#سلامبرخورشید
#صفحهاول
برخيز! برخيز! به كربلا برو، روز عاشورا در آنجا باش، حسين(ع) را زيارت كن، براى او عزادارى كن.
برخيز، حركت كن، اينجا مانده اى كه چه بشود، تو هم خودت را به اقيانوس مهربانى برسان، به سوى حسين(ع) برو، در كربلا مى توانى دوباره متولّد شوى، مى توانى زنده شوى، برخيز! به كربلا كه برسى، بوى بهشت را مى شنوى، دل تو بار ديگر زنده مى شود، آنجا بهشت خداست.
مى دانم اين سفر، سختى هاى زيادى به همراه دارد، بايد از كار و زندگى جدا شوى، امّا بدان كه هيچ كارى بهتر از زنده كردن دل خودت نيست، دلى كه مرده است، هيچ وقت مزه خوشبختى را احساس نمى كند، تو بايد بار ديگر زنده شوى، برخيز!
آيا مى دانى خدا براى تو ثواب دو هزار حجّ مى نويسد؟
درست شنيدى، سفر كربلا نزد خدا با دو هزار سفر حجّ برابر است.
حقّ دارى تعجّب كنى، آخر چگونه مى شود سفر كربلا با دو هزار سفر حجّ برابرى كند؟
رازى در ميان است، بايد صبر كنى تا آن راز را برايت بگويم، فقط اين قدر بدان كه اگر خونِ حسين(ع) نبود، از اسلام و نماز و حجّ هم چيزى باقى نمانده بود، حتماً شنيده اى كه يزيد مى خواست اسلام را نابود كند، خون حسين(ع)بود كه اسلام را زنده كرد.🌷
آقاى من! سخنى گفتى و دل مرا سوزاندى! مرا در حسرت بزرگى گذاشتى.
مى پرسى: چرا؟
آخر هر كارى بكنم، نمى توانم روز عاشورا در كربلا باشم، به آسانى نمى توانم به كربلا بروم، راه من بسيار دور است، حالا چه كنم، نمى دانم.
افسوس مى خورم، چه كنم؟ حيف شد، من سعادت نداشتم، خدا اين توفيق را به هر كسى نمى دهد كه عاشورا در كربلا باشد.
آرى! من و كجا و اين سعادت كجا!
🌷ادامه دارد
🌻🌷💝❣
#سلامبرخورشید
#زیارتعاشورا
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشرحداکثری
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢شهیدانه
🔹شهيد رحيم حق دوست در سال 1345 در آستانه اشرفيه ديده به جهان گشود .
🔹شهيد گرانقدر در بمباران شيميايي در تاريخ 1366/02/23 در پايگاه زهره وند مجروح گرديد و جانباز 50 درصد ناجا و 70 درصد بنياد شد وي پس از سال ها تحمل مجروحيت عارضه شيميايي سرانجام در تاريخ 1395/11/15 در شهرستان رشت به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.
➥ @shohada_vamahdawiat
1_844051481.mp3
3.28M
♨️مهمترین علت گرفتاری در برزخ
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤استاد #فاطمی_نیا
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#حسین_جانم❤️
بر ما برسانید ، دوایے لطفاً
از غصہ مریضیم ، شفایے لطفاً
در نسخہے ما جاے دوا بنویسید
یڪ چاے غلیظ ڪربلایے لطفاً
#ڪربلا_پاے_پیاده💔
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله💚
#شب_جمعه🌙
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
☑️ #داستانعاشقانهمذهبی
#سجده_عشق
نوشته:عذرابانو
#قسمتسیوسوم
نمی دونم چه ساعتی ازنیمه شب بودکه باگریه خودم ازخواب بیدارشدم پیشانی وصورتم خیس عرق بود نگاهی به لیلاانداختم خوابش حسابی عمیق بود.
بااحتیاط ازپله هاپایین رفتم به تاریکی عادت نداشتم،واردآشپزخونه شدم که آب بخورم اماصدایی ازسمت حیاط شنیدم اروم اروم خودم روبه دررسوندم سایه ای دیدم ازترس تمام تنم لرزیدجیغ کوتاهی کشیدم!وبه درچسبیدم.صدای قدم هاش به من نزدیک میشدتاخواستم دوباره دادبزنم دستی جلوی دهانم روگرفت ازشدت ترس نفس نفس میزدم!سرش رونزدیک گوشم اوردوگفت:_نترس عزیزم منم! .لامپ سوخته بودمی خواستم عوضش کنم!حیرت زده نگاهم روبه چهره اش دوختم.باخنده گفت:_اخه دخترخوب چرابرق رو روشن نکردی؟!.ناراحتیم ازخندش نبود دلم غصه فرداروداشت نمی تونستم جلوی ریزش اشکام روبگیرم سرموروی شونه اش گذاشتم.بالحن غمگینی گفت:_این عشق برات دردسرشدهمش غصه می خوری وچشمات بارونیه.توروخداحلالم کن.خیالم ازبابت مامانم ولیلاراحته فقط تنهانگرانیم تویی.بعدازمن...سرموبلندکردم وتوچشماش نگاه کردم._این حرف رونزن،من کنارتوخوشبختم.تازه معنی زندگی رومی فهمم.بیاازچیزهای خوب بگیم.بادستش اشکام روپاک کرد_باشه اول توبگو. _وقتی برگشتی یه جشن ساده می گیریم فقط اقوام نزدیک رودعوت می کنیم بعدش هم میریم مشهد!اخه تاحالانرفتم.هیچ وقت قسمتم نشده..._اره عزیزم حتمامی ریم
چفیه رو دورگردنش انداختم بغضم گرفت ودوباره اشکام جاری شد نگاهم روازش دزدیم .صدام کردبازهم بی قرارشدم دستش روگذاشت زیرچونم وسرم رواوردبالا!_گلاره داری اذیتم می کنی من طاقت اشکات روندارم.دلم می خوادهمسرم صبورومقاوم باشه.به سختی لبخندزدم:_محسن.(بعداین همه مدت اونم موقع رفتن اسمش روصداکردم)
_جان محسن._بهم قول بده زودبرمی گردی.باشه؟.لب هاش روروی هم فشرد بااینکه سکوتش زیادطول نکشیداماهزاران حرف داشت!.
_هرچی خواست خداباشه همون میشه.
لیلاقران به دست اومدحیاط، فاطمه خانم هم نای راه رفتن نداشت.بااینکه نگران بنظرمی رسیداماناراضی نبود.به صبوریش غبطه خوردم.اززیرقران ردشد.مادرش رودرآغوش گرفت لحظه سختی بود.ازماخواست بیرون نیاییم درروکه بازکرداحساس کردم قلبم ازکارافتاد دلم طاقت نیاورد دویدم توکوچه،صداش کردم یک لحظه ایستادامابه عقب برنگشت حتمامی ترسیدارادش سست بشه دوباره به راهش ادامه داد!...
تازه یادم افتادپشت سرش آب نریختم امادیگه فایده ای نداشت رفته بود!....
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي رود
ادامه دارد....
↘️💖🌻🌷
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🌹🌟🌙✨💖🌹
خدایا..
در انتهای شب
قلبهای مهرباڹ دوستانم رابه
تو مي سپارم باشد که با یاد تو به آرامش
رسیده و فارغ از دردها و رنجها
طلوع صبحي زیبا را به نظاره بنشینند
شبتون_بخیر
💖🌹🌟🌙✨🌹💖
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
➡️🌷🌼💝
#التماسدعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
☑️ #داستانعاشقانهمذهبی
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
#قسمتسیوچهارم
صدای زنگ تلفن تو خونه پیچید زود کفش هام رو در اوردم وبه سمت تلفن دویدم نزدیک بود زمین بخورم!._الو..محسن..تویی؟.
صدای خنده بهمن ازاون ور خط اومد حرصم گرفت _هنوزنیومده؟!پس بهش خوش گذشته که فراموشت کرده!. باعصبانیت گفتم:_ خوب اگه اینطوره توچرانمیری؟! مهمون داعشی ها میشی حسابی ازت پذیرایی می کنند! امثال محسن جونشون روکف دستشون گذاشتند تاما امنیت داشته باشیم.واقعا برای طرز فکرت متاسفم.
_خیلی خوب بابا چرازود جبهه میگیری؟زنگ زدم خداحافظی کنم می خوام برم آلمان، شاید هم برنگردم ولی هیچ وقت ازت ناامید نمیشم! اگه.....۰_مواظب حرف زدنت باش حدواندازه خودت روبدون!.گوشی روباحرص کوبیدم روتلفن.چیزهایی که می شنیدم عذابم میداد امامطمئن بودم محسن برمی گشت و ازاین طعنه ها خلاص می شدم.بغضم ترکید واشکام جاری شد.چندوقتی می شدکه ازش بی خبربودم قبلاتاجایی که امکان داشت زنگ میزد همین که صداش رومی شنیدم خیالم راحت میشد اما حالا می ترسیدم اتفاقی براش افتاده باشه!
دلم که می گرفت سراغ دفترخاطراتم می رفتم ناگفته های دلمو می نوشتم دفتر واشک شاهد دلتنگیم بودند
"محسن جان عیدنزدیکه امامن هیچ هیجانی ندارم.نمی دونی چقدر رویاپردازی می کنم مثلاموقع تحویل سال سفره هفت سین می چینیم، باهم نمازمی خونیم بعدش ازلای قران اولین عیدی رو بهم میدی.منم لبخندمیزنم ومیگم ایشالا سال خوبی داشته باشیم پرازخیروبرکت.توهم باصدای بلندمیگی الهی آمین.خوشبختی یعنی همین.حتی اگه تاابدهم طول بکشه منتظرت می مونم...
مامانم سینی غذا رو روی میز کنار تخت گذاشت._ازصبح هیچی نخوردی مریض میشی.یکم به خودت برس. در اتاق رو که باز کرد انگارچیزی یادش افتاد برگشت سمتم:_راستی لیلازنگ زده بود گفت آماده باش تایک ساعت دیگه میرسه ایشالاخوش خبرباشه!. قلبم تند تندمی زد خواستم حرفی بزنم اما نتونستم هیچ صدایی ازگلوم خارج نمیشد تکونی به خودم دادم و سمت کمد رفتم مانتویی که دم دست بود روبرداشتم مامانم باتعجب به حرکاتم نگاه می کرد.مانتو روازدستم کشید.:_ اول غذا بخورتایکم جون بگیری هنوزکه نیومده سریع اماده میشی!عقلم کارنمی کردنمی دونستم بایدچی کارکنم دلم گواهی بدی میداد اصلا آروم وقرار نداشتم........
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست
می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست
باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟
باز می خندم که : " خـــــیلی " ... گرچه ... می دانی که نیست !
شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟
وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ...
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست
شاعر: بی تا امیری نژاد "
ادامه دارد....
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💐آقا جان سلام
💖الا که راز خدایی،خدا کند که بیایی
💖تو نور غیب نمایی،خدا کند که بیایی
💖شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید
💖سرآید و تو برآیی،خدا کند که بیایی
💖دمی که بی تو سرآید خدا کند که نیاید
💖الا که هستی مایی،خدا کند که بیایی
💖فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها
💖تو دست عقده گشایی،خداکند که بیایی
💖زچهره پرده برافکن به ظلم شعله درافکن
💖تو دست عدل خدایی،خدا کند که بیایی
💖نظام هردوجهانی امام عصرو زمانی
💖یگانه راهنمایی،خدا کند که بیایی
💖تو مشعری عرفاتی،تو زمزمی تو فراتی
💖تو رمز آب بقایی،خدا کند که بیایی
💖دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته
💖تو مروه ایی تو صفایی،خدا کند که بیایی
💖به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری
💖به دردها تو دوایی،خدا کند که بیایی
مولا جان
💖ترا به حضرت زهرا،بیا زغیبت کبری
💖دگر بس است جدایی،خدا کند که بیایی....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#او_خواهد_آمد
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ مشت محکم!
🎥 بازخوانی موضوع انتخابات در وصیت نامه شهدا
#ایران_قوی
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#سلامبرخورشید
#صفحهدوم
گفتى كه دلت مى سوزد، تو هم مى خواهى از زيارت حسين(ع) بهره ببرى.
آيا مى خواهى به تو كارى ياد بدهم كه ثواب سفر كربلا داشته باشد؟
اگر تو اين كار را انجام بدهى، خدا به تو هم ثواب آن دو هزار حجّ را بدهد!
چرا با تعجّب نگاهم مى كنى! چرا باور نمى كنى؟
من ضمانت مى كنم. من امام معصوم هستم، ضمانت مى كنم كه خدا آن ثواب را به تو بدهد.
مگر تو باور ندارى كه من معصوم هستم و هرگز گزافه نمى گويم.
روز عاشورا كه فرا رسيد، صبر كن تا ساعت حدود 10 صبح بشود، آنگاه اگر مى توانى از شهر خود خارج شو، به بيابان برو، اگر نمى توانى كافى است كه از خانه خارج شوى و به زير آسمان بروى.
اكنون رو به كربلا بايست و با دست به سوى حسين(ع) اشاره كن و سلام كن، سلامى كه با تمام توجّه تو همراه باشد، با همه وجودت به امام شهيد خود سلام كن.
بعد از آن، دشمنان ما را لعنت و نفرين كن، از خدا بخواه تا عذاب كسانى كه حسين(ع) را با لب تشنه شهيد كردند به عذاب سخت خود گرفتار كند.
نمى شود ما را دوست داشته باشى و هم با دشمن ما، دوست باشى. اگر با ما دوست هستى، بايد با دشمنان ما دشمن باشى. اين يك قانون است.
سپس دو ركعت نماز بخوان و بعد از آن بر حسين(ع) اشك بريز، اشك بر مظلوميّت كسى كه براى دين خدا قيام كرد و همه هستى خود را در راه خدا فدا نمود.
سعى كن كه روز عاشورا، روز غم و اندوه تو باشد، وقتى به دوستان خود مى رسى، به آنها يادآورى كن كه روز عاشورا، روز غم و اندوه است، روز مصيبت است، يادت باشد كه به اهل خانه خود هم، اين نكته را يادآورى كنى.
اگر تو اين كارها را انجام بدهى، ضمانت مى كنم كه خدا براى تو ثواب دو هزار حجّ بنويسد.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
#سلامبرخورشید
#زیارتعاشورا
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشرحداکثری
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💢به این میگن برادر
🔹توی میدان میوه و تربار سنندج یک حجره خریده بودم. اول کارم بود و نیاز به پول داشتم. حسین با این که برادر کوچکترم بود مبلغ قابل توجهی به من داد. خودش چیزی نگفت ولی وقتی پرس و جو کردم فهمیدم سهم زمین اش را فروخته و از سودی که هر سال نصیب اش می شده صرف نظر کرده است
➥ @shohada_vamahdawiat
☑️ #داستانعاشقانهمذهبی
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
#قسمتسیوپنجم
نگاهی به ساعت مچی دستم انداختم انگار زمان به کندی پیش می رفت یاشایدهم برای من دیرمی گذشت،ازاسترس زیاد رنگ و روم پریده بود اصلانمی تونستم به خودم مسلط باشم. موبایل رو ازکیفم دراوردم وشمارش روگرفتم تابوق خورد قطع شد!! ازدورماشینی رودیدم که واردکوچه شد جلوتر رفتم یک لحظه احساس کردم محسن برام دست تکون داد! اما لیلاپشت فرمون بود نگاهش رنگ نگرانی گرفت،لبخندکمرنگی زدم وبدون هیچ حرفی سوارماشین شدم...
سرم روبه شیشه تکیه داده بودم بارون شدیدی می اومد.باانگشتم روی شیشه بخارگرفته قلب کوچیک کشیدم،این مسیربرام آشنابود انگارقبلااومده بودم.بغض داشت خفم می کرد طاقت نیوردم وگفتم:_بلاخره نگفتی چی شده کجاداریم میریم؟!. ماشین روکنارخیابان نگه داشت نیم نگاهی به من انداخت وباصدای که سعی می کرد عادی جلوش بده گفت:_محسن برگشته!!.
خشکم زد!دهانم ازحیرت بازموند دلم می خواست یک باردیگه جملش روتکرارکنه ازخوشحالی داشتم بال درمی آوردم
یکدفعه بلندزد زیر گریه!! بابهت نگاهش کردم سردرگم شده بودم برای چی گریه می کرد؟!.، چنددقیقه ای گذشت یکم آرومتر شد بینیش روبالا کشیدواشکاش روپاک کرد_من یه عذرخواهی بهت بدهکارم! حتی اگه نبخشی هم حق داری!،تمام این مدت ازمحسن خبرداشتیم می دونستیم که مجروح شده،نمیخوام کارم روتوجیه کنم ولی خودش نخواست به توچیزی بگیم....از بیمارستان که مرخص شد رفتیم خونه داییم....
دیگه چیزی نمی شنیدم دنیا روسرم خراب شد،ازعصبانیت دندونم روبهم فشردم وباناراحتی گفتم:_چطوردلت اومدمخفی کنی! مگه ندیدی جلوی چشمات ذره ذره آب شدم،فکرنمی کردم اینقدر بی احساس باشی !دیگه نمی تونستم نفس بکشم فضای ماشین حالم روبدمی کرد سریع پیاده شدم اشکام باقطره های بارون یکی شده بود جلوی اولین تاکسی روگرفتم باید باهاش حرف میزدم.......
ادامه دارد...
↘️💖🌻🌷
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🌹🌟🌙✨💖🌹
خدایا..
در انتهای شب
قلبهای مهرباڹ دوستانم رابه
تو مي سپارم باشد که با یاد تو به آرامش
رسیده و فارغ از دردها و رنجها
طلوع صبحي زیبا را به نظاره بنشینند
شبتون_بخیر
💖🌹🌟🌙✨🌹💖
☑️ #رمانعاشقانهمذهبی
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
#قسمتپایانی
باصدای راننده که گفت رسیدیم به خودم اومدم کرایه روحساب کردم وپیاده شدم نگاهی به اطراف انداختم یاد اون شب افتادم که بخاطرنذری اومده بودیم چقدر زودگذشت. به کوچه که رسیدم پاهام قفل شد قدرت حرکت نداشتم نمی دونستم چطوری با محسن روبروبشم باچیزهایی که شنیدم ته دلم خالی شده بود یعنی قبولم می کرد؟ شایدنظرش نسبت به من عوض شده بود
هنوزدستم رو زنگ نرفته بود که در بازشد ،هول شدم وعقب تر رفتم.فاطمه خانم هم دست کمی ازمن نداشت چندلحظه ای نگام کرد.صدام می لرزید چشمام پرازاشک شد._شمادیگه چرا؟مثل مادرم بودید چرادلتون به حال من نسوخت؟.باشرمندگی سرش روپایین انداخت وگفت:_حلالم کن می خواستم بهت بگم ولی محسن مانعم شد._الان کجاست؟می خوام ببینمش.ازدرفاصله گرفت به اتاقی که پنجرش سمت حیاط بود اشاره کرد.وارد حیاط شدم وسراسیمه ازپله هابالا رفتم ولی باحرفی که زد میخکوب شدم!
_پسرم هردو چشمش رو ازدست داده،میگه نمی خواد تو رواسیرخودش کنه، کنارکشید تابه زندگیت برسی!.زانوهام سست شد محسنم نابینا شده بود؟یعنی دیگه نمی تونست جایی روببینه؟!. روی همون پله نشستم قلبم چنان تیرکشید که دستم روقفسه سینم مشت شد.بالکنت گفتم:_من..که..می..می تونم...ببینمش...اونم..یک دل..سیر.دستم روبه نرده تکیه دادم وبه سختی بلندشدم تمام بدنم سنگین شده بود هرقدمی که برمی داشتم انگارساعت ها طول می کشید توهمین چند دقیقه به اندازه چند سال پیر شدم...
دستگیره رو چرخوندم درکه بازشد بلاخره دیدمش.به نماز ایستاده بود وقتی یک دستش روبرای قنوت بالا برد تازه فهمیدم دست دیگش حرکت نمی کنه!.به سجده که رسید کنارش نشستم چفیه ای که دور گردنش بود روبه صورتم کشیدم صدای گریم بلندشد.شونه هاش می لرزید چه خلوت خوبی باخدا داشت که البته من بهم زدم.نمی دونم چقدر گذشت ولی دلم آروم گرفته بود.نمازش رو که تموم کرد بالحنی که سعی می کرد سردباشه گفت:_عمرت روپای من تلف نکن برو سراغ زندگیت.مطمئن باش دلخورنمیشم تولیاقت خوشبخت شدن روداری.
_زندگیم تویی کجابرم؟به خیال خودت می خوای درحقم فداکاری کنی؟.اجازه نمیدم جای من تصمیم بگیری وقتی انتخابت کردم یعنی هدفت روهم قبول کردم.چون راهی که رفتی برای من هم مهم وبا ارزش بود.هیچی عوض نشده،توهمون محسنی منم همون گلاره یک درصد هم به احساسمون شک نکن._خواهش می کنم برو.اینجا نمون!ازترحم خوشم نمیاد.می تونم ازپس زندگیم بربیام.
بغض سختی گلوم و می فشردچندساعتی می گذشت ولی دیگه هیچ کلمه ای بینمون رد وبدل نشده بود .کیفم روبرداشتم وبلندشدم زن داییش بلافاصله گفت:کجاعزیزم؟.دراتاقش باز شد من از اون سرسخت تربودم وازحرفم کوتاه نمی اومدم._دیگه مزاحمتون نمیشم باید برم خونه...می دونستم که پشت سرم ایستاده بود بخاطرهمین با شیطنت گفتم:_به محسن هم بگید هیچ وقت نمی بخشمش!نمی تونه با این کارها نظرم رو عوض کنه فقط دلم رومی شکنه!!فعلاخداحافظ.هنوز چندقدمی بیشتر برنداشته بودم که زنگ صداش دوباره بی قرارم کرد:شب عیده نمی خوای کنارماباشی؟!.
باتعجب چرخیدم سمتش._ نباید جای توتصمیم می گرفتم اما همش بخاطر خودت بود.ولی...خانوادت چی؟ مطمئنم که راضی نمیشن.
تودلم غوغایی بود ازخوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم می دونستم که طاقت قهر وناراحتیم رونداشت._مامانم که تو تیم ماست حتما بابام رو راضی می کنه...همه با خوشحالی دست زدند فاطمه خانم صورتمون روبوسید وبرای خوشبختیمون دعاکرد.نگاهم به لیلاافتاد ازخوشحالی اشک می ریخت لبخندی زدم وکنارش نشستم ودرآغوش هم جای گرفتیم.
بهار راباتو یافتم.در لحظه ناب عاشقی درساعت تحویل عشق هفت سین نگاهت را برلوح قلبم هک کردم تا ماندگار بماند عیدی بهار،با تو به تولد سال می روم که هزارو...اندی سال شود عمر عاشقی.
پایان.
↘️💖🌻🌷
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#به_یاد_شهدا
#شهید_بهنام_محمدی_راد
فــرزندان خود را اهـــل مبـــارزه
و #جهــاد در راه خدا بار بیارید.
شادی روح پاک همه شهدا #صلوات
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💢آغوش خدا
🔹وقتی از شهادت حرف میزد، من حرفهایش را خیلی جدی نمیگرفتم. با خودم میگفتم که سایه جنگ از ایران دور است. در این زمانه چه کسی شهید میشود .عباس به حرفم میخندید. میگفت: «مامان من شهید میشم! توام میشی مادر شهید!»من هم میخندیدم و میگفتم: «آخه پسرجان تو میخوای کجا بری که شهید بشی؟» باور نمیکردم که در ایران هنوز هم کسانی در معرض شهادت قرار دارند.
🔹پلیسهای مظلومی که هربار در گوشهای از این خاک مورد سوءقصد اشرار قرار میگرفتند. وقتی اسمش را برای اعزام به سوریه نوشته بود، آمد و به من گفت که: «مادر، ما اسم نوشتیم برای مدافعی حرم.» تازه همه چیز برایم جدی شد. نگران بودم اما همهچیز را سپردم به خدا. مخالفتی نکردم و حتی از حرفش استقبال کردم.میخواستم با خیال راحت اعزامش کنم. نمیدانستم که خدا خیلی زودتر از رفتن به سوریه برای او در همین ایران، آغوش گشوده است!
🔹 شهید مدافع وطن #عباس_معصومی از کارکنان پلیس راه هرمزگان پنجم اسفند 95 توسط اشرار ترور گردید
➥ @shohada_vamahdawiat
❣السلام علیک یا حجت الله فی ارضه❣
همه می دانند زندگی چیزی جز امید نیست
وامید چیزی جز انتظار!
ای باقی مانده تبار لاله ها وای زندگی بخش اشک منتظران،ای مهربان بیا جهان
درانتظار توست.
این زندگی بدون تو هیچ ارزشی ندارد،جهنمی است که غم دوری از شما جان مرا میسوزاند.
آقاجان
هیچ میدانی که برای یک لحظه دیدنت حاضرم جانم را،تمام زندگی ام را بدهم.
در انتظار فرج تو یا مهدی(عج)چه روز ها که به شب پیوست وچه شبها به سپیده و من به عشق تو پیوستم!
ای عزیز،ای خورشید رخ برکشیده!
آیا هجران امروز ما به فردای وصال تو نمی رسد.بیا و دستانمان را بگیر.
چه سخت است که لطف را به عیان ببینیم
ودشمن در انکار وجودت بر ما طعنه زند.
بیا وبا یک نگاه این شب تاریک را به صبح پیروزی تبدیل بنما!
💐💐💐
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#او_خواهد_آمد
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلامبرخورشید
#صفحهسوم
حتماً شنيده اى كه دشمنان ما، روز عاشورا را عيد مى گيرند، آنها يك رسمى دارند، آنها در روز عاشورا خريد مى كنند و خيال مى كنند كه اين كار باعث بركت زندگى آنها مى شود. آرى! آنها روز شهادت حسين(ع) را روز بركت ناميده اند.
ولى تو در روز عاشورا، چيزى براى خانه خود خريدارى نكن، سعى كن در آن روز معامله اى انجام ندهى، روز عاشورا بايد روز عزادارى تو باشد، آن روز كارهاى خود را تعطيل كن، به احترام عزاى امام، به عزادارى بپرداز.
اگر تو حرمت عاشورا را نگاه داشتى، خدا براى تو ثواب زيادى مى نويسد.❣
آقاى من! خدا به شما جزاى خير دهد. شما قلب مرا شفا داديد، حسرت و غصّه اى بزرگ بر دلم نشسته بود، شما آن را برطرف كرديد و دلم مرا شاد نموديد.
مولاى من! به همه سخنان شما عمل مى كنم، اميدوارم كه خدا به من ثواب كسانى را بدهد كه به زيارت كربلا رفته اند.
آرى! خدا بسيار مهربان است و به بندگان خود لطف دارد، اگر من به دستورات شما عمل كنم، حتماً از آن ثواب بهره مند خواهم بود.
برايم گفتى كه سوى كربلا بايستم و به حسين(ع) سلام كنم، كاش برايم مى گفتى چه بگويم و چگونه با حسين(ع)سخن آغاز كنم.
خيلى دوست دارم تا شما برايم يك "زيارت" بگوييد، تا من آن را در روز عاشورا بخوانم.
💝💝💝💝💝💝💝💝
#سلامبرخورشید
#زیارتعاشورا
#انتخابات
#نشرحداکثری
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷مهدی شناسی ۲۰۸🌷
🌹...و موضع الرسالة...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
♦️ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻭ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺷﮑﻔﺘﻦ ﻏﻨﭽﻪﻫﺎ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻧﺴﯿﻢ ﺍﺳﺖ.ﭘﺲ ﻧﺴﯿﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻣﻮﺿﻊ ﺍﻟﺮﺳﺎﻟة.
♦️اﯾﻦ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﯾﻦ ﻧﺴﯿﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ.
♦️ﺷﮑﻮﻓﻪﻫﺎ ﮐﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؟ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻮﻩ ﺷﻮﻧﺪ.ﮐﯽ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ؟ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ؟
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺩﯼ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺗﻠﻘﯿﺢ ﻭ ﮔﺮﺩ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
♦️ﭘﺲ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺑﻪ ﺛﻤﺮ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﺷﮑﻮﻓﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ.
♦️ ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﺻﻼ ﻣﺎﻧﻊ ﺗﺎﺑﺶ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻫﻢ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.ﮐﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؟ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺒﺎﺭﻧﺪ ﮐﯽ ﻣﯽﺑﺎﺭﻧﺪ؟
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﻧﻤﯽﺷﻮﻧﺪ؟ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ «ﻭَ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﺍﻟﺮِّﻳﺎﺡَ» (ﺣﺠﺮ/22)
♦️اگر غنچه باید بشکفد تا رنگ و بویی داشته باشد،آیا نباید غنچه ی وجود انسان شکفته شود؟
♦️خداوند رسالت شکفتن انسان ها را بر دوش امام مهدی علیه السلام قرار داده.یعنی ما آدم ها بدون ایشان غنچه ای هستیم که گل نمی شود.
♦️بدون ایشان ابر هستیم ولی نمی باریم،تیغ هستیم ولی نمی بریم.یعنی هیچ خاصیتی نداریم.
🔵شاید ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺣﺎﺟﺘﯽ ﺑﻪ امام زمان ﺩﺍﺭﯾﻢ؟ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺣﺎﺟﺘﯽ ﺑﻪ ﻧﺴﯿﻢ ﺩﺍﺭﻡ؟
ﺍﮔﺮ ﻧﺴﯿﻢ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺑﻮﯾﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
🔵ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥﻫﺎ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻏﻨﭽﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻏﻨﭽﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ.
ﻫﯿﭻ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺑﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ.
🔵ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﺣﺘﯿﺎﺟﯽ ﺑﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺷﮑﻮﻓﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﺣﺘﯿﺎﺟﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻭ ﮔﺮﺩ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ.
🔵 ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽﺑﺎﺭﻡ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺭﺍﻥ می شوم.
🔵ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ پس ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺑﮑﻨﻨﺪ...
🔶ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ نسیم ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﻫﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ برﺳﯿﻢ.
🔶ﮔﻔﺘﻪ اند ﻧﻔﺤﺎﺗﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﯽﻭﺯﺩ. مثلا ﻣﺤﺮﻣﯽ ﻣﯽﺁﯾﺪ و ﻧﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺳﺮ ﺯﺑﺎﻥﻫﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ.
🔶ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ خود را ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
🔶ﺷﻤﺎ ﻏﻨﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ بده. ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ.
ﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺑﮑﺸﺎﻓﯽ ﻭ ﺑﺎﺯﺵ ﮐﻨﯽ ﻭﻟﯽ ﭼﻬﺮﻩﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
ﺁﺩﻡﻫﺎ هم ﺑﺪﻭﻥ امام زمان ﻣمکن است ﯾﮏ ﺷﮑﻔﺘﮕﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﺟﻠﻮﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍرند.
🔶 ﺍﺻﻼ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻔﺘﮕﯽ،ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ از جلوه می اندازد!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مهدی_شناسی
#قسمت_208
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه
💀 مهمترین برنامه شیطان در آخرالزّمان
⚠️ درو کردن مؤمنین در آخرالزمان
👤 استاد مسعود عالی
⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🌸شب بخیر یعنی
💫سپردن خود به خدا
🌸و آرامش در نگاه خدا
🌸یعنی سیراب شدن در
💫دستان و آغـوش پُرمهر خُـدا
🌸شب بخیر یعنی
💫شڪوفایی روزت سرشار
🌸از عشـق به خُـدا
🌸با آرزوی شبی آرام و
💫دوست داشتنی برای شما خوبان
🌸 #شبتون_پر_از_عطر_خدا
💖🌹🌟🌙✨🌹💖
﷽
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_اول
سرم پایین بود و از فشار اینهمه مدت سر پایین گرفته ،گردنم هم خشک شد ولی حتی حاضر نبودم حتی لحظهای سرم را بالا بیاورم !
اما رامش برخلاف من ،سرش را بالا گرفته بود و نگاهش در نگاه جمع میچرخید .
چه شباهتهایی داشتم با او ...هر دو در لباس سفید عروس ، اما یکی سر پایین چون من و یکی با نگاهی غم آلود و لبخندی سرد سربلند !
آهی کشیدم که رامش متوجهام شد .
سرش را سمتم چرخاند .
از همان دایرهی محدود نگاهم دیدمش که سرش را سمتم خم کرد و در گوشم گفت :
_ارغوان ...آرام باش ...به قول خودت حتما خدا خواسته .
انگار توی اون لحظه ، شنیدن تکه کلام همیشگی ام ، مثل پتکی بود توی سرم خورد .
بغضم رو فرو خوردم و زیرلب گفتم :
_خواست خدا بوده !
لحظهای آرام شدم و سرم بالا آمد .
خواستِ خدا که بد نمیشد!
خواستِ خدا همیشه خیر بود .
همین فکر آرامم کرد تا به هیاهوی خشک و رسمی مهمانها خیره شوم .
به نگاههای تند و کنایهدار خانوادهی عالمیان که عروسشان شده بودم و در عوض به نگاه پر اشک مادر که انگار در میان آنهمه جمعیت غریبتر از همه بود !
با صدای بلند یکی از اقوام خانوادهی عالمیان ، رشتهی افکارم پاره شد :
_به افتخار آقا داماد ما .
عدهی کمی شال و روسری سر کردند و بقیه با بیخیالی منتظر ورود داماد شدند .
رادوین جلوتر از امیر وارد شد .
اما جدای آن رنگ کت شلوار مشکی و سفیدشان که تفاوت فاحش ظاهری رادوین و امیر بود ، اخم محکم روی صورت هر دو، تنها اشتراکشان بود.
رادوین کنارم نشست سمت راست و امیر سمت چپ دست رامش ... قلبم تند زد .
شاید هوا بد خفه و بی اکسیژن شد و خاطرات در سرم مرور شد و انگار در سیاه چالهی فضایی زمان برگشتم به آن روز نحس ، روزی که انگار همهی عالم قرار بود بر سر من خراب شود.
اشتباه کردم ...می دانم .
اشتباهی بزرگ از اینکه تنها یک جملهی همیشگی پدرم را فراموش کردم :
_"هیچ وقت پاتو خونهی هیچ کدوم از دوستانت نذار ... بذار اونا بیان خونهی ما "
آهی کشیدم که آتش بود و تمام فضای سینهام را سوزاند.
داشتم در گردش دَورانی خاطرات گم میشدم که صدای خشک و جدی رادوین را شنیدم :
_فکر نکن چهرهی مظلوم به خودت بگیری همه میگن آخی طفلکی .. .
هردو گناهی به گردن داشتیم که به نظر من هیچ فرقی از نظر ارتکاب جرم نداشت .
ولی رادوین آنقدر مغرور بود که نمیخواست حتی به رو بیاورد که من و او در این جرم وجه اشتراک داریم !
سکوتم انگار بدجوری توی چشم همه بود .
شده بودم مجسمهای سرد و یخی ولی نمادین ، از عروسی هر چند زیبا اما یخ زده که فقط با آن چشمان پف کرده از فرط گریههای شبانه ، مجبور بود روی آن صندلی خشک و نه چندان راحت ، ساعتها بنشیند به امید آنکه مراسم تمام شود .
آن مراسم لعنتی که به ظاهر عروسی شبیه بود اما در واقع نه دل خوشی داشت نه شادی و نه حتی کف زدنی .. فقط مهمانها بودند که پذیرائی میشدند و دف نوازها ، دف می زدند و گاهی زنان کل می کشیدند .
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💠 دلیل تنگی رزق و روزی در #آخرالزمان
🍃مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت: من مرتکب گناهی شده ام🌸🍃
امام صادق(ع) فرمودند: خدا می بخشد🍃🌸
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است
امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است
🍃 امام فرمود: مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟
و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت.
پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد، من ترسیدم که نكند #نماز صبح را قضا کرده باشی
🍃 از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند: به این دلیل که غالباً #نمازهایشان قضا ميشود...🌸🍃
📚 منبع: کتاب رزق و روزی از دیدگاه قرآن و حدیث
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💢آخرین آرزو
🔹همیشه دوست داشت به زیارت حرم حضرت زینب (س) برود ولی هیچ وقت قسمتش نشد. بعد از شهادتش به درخواست یکی از مدافعان حرم لباس های نظامی او را که زمان شهادت به تن داشت به حرم حضرت زینب (س) برده و متبرک نمود و امروز آن لباس تنها وسیله بازی برای دخترم شده است.
شهید محبوب نوری یکی از هشت شهید مرزبان هنگ مرزی چالدران که دوازدهم آبان 96 بر اثر درگیری با اشرار به شهادت رسید.
➥ @shohada_vamahdawiat