✳️ بعد از شهریور ۱۳۲۰ که رضا از مملکت خارج شد، همین آقای علی #قوام زشترو و بدْ ترکیب با آن قیافه تلخ که با یک من عسل نمیشد او را خورد، با آنکه یک پسر از اشرف داشت، چون میبیند کرک و پشم رضا [شاه] ریخته و او را از مملکت تبعید کردهاند، یک روز در حال مستی به اشرف میگوید یک عقده بزرگ در دل من هست که امروز میخواهم آن را برای تو باز کنم و بگویم.
اشرف میپرسد چه هست آن عقده؟
و #علی_قوام چشم سفیدی (!) کرده و با وقاحت به #اشرف که تازه هم زاییده بود میگوید من تو را دوست نداشتم و از ترس رضا [شاه] و به خاطر حفظ اموال و املاک پدریام تو را گرفتم و یک مقدار از این جور حرفها می زند و اشرف را به گریه میاندازد.
#تاج_الملوک
#خاطرات_ملکه_مادر
#ملکه_پهلوی
#انتشارات_به_آفرین
صفحه ۴۵۶.