﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سر فدای قدمت، ای مه کنعانی من
قدمی رنجهکن،ای دوست به مهمانی من
عمرمان رفت به تکرار نبودن هایت
غیبتت سخت شد،ازدستِ مسلمانی من
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات 💚
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتشانزدهم
﷽
ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشــغول کار بود. یک روز ابراهیم را در
!وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشــش بود. جلوی یک مغازه،کارتن ها را
.روی زمین گذاشت
وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم و سام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام برای
!شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم
که من انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن می شم که هیچی نیستم. جلوی
!غرورم رو می گیره
…گفتم: اگه کســی شــما رو اینطور ببینه خوب نیســت، تو ورزشکاری و
.خیلی ها می شناسنت
ابراهیــم خندید وگفت: ای بابا، همیشــه کاری کن که اگه خدا تو رو دید
.خوشش بیاد، نه مردم
٭٭٭
.به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می کردیم
یکی از دوســتان که ابراهیم را نمی شــناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه
کرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه!؟
با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه
گفت: من قباً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته
.سَر بازار می ایستاد. یه کوله باربری هم می انداخت روی دوشش و بار می برد
یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟
!گفت: من رو یدالله صدا کنید
گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید
با تعجب گفت: این آقا رو می شناسی!؟
!گفتم: نه، چطور مگه
گفت: ایشــون قهرمان والیبال وکشــتیه، آدم خیلی باتقوائیه، برای شکستن
نفسش این کارها رو می کنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد
!از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم
صحبت های آن آقا خیلی من رو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من
عجیب بود. اینطور مبارزه کردن با نفس اصاً با عقل جور در نمی آمد
٭٭٭
مدتی بعد یکی از دوستان قدیم را دیدم. در مورد کارهای ابراهیم صحبت
.می کردیم. ایشان گفت: قبل از انقاب. یک روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما
من و برادرم و دو نفر دیگر را برد چلوکبابی، بهترین غذا و ســالاد و نوشابه
.را سفارش داد
خیلی خوشــمزه بود. تا آن موقع چنین غذائی نخورده بودم. بعد از غذا آقا
ابراهیم گفت: چطور بود؟
گفتم: خیلی عالی بود. دستت درد نکنه، گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار
!!باربری کردم. خوشمزگی این غذا به خاطر زحمتیه که برای پولش کشیدم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#ربیع_الاول
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
enc_16648834036283503239188.mp3
5.24M
بقیه الله نذاشتی تنها بمونه بابا
🎙کربلایی سید رضا نریمانی
#ربیع_الاول
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠چه ذکری شیاطین جن و انس
را از ما دور میکند⁉️
🎤 استاد فرحزاد
#امام_زمان
#ربیع_الاول
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگبیستششم🌴
اين قلم نمى تواند اوج غربت تو را در آن لحظه ترسيم كند.
تو در اوج قله غربت ايستادى و افتخار آفريدى.
جانم فداى غربت تو!
تو تنها نيستى.
هر كس اين كتاب را مى خواند دلش همراه توست.
تو را به خدا قسم مى دهم، اشك چشمانت را پاك كن! اى غريب كوفه!
تاريخ، نمى تواند اشكِ چشم تو را ببيند.
آرى، اكنون مى فهمم چرا وقتى امام حسين(ع) مى خواست با تو خداحافظى كند، تو را در آغوش كشيد و گريه نمود.
آيا او هم به غربت تو اشك مى ريخت؟
دل من طاقت ندارد.
اين گونه، سر به ديوار غريبى نگذار!
تو به غريبى خود گريه نمى كنى.
آرى، دلت هواى امام حسين(ع) كرده است و به ياد غربت او اشك مى ريزى.
اكنون در اين انديشه هستى كه چگونه به امام حسين(ع) خبر دهى كه كوفيان، پيمان خود را شكسته اند.
تو مى دانى كه اكنون نامه ات به دست مولايت رسيده است و او همين روزها به سوى كوفه حركت مى كند.
كاش مى شد از اين ديوارهاى بلند كوفه بالا رفت و به دشت و بيابان زد و تا مكّه به پيش تاخت و به امام حسين(ع) خبر داد كه كوفيان وفا ندارند! آنها نامرد هستند و پذيرايى شان با شمشير است!
اكنون، مأموران ابن زياد به وى خبر مى دهند كه ياران مسلم متفرّق شده اند.
امّا ابن زياد نگران است كه نكند اين يك تاكتيك نظامى باشد و در واقع نيروهاى مسلم در كمين باشند تا شبانه حمله كنند.
عجيب است كه ابن زياد هم باور نمى كند كه كوفيان اين قدر بى وفا باشند!
به او مى گويند: "به خدا قسم، مسلم ديگر هيچ يار و ياورى ندارد"، امّا او باور نمى كند.
ابن زياد مى گويد: "شايد ياران مسلم در مسجد مخفى شده اند، نكند آنها براى ما كمين كرده باشند؟".
براى همين سربازان ابن زياد مشعل هاى زيادى را روشن مى كنند و تمام مسجد كوفه را جستجو مى كنند و كوچه ها و محلّه هاى كوفه را با دقّت مى گردند تا اطمينان پيدا كنند كه از ياران مسلم، كسى نمانده است.
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
51.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم کانالیهای عزیزم جاتون خالی مسجد مقدس جمکران دعاگوتون هستم جاتون خالی و عیدتون مبارک 🌹🌹🌹🌹
یه کانالی کاملا #امامرضائی هیچ مطلبی جز مطلب #امامرضائی گذاشته نمیشه
عاشق #امامرضا عليه السّلام هستی عضو شو
اینم #لینکش👇👇👇
عاشقانه امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
خــــُوش بِحٰـــال دل مــَن مثل تو آقـــا دارد
بر سَــرش سایه آرامش طوبی دارد
با شما آبرویی قدر دو دنیا دارد
پای این عشق اگر جان بدهم جا دارد
【السلام علیک یا امام رضا(ع)】
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دوستان عزیزم سلام شبتون بخیر 🌹🌹در مسجدمقدس جمکران عاگوتون هستم.....
به ذهنم رسيد ختم صلوات هدیه کنیم به چهارده معصوم و مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیت سلامتی و ظهور حضرت بقیه الله اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف.......
دوستان عزیزم تا فردا شب تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید 💐💐💐
👇👇👇👇
@Yare_mahdii313
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
در آرزوی تو هستم ای همیشه نورانی
اسیر زلف توهستم نگفته میدانی
شمیم عطر تو در باغ لاله میپیچد
عزیز گمشده درکوچه های ظلمانی
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـــ
#تعجیل_فرج_صلوات
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتهفدهم
﷽
سال های آخر، قبل از انقاب بود. ابراهیم به جز رفتن به بازار مشغول فعالیت
.دیگری بود
ا ً
تقریباً کســی از آن خبر نداشــت. خودش هم چیزی نمی گفت. اما کام
.رفتار واخاقش عوض شده بود
ابراهیم خیلی معنوی تر شــده بود. صبح ها یک پاســتیک مشکی دستش
.می گرفت و به سمت بازار می رفت. چند جلد کتاب داخل آن بود
یکروز با موتور از ســر خیابان رد می شدم. ابراهیم را دیدیم. پرسیدم: داش
!ابرام کجا می ری؟
.گفت: می رم بازار
ســوارش کردم، بین راه گفتم: چند وقته این پاســتیک رو دستت می بینم
!چیه!؟ گفت: هیچی کتابه
بین راه، سر کوچه نائب السلطنه پیاده شد. خداحافظی کرد و رفت. تعجب
کردم، محل کار ابراهیم اینجا نبود. پس کجا رفت!؟
بــا کنجکاوی بــه دنبالش آمدم. تا اینکه رفت داخل یک مســجد، من هم
.دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادی جوان نشست و کتابش را باز کرد
فهمیدم دروس حوزوی می خوانه، از مسجد آمدم بیرون. از پیرمردی که رد
:می شد سؤال کردم
ببخشید، اسم این مسجد چیه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدی
.با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نمی کردم ابراهیم طلبه شده باشه
آنجا روی دیوار حدیثی از پیامبر نوشته شده بود: »آسمان ها و زمین و
فرشتگان، شب و روز برای سه دسته طلب آمرزش می کنند: علماء ،کسانی که
.»به دنبال علم هستند و انسان های با سخاوت
شب وقتی از زورخانه بیرون می رفتم گفتم: داش ابرام حوزه می ری و به ما
چیزی نمی گی؟
یکدفعه باتعجب برگشــت و نگاهم کرد. فهمید دنبالش بودم. خیلی آهسته
:گفت
آدم حی ِ فعمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن بکنه. من طلبه رسمی
نیســتم. همینطوری برای اســتفاده می رم، عصرها هم می رم بازار ولی فعاً به
.کسی حرفی نزن
تــا زمان پیروزی انقــاب روال کاری ابراهیم به این صــورت بود. پس از
پیروزی انقاب آنقدر مشــغولیت های ابراهیم زیاد شــد که دیگر به کارهای
.قبلی نمی رسید
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#ربیع_الاول
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat