کلام شهدا
شهید حاج قاسم سلیمانی
این انقلاب ، آن قـدر تلاطم و سختی دارد؛
که یک روزی شهدا... آرزو می کنند زنده شوند؛
و برایِ دفاع از انقلاب دوباره شهید شوند...
قدردان خون مطهر شهدا باشیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای
برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
__رجب.mp3
956.8K
🔹ماه رجب، ماه توسّل است، ماه تضرّع است، ماه دعا است، ماه تصفیهی روانی و معنوی است؛ دلها را به خدا باید نزدیک کرد؛ بخصوص جوانهای شما.
▪️بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش
۱۴۰۰/۱۱/۱۹
#فضیلت_ماه_رجب
#توسّل_و_دعا
#تقویت_ارتباط_با_خدا
#امام_خامنهای
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🍃🌠🕊اندیشه خیال...
🍃🌠🕊 جرعهای از رویا...
🍃🌠🕊 شبتون زیباترین...
⭐️✨💫🌟🌙
@hedye110
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
امام مهربانم . . .
بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی
ای نعمت خاصّ خدا سلام ؛
به قَلبَت سلام ؛
به چَشمَت سلام ؛
به رنج و به بغض و به صبرت سلام
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#فرج_مولاصلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
🌼عهد نامه
مولا جان!
عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم.
آمین یا رب العالمین🤲
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#منتظران_هوشیار
❣روایت چهاردهم(زندگینامه پیامبر)
✨بعد از فوت آمنه(علیه السلام) مادر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) عبدالمطلب جد پیامبر سرپرستی او را به عهده گرفت. و آن گاه که نشانه های نجابت و بزرگواری را در او مشاهده کرد، بیش از فرزندان خود به وی دلسوزی کرده و محبت می ورزید.
وقتی در سایه کعبه برای فرمانروای قریش(عبدالمطلب) فرشی پهن می کردند و فرزندان وی به دور او حلقه می زدند، هر موقع چشم او به یادگار عبدالله(علیه السلام) می افتاد، دستور می داد راه را باز کنند تا یگانه بازمانده عبدالله(علیه السلام) را روی جایگاهی که نشسته است، بنشاند.
هنوز هشت سال بیشتر از سن پیامبر نگذشته بود که برای بار سوم با مصیبت بزرگتری مواجه گردید و آن از دست دادن سرپرست و جد بزرگوارش عبدالمطلب(علیه السلام) بود. مرگ عبدالمطلب(علیه السلام) آنچنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او، تا لب قبر اشک ریخت و هیچگاه او را فراموش نمی کرد.
🍁پس از وفات جد بزرگوارشان، عمویش ابوطالب(علیه السلام) به سرپرستی وی همت گذاشت. ابوطالب از نظر مالی فردی تهیدست، ولی شخصیتی با شهامت و اهل جود و بخشش بود و هیچ یک از فرزندان خود را به اندازه محمد(صلی الله علیه و آله) دوست نمی داشت.
محمد(صلی الله علیه و آله) کنار عمویش می خوابید و ابوطالب(علیه السلام) اگر برای کاری بیرون می رفت، او را با خود می برد. دوازده سال، از عمرش سپری شده بود که عمویش ابوطالب(علیه السلام) قصد سفر تجارت و بازگانی به شام داشت.
جدایی از عمو برای محمد(صلی الله علیه و آله) دشوار بود، ابوطالب(علیه السلام) دلش به حال او سوخت و وی را با خود به سفر برد، هنوز کاروان قریش به مقصد نرسیده بود، که در نقطه ای به نام بصری(شهری مرزی بین سوریه و عربستان) توقف کرد. چون راهبی مسیحی، به نام بحیراء در آنجا صومعه ای داشت و مشغول عبادت و مورد احترام مسیحیان آن حدود بود.
کاروان های تجاری در مسیر خود، در آن نقطه توقف می کردند و برای تبرک به حضور او می رسیدند.
از حُسن تصادف، بحیراء با کاروان بازرگانی قریش روبرو گردید، چشم او به برادرزاده ابوطالب(علیه السلام) افتاد و توجه او را جلب کرد. دقایقی خیره خیره به او نگاه کرد و گفت: این طفل متعلق به کدام یک از شماهاست؟
گروهی گفتند: متعلق به ابوطالب است.
بحیراء گفت: این طفل آینده درخشانی دارد، این همان پیامبر موعود است، که کتاب های آسمانی از نبوت جهانی و گسترده او خبر داده اند...
بر شما لازم است او را از چشم یهود پنهان سازید، زیرا اگر آنان بفهمند او را می کشند.
ادامه دارد...
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتپنجاهم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
شجاع باش لالا
چند لحظہ با تعجب بهم نگاه ڪرد ... فڪر مےڪنم هرگز آدمے رو نديده بود ڪہ توے اين شرايط هم بہ ڪارش ادامہ بده ...
پام از شدت درد پهلوم حرڪت نمےڪرد ... مثل يہ جسم سنگين، دنبال من روے زمين ڪشیده مےشد ... از روے ديوار ... تڪیہام رو انداختم روے ميز ... و نشستم مقابلش ... زخم هام تير ڪشيد ... براے یہ لحظہ چشم هام سياهے رفت و نفسم حبس شد ...
- حالت خوبہ ڪارآگاه؟ ...
قطره عرق از ڪنار پيشونيم، غلت خورد و روے گونہام افتاد ... چشم هام رو باز ڪردم و براے چند لحظہ محڪم و مصمم بهش نگاه ڪردم ...
- يہ راه خيلےخوب بہ نظرم رسيد ... ازت سوال مےڪنم ... بدون اينڪہ بہ اسم ڪسے اشاره ڪنے فقط جواب سوالم رو بده ... فقط با بلہ يا خير ...
- ڪسے ڪہ ڪريس رو ڪشتہ... رئيس باند جديد اون منطقہ است؟ ...
چند لحظہ نگام ڪرد و بہ علامت نہ سرش رو تڪان داد ... خيالم راحت شد ... حالا بہ راحتے مےتونستيم نقشہام رو عملے ڪنيم ... فقط ڪافے بود لالا قبول ڪنہ ... اينطورے هيچ خطرے هم جان اين دختر رو تهديد نمےڪرد ...
- اون مرد از اعضاے اصلے بانده؟ ...
با علامت سر تاييد ڪرد ... بہ حدے ترسيده بود ڪہ اين بار هم حاضر نشد با زبانش جواب بده ... حق داشت ... اون فقط يہ دختر 15، 16 سالہ بود ...
- فڪر مےڪنے اينقدر براے رئيس باند اهميت داشتہ باشہ ... ڪہ حس ڪنہ نمےتونہ ڪسے رو جايگزين اون ڪنہ و نبود اون يہ ضربہ بزرگہ؟ ...
با حالت خاصے توے چشم هام زل زد ... بہ آشفتگے قبليش، آشفتگے جديدے اضافہ شد ...
جواب سوالم رو نمےدونست ... نمےدونست تا چہ حدے ممڪنہ رئيس براے اون آدم مايہ بزاره ... پس قطعا از خانواده اش نيست ... و فقط یڪے از نيروهاے رده بالاست ... اما چقدر بالا؟ ...
هر چند اين ڪہ خودش مستقيم ڪريس رو بہ قتل رسونده ... يعنے اونقدر رده بالا نيست ڪہ ڪسے حاضر باشہ بہ جاے اون ... دست بہ قتل بزنہ ...
هر چقدر هم رده بالا ... فقط يہ زير مجموعہ رده بالاست ... و نهايتا پخش ڪننده اصلے اون منطقہ است ... يہ پخش ڪننده تر و تمييز ... با يہ ڪاور شيڪ ...
نگاهم مصمم تر از قبل برگشت روے لالا ...
- من يہ نقشہ دارم ... نقشہاے ڪہ اگر حاضر بہ همڪارے بشے هم مےتونيم قاتل ڪريس رو گير بندازيم ... هم ڪارے ڪنم يہ تار مو هم از سرت ڪم نشہ ... فقط ڪافيہ محبتے ڪہ گفتے بہ ڪريس داشتے ... حقيقے بوده باشہ ...
ڪريس براے ڪمڪ بہ بقیہ ... و افرادے مثل خودت ... جونش رو از دست داد ... مےخواست اونها هم مثل خودش فرصت يہ زندگے دوباره رو داشتہ باشن ... و هر چقدر هم ڪہ زندگے سخت باشہ ... درست زندگے ڪنن ...
من ازت مےخوام مثل ڪريس شجاع باشے ... اين شجاعت رو داشتہ باشے ... و از فرصتے ڪہ ڪريس حتے بعد از مرگش برات مهيا ڪرده ... درست استفاده ڪنے ... حاضرے زندگیت رو از اول بسازے؟ ...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
11.mp3
17.24M
فایل صوتی (1⃣1⃣)
💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان میکند و قلبهای زنگار گرفته را جلا میدهد . . .
#به_امید_دیدار
#داستان_تشرف
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷 #با_شهدا_🌷
#داماد_آسمانها_در_حجله_الهى
🌷برای عملیات والفجر ٦ با کاروان «طرح لبیک یا امام» به منطقه اعزام شدیم. آن وقتها فرمانده سپاه شهرستان سیمرغ «سردار شهید موسی محسنی» بود. قبل از اينکه به قائمشهر جهت اعزام برویم، برایمان صحبت کرد. بیشتر حرفهایش سفارش و توصیه بود اینکه: «شما رزمندگان باید الگوی بقیه افراد جامعه باشید. نظم و انضباط را رعایت کنید و....»
🌷هنگام خارج شدن از سپاه، حاج آقا روحانی فرد، قرآن روی سرمان گرفت و همهی بچه ها از زیر قرآن رد شدند. جلوی من سردار شهید صمصام طور و پشت سرم، شهید میررمضان هاشمی ایستاده بود. وقتی آمدیم تو خیابان اصلی شهر، مادر شهید میررمضان با چشمان گریان آمد. دست میررمضان را گرفت و هی التماس میکرد که نرو....
🌷....راستش را بخواهید من حوصله ام سر رفت و گفتم: «مادرجان! فقط تو نیستی که مادری، ما هم مادر داریم. این چه بدرقهای است که داری انجام میدهی؟!» با همان چشمان گریان به من گفت: «بیا تا برایت بگویم چرا گریه میکنم.» سرم را جلو بردم و او گفت: «جمعهی بعد عروسیاش است و او دارد به جبهه میرود.» من ساکت شدم و دیگر حرفی نزدم.
🌷حرف مادرش تو دلم مانده بود. میررمضان هم میدانست که مادرش قضیه عروسی اش را به من گفته است. خیلی دوست داشتم به او بگویم برگردد و بعد از مراسم عروسی به جبهه بیاید ولی میدانستم او گوش نخواهد کرد. شب عملیات دلم طاقت نگرفت و به او گفتم: «میررمضان! برگرد، نیا. به خدا عذرت موجه است.»
🌷لبخندی زد و گفت: «دو_سه روز دیگر جمعه است؛ روز عروسی من. غصه نخور من داماد میشوم.» میررمضان در همان شب به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از چند ماه به آغوش گرم خانواده بازگشت.
#راوی: رزمنده دلاور شیداله اسدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️
💖👇
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان زیبای یارگیری #امام_زمان (عج) توسط خود حضرت
🔰#استاد_عالی
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🍃🌠🕊اندیشه خیال...
🍃🌠🕊 جرعهای از رویا...
🍃🌠🕊 شبتون زیباترین...
⭐️✨💫🌟🌙
@hedye110
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
"برایآمدنتکدامسندِتاریخرا بایدواسطہکرد ؟!
"دستھاۍبستہیحیـدر ...
یاپھلوۍشکسـتهـۍِمـادر ...
"نبضهاازرمقافتادھحضرتعشق💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات
➥ @shohada_vamahdawiat
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتپنجاهویڪم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
فرصت دوباره
بهم ريختہ بود ... تحمل اون همہ فشار ... و گرفتن چنين تصميمے ڪار راحتے نبود ... اونم براے بچہاے ڪہ هيچڪس رو نداشت ...
- چہ فرصت دوباره اے؟ ...
- اينڪہ براے هميشہ اينجا رو ترڪ ڪنے ... توے يہ ايالت ديگہ ... با يہ اسم و هويت جديد ڪہ ما برات درست مےڪنيم يہ زندگے جديد رو شروع ڪنے ... ڪارے مےڪنم مددڪارے اجتماعے هزينہهاے زندگيت رو پرداخت ڪنہ ... برے توے یڪے از خانواده هاے سرپرستے* ... جایے ڪہ بتونے شب ها رو در امنيت بخوابے ... و برے مدرسہ ... اسمت هم بره توے ليست حفاظت پليس اون ايالت ...
براے بچہاے ڪہ حتے جاے خواب نداشت پيشنهاد وسوسہ ڪنندهاے بود ...
- اما اگہ توے دادگاه شهادت بدم ... زنده نمےمونم ڪہ هيچ ڪدوم از اينها رو ببينم ...
محڪم تر از قبل ... با لحن آرامے ادامہ دادم ...
- نياز نيست لالا ... ازت نمےخوام توے دادگاه ماجراے ڪريس رو تعريف ڪنے ... تنها چيزے ڪہ ازت مےخوام اينہ ڪہ بگے اون روز صبح ... با ڪريس قرار داشتے ... و از دور شاهد قتل بودے ... و چيزهايے رو ڪہ توے صحنہ قتل ديدے رو بنويسے ... اما لازم نيست چيزے از فروش مواد بگے ... تو فقط شاهد قتل بودے و چيز ديگہاے نمےدونے ...
اون آدم ... هر ڪے ڪہ باشہ ... اگہ مهره بزرگ و ارزشمندے بود ... خودش مستقيم دست بہ قتل نمےزد ... مهره هاے بزرگ هميشہ یڪے رو دارن ڪہ واسشون اين ڪارها رو بڪنہ ...
اصل ڪارے ها اگہ ببینن پاے خودشون گير نيست دست بہ ڪارے نمےزنن ... چون اگہ بہ ڪارے دست بزنن و سعے ڪنن بهت آسیب بزنن یا تو رو بڪشن ... خوب مےدونن اين ڪار باعث ميشہ دوباره پاے پليس وسط بياد ... اون وقت ديگہ یہ ماجراے ڪوچيڪ نيست ... و اونها هم ڪشیده میشن وسط ماجرا ... پس هرگز این ڪار رو نمےڪنن ...
ريسڪ سر بہ نيست ڪردن شاهد فقط براے مهره مهم يا اعضاے خانواده شونہ ... مهره هاے ڪوچيڪ خیلے راحت جايگزين ميشن ...
تنها چيزے ڪہ من ازت مےخوام اينہ ... با شهادتت ... اين فرصت رو در اختيار من و همڪارهام بزارے ... ڪہ نزاريم قسر در برن ... فقط اسم اون آدم رو بگو ... ڪہ ما بدونيم ڪار رو بايد از ڪجا شروع ڪنيم ... و همون طور ڪہ ڪريس مےخواست بہ جاے اون بچہها ... بريم سراغ مهره هاے اصلے ...
خواهش مےڪنم ... بزار ڪارے رو ڪہ ڪريس بہ قيمت جانش شروع ڪرد ... ما تمومش ڪنیم ...
* خانواده هایے ڪہ در ازاے مستمرے از ڪودڪان بےسرپرست نگهدارے مےڪنند .
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
12(1).mp3
13.59M
فایل صوتی (2⃣1⃣)
💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان میکند و قلبهای زنگار گرفته را جلا میدهد . . .
#به_امید_دیدار
#داستان_تشرف
✅💐 این اثر ارزشمند، متعلق به کانال فرهنگی @Elteja میباشد.
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فدای_مولایم_امام_هادی_ع
هادی شدی که بر همگان سر شویم ما
هادی شدی که از همه برتر شویم ما
هادی شدی که جلد غم سامرا شویم
هادی شدی شما که کبوتر شویم ما
گمراه شد هر آنکه از این طایفه جداست
هادی شدی که پیرو حیدر شویم ما
#شهادت_امام_هادی_ع_تسلیت
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان_عج
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#سكوتآفتاب🪴
#قسمتهفتم🪴
🌿﷽🌿
مرادى از جا برمى خيزد و قدرى جلو مى آيد و چنين مى گويد:
سلام بر شما! اى امام عادل!
سلام بر شما كه همچون مهتاب در دل تاريكى ها مى درخشيد و خدا شما را بر همه بندگانش برترى داده است! شما همسر زهراى اطهر هستيد و هيچ كس همچون شما نيست.
من شهادت مى دهم كه شما "امير مؤمنان" هستيد و بعد از پيامبر فقط شما جانشين او بوديد. به راستى كه همه علم و دانش پيامبر نزد شماست. خدا لعنت كند كسانى را كه حقِّ شما را غصب كردند.
شكر خدا كه امروز شما رهبر مسلمانان هستيد و مهربانى شما بر سر همه ما سايه افكنده است. ما با ديدار شما به سعادت بزرگى نائل شديم.
ما همه گوش به فرمان شما هستيم. از شما به يك اشاره، از ما به سر دويدن!
ما شجاعت را از پدران خود به ارث برده ايم و هرگز از دشمن هراسى نداريم.
* * *
سخن مرادى تمام مى شود. سكوت بر فضاى مسجد سايه مى افكند. اكنون على(ع) نگاهى به مرادى مى كند، از او سؤال مى كند:
ــ نام تو چيست؟ اى جوان!
ــ من مرادى هستم. من شما را دوست دارم و آمده ام تا جانم را فداى شما نمايم.
امام لحظه اى به او خيره مى شود، دست بر روى دست مى زند و مى گويد: "إنّا لله و إنّا إليه راجِعُون".
به راستى چه شد؟ چرا امام اين آيه را بر زبان جارى كرد؟ چه شده است؟
نمى دانم. قدرى فكر مى كنم. فهميدم. حتماً شنيدى كه مرادى در سخن خود يادى از حضرت زهرا(ع) كرد. شايد على(ع) به ياد مظلوميّت همسر شهيدش افتاده است و براى همين اين آيه را مى خواند. البتّه اين يك احتمال است. چه كسى از راز دلِ على(ع)خبر دارد؟
■■■□□□■■■
#سكوتآفتاب🪴
#امامشناسی🪴
#پانزدهمینمسابقه🪴
#ویژهعیدمیلادامیرالمومنینع
#نشرحداکثری🪴
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🔳انتقال پیکر پاک و مطهر شهیدان والامقام "مومنی" و "امیدوار" به زادگاهشان
🔻 با حضور مسئولان نظامی و انتظامی پیکر پاک و مطهر شهیدان والامقام "مختار مومنی" و "ابوذر امیدوار" از فرودگاه زاهدان انجام شد
🔻 گفتنی است شهیدان "مومنی و امیدوار" ساعت ۲ بامداد سه شنبه چهارم بهمن ماه در شهرستان بمپور حین گشت زنی و تامین امنیت مردم در ورودی شهر مورد حمله ناجوانمردانه اشرار کوردل قرار گرفتند
#شهدای_فراجا
#شهدای_امنیت
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#شهیدانه
💠خاطرهای از شهید حسن باقری
🦋ریز به ریز اطلاعات و گزارشها را روی نقشه مینوشت. اتاقش که میرفتی، انگار تمام جبهه را دیده باشی. چند روزی بود که دو طرف به هوای عراقی بودن سمت هم میزدند. بین دو جبهه نیرویی نبود. باید الحاق میشد و نیروها با هم دست میدادند.
🦋 حسن آمد و از روی نقشه نشان داد. خرمشهر داشت سقوط میکرد. جلسهی فرماندهها با بنی صدر بود. بچههای سپاه باید گزارش میدادند. دلم هرّی ریخت وقتی دیدم یک جوان کم سن و سال، با موهای تکو توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین اش بلندتر از دستش بود کاغذهای لوله شده را باز کرد و شروع کرد به صحبت.
🦋 یکی از فرماندهای ارتش میگفت «هرکی ندونه، فکر میکنه از نیروهای دشمنه.» حتی بنی صدر هم گفت «آفرین!» گزارشش جای حرف نداشت. نفس راحتی کشیدم. دیدم از بچههای گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک میکشد و از وضع خط و بچهها سراغ میگیرد. آخر سر کفری شدم با تندی گفتم «اصلا تو کی هستی ان قدر سین جیم میکنی؟» خیلی آرام جواب داد «نوکر شما بسیجی ها.»
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
مولای من، یا صاحب الزمان
در حوالیِ نام نازنینت روزم متبرک می شود
و لحظه هایم جان می گیرد
من در پناهِ نگاه پدرانه ات
امیدوار و سرزنده ام....
شکر خدا که شما را دارم.🙏
#صلی_علیک_یاصاحب_الزمان🤚
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج3_صلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتپنجاهودوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
نظامے سابق
سڪوت آزار دهندهاے توے اتاق بود ... اگر قبول نمےڪرد و اسم اون مرد رو نمےبرد ... همہ چيز تموم بود ... همہ چيز...
- مطمئنيد پاے من وسط نمياد؟ ...
- شڪ نڪن ... هيچ جايے از پرونده ... اجازه نميدم هيچ ڪدوم بفهمن تو چيزے مےدونستے ... فقط اين فرصت رو بہ ما بده ...
نگاهش رو از من گرفت ... چند قطره اشڪ بےاختيار از چشمش اومد پايين ... مصمم بود ... هر چند ترسيده بود ...
- الڪس بولتر ... معاون دبيرستان ... اون بود ڪہ ڪريس رو با چاقو زد ...
رابرت فلار ... ملانے استون ... جیسون بلڪ ... اينها مواد رو از اون مےگيرن و توے دبيرستان و چند بلوڪ اطراف پخش مےڪنن ... براے بچہهاے زير سن قانونے ... ڪارت شناسايے جعلے و الڪل هم جور مےڪنن ...
الڪس بولتر ... معاون دبيرستان ... چطور نفهميده بودم؟ ...
6 فوت قد ... جثہاے درشت تر از مقتول ... راست دست ... سرباز سابق ارتش ...
ڪے بهتر از يہ سرباز دوره ديده مےتونہ با چاقوے ضامن دار نظامے ڪار ڪنہ؟ ... و با آرامش و تسلط ڪامل روے موقعیت، مانع رو از بین ببره؟ ...
باورم نمےشد چطور بازيچہ دستش شده بودم ... اون روز تمام اين راه رو اومده بود ... تا با تظاهر بہ اینڪہ نگران بچہهاست ... ذهن من رو بفرستہ روے مدير دبيرستان ... ڪسے ڪہ جلوے فروش مواد رو گرفتہ بود ... و بعد از سوال من هم ... تصميم گرفت ساندرز رو از سر راهش برداره ... چون نفوذ اون روے بچہها ... مانع بزرگے سر راهش بود ...
برگہها رو گذاشتم جلوے لالا ... و از اتاق بازجويے ڪہ خارج شدم ... سروان، تمام هماهنگےهاے لازم حفاظتے از لالا رو انجام داده بود ... و حالا فقط يڪ چيز باقي مےموند ... بايد با تمام قوا از اين فرصت استفاده مےڪرديم ...
تلفن اوبران ڪہ تموم شد اومد سمتم ...
- برنامہ بعديت چيہ؟ ... چطور مےخواے بدون اينڪہ لالا ڪل ماجرا رو تعريف ڪنہ... الڪس بولتر رو گير بندازے؟ ... تو هيچ مدرڪے جز شهادت يہ دختر بچہ معتاد ندارے ... نہ آلت قتالہ، نہ اثر انگشت يا چيزے ڪہ اون رو بہ صحنہ قتل مربوط ڪنہ... چطورے مےخواے ثابت ڪنے بولتر براے ڪشتن ڪريس تادئو انگيزه داشتہ؟ ... فڪر مےڪنے آدمے بہ تجربہ و زيرڪیہ اون ڪہ هيچ ردے از خودش نگذاشتہ ... حاضره اعتراف ڪنہ؟ ...
گوشے تلفن رو از ميز برداشتم و شروع بہ شماره گيرے ڪردم ...
- نہ لويد ... مطمئنم خودش اعتراف نمےڪنہ ... منم چنين انتظارے رو ندارم ...
ڪوين گوشے رو برداشت ...
- پرونده دبيرستانيہ چند ماه پيش رو يادتہ؟ ... اگہ شرایطے ڪہ میگم رو قبول ڪنید ... مےتونم بهتون بگم از ڪجا مےتونيد شروع ڪنيد ... سرنخ گم شده تون دست منہ ...
توے زمان ڪوتاهے ... ڪوین با چند نفر دیگہ از دايره مواد خودشون رو رسوندن ... و بعد از حرف ها و بحث هاے زياد ... پرونده قتل ڪريس وارد مراحل جديدے شد ...
«اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفرج»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
12(1).mp3
13.59M
فایل صوتی (2⃣1⃣)
💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان میکند و قلبهای زنگار گرفته را جلا میدهد . . .
#به_امید_دیدار
#داستان_تشرف
✅💐 این اثر ارزشمند، متعلق به کانال فرهنگی @Elteja میباشد.
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#سكوتآفتاب🪴
#قسمتهفتم🪴
🌿﷽🌿
اكنون موقع آن است كه اين ده نفر به نمايندگى از مردم يمن با على(ع) بيعت كنند. اوّل ريش سفيدها برمى خيزند و با امام خود تجديد پيمان مى كنند.
آخرين نفر، مرادى است كه با امام بيعت مى كند، او دست در دست امام مى نهد و در حالى كه اشك شوق در چشم او نشسته است با امام بيعت مى كند. او به ياد همه دوستان جوان خود مى افتد كه به او سخن ها گفته بودند.
اكنون مرادى مى رود تا سرجايش بنشيند، امام او را صدا مى زند تا بار ديگر بيعت كند. مرادى براى بار دوّم بيعت مى كند. باز امام از او مى خواهد تا براى بار سوّم بيعت كند و به بيعت و پيمانِ خود وفادار بماند.
مرادى براى بار سوّم با امام بيعت مى كند. فكرى به ذهن مرادى مى رسد، چرا امام فقط از من خواست تا سه بار بيعت كنم؟ مگر امام به وفادارى من شك دارد؟ من كه از همه اين مردم، بيشتر به امام خود عشق مىورزم. قلب من آكنده از عشق به امامِ خوبى هاست.
■■■□□□■■■
#سكوتآفتاب🪴
#امامشناسی🪴
#پانزدهمینمسابقه🪴
#ویژهعیدمیلادامیرالمومنینع
#نشرحداکثری🪴
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#شهیدانه
🌟قوطی خالی کمپوت
🍃وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.»
🍃ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.
📚نقل از شهید حسین خرازی
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂
#شهیدانه
🔆خاطرهای از شهید حسنعلی احمدپور
🥀روزهای اول ماه مبارک رمضان بود، من هم از جمع گردان همیشه پیروز مسلمابنعقیل از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودم، تازه چند صباحی بود شلمچه، خط تحویل گرفته بودیم، بچههای بابل، گرگان و بهشهر زیاد بودیم، فرمانده گردان حاج تقی ایزد بود، همیشه تو سنگر از شجاعتهای حاج تقی و سردار شهید سیدعلی دوامی میگفتیم و افتخار میکردیم، دنیا، دنیای دیگری بود. سیدعلی از گشت آمده بود، وقت رفتن به یکی از بچهها سپرده بود که موقع برگشت هوایش را داشته باشد، خیلی راحت برخورد میکرد، اما در شلمچه حتی اگر برای چند ثانیه سرت را از خاکریز بالا میگرفتی خطرناک بود، وقتی برگشت تو سنگر نگهبانی با چند تا از دوستان و رزمندهها گرم صحبت شد تا اذان شود و نماز اول وقت رو بخواند، روی گونیهای سنگر نشسته بود که یکی از بچهها گفت:
🥀«سید! ببخشید خطرناک است». اما سید گفت: «شما سرتان را بیارید پایین، من الان چیزیم نمیشود». همه تعجب کردند، سید گفت:
🥀 «من ۲۱ رمضان به دنیا آمدم و ۲۱ رمضان هم شهید میشوم. راست میگفت، ۲۱ رمضان بر اثر جراحات خمپاره ۶۰ به شهادت رسید. تو سنگر بودیم، شهید مصطفی کلاهدوز سراسیمه آمد، بچهها دعا کنید، سیدعلی مجروح شده، واقعاً چه سِرّی را سیدعلی میدانست؟
🥀 سیدعلی مگر چه کسی بود؟ به چه درجهای رسید که حتی تاریخ شهادتش را میدانست، اما قبل شهادت به خودش نگفت حالا زوده! باشه کمی پیرتر بشوم و ماند و جاودان شد،
🥀ای کاش کمی بیشتر حواسمان بود. یادباد خاطرات همه شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گردان مسلم که تا آخرین روزهای جنگ حماسهها آفریدند و جزیره مجنون را برای همیشه باخونشان رنگین کردند.
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat