eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
حتماً مى دانى كه هر كس بخواهد به مكّه برود، بايد اعمال "عُمره" را به جا آورد. آرى، شرط زيارت خانه خدا اين است كه لباس هاى دنيوى را از تن بيرون آورى و لباس سفيد احرام بر تن كنى تا بتوانى به سوى خدا بروى. اين كار در بين راه مكّه و مدينه، در مسجد شجره انجام مى شود. كاروان شهادت در مسجد شجره توقّف كوتاهى مى كند و همه كاروانيان، لباس احرام بر تن مى كنند و "لَبَّيك اللهمّ لَبَّيك" مى گويند. عجب حال و هوايى است. از هر طرف صداى "لَبَيّك" به گوش مى رسد: "به سوى تو مى آيم اى خداى مهربان!". نگاه كن، همه جوانان دور امام حسين(ع) حلقه زده اند، من و تو اگر بخواهيم همراه اين كاروان برويم بايد لباس احرام بر تن كنيم و لبيك بگوييم. خواننده خوبم! فرصت زيادى ندارى، زود آماده شو، چرا كه اين كاروان به زودى حركت مى كند. نماز جماعت صبح برپا مى شود. همه نماز مى خوانند و بعد از آن آماده حركت مى شوند. بانويى از مسجد بيرون مى آيد. عبّاس، على اكبر و بقيّه جوانان، دور او حلقه مى زنند و با احترام او را به سوى كجاوه مى برند. او زينب(س) است، دختر على و فاطمه(ع). كاروان وارد جادّه اصلى مدينهـ مكّه مى شود و به سوى شهر خدا مى رود. بعضى از ياران امام، به حضرت پيشنهاد مى دهند كه از راه فرعى به سوى مكّه برويم تا اگر نيروهاى امير مدينه به دنبال ما بيايند نتوانند ما را پيدا كنند، ولى امام در همان راه اصلى به سفر خود ادامه مى دهد. از طرف ديگر امير مدينه خبردار مى شود كه امام حسين(ع) از مدينه خارج شده است. او خدا را شكر مى كند كه او را از فتنه بزرگى نجات داده است. او ديگر سربازانش را براى برگرداندن امام نمى فرستد. جاسوسان به يزيد خبر مى دهند كه امير مدينه در كشتن حسين كوتاهى نموده و در واقع با سياست مسالمت آميز خود، زمينه خروج او را از مدينه فراهم نموده است. وقتى اين خبر به يزيد مى رسد بى درنگ دستور بر كنارى امير مدينه را صادر مى كند، ولى كار از كار گذشته است و اكنون ديگر كشتن امام حسين(ع) كار ساده اى نيست. امام در نزديكى هاى مكّه است. اين شهر نزد همه مسلمانان احترام دارد و ديگر نمى توان به اين سادگى، نقشه قتل امام را اجرا نمود. مكّه شهر امن خداست و تا به حال كسى جرأت نكرده است به حريم اين شهر جسارت كند، امّا آيا او در اين شهر در آرامش خواهد بود؟ <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹💖🦋 خواهر شهید حسینی نژاد هرمز اباد رفسنجان که تو کما رفته بود چیزهایی که دیده تعریف میکنه از اون دنیا واین که شهدا چطوری برای کسانی که بهشون خدمت می کنند رو به یاد دارن و به اونها کمک می کنند ارسالی یکی از اعضای محترم کانال @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
•°🌱 🖤 به رسم با ادبان احتـرام اضافه کنیم برای عرض ارادت قیام اضافه کنیم به سمت حضرت ارباب خم شویم همه به ذکر روز و شب کمی هم سلام اضافه کنیم @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
با هم همه اين شهر را جستجو مى كنيم، هر طور كه شده بايد او را پيدا كنيم... ساعتى مى گذرد، يكى به ما مى گويد، گمشده شما در كوچه بعدى است، ما به سوى گمشده خود مى رويم. وارد مغازه اش مى شويم، سلام مى كنيم، به روى صندلى مى نشينيم. نگاه كن! او هم لباس سياه به تن كرده است. حتما عزاردار است! ــ سلام! برادر! خسته نباشى. ــ ممنونم. خوش آمديد. ــ مى بينم لباس سياه به تن كرده ايد؟ ــ ديروز همسر من از دنيا رفت. ــ خدا او را رحمت كند. گويا درست آمده ايم، اينجا مغازه آهنگرى است كه ديروز همسرش از دنيا رفته است. حتما ديشب شب اول قبر همسرش بوده است. اما خوب است سؤال كنم. ــ ببخشيد، تشييع جنازه همسرتان كى است؟ ــ ما ديروز عصر، او را به خاك سپرديم. ــ مى توانم يك سؤال در مورد همسرتان از شما بنمايم. ــ چه سؤالى؟ ــ آيا همسر شما مسجد يا حسينيّه اى ساخته است؟ ــ چه حرف ها مى زنى! ما به زحمت مى توانستيم خرج زندگى خود را تأمين كنيم. ــ ببينم، آيا همسر شما به كربلا رفته بود. ــ او آرزو داشت به كربلا برود، اما او به آرزوى خود نرسيد. من نتوانستم براى او اين كار را بنمايم. خود امام حسين مى داند كه من به زحمت خرج زندگى را از اين كار درمى آوردم. من نتوانستم اين آزروى همسرم را برآروده كنم. ــ برادر! بگو بدانم آيا همسر شما، مجلس عزا براى امام حسين مى گرفت؟ ــ نه، گفتم ما آن قدر پول نداشتيم كه اين كارها را بتوانيم انجام بدهيم. نگاهت به كوره آتش مغازه دوخته شده است، آتش چگونه زبانه مى كشد، به ياد خواب رفيق خود هستى. به راستى اين زن چه كرده است كه امام حسين(ع)، در يك شب، سه بار به ديدن او رفته است؟ او كه نه به كربلا رفته است، نه مسجد و حسينه اى ساخته است، مجلس عزا هم براى امام حسين(ع) نداشته است. به راستى او چه كرده است. فكرى به ذهن تو مى رسد، خوب است خواب خود را براى آهنگر تعريف كنى، شايد خود او بتواند به تو كمك كند. رو به آهنگر مى كنى و ماجرا را تعريف مى كنى، آهنگر اشك مى ريزد و مى گويد: قربان لطف و كرم تو يا حسين! بعد براى تو يك جمله بيشتر نمى گويد: "همسر من، هر روز زيارت عاشورا مى خواند". 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🤍🕊•° بعضیا❗️ بند ِ بازکردن.!👩🏻 ࢪفتن‌جلو‌دوࢪبین.📸! واسه‌لایڪ👍🏻‌!•} اما...🍂 بعضیاهم✌️🏻! بند‌پوتینشونو‌بستن🌱! .💣! واسه‌خاڪ...🥀!•] ...ـد🕊🥀 @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
🍀 ﷽ 🍀 🍁 ..... نمیتوانستم آرامش کنم . بیقراریش بیش از حد بود . بازوهایش را از زیر پنجه هایم بیرون کشید و عقب رفت . کالفه بود و بی نگاه به من گفت: _برگرد خونه ارغوان ... تو اینجا باشی حالم بدتر میشه . این حرفش دروغ محض بود . من آرامشش بودم . اینرا ناخواسته میشد با کمترین توجه از رفتارهایش فهمید. _میمونم رادوین ... سرش را به جلو کشید و محکم سرم فریاد زد : _بهت میگم برو ... میخوام تنها باشم تا آروم بشم ...نباید می اومدی . _رادوین !...من همین چند دقیقه قبل با بوسه هام آرومت کردم . پوزخندی بهم زد و پشتش را به من کرد : _میخوام تنها باشم ...برو ... دست خودم نیست.. کالفه ام و میترسم توی این کالفگی دستم روت بلند بشه . به قامت مردانه ای که پشتش به من بود ، نگاه کردم . من تاب نداشتم بروم تا او با افکارش درگیر شود و مدام دلشوره ی حالش را داشته باشم. میدانستم باید ، زمان دهم ، تا با حقیقت تلخ زندگیش ، کنار بیاید و میدانستم بعد از اینهمه سال ، بهتر از هر وقت دیگری میتواند خودش را کنترل کند تا خشمش باعث رفتاری غیر معقول نشود ، ولی وقتی خودش نبودم را میخواست ، چه باید میکردم. _باشه ... اگه میگی برم میرم ... ولی فکر نکن میرم خونه ی مامانم ... فکر نکن میرم خونه و واسه خودم چایی میریزم و میشینم جلوی تلویزیونو تخمه میشکنم تا تو بیای ... رادوین ، من لب به هیچی نمیزنم تا تو برگردی ... اینو یادت باشه ... اومدی دیدی بوی تعفن از خونه میاد ، بدون من از گرسنگی مُردم . شوخی تلخی بود . شاید هم بی جا . چرخید و نیمرخش را برایم به نمایش گذاشت . غم نگاهش میگفت اصلا از شوخی ام خوشش نیامده . _من ... هر بالائی که خواستم سرت آوردم ... تو قاتل پدرم نبودی ولی من چرا ... اونوقت بخاطر من ! ... میخوای اعتصاب غذا کنی ؟! یعنی هنوز جواب این سوالش ، بعد از شش سال زندگی مشترک پیدا نبود ؟ _مرگ پدرم دست تو نبود ... در حین عمل فوت کرد... ناراحتی قلبی داشت . و انگار همان جمله ی ساده ، طوفان به پا کرد: _لعنتی ...چطور میگی تقصیر من نبوده ؟! ... من با قفل فرمون توی کمرش زدم ... من ... من آرزوی مرگ پدرمو داشتم و مادرم قاتل بود و کنایه هاشو تو شنیدی... قصاصشو تو کشیدی... کتکاشو تو خوردی ... من یه وحشی بیشتر نبودم... حالا واسه من ، اعتصاب غذا میکنی ؟! 🦋 🦋🦋 🦋🦋🦋🌟 @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
کربلایی شدنم دست شماست آقاجانم💔💔💔 شبتون حسینی 🌟✨🌙🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینستا دارید پیج ما رو دنبال کنید لطفا 👇👇👇 hedyeh110
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زيباست صبح، وقتی روی لب‌هايمان ذكر مهربانی به شكوفه می‌نشيند ❤️و با عشق، روزمان آغاز میشود 🏳خدايا... روز‌‌مان را سرشار از آرامش عشق و محبت کن🌸 سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🌹💖🦋🏴🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷
﷽❣ ❣﷽ ✨باغ ما پر گل و زیباست ولی غم دارد ✨همه گویند که این باغ گلی کم دارد ✨بوستانی که در آن نرگس زهرایی نیست ✨چو خزانی است که گویی غم عالم دارد 💔 @shohada_vamahdawiat