eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ بِهِ الْأُمَمَ... 🌱سلام بر آن مولایی که نام و یادش مرهم زخم های مومنان هر امّت در طول تاریخ بوده است. سلام بر او و بر روزی که همه ستم دیدگان، آمدنش را جشن خواهند گرفت. عزیز دل ما❤️ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 معادلہ چند مجهولے چند بار صدام ڪرد ... اما گذاشتم پاے فاصلہ زياد و سرعتم رو بيشتر ڪردم ... از در خارج شدم، از پلہ‌ها رفتم پايين و بےتوقف رفتم سمت پارڪينگ ... پشت سرم دويد تا خودش رو بهم رسوند ... بےتوجہ ... برنگشتم سمتش و ڪليد رو ڪردم توے قفل ... - مےخواستم چند لحظہ باهاتون صحبت ڪنم ... سرم رو آوردم بالا و محڪم توے چشم هاش زل زدم ... - آقاے ساندرز ... اگہ شما وقت واسہ تلف ڪردن داريد من سرم شلوغ تر از اين حرف هاست ... ڪليد رو چرخوندم ... اومدم در رو بڪشم سمت بيرون تا بشينم ... ڪہ دستش رو با فشار گذاشت روے در ... دستش سنگين تر از اين بود ڪہ بتونم بدون هل دادنش در ماشين رو باز ڪنم ... پوزخند معنادارے صورتم رو پر ڪرد ... انگار شيطان درونم منتظر چنين فرصتے بود ... - جلوے افسر پليس رو مےگيرے؟ ... مےتونم بہ جرم اخلال در امور، همين الان بازداشتت ڪنم ... - شنيدم ڪہ بہ خانواده تادئو گفتيد الان در حین انجام وظیفہ نیستید ... فڪر نمےڪنم در حال ايجاد اخلال توے ڪار خاصے باشم ... در نيمہ باز ماشين رو محڪم کوبيدم بهم ... و رفتم سمتش ... - براے من توے اداره پليس قلدر بازے در ميارے؟ ... فڪر ڪردے چون توے قسمت بچہ پولدارهاے شهر خونہ دارے و ... وڪيل چند هزاردلاريت با یہ اشاره ... ظرف چند ثانيہ اينجا ظاهر ميشہ، ازت حساب مےبرم؟ ... اشتباه مےڪنے ... هر چقدرم ڪہ بتونے ژست جسارت و شجاعت بہ خودت بگيرے ... مےتونم تو یہ چشم بهم زدن لهشون ڪنم ... اومد جلو ... تقريبا سينہ بہ سینہ هم قرار گرفتہ بوديم ... نفس عميقے ڪشيد ... و خيلے جدے توے چشم هام زل زد ... محڪم تر از چيزے ڪہ شايد در اون لحظات مےتونست بهم نگاه ڪنہ ... - من توے یہ تريلر يہ وجبے ڪنار بزرگراه ... زير پل بزرگ شدم ... توے جاهايے ڪہ اگہ اونجا صداے گلولہ بلند بشہ ... هیچ ڪس جرات نمےڪنہ پاش رو اونطرف ها بزاره ... و نهایتا پليس فقط براے جمع ڪردن جنازه ها مياد ... جسارت توے خون منہ ... اينڪہ الان آروم دارم حرف ميزنم بہ خاطر حرمتيہ ڪہ براے خودم و براے شما قائلم ... و فقط ازتون مےخوام چند لحظہ با هم صحبت ڪنيم ... نہ بيشتر ... فڪر نمےڪنم درخواست سختے باشہ ... خوب مےدونستم از ڪدوم بخش هاے شهر حرف مےزد ... و عمق جسارت و استحڪام رو مےتونستم توے وجودش ببينم ... ولے یہ چيزے رو نمےتونستم بفهمم ... چشم هاش ناراحت بود اما هنوز آرامش داشت ... در حالے ڪہ اون بايد تا الان باهام درگير مےشد ... چطور چنين چيزے ممڪن بود؟ ... افرادے ڪہ توے اون مناطق زندگے مےڪنن ياد مےگيرن وسط قانون جنگل از خودشون دفاع ڪنن ... اونجا تحت سلطہ گنگ ها و باندهاے مافیایے و خیابونیہ ... بعد از تاريڪے هوا ڪسے جرات نداره پاش رو از خونہ اش بزاره بیرون ... توے خونہ هاے چند وجبے قايم ميشن و در رو چند قفلہ مےڪنن ... بچہ ها اڪثرشون بہ زور مدرسہ رو تموم مےڪنن ... جسور و اهل درگيرے ... و گاهے وحشے بار ميان ... با ڪوچڪترين تحريڪے بهت حملہ مےڪنن و تا لهت نڪنن بيخيال نميشن ... هر چند بين خودشون قوانينے دارن اما زندگے با قانون جنگل ڪار راحتے نيست ... جايے ڪہ اگہ اتفاقے بيوفتہ فقط و فقط خودتے ڪہ مےتونے حقت رو پس بگيرے ... اونم نہ با شيوه هاے عصر تمدن ... يا ڪمڪ پليس ... اون آرام بود ... ناراحت بود ... اما آرام بود ... چند لحظہ بےهيچ واڪنشے فقط بهش نگاه ڪردم ... چہ تضاد عجيبے ... - اگہ هنوز نهار نخوردے ... اين اطراف چند تا غذاخورے خوب مےشناسم ... هميشہ حل ڪردن معادلات سخت برام جذاب بود ... رسيدن بہ پاسخ سوال هايے ڪہ مجهول و مبهم بہ نظر مےرسيد ... و اون آدم يہ معادلہ چند مجهولے زنده بود . 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
_تاجر اصفهانی.mp3
7.72M
فایل صوتی (8⃣1⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . ✅💐 این اثر ارزشمند، متعلق به کانال فرهنگی @Elteja می‌باشد. 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
📌 همه دارایی های مادرشهید سجاد زبرجدی |شهیدی که رهبر معظم انقلاب امسال هم بالای سر مزارش حاضر شد| 🔹️ پشت دیوار یکی از خانه های کوچک محله جوانمرد قصاب در جنوب تهران، همه چیز بوی دلتنگی از نوع دلتنگی های یک مادر با دلبندش را میدهد ◇ همه حرف ها در این محل به یک اسم می رسند و همه با افتخار « سجاد » را صدا می‌زنند؛ سجاد اینجا یک رسم است، شهیدی دهه هفتادی که به خاطر اعتقاداتش از خیلی چیزها دست کشید و رفت. ◇ حتی از مادر پیری که کلام صحبت ندارد وحالا به شدت دلتنگ اوست. ◇ مادر سجاد وقتی هنوز بچه بود، داخل تنور می‌افتد و زبانه های آتش ، زبانش را بند آورده و او حالا سالهاست که نمی تواند صحبت کند. ◇ دلخوشی های این مادر امروز لباس های سجاد است که یکی یکی از پشت پرده گوشه اتاق و ساک سبزرنگی که با خودش به سوریه برده بود ، بیرون می آورد و پسرش را صدا می‌زند و اشک می شوند. ◇ مزار سجاد حکایت عجیبی دارد، خیلی میروند و حاجت می‌گیرند و شهید زبرجدی خطاب به مردم گفته :« اگر درد دلی دارید یا خواستید مشورتی بگیرید بیایید سر مزار من . به لطف خداوند من همیشه حاضر هستم. » 🔹️ امسال هم رهبر معظم انقلاب بالای سر مزار سجاد رفت و شب تلویزیون اشک ها و بوسه های مادر را در قاب تلویزیون نشان داد. ◇ مادر با زبان بی زبانی می گوید دلم دیدار رهبری را طلب می کند تا به آرامش برسد و از بی تابی های من کم کند و راحت تر با قضیه شهادت سجاد کنار خواهم آمد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 🪴 🌿﷽🌿 قرار شد تا يك نفر از عراق و يك نفر از شام با هم بنشينند و در مورد سرنوشت رهبرى جامعه اسلامى، تصميم بگيرند. اين مردم اصرار كردند كه حتماً بايد ابوموسى اشعرى نماينده مردم عراق باشد. على(ع) به اين كار راضى نبود، زيرا ابوموسى، آدم ساده لوحى بود، ولى خوارج از حرف خود كوتاه نيامدند. على(ع) براى آن كه از جنگ داخلى جلوگيرى كند، سخن آنها را قبول كرد و سرانجام ابوموسى اشعرى انتخاب شد. قرار شد كه "حَكَميّت" بين مردم عراق و شام صورت گيرد، يعنى ابوموسى اشعرى و عَمروعاص با هم بنشينند و در مورد سرنوشت جهان اسلام تصميم بگيرند، عمروعاص نماينده مردم شام در اين حَكَميّت بود و سرانجام ابوموسى فريب عمروعاص را خورد و معاويه به عنوان خليفه مسلمانان انتخاب شد. وقتى خوارج فهميدند كه فريب خورده اند، بسيار ناراحت شدند و گفتند كه ما كافر شده ايم نبايد حَكَميّت را قبول مى كرديم. آنها نزد على(ع) آمدند و گفتند: تو هم كافر شده اى و بايد توبه كنى و پيمان خود را با معاويه بشكنى و به جنگ او بروى. على(ع) در جواب آنها فرمود كه ما با آنها تا يكسال پيمان صلح بسته ايم، من به اين پيمان خود وفادار مى مانم. و اين گونه بود كه آنها از سپاه على(ع) جدا شدند و به نام خوارج مشهور شدند. مدّتى است كه آنان در شهرها شورش مى كنند و خون بى گناهان را مى ريزند. گروه زيادى از آنها در سرزمينى به نام "نَهروان" جمع شده اند. * * * وقتى خبر شهادت مظلومانه ابن خَبّاب به على(ع) مى رسد يكى از ياران خود را به نهروان مى فرستد تا با آنها سخن بگويد، ولى خوارج فرستاده على(ع) را هم به شهادت مى رسانند. على(ع) مدّتى به آنها فرصت مى دهد تا شايد از كارهاى خود پشيمان بشوند، امّا گويا آنها بنده شيطان شده اند و هرگز حاضر نيستند دست از كشتار مردم بى گناه بردارند. عدّه اى از مردم كوفه نزد على(ع) مى آيند و مى گويند: خوارج در كشور فساد مى كنند و خون مردم را مى ريزند، چرا بايد آنها را به حال خود رها كنيم؟ و اين گونه است كه على(ع) دستور مى دهد تا مردم براى جنگ با خوارج بسيج شوند تا هر چه زودتر به سوى نهروان حركت كنند. ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
پیشا پیش میلاد امیرالمومنین امام علی علیه السلام و روز پدر مبارک باد 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🚨پاسخی به یک پرسش تاریخی! ⁉️ آیا هر حکومتی قبل از قیام حضرت مهدی (عج) طاغوت است؟ 📣 یکی از شبهاتی که جهت اشکال به حکومت اسلامی فعلی مطرح می گردد، استناد به روایات رایات است. روایاتی که مضمونش این است که هر پرچمی که قبل از قیام حضرت مهدی ارواحنا فداه بلند شود، صاحبش طاغوت است. مثلا مرحوم کلینی در کافی این چنین آورده اند: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. ✅ فارغ از بحث های سندی این روایات، در مورد مضمون آن‌ها چند نکته قابل توجه است: 🔹 این نوع برداشت از این روایات نتیجه اطلاق گیری‌ها و برداشت‌های عمومی بی ضابطه است. یک چیزی در اصول شنیده‌ایم که هر گاه کلمه کل آمد دلالت بر عموم زمانی و مکانی می کند. این نتیجه ضعف برداشت‌های اصولی است. در مبحث عام و خاص و مطلق و مقید توجه به قرائن و شواهد برای فهم معنا بسیار مهم است. توجه به دوره حکومت عباسیان و قیام های مکرّر بی اذن معصوم علیه السلام و بعضا به نام اهل بیت علیهم السلام در فهم این دست احادیث بسیار اثر گذار است. 🔹 اگر قرار باشد به عموم و اطلاق این روایات اخذ کنیم باید قیام جناب زید بن علی علیه الرحمة و همچنین قیام اباعبد الله علیه السلام را هم مشمول روایات رایات بدانیم. حتی باید قیام یمانی که قبل از ظهور حضرت مهدی ارواحنا فداه رخ خواهد داد را انکار کنیم. 🔹 اگر کسی بگوید که قیام اباعبد الله علیه السلام به جهت معصوم بودن ایشان و قیامت جناب زید بن علی رضوان الله علیه، به جهت تایید معصوم استثناء شده است، دقیقا همین جواب را در مورد حکومت اسلامی فعلی خواهیم داد که بر اساس ادله عام ولایت فقیه این دست حکومت ها مشمول عموم و اطلاق روایات نخواهند شد. 🔹 در خود روایات قرائنی وجود دارد که نشان دهنده هدف گیری معصوم علیه السلام در بیان این مطالب است. مثلا کلمه طاغوت و یعبد من دون الله نشان دهنده ماذون نبودن شخص است در صورتی که صریح مقبوله عمر بن حنظله ماذون بودن فقیه است. 🔹 در برخی روایات کلمه رایة ضلالة به معنای پرچم گمراهی وجود دارد. خیلی واضح است این عبارت هیچ ارتباطی با قیامی که تمام هدفش اجرای دستورات اهل بیت علیهم السلام و حرکت به سمت اسلام حقیقی است ندارد و حکومت اسلامی از ذیل این روایات تخصصا خارج است. 🔹 این نوع برداشت ها از روایات ناشی از نداشتن فحص تام و نداشتن قدرت جمع بین ادله شرعی است. عدم ملاحظه ادله ولایت فقیه، ادله جهاد، ادله قضاوت و اجرای حدود و ... نتیجه اش این می شود که شخص به یک حدیث استناد می کند و صدها آیه و حدیث را کنار می گذارد. 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ اَلسَّلاَمُ عَلَي مَهْدِيِّ الأُْمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ سلام بر مهدي امّتها، و جمع كننده سخنها 📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج) سلام بر تو و بر روزی که زمین را از عشق و عدل لبریز خواهی کرد. 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 تا اعماق افڪار هر دو سوار ماشين من شديم ... - ممنون از پيشنهادتون اما همون طور ڪہ مےدونيد من مسلمانم ... ما هر جايے نمےتونيم غذا بخوريم ... هر چيزے رو نمےتونيم بخوريم ... توے مسير ڪہ مےاومديم چند بلوڪ پايين تر يہ فضاے سبز بود ... اگہ از نظر شما اشڪال نداره بريم اونجا ... هنوز نمےتونستم باور ڪنم مال اون نقطہ شهره ... زير چشمے بهش نگاهے ڪردم و استارت زدم ... تمام طول مسير ساڪت بود ... پشت چشم هاش حرف هاے زيادے بود ... حرف هايے ڪہ با استفاده از فرصت و سڪوت ... داشت اونها رو بالا و پايين مےڪرد ... با هر ثانيہ‌اے ڪہ مےگذشت اشتياق بيشترے براے ڪشف حقيقت در من ايجاد مےشد ... حس و شورے ڪہ فقط مےشد توے نوجوانے درڪ ڪرد ... از ماشين پياده شديم و رفتيم توے پارڪ ... چند متر بعد، گوشہ نسبت دنج و آرام ترے نظر ما رو بہ خودش جلب ڪرد ... چند ثانيہ گذشت ... آرام نشستہ بود و از دور بہ مردم نگاه مےڪرد ... اگہ جلسات روانڪاوے پليس براے حل مشڪلات من سودے نداشت ... حداقل چيزهاے زيادے رو توے اون چند سال ياد گرفتہ بودم ... يڪے استفاده از اين سڪوت هاے ڪوتاه و بلند ... و صبر ... تا خود اون فرد بہ صحبت بياد ... نگاهش برگشت سمت من ... - چرا با من اينطور برخورد مےڪنيد؟ ... من شاهد تفاوت برخورد شما بين خودم و بقيہ بودم ... با من طورے برخورد مےڪنید ڪہ ... خنده ام گرفت ... پريدم وسط حرفش ... - همہ‌اش همين؟ ... فڪر نمےڪنے براے اون جايے ڪہ بزرگ شدے اين رفتارت يڪم شبيہ دختر بچہ هاست؟ ... باورم نمےشد حرفش رو با چنين جملاتے شروع ڪرد ... خيلے احمقانہ بود ... و احمقانہ تر اينڪہ از حرفے ڪہ بهش زدم خنده اش گرفت ... توے اوج ناراحتے و عصبانيت داشت مےخنديد ... خنده اے ڪہ از سر تمسخر نبود ... - شايد بہ نظرتون خيلے احمقانہ بياد ... اونم از مرد جوانے توے این سن ... و اون جايے ڪہ بزرگ شده ... آدم هاے اونجا ... بہ آخرين چيزے ڪہ فڪر مےڪنن ... اينہ ڪہ بقيہ در موردشون چے فڪر مےڪنن ... براے افراد مهم نيست ڪہ ڪے در موردشون چے ميگہ ... اما همہ چيز بےاهميتہ تا زمانے ڪہ مسلمان نباشے ... بہ پشتے نيمڪت تڪیہ داد و ڪامل چرخيد سمت من ... - من دارم توے ڪشورے زندگے مےڪنم ... ڪہ وقتے مےخوان يہ تروريست يا آدم وحشے رو توے فيلم هاشون نشون بدن ... اولين گزينہ روے ميز يہ عربہ ... چون عرب بودن يعنے مسلمان بودن ... ديگہ اهميت نداره مسيحےها و يهودے هايے هم هستن ڪہ عربن ... و اين چيزے بود ڪہ اولين بار گفتے ... به جاے اينڪہ فڪر ڪنے مسلمانم ... از من پرسيدے یہ عربے؟ ... من اون شب بعد از اون سوال، تا اعماق افڪارت رو ديدم ... ديدم ڪہ دستت رفتہ بود سمت اسلحہ‌ات ... براے همين نشستم روے صندلے و دست هام رو گذاشتم روے پيشخوان ... باورم نمےشد ... اونقدر عادے باهام برخورد ڪرده بود ڪہ فڪر مےڪردم نفهميده ... و متوجہ حال اون شب من نشده ... هر چقدر شنيدن اون جملات و نگاه ڪردن توے چشم هاش برام سخت بود ... اما از طرف ديگہ آروم شده بودم ... اون فشار سخت از روے سينہ‌ام برداشتہ شده بود ... و از طرف ديگہ فهميده بودم چرا اونجاست ... مےخواست بدونہ من در موردش چيزے توے پرونده نوشتم يا نہ؟ ... و اگر نوشتم، اون ڪلمات چے بوده.... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
رو هم به آقا تبریک بگیم گاهی برخی تصاویر از یک حمله اتمی به قلب دشمن بیشتر اثر گذار است. در عصر جنگ شناختی یکی از مصادیق جهاد تبیین انتشار پر تکرار تصاویر زیباست.... منتشر کنید تا چشم دشمن کور شود ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
راحت نوشتیم بابا نان داد. بی آنکه بدانیم بابا چه سخت برای نان همه ی جوانی اش را داد.... برای سلامتی همه ی پدران و شادی روح پدران درگذشته صلوات💚 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
حرم آغوش خود را باز کرده  ســرود یــاعلـی آغــاز کـرده  تماشا کـن تماشا کـن محـمّـد  که کعبه تـا خـدا پـرواز کرده  🔸حاج غلامرضا سازگار 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
نازد بہ خودش خدا ڪه حیدر دارد💚 دریـاے فضــائـلـے مــــطهر دارد💚 همتاےعلــےنخواهد آمد والله💚 صــد بار اگر ڪـ🕋ـعبہ ترڪ بردارد💚 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
4_5823417603980265073.mp3
2.14M
🌸 (ع) ♨️ویژگی های خاص امیرالمومنین علی(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام (ع)💖 🎊🎉 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ ✨میرسد از همه جا رایحه ناب ظهور ✨ باید آماده شوی زود که او می آید... 🌸السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان... 💚 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
💙 :) 🌱 قانون ناشناختہ‌ها خيلے آرام و خونسرد بہ پشتے نيمڪت تڪیہ دادم ... انگار نہ انگار چے داشت مےگفت و درون من اين روزها چہ حال و غوغايے بود ... نمےتونستم عقب بڪشم ... مےدونستم اشتباه ڪرده بودم و تحت شرايط سختے ... حتے نزديڪ بود اون بچہ رو با تير بزنم ... بچہ‌اے ڪہ مال اون بود ... اما اذعان بہ اون اشتباه يعنے تمام شدن اعتبارم و پايين اومدن از موضع قدرت ... براے چند لحظہ نگاهم توے پارڪ چرخيد ... با فاصلہ چند مترے از ما فضاے بازے بچہ‌ها بود ... داشتن بين اون تاب و سرسره ها و وسائل، بازے مےڪردن ... و صداے خنده و شادے شون تا نيمڪت ما مےرسيد ... بچہ‌هایے هم سن یا بزرگ تر از نورا ... - قبول دارم اون شب فضاے سنگينے بين ما بہ وجود اومد ... اگہ مےخواے اين رو بشنوے بايد بگم بابتش متاسفم ... اما من فقط داشتم بہ وظيفہ‌ام عمل مےڪردم ... و بہ خاطر عمل بہ وظيفہ‌ام متاسف نيستم ... جدے توے صورتم زل زد ... چشم هاش از شدت ناراحتے و عصبانيت مےلرزيد ... حس مےڪردم داره محڪم دندان هاش رو روے هم فشار ميده ... و من فقط داشتم ارزيابيش مےڪردم ... استاد رياضےاے ڪہ خودش وسط يہ معادلہ گير ڪرده بود ... - منظورم اين نبود ... - پس تا منظورتون رو واضح نگيد نمےتونم ڪمڪے بڪنم ... تظاهر ڪردم نمےدونم چے توے سرش مےگذره ... اما دروغ بود ... مےخواستم حلش ڪنم و بہ جواب برسم ... مےخواستم افڪارش رو خودش از اون پشت بيرون بڪشہ ... گام بعدے، شڪست حالت ڪنترليش بود ... يعنے نقش بستن يڪ لبخند آرام و با اطمينان خاطر روے چهره من ... با ديدن اون حالت ... چند لحظ با سڪوت تمام بهم نگاه ڪرد ... مےديدم سعے داشت دست هاے نيمہ مشت اش رو از اون حالت بستہ باز ڪنہ ... اما انگشت هاش مےلرزيد ... موفق شده بودم ... چند لحظہ تا شڪستہ شدن گارد روانيش فاصلہ بود ... چند لحظہ تا ديوارها فرو بريزه ... و بتونم همہ چیز رو ببینم ... اما یهو از جاش بلند شد ... نہ براے حملہ ڪردن بہ من ... يا ... بلند شد و يہ قدم ازم فاصلہ گرفت ... چرخيد سمتم ... هنوز بہ خودش مسلط نشده بود ... ولے ... - متشڪرم ڪارآگاه ... و عذرمےخوام از اينڪہ وقت و زمان استراحت تون رو گرفتم ... باورم نمےشد چے دارم مےشنوم ... من مےخواستم مثل يہ معادلہ، تمام مولفہ ها رو از هم باز ڪنم و راه حلش و پيدا ڪنم ... اما اون ديگہ یہ معادلہ چند مجهولے نبود ... جلوے چشم هام بہ یہ ساختار چند بعدے ناشناختہ تبديل شد ... يہ ڪدنويسے غير قابل هڪ ... برنامہ‌اے ڪہ ڪدهاش غير قابل نفوذ بودن ... عجيب ترين موجودے ڪہ در مقابلم قرار داشت ... چيزے ڪہ تا بہ اون لحظہ نديده بودم ... اون از من دور مےشد و حتے نگاه ڪردن بهش از اون فاصلہ تمام وجود من رو بہ وحشت مےانداخت ... ترس رو با بند بند وجودم حس مےڪردم * ... و اين قانون ناشناختہ‌هاست ... * پ.ن نویسنده: این قسمت از داستان، بہ شدت من رو بہ یاد آیات جنگ و جهاد در قرآن انداخت ڪہ خداوند مےفرمایند؛ ما ترس و وحشت شما رو در دل هاے اونها مےاندازیم تا جایے ڪہ در برابر شما احساس عجز و ناتوانے ڪنند. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 🪴 🌿﷽🌿 آن مرد را نگاه كن! مرادى را مى گويم. او درحالى كه شمشير به دست دارد با پاى پياده به لشكر كوفه پيوسته است. او هم مى خواهد در اين جنگ، امام خود را يارى كند. او خيلى خوشحال است، اگر چه اسب ندارد، امّا آمده است تا از حق و حقيقت دفاع نمايد. لشكر حركت مى كند و به سوى نهروان به پيش مى رود. على(ع)اميدوار است كه بتواند با اين مردم سخن بگويد تا آنها از فتنه جويى دست بردارند، امروز دشمن اصلى معاويه است كه بايد به جنگ با او رفت. وقتى سپاه به چند كيلومترى نهروان مى رسد، اردو مى زند، على(ع) چند نفر را نزد آنان مى فرستد تا با خوارج سخن بگويد، امّا آنها فقط به فكر جنگ هستند. آنها به خيال خام خود با اين كار خود به اسلام خدمت مى كنند. اگر به چهره هاى آنها نگاه كنى، اثر سجده را در پيشانى آنها مى بينى! چه كسى باور مى كرد كه روزى آنها در مقابل جانشين پيامبر دست به شورش بزنند؟! زمانى هركدام از آنها، سربازى دلاور براى على(ع) بودند، زمانه با آنها چه كرد كه اكنون فقط به فكر كشتن على(ع) هستند؟ * * * على(ع) سپاه را حركت مى دهد تا نزد خوارج مى رسد، با آنان سخن مى گويد و از آنها مى خواهد توبه كنند و دست از كشتار مردم بردارند، امّا آنها اصلاً از حرف خود كوتاه نمى آيند. لشكر كوفه در انتظار است، على(ع) دستور داده است كه آنان، هرگز آغازگر جنگ نباشند. ناگهان سپاه خوارج هجوم مى آورند. در حمله اوّل خود موفّق مى شوند گروه زيادى از سپاه كوفه را به فرار، وادار كنند. آنها مغرور از اين پيروزى به پيش مى تازند و تعدادى از لشكر كوفه را به شهادت مى رسانند. در اين هنگام است كه على(ع) دست به شمشير مى برد، معلوم است وقتى ذوالفقار به ميدان بيايد، نتيجه جز پيروزى نخواهد بود. نگاه كن! اين مرادى است كه همراه على(ع) به قلب سپاه دشمن حمله مى كند! سپاه خوارج از هم پاشيده مى شود، گروهى فرار مى كنند و عدّه اى كه استقامت مى كنند به سزاى اعمال خود مى رسند و جنگ پايان مى پذيرد. على(ع) دستور مى دهد تا به همه مجروحان سپاه خوارج رسيدگى شود و آنها را به افراد قبيله خودشان تحويل دهند.5 * * * مرادى نزد امام مى آيد و چنين مى گويد: ــ مولاى من! آيا اجازه مى دهى تا من زودتر به كوفه بروم؟ ــ براى چه مى خواهى زودتر بروى؟ ــ مى خواهم خبر پيروزى شما را، من به مردم كوفه برسانم. ــ باشد. تو زودتر به كوفه برو. على(ع) دستور مى دهد تا سهم غنائم مرادى را تحويل او بدهند. اكنون مرادى صاحب اسبى زيبا است. او بعد از خداحافظى با امام، سوار بر اسب خود مى شود و به سوى كوفه به پيش مى تازد. حسّى غريب به من مى گويد كه كاش او به كوفه نمى رفت، امّا اين چه حرفى است كه من مى زنم؟ او مى خواهد نامش در تاريخ ثبت شود و اوّلين كسى باشد كه خبر پيروزى امام را به كوفه مى رساند. ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef