،پرش هم پاشید آن عمود آمد و ترکیب سرش هم پاشید #@shia_poem