eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
25 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ السّلام علیکَ بِجوامعِ السَّلام... تمام سلام‌ها و تمام تحیّت‌ها نثار تو باد، ای مولایی که حقیقت سلام هستی. و روز آمدنت، زمین لبریز خواهد شد از سلام و سلامتی... سلام بر تو و بر روز آمدنت... 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 قلبے ڪہ دیگر نمےزد لالا ديگه نمےتونست حرف بزنہ ... فقط گريہ مےڪرد ... مےلرزيد و اشڪ مےريخت ... با هر ڪلمہ‌اے ڪہ از دهانش خارج شده بود ... درد رو بيشتر از قبل حس مےڪردم ... جاے ضربات چاقو روے بدن خودم آتيش گرفتہ بود ... - من ترسيده بودم ... اونقدر ڪہ نتونستم از جام تڪون بخورم... مغزم از ڪار افتاده بود ... اون ڪہ رفت دويدم جلو ... ڪريس هنوز زنده بود ... يہ خط خون روے زمين ڪشيده شده بود و اون بےحال ... چشم هاش داشت مےرفت و مےاومد ... نمےتونست نفس بڪشہ ... سعے ڪردم جلوے خونریزے رو بگيرم ... اما همہ چے تموم شد ... ڪریس مرد ... تنفس مصنوعے هم فايده اے نداشت ... قلبش ايستاد ... ديگہ نمےزد ... چند دقيقہ فقط اشڪ مےريخت ... گريہ هاے عميق و پر از درد ... و اون در اين درد تنها نبود ... اوبران با حالت خاصے بہ من نگاه مےڪرد ... انگار فهميده بود حس من فراے تاسف، ناراحتے و همدردے بود ... انگار حس مشترڪ من رو مےديد ... نمےدونستم چطور ادامہ بدم ... ڪہ حاضر بہ بردن اسم قاتل بشہ ... ضعف و بےحسے شديدے داشت توے بدنم پيش مےرفت و پخش مےشد ... - توے همون حال بودم ڪہ يهو از دور دوباره ديدمش ... داشت برمےگشت سراغ ڪريس ... منم فرار ڪردم ... ترسيدم اگر بمونم من رو هم بڪشہ ... اون موقع نمےدونستم چقدر قدرت داره ... بعد از مرگ ڪريس فهميدم اون واقعا ڪے بود ... - تو رو ديد؟ ... - فڪر مےڪنيد اگہ منو ديده بود يا مےفهميد من شاهد همہ‌چيز بودم ... الان زنده جلوے شما نشستہ بودم؟ ... اون روز هم توے خيابون ترسيدم ... فڪر ڪردم شايد من رو ديده و تو رو فرستاده سراغم ... دستم رو گذاشتم روے ميز ... تمام وزنم رو انداختم روش و بلند شدم ... سعے مےڪردم خودم رو ڪنترل ڪنم اما ضعف شديد مانع از حرڪت و گام برداشتنم مےشد ... آروم دستم رو بہ ديوار گرفتم و از اتاق بازجويے خارج شدم ... تنها روے صندلے نشستہ بودم ... ڪمے فرصت لازم داشتم تا افڪارم رو جمع ڪنم ... اوبران هم چند لحظہ بعد بہ من ملحق شد ... - توماس ... بدجور رنگت پريده ... همہ ماجرا رو شنيدے ... با لالا هم ڪہ حرف زدے ... برگرد بيمارستان و بقيہ اش رو بسپار بہ ما ... تو الان بايد در حال استراحت ... زير سرم و مسڪن باشے ... نہ با اين شڪم پاره اينجا ... چند لحظہ بهش نگاه ڪردم ... چطور اين همہ رفاقت و برادرے رو توے تمام اين سال ها نديده بودم؟ ... حالا ڪہ قصد رفتن و تموم ڪردن همہ چيز رو داشتم ... اوبران فرق ڪرده بود؟ ... يا من تغيير ڪرده بودم؟ ... نفس عميقے ڪشيدم و دوباره از جا بلند شدم ... آخرين افڪارم رو مديريت ڪردم و برگشتم توے اتاق بازجويے ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون. بیست الی بیست‌و‌پنج دقیقه گذشت، اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب می‌خونه و زار زار گریه می‌کنه! بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف‌جون کردی، می‌خواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می‌خوام داروهام رو بخورم؟! برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من ۱۶ سالمه، چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عج) رو ندیده؛ دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛ گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم! ﺷﻬﯿﺪ عباس ﺻﺎﺣﺐ‌ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ🌷 ✍️ م • ر• یوسفی ⁦🇮🇷⁩☫🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
کلام شهدا شهید حاج قاسم سلیمانی این انقلاب ، آن قـدر تلاطم و سختی دارد؛ که یک روزی شهدا... آرزو می کنند زنده شوند؛ و برایِ دفاع از انقلاب دوباره شهید شوند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قدردان خون مطهر شهدا باشیم اللهم عجل لولیک الفرج اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
__رجب.mp3
956.8K
🔹ماه رجب، ماه توسّل است، ماه تضرّع است، ماه دعا است، ماه تصفیه‌ی روانی و معنوی است؛ دل‌ها را به خدا باید نزدیک کرد؛ بخصوص جوان‌های شما. ▪️بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش ۱۴۰۰/۱۱/۱۹ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🍃🌠🕊اندیشه خیال... 🍃🌠🕊 جرعه‌ای از رویا... 🍃🌠🕊 شبتون زیباترین... ⭐️✨💫🌟🌙 @hedye110
﷽❣ ❣﷽ امام مهربانم . . . بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی ای نعمت‌ خاصّ خدا سلام ؛ به قَلبَت سلام ؛ به چَشمَت سلام ؛ به رنج و به بغض و به صبرت سلام 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت چهاردهم(زندگینامه پیامبر) ✨بعد از فوت آمنه(علیه السلام) مادر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) عبدالمطلب جد پیامبر سرپرستی او را به عهده گرفت. و آن گاه که نشانه های نجابت و بزرگواری را در او مشاهده کرد، بیش از فرزندان خود به وی دلسوزی کرده و محبت می ورزید. وقتی در سایه کعبه برای فرمانروای قریش(عبدالمطلب) فرشی پهن می کردند و فرزندان وی به دور او حلقه می زدند، هر موقع چشم او به یادگار عبدالله(علیه السلام) می افتاد، دستور می داد راه را باز کنند تا یگانه بازمانده عبدالله(علیه السلام) را روی جایگاهی که نشسته است، بنشاند. هنوز هشت سال بیشتر از سن پیامبر نگذشته بود که برای بار سوم با مصیبت بزرگتری مواجه گردید و آن از دست دادن سرپرست و جد بزرگوارش عبدالمطلب(علیه السلام) بود. مرگ عبدالمطلب(علیه السلام) آنچنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او، تا لب قبر اشک ریخت و هیچگاه او را فراموش نمی کرد. 🍁پس از وفات جد بزرگوارشان، عمویش ابوطالب(علیه السلام) به سرپرستی وی همت گذاشت. ابوطالب از نظر مالی فردی تهیدست، ولی شخصیتی با شهامت و اهل جود و بخشش بود و هیچ یک از فرزندان خود را به اندازه محمد(صلی الله علیه و آله) دوست نمی داشت. محمد(صلی الله علیه و آله) کنار عمویش می خوابید و ابوطالب(علیه السلام) اگر برای کاری بیرون می رفت، او را با خود می برد. دوازده سال، از عمرش سپری شده بود که عمویش ابوطالب(علیه السلام) قصد سفر تجارت و بازگانی به شام داشت. جدایی از عمو برای محمد(صلی الله علیه و آله) دشوار بود، ابوطالب(علیه السلام) دلش به حال او سوخت و وی را با خود به سفر برد، هنوز کاروان قریش به مقصد نرسیده بود، که در نقطه ای به نام بصری(شهری مرزی بین سوریه و عربستان) توقف کرد. چون راهبی مسیحی، به نام بحیراء در آنجا صومعه ای داشت و مشغول عبادت و مورد احترام مسیحیان آن حدود بود. کاروان های تجاری در مسیر خود، در آن نقطه توقف می کردند و برای تبرک به حضور او می رسیدند. از حُسن تصادف، بحیراء با کاروان بازرگانی قریش روبرو گردید، چشم او به برادرزاده ابوطالب(علیه السلام) افتاد و توجه او را جلب کرد. دقایقی خیره خیره به او نگاه کرد و گفت: این طفل متعلق به کدام یک از شماهاست؟ گروهی گفتند: متعلق به ابوطالب است. بحیراء گفت: این طفل آینده درخشانی دارد، این همان پیامبر موعود است، که کتاب های آسمانی از نبوت جهانی و گسترده او خبر داده اند... بر شما لازم است او را از چشم یهود پنهان سازید، زیرا اگر آنان بفهمند او را می کشند. ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💙 :) 🌱 شجاع باش لالا چند لحظہ با تعجب بهم نگاه ڪرد ... فڪر مےڪنم هرگز آدمے رو نديده بود ڪہ توے اين شرايط هم بہ ڪارش ادامہ بده ... پام از شدت درد پهلوم حرڪت نمےڪرد ... مثل يہ جسم سنگين، دنبال من روے زمين ڪشیده مےشد ... از روے ديوار ... تڪیہ‌ام رو انداختم روے ميز ... و نشستم مقابلش ... زخم هام تير ڪشيد ... براے یہ لحظہ چشم هام سياهے رفت و نفسم حبس شد ... - حالت خوبہ ڪارآگاه؟ ... قطره عرق از ڪنار پيشونيم، غلت خورد و روے گونہ‌ام افتاد ... چشم هام رو باز ڪردم و براے چند لحظہ محڪم و مصمم بهش نگاه ڪردم ... - يہ راه خيلےخوب بہ نظرم رسيد ... ازت سوال مےڪنم ... بدون اينڪہ بہ اسم ڪسے اشاره ڪنے فقط جواب سوالم رو بده ... فقط با بلہ يا خير ... - ڪسے ڪہ ڪريس رو ڪشتہ... رئيس باند جديد اون منطقہ است؟ ... چند لحظہ نگام ڪرد و بہ علامت نہ سرش رو تڪان داد ... خيالم راحت شد ... حالا بہ راحتے مےتونستيم نقشہ‌ام رو عملے ڪنيم ... فقط ڪافے بود لالا قبول ڪنہ ... اينطورے هيچ خطرے هم جان اين دختر رو تهديد نمےڪرد ... - اون مرد از اعضاے اصلے بانده؟ ... با علامت سر تاييد ڪرد ... بہ حدے ترسيده بود ڪہ اين بار هم حاضر نشد با زبانش جواب بده ... حق داشت ... اون فقط يہ دختر 15، 16 سالہ بود ... - فڪر مےڪنے اينقدر براے رئيس باند اهميت داشتہ باشہ ... ڪہ حس ڪنہ نمےتونہ ڪسے رو جايگزين اون ڪنہ و نبود اون يہ ضربہ بزرگہ؟ ... با حالت خاصے توے چشم هام زل زد ... بہ آشفتگے قبليش، آشفتگے جديدے اضافہ شد ... جواب سوالم رو نمےدونست ... نمےدونست تا چہ حدے ممڪنہ رئيس براے اون آدم مايہ بزاره ... پس قطعا از خانواده اش نيست ... و فقط یڪے از نيروهاے رده بالاست ... اما چقدر بالا؟ ... هر چند اين ڪہ خودش مستقيم ڪريس رو بہ قتل رسونده ... يعنے اونقدر رده بالا نيست ڪہ ڪسے حاضر باشہ بہ جاے اون ... دست بہ قتل بزنہ ... هر چقدر هم رده بالا ... فقط يہ زير مجموعہ رده بالاست ... و نهايتا پخش ڪننده اصلے اون منطقہ است ... يہ پخش ڪننده تر و تمييز ... با يہ ڪاور شيڪ ... نگاهم مصمم تر از قبل برگشت روے لالا ... - من يہ نقشہ دارم ... نقشہ‌‌اے ڪہ اگر حاضر بہ همڪارے بشے هم مےتونيم قاتل ڪريس رو گير بندازيم ... هم ڪارے ڪنم يہ تار مو هم از سرت ڪم نشہ ... فقط ڪافيہ محبتے ڪہ گفتے بہ ڪريس داشتے ... حقيقے بوده باشہ ... ڪريس براے ڪمڪ بہ بقیہ ... و افرادے مثل خودت ... جونش رو از دست داد ... مےخواست اونها هم مثل خودش فرصت يہ زندگے دوباره رو داشتہ باشن ... و هر چقدر هم ڪہ زندگے سخت باشہ ... درست زندگے ڪنن ... من ازت مےخوام مثل ڪريس شجاع باشے ... اين شجاعت رو داشتہ باشے ... و از فرصتے ڪہ ڪريس حتے بعد از مرگش برات مهيا ڪرده ... درست استفاده ڪنے ... حاضرے زندگیت رو از اول بسازے؟ ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
11.mp3
17.24M
فایل صوتی (1⃣1⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌷 🌷 🌷برای عملیات والفجر ٦ با کاروان «طرح لبیک یا امام» به منطقه اعزام شدیم. آن وقت‌ها فرمانده سپاه شهرستان سیمرغ «سردار شهید موسی محسنی» بود. قبل از اين‌که به قائمشهر جهت اعزام برویم، برایمان صحبت کرد. بیشتر حرف‌هایش سفارش و توصیه بود این‌که: «شما رزمندگان باید الگوی بقیه افراد جامعه باشید. نظم و انضباط را رعایت کنید و....» 🌷هنگام خارج شدن از سپاه، حاج آقا روحانی فرد، قرآن روی سرمان گرفت و همه‌ی بچه ها از زیر قرآن رد شدند. جلوی من سردار شهید صمصام طور و پشت سرم، شهید میررمضان هاشمی ایستاده بود. وقتی آمدیم تو خیابان اصلی شهر، مادر شهید میررمضان با چشمان گریان آمد. دست میررمضان را گرفت و هی التماس می‌کرد که نرو.... 🌷....راستش را بخواهید من حوصله ام سر رفت و گفتم: «مادرجان! فقط تو نیستی که مادری، ما هم مادر داریم. این چه بدرقه‌ای است که داری انجام می‌دهی؟!» با همان چشمان گریان به من گفت: «بیا تا برایت بگویم چرا گریه می‌کنم.» سرم را جلو بردم و او گفت: «جمعه‌ی بعد عروسی‌اش است و او دارد به جبهه می‌رود.» من ساکت شدم و دیگر حرفی نزدم. 🌷حرف مادرش تو دلم مانده بود. میررمضان هم می‌دانست که مادرش قضیه عروسی اش را به من گفته است. خیلی دوست داشتم به او بگویم برگردد و بعد از مراسم عروسی به جبهه بیاید ولی می‌دانستم او گوش نخواهد کرد. شب عملیات دلم طاقت نگرفت و به او گفتم: «میررمضان! برگرد، نیا. به خدا عذرت موجه است.» 🌷لبخندی زد و گفت: «دو_سه روز دیگر جمعه است؛ روز عروسی من. غصه نخور من داماد می‌شوم.» میررمضان در همان شب به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از چند ماه به آغوش گرم خانواده بازگشت. : رزمنده دلاور شیداله اسدی ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️ 💖👇 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_دور_از_وطنم_میلرزه_تنم_مهدی_رسولی.mp3
7.17M
🔊| 🌴دور از وطنم 🌴میلرزه تنم 🔳 شهادت امام هادی(ع) @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌠🕊اندیشه خیال... 🍃🌠🕊 جرعه‌ای از رویا... 🍃🌠🕊 شبتون زیباترین... ⭐️✨💫🌟🌙 @hedye110
﷽❣ ❣﷽ "برای‌آمدنت‌کدام‌سند‌ِتاریخ‌را بایدواسطہ‌کرد ؟! "دستھاۍ‌بستہ‌ی‌حیـدر ... یاپھلوۍشکسـتهـ‌ۍِمـادر ... "نبض‌هاازرمق‌افتادھ‌حضرت‌عشق💔 @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 فرصت دوباره بهم ريختہ بود ... تحمل اون همہ فشار ... و گرفتن چنين تصميمے ڪار راحتے نبود ... اونم براے بچہ‌‌اے ڪہ هيچ‌ڪس رو نداشت ... - چہ فرصت دوباره اے؟ ... - اينڪہ براے هميشہ اينجا رو ترڪ ڪنے ... توے يہ ايالت ديگہ ... با يہ اسم و هويت جديد ڪہ ما برات درست مےڪنيم يہ زندگے جديد رو شروع ڪنے ... ڪارے مےڪنم مددڪارے اجتماعے هزينہ‌هاے زندگيت رو پرداخت ڪنہ ... برے توے یڪے از خانواده هاے سرپرستے* ... جایے ڪہ بتونے شب ها رو در امنيت بخوابے ... و برے مدرسہ ... اسمت هم بره توے ليست حفاظت پليس اون ايالت ... براے بچہ‌اے ڪہ حتے جاے خواب نداشت پيشنهاد وسوسہ ڪننده‌اے بود ... - اما اگہ توے دادگاه شهادت بدم ... زنده نمےمونم ڪہ هيچ ڪدوم از اينها رو ببينم ... محڪم تر از قبل ... با لحن آرامے ادامہ دادم ... - نياز نيست لالا ... ازت نمےخوام توے دادگاه ماجراے ڪريس رو تعريف ڪنے ... تنها چيزے ڪہ ازت مےخوام اينہ ڪہ بگے اون روز صبح ... با ڪريس قرار داشتے ... و از دور شاهد قتل بودے ... و چيزهايے رو ڪہ توے صحنہ قتل ديدے رو بنويسے ... اما لازم نيست چيزے از فروش مواد بگے ... تو فقط شاهد قتل بودے و چيز ديگہ‌اے نمےدونے ... اون آدم ... هر ڪے ڪہ باشہ ... اگہ مهره بزرگ و ارزشمندے بود ... خودش مستقيم دست بہ قتل نمےزد ... مهره هاے بزرگ هميشہ یڪے رو دارن ڪہ واسشون اين ڪارها رو بڪنہ ... اصل ڪارے ها اگہ ببینن پاے خودشون گير نيست دست بہ ڪارے نمےزنن ... چون اگہ بہ ڪارے دست بزنن و سعے ڪنن بهت آسیب بزنن یا تو رو بڪشن ... خوب مےدونن اين ڪار باعث ميشہ دوباره پاے پليس وسط بياد ... اون وقت ديگہ یہ ماجراے ڪوچيڪ نيست ... و اونها هم ڪشیده میشن وسط ماجرا ... پس هرگز این ڪار رو نمےڪنن ... ريسڪ سر بہ نيست ڪردن شاهد فقط براے مهره مهم يا اعضاے خانواده شونہ ... مهره هاے ڪوچيڪ خیلے راحت جايگزين ميشن ... تنها چيزے ڪہ من ازت مےخوام اينہ ... با شهادتت ... اين فرصت رو در اختيار من و همڪارهام بزارے ... ڪہ نزاريم قسر در برن ... فقط اسم اون آدم رو بگو ... ڪہ ما بدونيم ڪار رو بايد از ڪجا شروع ڪنيم ... و همون طور ڪہ ڪريس مےخواست بہ جاے اون بچہ‌ها ... بريم سراغ مهره هاے اصلے ... خواهش مےڪنم ... بزار ڪارے رو ڪہ ڪريس بہ قيمت جانش شروع ڪرد ... ما تمومش ڪنیم ... * خانواده هایے ڪہ در ازاے مستمرے از ڪودڪان بےسرپرست نگهدارے مےڪنند . 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
12(1).mp3
13.59M
فایل صوتی (2⃣1⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . ✅💐 این اثر ارزشمند، متعلق به کانال فرهنگی @Elteja می‌باشد. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هادی شدی که بر همگان سر شویم ما هادی شدی که از همه برتر شویم ما هادی شدی که جلد غم سامرا شویم هادی شدی شما که کبوتر شویم ما گمراه شد هر آنکه از این طایفه جداست هادی شدی که پیرو حیدر شویم ما 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat