✳️ سند شماره۴۴
🔴رضا [شاه] اهل نماز و روزه نبود و برای خودش استدلالاتی داشت که با ما در میان می گذاشت. رضا می گفت مگر خدا عرب هست که ما باید روزی ۵ نوبت با او عربی صحبت کنیم ؟! روزه هم نمی گرفت و می گفت انسان هر وقت گشنه می شود باید غذا بخورد والا دچار مریضی خواهد شد! رضا می گفت اسلام دین و آیین عربهای بیابانگرد است و قبل از اینکه عربها خداشناس شوند، ایرانی ها خداشناس بوده و پیامبر خودشان را داشته اند. اگر چه در این ایام مستخدمین دولت اکثراً روزه می گرفتند، ولی شب نشینی و بیداری تا صبح و مجالس قمار به راه بود. در کوچه و بازار هم کسی سیگار نمی کشید و روزه خور علنی دیده نمی شد اجمالاً شهر منظره ماه رمضان داشت. البته دیگر در مسجدها قالیچه های جانماز اعیان و اشراف پهن نمی شد زیرا متوجه شده بودند رضا برخلاف قاجارها میل دارد ایران را به درجه ممالک پیشرفته اروپایی برساند و بساط این گونه تظاهرات مذهبی را جمع آوری نماید. برخلاف اعیان و اشراف و کسبه و تجار و مردم معمولی و طبقات عوام مساجد را پر می کردند. بعدها که حکومت قدرت و قوام زیادتری پیدا کرد اظهار داشت که می خواهد جلوی این آخوند بازی ها را بگیرد. در اینجا رضا سیاست مخصوصی را به کار بست و دستور داد تا توپ افطار و سحر را بی ترتیب و نامنظم درکنند! بی ترتیبی در ساعات توپ افطار و سحر به این صورت بود که توپ افطار را نیم ساعت بعد از مغرب و توپ سحر را یکی دو ساعت جلوتر از طلوع فجر می انداختند و با این یک تیر دو نشانه زدند! اولاً عامه را که ساعت نداشتند به واسطه درازی ساعات روزه از روزه داری بری می کردند و ثانیاً اشخاص ساعت دار را که بدون توپ هم می توانستند موقع خوردن و نخوردن را تشخیص بدهند به توپ افطار و سحر بی اعتماد می ساختند تا جایی که اکثراً خواستار آن شدند شلیک توپها متوقف و توپها جمع آوری شوند!
#تاج_الملوک
#خاطرات_تاج_الملوک
#ملکه_پهلوی
(چاپ دوم، تهران: نشر به آفرین، ۱۳۸۰)
صفحه ۲۴۱.
✳️ بعد از شهریور ۱۳۲۰ که رضا از مملکت خارج شد، همین آقای علی #قوام زشترو و بدْ ترکیب با آن قیافه تلخ که با یک من عسل نمیشد او را خورد، با آنکه یک پسر از اشرف داشت، چون میبیند کرک و پشم رضا [شاه] ریخته و او را از مملکت تبعید کردهاند، یک روز در حال مستی به اشرف میگوید یک عقده بزرگ در دل من هست که امروز میخواهم آن را برای تو باز کنم و بگویم.
اشرف میپرسد چه هست آن عقده؟
و #علی_قوام چشم سفیدی (!) کرده و با وقاحت به #اشرف که تازه هم زاییده بود میگوید من تو را دوست نداشتم و از ترس رضا [شاه] و به خاطر حفظ اموال و املاک پدریام تو را گرفتم و یک مقدار از این جور حرفها می زند و اشرف را به گریه میاندازد.
#تاج_الملوک
#خاطرات_ملکه_مادر
#ملکه_پهلوی
#انتشارات_به_آفرین
صفحه ۴۵۶.
✳️ فرح که آمد یک تشکیلات بزرگتر از دربار درست کرد و اسم آن را گذاشت دفتر مخصوص ملکه فرح ...در این دفتر همه رقم آدم دیده میشد. مثلا خانم لیلی جهانآرا (امیر ارجمند) که میگفتند در مدرسه رازی همشاگردی فرح بوده است. این خانم نمونه یک زن بی بند و بار و آزاد هر نوع قید و بند بود. کاخ را مِلک شخصی خودش میدانست و گاهی اوقات ده پانزده بیست زن از کارکنان دربار و ندیمهها و خدمه و دوستانش را لختِ لخت میکرد و در استخر کاخ بدون هیچگونه پوششی لخت مادرزاد شنا میکردند. من از این مطلب رنج میبردم و چون مایل نبودم روی فرح به من باز شود به خود او مستقیماً چیزی نمیگفتم و به محمدرضا نق میزدم که این کارها قباحت دارد و چه بسا که کارکنان کاخ و دربار که این مناظر را میبینند، موقع خروج از کاخ و در خانواده خود و در میان دوستان و آشنایان ماوقع بی عصمتی در کاخ را تعریف کنند و به پرستیز خانواده ما لطمه بخورد. اما محمدرضا هم تحت تاثیر این زن [لیلی امیر ارجمند] بود و فقط میگفت چشم. چشم! هیچ کاری نمیکرد. یک بار آقای صاحب اختیار سرپرست خدمههای کاخهای سلطنتی به خانم امیرارجمند گفته بود خانم! این کار خوبیت ندارد که شما و دوستانتان لخت مادرزاد جلوی چشم باغبانها و کارگران کاخ داخل استخر میروید و شنا و آب بازی میکنید. لیلی به جای آن که نصیحت این مرد ریش سفید را گوش کند به او گفت بگذار نگاه کنند (!) برای سوی چشمشان خوب است!
#تاج_الملوک
#خاطرات_ملکه_مادر
#ملکه_پهلوی
#لیلی_امیرارجمند
صفحه ۴۵۹.