eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼پنج شنبه است و ياد درگذشتگان ✍اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ شاخه گلی بفرستيم برای تموم اونهايی كه در بين ما نيستند و جاشون بين ما خالیه شاخه گلی به زيبايی يك فاتحه و صلوات.... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی...✋ 🌱 سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایه‌ی دستهای مبارک تو. سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. امـام‌ زمانـم✨! نامـت‌‌ که می‌آید آرام‌‌ میـشوم گویی‌ جـز‌ تـو‌ هیـچ‌ نیسـت‌ مـرا سوگـند‌ به‌ نامـت‌‌ که‌ تو‌ آرام‌ منی... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت پنجاه و پنج(زندگینامه پیامبر) ✨بامداد بیست و چهارم ذی القعده که هنوز افق مدینه روشن نشده بود، آخرین دسته احزاب سرزمین مدینه را با ترس و وحشت فوق العاده ای ترک کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان از اطراف خندق به شهر بازگشتند. آثار خستگی و فرسودگی در چهره مسلمانان نمایان بود. با این حال پیامبر(صلی الله علیه و آله) به فرمان خدا مامور شد کار بنی قُرَیظه را یکسره کند چون در جنگ احزاب پیمان شکنی کرده بودند. 🍁مؤذّن اذان گفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز ظهر را با مسلمانان برگزار کرد، سپس مؤذّن به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین گفت: مسلمانان باید نماز عصر را در محله بنی قریظه بگذارند. سپس پرچم را به دست علی(علیه السلام) داد و سربازان دلیر و فاتح به دنبال علی(علیه السلام) راه افتادند، سرتاسر قلعه بنی قریظه را محاصره کردند. دیدبانان قلعه، حرکت سپاه اسلام را به داخل قلعه گزارش کرده، ویهودیان فوراً درهای قلعه را بستند. بیست و پنج روز محاصره به طول کشید، خداوند رُعب و وحشت شدیدی(همانگونه که قرآن می گوید) به دل های آنان افکند. کَعب بن اَسَد که از سران یهود بود، گفت: من یقین دارم که محمد(صلی الله علیه و آله) ما را رها نخواهد کرد، تا با ما پیکار کند، من به شما یکی از سه پیشنهاد را می کنم، هرکدام را خواستید برگزینید: 🍁پیشنهاد اولم این است، که دست در دست این مرد بگذاریم و به او ایمان بیاوریم و پیروی کنیم، زیرا برای شما ثابت شده است که او پیامبر خداست و نشانه های او را در کتب خود می یابید، در این صورت جان و مال و فرزندان و زنان شما محفوظ خواهد بود. گفتند: ما هرگز دست از حکم تورات برنمی داریم و چیزی به جای آن نخواهیم پذیرفت. گفت: اکنون که این پیشنهاد را نپذیرفتید. بیایید کودکان و زنان خود را بکشیم، تا فکر ما از ناحیه آنها راحت شود! سپس شمشیر بر کشید و با محمد(صلی الله علیه و آله) و یارانش بجنگیم، تا ببینیم خدا چه می خواهد؟ اگر ما کشته شدیم از ناحیه زن و فرزند نگرانی نداریم و اگر پیروز شدیم زن و فرزند بسیار است! گفتند: ما این بیچاره ها را با دست خود به قتل برسانیم؟! بعد از اینها زندگی برای ما ارزش ندارد. کَعب بن اَسَد گفت: حال که این را هم نپذیرفتید، امشب شب شنبه است ، محمد(صلی الله علیه و آله) و یارانش گمان می کنند، امشب حمله ای نخواهیم کرد، بیاییم و آنها را غافلگیر کنیم، شاید پیروز شویم. گفتند: این کار را نخواهیم کرد، ما هرگز احترام شنبه را ضایع نمی کنیم. کَعب گفت: هیچ یک از شما از آن روزی که از مادر متولد شده، حتی یک شب هم آدم عاقلی نبوده است! ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌿﷽🌿 ❤️برای من روزهای آخر سال که همه جا پر از تنگ های ماهی قرمز و سفره‌های هفت سین می‌شود بیش از حال و هوای سال تحویل یاد آور خاطره های قشنگ سفرهای راهیان نور است. از دوم دبیرستان که برای اولین بار پایم به مناطق جنوب باز شد دوست داشتم هرسال شهدا من را دعوت کنند تا مهمانشان باشم. از اولین سفر راهیان نور بدجور شهدا من را نمک گیر کرده بودند. 🌷با اینکه در آن سفر من و دوستانم خیلی شلوغ کردیم، اکثر برنامه های کاروان را می‌پیچاندیم و بیشتر درحال و هوای شوخی‌ها و شیطنت‌های خودمان بودیم. ولی جاذبه‌ای که خاک شهید و اولین سفر داشت باعث میشد هرساله اواخر اسفند من بیشتر از سال تحویل ذوق سفر راهیان نور را داشته باشم. بخاطر کنکور دو سال اردوی جنوب نرفته بودم. خیلی دوست داشتم امسال هر طور شده بروم. 💐همان لحظه ای که تاریخ اعزام کاروان دانشگاه به اردوی جنوب قطعی شد به حمید پیام دادم. دوست داشتم به عنوان خادم به این اردو بروم. جواب داد: _ اجازه بده کارامو بررسی کنم اخر سال سخته مرخصی بگیرم، بعداز ظهر با مامان میام خونتون هم ننه رو ببینیم هم خبر میدم اومدنم جوره یا نه. 🌺نماز مغرب را که خواندم متوجه شدم ننه مثل همیشه دست‌هایش را بلند کرده و سر سجاده برای همه دعا می‌کند. جلو رفتم و گفتم: _ ننه دوساله که جور نمیشه برم اردو، دعا کن امسال قسمتم بشه. 🍀ننه اخمی کرد و گفت: می‌بینی حمید آنقدر تو رو دوست داره، کجا میخوای بری؟ گفتم: _ خودمم سخته بدون حمید برم، برای همین بهش گفتم مرخصی بگیره با هم بریم. تازه سفره شام را جمع کرده بودیم که حمید زنگ خانه را زد. همراه عمه آمده بود، از در که وارد شد چهره‌اش خبر می‌داد که جور نشده مرخصی بگیرد. به تنها رفتن من هم زیاد راضی نبود. از بس به من وابسته شده بود تحمل این چند روز سفر را نداشت... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣دعا درتوحید و ستایش خداوند فراز👇 ✨﴿۱۷﴾ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ ، وَ أَجْرَى عَلَيْنَا طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ . و همۀ ستایش‌ها مخصوص خداست که زیبایی‌های آفرینش را برای ما برگزید و روزی‌های پاکیزه را به سوی ما روان ساخت. ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
-🌿°ته‌تغاری‌خاندان‌ِنبُوَدت‌؛ ماظھورندیده‌ها... مافقط‌توصیف‌‌شنیده‌ها... چه‌می‌دانیم‌ازآن‌‌دوران‌‌دیدنی؟!.. چه‌می‌دانیم‌از‌آن‌روزگار‌چشیدنی؟!.. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🤚🕗 ارباب ما تو هستی و سلطان ما تویی خورشید مشرقی خراسانِ ما تویی رازی میان چشم تر و گنبد طلاست آقا دلیل چشمِ گریان ما تویی السَّلامُ عَلَیکَ یٰا أبَاالجَواد یٰا عَلیِّ بنِ مُوسَی الرِّضٰا 💚 ❤️ ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ ❣﷽ 🔹‌السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام... سلام بر بهار خلایق و خرمی روزگاران 🔹‌سلام بر تو ای مولایی که صفای آمدنت، زمستان دلها را بهار خواهد کرد و طراوت مهربانیت روزگار را نو. 🔹‌فرازی از زیارت نامه حضرت صاحب الامر ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
💚 آخرِ صفراست وعزای ثامن الحُجج سینه بزن وبگو اللهم عجل لوليك الفرج یاصاحب الزّمان(عج)شده بیت الاحزان کل کشور ایران مولاجان یا رضا جان (ع)💔 🥀 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🥀السلام علیک یا ضامن آهو یا علی بن موسی الرضا(علیه السلام) ✋ 🍁از همون بچگی دچارم وقتی گره میخوره به کارم بی هوا اسمتو میارم مگه میشه جدایی از تو آقای خوبم😔 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
۶ برنامه زیبای امام رضا ع دررسواکردن مامون: ۱.به مردم مدینه فرمودبرای من گریه کنیدچون برگشتنی درکارنیست میخواهندمراشهیدکنند ۲.درنیشابوردرحدیث سلسله الذهب ازقول خدا فرمود کلمه لااله الاالله حصنی ومن دخل حصنی امن من عذابی بشرطهاوشروطها وانا من شروطها یعنی به شرط امامت ومن هم امام هستم یعنی مامون، غاصب است ۳.وقتی مامون خواست خلافت رابه ایشان بدهد فرمود اگرخلافت حق توست ( که نیست) آن رانگه دار واگرحق تونیست آن راواگذار.یعنی تونمیتوانی مراخلیفه کنی خدامراخلیفه کرده وتوآن راغصب کرده ای ۴.میخواست امام راشاهانه به نمازبفرست که امام ع طبق روش امام به نماز رفتندکه دربین راه ایشان رابرگرداند ۵.امام رابرای نمازباران فرستادکه باران نیایدوامام خراب شودکه باران امد وامام محبوبترشدند ۶.مباحثه علمی تشکیل دادوامام همه رامغلوب علم خودکردندومقامشان بیشترعیان شد. ودرنهایت امام راشهیدکرد امام رضا ع: مومن مومن واقعی نیست تا۳ صفت داشته باشد رازدارباشد.بامردم مداراکند.صبورباشد سلام وصلوات خدا برامام رضا علیه السلام ⚫️⚫️⚫️
:))
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه خوبه سلطان منی..🌱
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیراهن سیاه ز تن دور می کنیم آن را ذخیره کفن و گور می کنیم اجر دو ماه گریه بر غربت حسین تقدیم مادرش از ره دور می کنیم عزاداریتان قبول و فرارسیدن 🌙 ربیع الاول ، ماه شادی و شادمانی برای شیعیان را به شما محب اهل بیت(ع) تبریک عرض می کنم.. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ هزار نکته‌ی ... باریک تر زِ مو ؛ اینجاست بدون عشقِ تـ❤️ـو ... بی‌شک صراط می‌لرزد سلام حضرت محبوبـ❤️ـ .... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌸من و مادرم و عمه رفتیم داخل اتاق که کنار ننه باشیم.وسایل اتاق را مرتب میکردم لباس ها را ازچمدان پایین ریخته بودم. یک روسری سبز چشمم راگرفت. به عمه گفتم: عمه جان این روسری رو سرکن،فکر کنم خیلی به شما بیاد. روسری را سرکرد.حدسم درست بود. گفتم: عالی شد.ساخته شده برای شما. 🌷عمه قبول نمیکردگفت: وقتی رفتید زیارت به عنوان سوغات بدین به بقیه.من روسری زیاد دارم. حمید را صدا کردم.تا عمه را با این روسری ببیند.مادرم آنقدر اصرار کرد تاعمه پذیرفت. بعداز چند دقیقه باچشم به حمید اشاره کردم که به آشپزخانه برویم.دوست داشتم بدانم مرخصی را جور کرده یانه. 🌹روی صندلی که نشستیم بابت روسری تشکر کرد وگفت: اگر مادرم این هدیه رو قبول نمیکرد شده کل قزوین رومیگشتم تا یه روسری همرنگ این پیدا کنم وبرای مادرم بخرم.چون خیلی بهش می اومد. این احترام به مادر برای من خوشایند بود،هیچ وقت من از این همه توجهی که حمید به مادرش داشت . اتفاقا تشویق میکردم و خوشحالم میشدم. 💐اعتقادداشتم‌آقایی‌که‌احترام‌مادرش‌را‌دارد‌به‌مراتب‌بیشترازآن‌احترام‌همسرش‌راخواهدداشت. پرسیدم:حمید مرخصی چیشد؟میتونی بیای جنوب یانه؟ گفت: دوست داشتم بیام ولی انگار قسمت نیست،ماموریت کاری دارم.نمیشه مرخصی بگیرم. 🌺گفتم: این دوسال که همش درگیر کنکور و درس بودم،دوست داشتم امسال باهم بریم.اونم که اینطوری شد. گفت: اشکال نداره،تو اگه دوست داری برو.ولی بدون دلم برات تنگ میشه. گفتم:اگه آقامون راضی نباشه نمیرم. 🍀لبخندی زد وگفت: نه عزیزم این چه حرفیه؟سفر زیارت شهداست؛برو برای جفتمون دعاکن. با اینکه خیلی برایش سخت بود ولی خودش من را پای اتوبوس رساند وراهی کرد. هنوز از قزوین بیرون نرفته بودم که پیامک های حمیدشروع شد.از دلتنگی گلایه کرد. پیام داد: راسته که میگن زن بلاست،خدا این بلا رو ازما نگیره! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
شهید مدافع حرم احمد مشلب : سه چهارم دختران در حال حاظر حجابشان حجاب نیست و چیزهایی که می پوشند، واقعاً نیست. ممکن است عبا {چادر }بپوشند، ولی عبایشان دارای و برق است که من برای اوّلین بار است که می بینم و حجابشان حجاب نیست . @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣دعا درتوحید و ستایش خداوند فراز👇 ✨﴿۱۸﴾ وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِيلَةَ بِالْمَلَكَةِ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ ، فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ . و ما را با تسلّط بر همۀ موجودات برتری داد. در نتیجه، همۀ موجوداتش بر اساس قدرت حضرتش، فرمان‌بردار ما هستند؛ و در سایۀ عزّتش، در گردونۀ اطاعت از ما قرار دارند. ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ 🍂برگـــــــــــــردانتظار اهالی آسمان.... خیره به راه آمدنت مانده چشممان... 🍂داریم از نیامدنت زجر می کشیم... عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌹سفر جنوب تازه فهمیدم چقدر بودن کنار هم احتیاج داریم. کلا ۵ روز بود، ولی انگار روز پنجاه روز گذشته، اصلا فکر نمی‌کردم این شکلی بشویم. با اینکه شب‌ها کلی به هم پیام می‌دادیم یا تماس می‌گرفتیم، ولی کارمان حسابی زار شده بود! شب آخر که تماس گرفتم صداش گرفته بود پرسیدم _حمید خوبی؟ 🍎_ گفت دوست دارم زودتر برگردی. تیک تاک ساعت برام عذاب آور شده به هیچ غذایی میل ندارم. گفتم: _ منم مثل تو خیلی دلتنگتم، کاش حرفتو گوش داده بودم می‌ذاشتم سر فرصت با هم می اومدیم. گفت: _ روز آخر منطقه که رفتی یاد من بودی؟ ❤️ گفتم: _ آره مناطق که ویژه یادت می‌کنم، اینجا توی ارودگاه هم عکس قدی شهید همت هست هر بار رد میشم فکر می‌کنم تویی که اونجا وایستادی خندید و گفت: _شهید همت کجا، من کجا، من بیشتر دوست دارم مثل بیسیم چی شهید همت باشم. 🌷حال من هم چندان تعریفی نداشت ولی نمی‌خواستم پشت تلفن از این حال غریب بگویم چون می‌دانستم حمید دل تنگ‌تر می‌شود. 🌷با اینکه مهمان شهدا بودم ولی روز‌های سختی بود، هم می‌خواستم پیش شهدا بمانم هم می خواستم خیلی زود پیش حمید برگردم، شاید چون حس می‌کردم هر دوی این‌ها از یک جنس هستند. 💐در مسیر برگشت که بودم بارها با من تماس گرفت، می‌خواست بداند چه ساعتی به قزوین می‌رسم، وقتی از اتوبوس پیاده شدم آن طرف خیابان کنار موتورش ایستاده بود، به گرمی از من استقبال کرد. 🌺ترک موتور که سوار شدم با یک دستکش رانندگی میکرد و با دست دیگرش محکم دستم را گرفته بود، حرفی نمی زد، دوست داشتم یک حرفی بزنم این قُرق را بشکنم، ولی همین محکم گرفتن دستم خودش یک دنیا حرف داشت. وقتی از جنوب برگشتم چند روزی بیشتر به ایام عید نمانده بود. 🍀به عوض این چند روز مسافرت بیست و چهار ساعته در حال دویدن بودم که کار‌های آخر سال را انجام بدهم، از خرید ها گرفته تا کمک برای خانه تکانی. در حال پاک کردن شیشه های سمت حیاط بودم که حمید پیام داد، از برنامه سال پرسیده بود گفتم: _ نمی دونم، مزار شهدا خوبه بریم؟ گفت: _دوست دارم بریم قم! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat