eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 🌹شهـــید سلیمانی: سرباز این نظام قطعه‌ای از بهشت است، باید رو پلک چشممون حفظش کنیم‌. باید جان بدیم براش.. فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه @shohada_vamahdawiat                  
💖 جهان محیط وسیع عنایت است امروز  وجود، مرکز نور هدایت است امروز  عطا و جود و کرم بی نهایت است امروز  دهید مژده که عید ولایت است امروز  خجسته باد به مستضعفین زعامتشان  که ثبت شد به کتاب خدا امامتشان  الا که قائم امر قیام شد مهدی  زمامدار به کل نظام شد مهدی  به خلق، رهبر والا مقام شد مهدی  امام بود و دوباره امام شد مهدی  کرامت و شرف و نصر ما مبارک باد  امامت ولیعصر ما مبارک باد  محیط سفرۀ گستردۀ کرامت اوست  پناه عالم هستی به ظلّ قامت اوست  امامت همه مستضعفین امامت اوست "سلامت همه آفاق در سلامت اوست"  کرامتی که ز کف رفته باز، باز آرد  لوای حمد علی را به اهتزاز آرد  سلام گرم همه اولیا به جان و تن اش  که اوست شمع و دل انبیاست انجمن اش  شفای روح هزاران مسیح در سخنداش  شکوه احمدی و ذوالفقار بوالحسن اش  صلای عدل الهی به تازیانۀ اوست  لوای دولت مستضعفین به شانۀ اوست  نُه ربیع نخستین، نکوترین عید است  غدیر دوم پویندگان توحید است  بزرگ عید امامت بدون تردید است  ندای نصر من الله مهر تایید است  ترانۀ جرس از کاروان نور آید  ز جبرئیل امین مژدۀ ظهور آید 🔸شاعر: استاد @shohada_vamahdawiat                  
آنها چفیه‌ داشتند… تو چادر داری...! آنان‌ چفیه‌ می‌بستند تا بسیجی‌ وار بجنگند.. تو چادر می‌پوشی‌ تا زهرایی‌ زندگی‌ کنی.. آنان‌ چفیه‌ را خیس‌ می‌کردن‌ تا نفس‌هایشان آلوده‌ی‌ شیمیایی‌ نشود.. تو چادر می‌پوشی‌ تا از نفس‌های‌ آلوده‌ دور باشی.. آنان‌ موقع‌ نمازشب‌ با چفیه‌ صورت‌ خود را می‌پوشاندن‌ تا شناسایی‌ نشوند.. تو چادر می‌پوشی‌ تا از نگاه‌های‌ حرام‌ پوشیده‌ باشی آنان‌ با چفیه‌ زخم‌هایشان‌ را می‌بستند.. تو وقتی‌ چادری‌ می‌بینی‌ یاد زخم‌ پهلوی‌ مادر می‌افتی.. آنان‌ سرخی‌ خونشان‌ را به‌ سیاهی‌ چادرت‌ امانت داده‌اند.. تو چادر سیاهت‌ را محکم‌ می‌پوشی‌ تا امانتدار خوبی‌ باشی.. 🙂 @shohada_vamahdawiat                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕سلام بر که پیر و جوان ظهورش هستند صبح امید که بد معتکف پرده غیب گو برون آی که کار شب تار آخر شد ☑️ نهم ربیع، آغاز آخرین منجی عالم مبارک‌باد🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                  
﷽ عصر یکی از روزها بود. ابراهیم از سر کار به خانه می آمد. وقتی واردکوچه شــد برای یک لحظه نگاهش به پسر همســایه افتاد. با دختری جوان مشغول !صحبت بود. پسر، تا ابراهیم را دید بافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت .می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شــد. این بار تا می خواســت از دختر .خداحافظی کند، متوجه شــد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آن هاست .دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل آن پسر قرار گرفت ابراهیم شــروع کرد به سام و علیک کردن و دست دادن. پسر ترسیده بود اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت. قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت: ببین، تو کوچه و محله ما این چیزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل می شناسم، تو …اگه واقعاً این دختر رو می خوای من با پدرت صحبت می کنم که جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چیزی نگو، من … اشتباه کردم، غلط کردم، ببخشید و ابراهیم گفت: نه! منظورم رو نفهمیدی، ببین، پدرت خونه بزرگی داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستی، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می کنم. انشاءالله بتونی با این دختر ازدواج کنی، دیگه چی می خوای؟ جوان که ســرش را پائین انداخته بود خیلی خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی می شه ابراهیــم جــواب داد: پدرت با من، حاجی رو من می شناســم، آدم منطقی وخوبیــه. جوان هم گفــت: نمی دونم چی بگم ، هر چی شــما بگی. بعد هم .خداحافظی کرد و رفت .شــب بعد از نماز، ابراهیم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد اول از ازدواج گفت و اینکه اگر کسی شرایط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبی پیدا کند، باید ازدواج کند. در غیر اینصورت اگر به حرام بیفتد باید .پیش خدا جوابگو باشد .و حالا این بزرگترها هســتند که باید جوان ها را در این زمینه کمک کنند حاجی حرف های ابراهیم را تأیید کرد. اما وقتی حرف از پســرش زده شــد !اخم هایش رفت تو هم ابراهیم پرســید: حاجی اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نیفته، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده؟ !حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه فردای آن روز مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر …دختر و بعد .یک ماه از آن قضیه گذشــت، ابراهیم وقتی از بازار برمی گشــت شب بود .آخرکوچه چراغانی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست رضایت، بخاطر اینکه یک دوســتی شــیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کــرده. ایــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و این زوج زندگیشــان را مدیون .برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دانند 🌹❤️🌷🌹❤️🌷 @shohada_vamahdawiat                  
nf00721832-1-1.mp3
2.77M
"صوت الشهدا ۷ در محضر شهدا🕊 توکل به خدا 🎙شهید ابراهیم همت @shohada_vamahdawiat                
کمی هم درد دل با آقام👇👇👇 از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده           روزم به شام غربت و غـم تیره تر شده آزرده گشت خـاطرت از کـرده های من           آقـا بـبـخـش نـوکـرتــان دَردِ سَــر شـده تنهـا خودت برای ظـهـورت دعـا کـنی           وقـتـی دعــای مـن ز گـنـه بی اثـر شده از شـام هجـر یـار بسی تــوشه می برد           آنکس که اهل ذکر و دعای سحـر شده بودم مریـض و روضۀ تو شـد دوای من           حـالم به لـطـفـتان چـقـدر خوب تـر شده رفـت از نــظـر مـحـرّم و آقـا نـیامـدی           حــالا بــیـا کـه آخـرِ مــاه صـفـر شـده بعد از دو ماه گریه به غـم های کـربـلا           حـالا زمـان نـدبـه بـه داغـی دِگـر شده یَثـرب برای فـاطمه نـقـشه کشیده است           یَثـرب چقـدر بعـدِ نبی خـیـره سـر شده باید که بعد از این به غم مادرت گریست           فـصـل شـروع مـاتـم خـیـرُالبـشـر شده از شعـله های پشتِ در خـانۀ عـلی است           گر آتـشی به کرب و بلا شعـله ور شده آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند           لـطـمه دگر به چـهـرۀ دخـتـر نمی زدند 🦋🌹🔷 @shohada_vamahdawiat                  
💐معرفت مهدوی💐 ◀️اگر شأن امام شأن «پدری» است که هست و ما خود را از فرزندان او می دانیم، طبیعی است همان گونه که با پدر جسمانی خویش با ادب و احترام به گفت و گو می نشینیم می توانیم با امام نیز که پدر معنوی ماست دائما سخن بگوییم و نجوا کنیم و چه بسا حرفهایی را که با نزدیک ترین کسان خویش قابل طرح ندانیم به راحتی با آن رازدار مهربان در میان نهیم. ◀️هر کس می تواند این گفت و گو و نجوا را به زبان و بیان خویش انجام دهد و در هر مشکلی به ولی خدا متوسل شود و با زنده نگه داشتن یاد و احساس حضور دائم او در قلب و جانش، به وظیفه ی ارتباط و تمسک با امام عصر أرواحنافداه جامه ی عمل بپوشاند. ◀️بیاییم هر یک از ما که تا کنون غافل بوده ایم، از هم اینک آغاز کنیم. نخستین گام هم طلب عفو از گذشته های آکنده از بی مهری نسبت به امام است. عرض کنیم که:اگر در طول عمر خویش، موجبات آزار و رنجش خاطرتان را فراهم کرده ایم، اگر هر کداممان به نوعی بد کرده ایم، باز هم همچون فرزندان خطا کار، شما پدر مهربان خود را دوست داریم و آرزویمان کسب رضایت و جلب عنایت شماست. ◀️ای از پدر مهربان تر! با این همه بدی و کژراهه رفتن، ما را در این دوران محرومیت، از نگاه محبت آمیزتان محروم مدارید و دست ما را در این زمانه ی طوفانی رها نکنید که همین نگاه و توجه شما در برابر نیرنگ و فریب شیاطین، مطمئن ترین سپر حفاظتی ماست. ◀️آقای بزرگوار! نگاه مهربان و کریمانه و زیر و رو کننده ی شماست که شرم و حیا را در ما زنده نگاه خواهد داشت و نخواهد گذاشت آنگونه عمل کنیم که هنگام تشرف به محضر شما با حضور در هنگامه ی هول انگیز قیامت، سرافکنده و روسیاه باشیم. ◀️ای همه ی محبت و عاطفه! برای ما توفیق انجام اعمالی را از خدا مسألت فرما که نتیجه اش رضایت خدای تعالی و خشنودی شما اهل بیت باشد که خرسندی شما نیز خرسندی خداست. ◀️دعایمان کنید تا زینت شما باشیم و نه مایه ی شرمساریتان. از خدا بخواهید توفیق درک عمق غربت و مظلومیت شما را به ما عطا فرماید، لحظه به لحظه بر محبت و مودت و معرفت ما نسبت به شما افزاید و روز به روز بغض و کینه و نفرت و انزجار ما را از دشمنانتان مضاعف سازد. ◀️از خدا بخواهید حتی برای لحظه ای ما را از یاد شما و دعا برای تعجیل فرج و رفع هم و غم و اندوه شما غافل نسازد و میان ما و ظهور خجسته ی شما با مرگ ما فاصله نیندازد. ◀️مولای من! معرفت شما اعطایی است؛ نوری است که خداوند در قلب هر کس که بخواهد می افکند؛ همه اش به کتاب و دفتر و خواندن و نوشتن نیست. از اقیانوس بی کران معرفت خویش جرعه جرعه در کام ما بریزید و توفیق استقامت و پایداری در صراط مستقیم محبت و معرفتتان را از ما باز مستانید. ◀️اگر امام عصر «هم تای قرآن» و «دلالت کننده به راه هدایت» است، باید صراط مستقیم و طریق هدایت را از آن ولی خدا جست و جو کرد تا با تمسک به آستانش، دین و دنیای ما از دست نرود و از آزمایش های الهی سربلند بیرون آییم. ◀️امروزه خطرات مهلکی در کمین آیین و عقیده ی ماست. اول زرق و برق و مظاهر فریبنده ی دنیا، نفس اماره و بالاخره ابليس وسوسه گر که به عزت خداوند سوگند یاد کرده است انسانها را به گمراهی و ضلالت بکشاند. ◀️از دیگر سو در آخرالزمان به سر می بریم. روایات از فتنه ها و ابتلائات پیچیده ای که دین نگه داری را در این دوران بسیار مشکل می سازد سخن گفته اند. پای بر جای بودن در باورها و ثابت ماندن در اعتقاد به امام غایب، هم چون نگه داشتن آتش در کف دست، ایمان عمیق و صبر و استقامتی عجیب می خواهد. ◀️خطر دیگر رواج بی بند و باری فکری، آشفته بازار نظرات شبه دینی و شبه فلسفی و میدان داری کاسبان و دکان داران حرفه ای است که سراب را به جای آب، ضلالت را به جای هدایت و کفر و شرک و نفاق را به جای ایمان خالص عرضه می کنند و تعبیر «راهزنان دین و عقیده» که در روایات به آن اشاره شده است دقیقا زیبنده ی آنهاست و بس واضح است که دنباله روی از این جریانات جز سرگردانی و حیرت و غرق شدن درامواج انحراف، عاقبتی ندارد. برای نجات و خلاصی از این کوره راهها و سربلندی در امتحانات آخر الزمان، اعتقاد و التزام به حقیقت رمز فلاح و رستگاری است. ◀️چاره ای نداریم که برای یافتن راه هدایت، از آن یگانه ی دوران اهتدا کنیم و سخن حضرت او و پدران بزرگوار و پاکش را با آرای صاحبان مکاتب فلسفی، صوفی مسلکان مدعی عرفان یا متکلم مآبان قابل مقایسه ندانیم و در تفسیر و فهم قرآن، سخن و کلام معصوم را که همتای قرآن است حجت قرار دهیم؛ زیرا در دوران سراسر حرمان غیبت که دسترسی مستقیم به امام برای همگان ممکن نیست. احادیث رسیده از پیشوایان دین- که هم سان کلام خداست- در دسترس ماست و آن بزرگواران نیز ما را به راویان حدیث ارجاع داده اند. 📚 ‌🦋🌹❤️
میگفت‌یه‌رفیق‌گیربیاریدڪه‌باهاش‌ خودسازی‌ڪنید؛ترڪ‌ِگناه‌ڪنید . . . درس‌بخونیدومباحثه‌ڪنید . . . سخت‌گیر‌میادولی‌اگه‌پیدا‌ڪردید‌ ولش‌نڪنید!تاشھادت! :)🖐🏻 @shohada_vamahdawiat                  
﷽ ابراهیم از دوران کودکی عشق و ارادت خاصی به امام خمینی)ره( داشت هر چه بزرگتر می شــد این عاقه نیز بیشتر می شد. تا اینکه در سال های قبل از .انقاب به اوج خود رسید در ســال ۱۳۵۶ بود. هنوز خبری از درگیری ها و مسائل انقاب نبود. صبح .جمعه از جلسه ای مذهبی در میدان ژاله )شهدا( به سمت خانه بر می گشتیم از میدان دور نشــده بودیم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. ابراهیم .شروع کرد برای ما از امام خمینی )ره(تعریف کردن »بعد هم با صدای بلند فریاد زد: »درود بر خمینی ما هم به دنبال او ادامه دادیم. چند نفر دیگر نیز با ما همراهی کردند. تا نزدیک چهارراه شمس شعار دادیم وحرکت کردیم. دقایقی بعد چندین ماشین پلیس .به سمت ما آمد. ابراهیم سریع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شدیم دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بیرون آمدیم. ابراهیم درگوشه میدان جلوی سینما ایستاد. بعد فریاد زد: درود بر خمینی و ما ادامه دادیم. جمعیت .که از جلسه خارج می شد همراه ما تکرار می کرد. صحنه جالبی ایجاد شده بود دقایقی بعد، قبل از اینکه مأمورها برسند ابراهیم جمعیت را متفرق کرد. بعد .با هم سوار تاکسی شدیم و به سمت میدان خراسان حرکت کردیم دو تا چهار راه جلوتر یکدفعه متوجه شــدم جلوی ماشــین ها را می گیرند و مســافران را تک تک بررسی می کنند. چندین ماشــین ساواک و حدود مأمور در اطراف خیابان ایســتاده بودند. چهره مأموری که داخل ماشین ها را !نگاه می کرد آشنا بود. او در میدان همراه مردم بود به ابراهیم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اینکه به تاکسی ما برسند در را باز کرد و سریع به سمت پیاده رو دوید. مأمور وسط خیابان یکدفعه سرش …را بالا گرفت. ابراهیم را دید و فریاد زد: خودشه خودشه، بگیرش مأمورهــا دنبال ابراهیم دویدنــد. ابراهیم رفت داخل کوچــه، آن ها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حســابی پرت شد کرایه را دادم. از ماشین …خارج شدم. به آن سوی خیابان رفتم و راهم رو ادامه دادم ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهیم خبری نداشتم. تا شب هم هیچ خبری از .ابراهیم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آن ها هم خبری نداشتند .خیلی نگران بودم. ســاعت حدود یازده شب بود. داخل حیاط نشسته بودم . یکدفعه صدائی از توی کوچه شنیدم دویــدم دم در، باتعجــب دیدم ابراهیــم با همان چهره و لبخند همیشــگی در ایســتاده. من هم پریدم تو بغلش. خیلی خوشحال بودم. نمی دانستم خوشحالی ام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوری؟ .نفس عمیقی کشید و گفت: خدا رو شکر، می بینی که سالم و سر حال در خدمتیم .گفتم: شام خوردی؟ گفت: نه، مهم نیست .ســریع رفتم توی خانه، سفره نان و مقداری از غذای شام را برایش آوردم رفتیم داخل میدان غیاثی) شهید سعیدی( بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قــوی همین جاها به درد می خوره. خدا کمک کــرد. با اینکه آن ها چند نفر .بودند اما از دستشون فرار کردم آن شب خیلی صحبت کردیم. از انقاب، از امام و… بعد هم قرار گذاشتیم .شب ها با هم برویم مسجد لرزاده پای صحبت حاج آقا چاووشی پشت ِ شــب بود کــه با ابراهیم و ســه نفراز رفقا رفتیم مســجد لــرزاده. حاج آقا خیلی نترس بود. حرف هائــی روی منبر می زد که خیلی ها جرأت گفتنش را نداشتند حدیث امام موســی کاظم که می فرماید: »مردی از قم مردم را به حق فرا می خواند. گروهی استوار چون پاره های آهن پیرامون او جمع می شوند .خیلی برای مردم عجیب بود. صحبت های انقلابی ایشان همینطور ادامه داشت ناگهان از ســمت درب مسجد سر و صدایی شــنیدم. برگشتم عقب، دیدم .نیروهای ساواک با چوب و چماق ریختند جلوی درب مسجد و همه را میزنند جمعیت برای خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسی را که رد می شد .با ضربات محکم باتوم می زدند. آن ها حتی به زن و بچه ها رحم نمی کردند ابراهیم خیلی عصبانی شــده بود. دوید به ســمت در، با چند نفر از مأمورها .درگیر شد. نامردها چند نفری ابراهیم را می زدند. توی این فاصله راه باز شد .خیلی از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند ابراهیم با شجاعت با آن ها درگیر شده بود. یکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شدیم. بعدها فهمیدیم که .درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندین نفر هم شهید و مجروح شدند ضرباتی که آن شب به کمر ابراهیم خورده بود، کمردرد شدیدی برای او ایجاد .کرد که تا پایان عمر همراهش بود. حتی در کشتی گرفتن او تأثیر بسیاری داشت با شروع حوادث سال ۵۷ همه ذهن و فکر ابراهیم به مسئله انقاب و امام معطوف .بود. پخش نوارها، اعامیه ها و… او خیلی شــجاعانه کار خود را انجام می داد اواسط شهریور ماه بسیاری از بچه ها را با خودش به تپه های قیطریه برد و در نماز عید فطر شهید مفتح شرکت کرد. بعد از نماز اعام شد که راهپیمائی روز .جمعه به سمت میدان ژاله برگزار خواهد شد .رسید
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                  
‌‌‌🔴چگونه نسبت به مدعیان دروغین مهدویت فریب نخوریم و گمراه نشویم؟ ‼️ما از حضرت صاحب الزمان عج نامه ای داریم که ایشان در یکی از توقیعاتشان فرمودند: 🌺 و سیأتی الی شیعتی من یدعی المشاهدة، الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کذاب مفتر 🔸 و به زودی کسانی نزد شیعیان من می آیند و ادّعای مشاهده میکنند، بدانید هر که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادّعای مشاهده کند دروغگوی تهمت زننده ای است. 🔶🔸 در ضمن طبق حدیث بالا منظور از مشاهده ، ادعای مشاهده ارتباطی است. یعنی کسانی بگوید من رابط بین شما و امام هستم بنابراین حضرت فرموده اند که من در دوران غیبت هیچ واسطه‌ای ندارم و اساساً فرق بین غیبت صغری و کبری به نبود واسطه هست . 🔷🔹متاسفانه افرادی که بعضا توسط شبکه صهیونیستی تغذیه میشوند در این زمینه ادعاهایی کرده اند نظیر احمدالحسن و ... که حضرت حجت عج چنین روزهایی را می دیدند که عده ای ادعاهایی دروغین و باطل میکنند که چنین حدیثی را فرمودند تا گول این افراد را نخوریم 🔶🔸مثلا احمدالحسن که اهل عراق هست یکی از این مدعیان دروغین می باشد که از دیدار های مکرر با حضرت حجت عج در خواب و بیداری گفته است و خود را زمینه ساز ظهورمعرفی کرده و گفته که من را امام زمان عج فرستاده و هم اکنون به دنبال بیعت گرفتن از مردم میباشد و همانند فرقه وهابیت ، مراجع تقلید و علما و متخصصین دینی را که با او بیعت نکرده اند را فاسد و کافر میداند و سعی در دور کردن مردم از آنها دارد تا اینگونه مردم راحت تر فریبش را بخورند و با او بیعت کنند. 🔷🔹از طرفی این شخص اینقدر ترسو میباشد که مکان زندگی اش را از بقیه پنهان کرده و از طریق اینترنت و شبکه های اجتماعی نظیر فیسبوک و تلگرام به دنبال جمع کردن آدم برای بیعت هست و حتی تصویری از خود هم نشان نداده است تا در صورتی که کشته شد شخص دیگری را جایگزین او کنند و از عناوینی فریبنده همچون ظهور کرد ، یمانی موعود و ... استفاده میکند. ⚠️مراقب و هوشیار باشیم تا ان شاء الله گول چنین افراد منحرف و دروغگویی را نخوریم 📚منابع حدیث: الاحتجاج شیخ طوسی ج۲ص۴۷۶ - کمال الدین شیخ صدوق ح۲ ص۵۱۶ حدیث۴۴ - الغیبة شیخ طوسی ص۳۹۵حدیث۳۶۵ - بحارالانوارعلامه مجلسی ج۵۱ ص۳۶۰حدیث۷ @shohada_vamahdawiat                  
🌱 ..ابراهیم می‌گفت : می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست ، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر شما زیاد می‌شود.»❤️ @shohada_vamahdawiat                  
aviny-14.mp3
2.77M
. 🎙 شبِ مردان‌ حق چنین می‌گذرد! 🔰 با روایتگری شهید آوینی♥ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                  
﷽ صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال ابراهیم. با موتور به همان جلســه مذهبی .) رفتیم. اطراف میدان ژاله ) شهدا جلسه تمام شد. سر و صدای زیادی از بیرون می آمد. نیمه های شب حکومت نظامی اعام شده بود. بسیاری از مردم هیچ خبری نداشتند. سربازان و مأموران .زیادی در اطراف میدان مستقر بودند جمعیــت زیادی هم به ســمت میــدان در حرکت بود. مأمورهــا با بلندگو اعام می کردند که: متفرق شوید. ابراهیم سریع از جلسه خارج شد. بافاصله !برگشت و گفت: امیر، بیا ببین چه خبره؟ آمدم بیرون. تا چشــم کار می کرد از همه طرف جمعیت به ســمت میدان می آمد. شــعارها از درود بر خمینی به ســمت شــاه رفته بود. فریاد مرگ بر شــاه طنین انداز شده بود. جمعیت به ســمت میدان هجوم می آورد. بعضی ها …می گفتند: ساواکی ها از چهار طرف میدان را محاصره کرده اند و لحظاتی بعد اتفاقی افتاد که کمتر کسی باور می کرد! از همه طرف صدای تیراندازی می آمد. حتی از هلی کوپتری که در آســمان بود و دورتر از میدان .قرار داشت .ســریع رفتم و موتــور را آوردم. از یــک کوچه راه خروجــی پیدا کردم .مأموری در آنجا نبود. ابراهیم سریع یکی از مجروح ها را آورد با هم رفتیم سمت بیمارستان سوم شعبان و سریع برگشتیم تا نزدیک ظهر حدود هشت بار رفتیم بیمارستان. مجروح ها را می رساندیم .و بر می گشتیم. تقریباً تمام بدن ابراهیم غرق خون شده بود یکــی از مجروحین نزدیک پمــپ بنزین افتاده بود. مأمورهــا از دور نگاه .می کردند. هیچکس جرأت برداشتن مجروح را نداشت :ابراهیم می خواست به سمت مجروح حرکت کند. جلویش را گرفتم. گفتم آن ها مجروح رو تله کرده اند. اگه حرکت کنی با تیر می زنند. ابراهیم نگاهی به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همین رو می گفتی!؟ .نمی دانستم چه بگویم. فقط گفتم: خیلی مواظب باش صدای تیراندازی کمتر شده بود. مأمورها کمی عقب تر رفته بودند. ابراهیم خیلی سریع به حالت سینه خیز رفت داخل خیابان، خوابید کنار مجروح، بعد هم دســت مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روی کمرش. بعد هم به .حالت سینه خیز برگشت. ابراهیم شجاعت عجیبی از خودش نشان داد بعد هم آن مجروح را به همراه یک نفر دیگر سوار موتور من کرد و حرکت .کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامی شدیدتر شد .من هم ابراهیم را گم کردم! هر طوری بود برگشتم به خانه .عصر رفتم منزل ابراهیم. مادرش نگران بود. هیچکس خبری از او نداشت خیلی ناراحت بودیم. آخر شــب خبر دادند ابراهیم برگشته. خیلی خوشحال شــدم. با آن بدن قوی توانســته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتیم بهشت زهرا۳ در مراسم تشییع و تدفین شهدا کمک کردیم. بعد از هفدهم .شهریور هر شب خانه یکی از بچه ها جلسه داشتیم. برای هماهنگی در برنامه ها …مدتی محل تشکیل جلسه پشت بام خانه ابراهیم بود. مدتی منزل مهدی و در این جلســات از همه چیز خصوصاً مسائل اعتقادی و مسائل سیاسی روز .بحث می شد. تا اینکه خبر آمد حضرت امام به ایران باز می گردند @shohada_vamahdawiat                  
شهدای مدافع امنیت و عفاف و حجاب در یک قاب تصویر💔 @shohada_vamahdawiat                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 دو راه جهشی رسیدن به امام زمان علیه السلام 🎤حجت الاسلام والمسلمین عالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                  ♻️🇹🇯♻️
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                  
﷽ اوایل بهمن بود. با هماهنگی انجام شده، مسئولیت یکی از تیم های حفاظت .حضرت امام)ره( به ما سپرده شد گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهای خیابان آزادی)منتهی به فرودگاه( به .صورت مسلحانه مستقر شد صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نمی کنم. ابراهیم پروانه وار به .دور شمع وجودی حضرت امام می چرخید بافاصلــه پس از عبور اتومبیل امام، بچه ها را جمع کردیم. همراه ابراهیم به .سمت بهشت زهرا رفتیم .امنیت درب اصلی بهشــت زهرا از ســمت جاده قم به ما ســپرده شد ابراهیم در کنار در ایســتاد. اما دل و جانش در بهشت زهرا بود. آنجا که .حضرت امام مشغول سخنرانی بودند ابراهیم می گفت: صاحب این انقلاب آمد، ما مطیع ایشانیم. از امروز هر چه .امام بگوید همان اجرا می شود از آن روز به بعد ابراهیم خواب و خوراک نداشــت. در ایام دهه فجر چند .روزی بود که هیچکس از ابراهیم خبری نداشت .تا اینکه روز بیستم بهمن دوباره او را دیدم .بافاصله پرسیدم: کجائی ابرام جون!؟ مادرت خیلی نگرانه مکثــی کرد وگفت: توی این چند روز، من و دوســتم تاش می کردیم تا مشخصات شهدائی که گمنام بودند را پیداکنیم. چون کسی نبود به وضعیت .شهدا، تو پزشکی قانونی رسیدگی کنه ٭٭٭ شــب بیســت و دوم بهمن بود. ابراهیم با چند تن از جوانــان انقابی برای .تصرف کانتری محل اقدام کردند آن شــب، بعد از تصرف کلانتری ۱۴ با بچه ها مشغول گشت زنی در محل .بودیم .صبح روز بعد، خبر پیروزی انقاب از رادیو سراسری پخش شد ابراهیــم چند روزی به همراه امیر به مدرســه رفاه می رفــت. او مدتی جزء .محافظین حضرت امام بود بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهی از محافظین زندان بود. در این مدت با بچه های کمیته در مأموریت هایشان همکاری داشت، ولی رسماً وارد .کمیته نشد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
برای رسیدن به پله ای که شهید بر آن ایستاده است، باید گامی به بلندای گذشتن از همه چیز برداشت، حتی گذشتن از آبرو   @shohada_vamahdawiat                  ♻️🇹🇯♻️
مینویسم تا یادم نرود: تمام اقتدار میهنم را از پرواز شما دارم... با شهدا بودن سخت نیست، باشهدا ماندن سخته   @shohada_vamahdawiat                  ♻️🇹🇯♻️
حبُ الحُسینْ وسیلةِالشُهداء عکس عزاداری رزمندگان و شهدا در دفاع مقدس۲۰۹ @shohada_vamahdawiat                  ♻️🇹🇯♻️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 🎬 «نتایج جنگ آرماگدون» 👤 استاد رائفی_پور 🔺 آرماگدون یک جنگ آخرالزمانی است که نتایج مختلفی بر دنیا داره... آخرالزمان @shohada_vamahdawiat                  ♻️🇹🇯♻️
✏️از امروز دیگر، آشوب، چشمان توست! اغتشاش، در دل توست! آتش گرفتن و شکستن، حال هر روز توست! 🔹ببار که سیل چشمانت، آشوبگران را در خود غرق خواهد کرد... پ.ن: فرزند شهید که روز شنبه توسط آشوبگران به شهادت رسیدند. فقط امیدوارم صورت پدرش رو بعد از شهادت ندیده باشه! ✍️ @shohada_vamahdawiat                  ♻️🇹🇯♻️
🔴 اگه پولی که سالانه توسط آمریکا و بهائی ها و صهیونیست ها و وهابیت و... برای جنگ با جمهوری اسلامی ایران خرج میشه رو به مردم ایران میدادن نفری چند میلیون میشد؟ 💠 مگه ما چی داریم که صدها میلیارد دلار خرج دشمنی و از بین بردن نظام ما و تسلط بر کشور ما میکنن؟؟ ♻️ مگه چقدر براشون می صرفه که هزاران کارمند استخدام می‌کنند با صدها شبکه جاسوسی و تروریستی و هزاران شبکه رسانه ای که بیفتن به جون ما؟؟ ✅ چرا ۴۴ ساله هنوز نتونستن هیچ غلطی بکنن؟ چطور ۴۴ ساله یه تنه جلوی همه شیاطین جنی و انسی وایسادیم؟ ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم هفته وحدت مبارک ✍ محمد تقی احمدی پرتو @shohada_vamahdawiat                  ♻️🇹🇯♻️
‌❓❓سر دوراهی قرار گرفته‌ای و نمی‌دانی چه کنی ؟ ❓❓باید تصمیمی بگیری، اما شک داری؟ ❓❓وظیفه‌ات را تشخیص نمی‌دهی؟ ⁉️چرا این‌همه سردرگمی و سرگردانی؟! 🔷خدا ما را سرگردان نیافریده است. ما راهنما داریم: امام؛ 🔷فقط باید بلد باشیم با او ارتباط برقرار کنیم. 🔷راهش این است که احتیاط کنیم. 🔷هرچه میلمان گفت، عمل نکنیم. 🔷همه چیز را در مقابل امام بگذاریم. بدانیم که او هست و حاضر است. 🔷 اگر در عمق قلبمان بخواهیم او سرپرست خود و زندگی‌مان باشد، مطمئن باشیم نور یقین را بر دلمان می‌اندازد و راه درست را برایمان باز می‌کند؛ 🔷طوری که بدون هیچ تردید و دودلی، وظیفه‌مان را درست تشخیص می‌دهیم و عمل می‌کنیم. بعد هم آثار نورانی‌اش را می‌بینیم. ✍استاد میرزایی @shohada_vamahdawiat                  
﷽ در زندگی بســیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده می شود. این کار باعث رشــد ســریع معنوی آنان می گردد. این کنترل نفس بیشتر در شهوات :جنسی است. حتی در مورد داستان حضرت یوسف خداوند می فرماید ،هرکس تقوا پیشه کند و)در مقابل شهوت و هوس(صبر و مقاومت نماید« خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند.« که نشان می دهد این یک قانون .عمومی بوده و اختصاص به حضرت یوسف ندارد از پیروزی انقاب یک ماه گذشت. چهره و قامت ابراهیم بسیار جذاب تر شده بود. هر روز در حالی که کت و شلوار زیبائی می پوشید به محل کار می آمد. محل کار او در شمال تهران بود. یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است! کمتر حرف می زد، تو حال خودش بود. به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام .چیزی شده؟! گفت: نه، چیز مهمی نیست. اما مشخص بود که مشکلی پیش آمده .گفتم: اگه چیزی هست بگو، شاید بتونم کمکت کنم کمی سکوت کرد. به آرامی گفت: »چند روزه که دختری بی حجاب، توی »!این محله به من گیر داده! گفته تا تو رو به دست نیارم ولت نمی کنم رفتم تو فکر، بعد یکدفعه خندیدم! ابراهیم با تعجب ســرش را بلند کرد و پرسید: خنده داره؟! گفتم: داش ابرام ترسیدم، فکر کردم چی شده!؟ بعــد نگاهی به قد و بالای ابراهیم انداختم و گفتم: با این تیپ و قیافه که تو داری، این اتفاق خیلی عجیب نیست! گفت: یعنی چی؟! یعنی به خاطر تیپ و !قیافه ام این حرف رو زده. لبخندی زدم وگفتم: شک نکن روز بعد تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود محل کار، بدون کت و شــلوار! فردای آن روز بــا پیراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژولیده تر، حتی با شــلوار کردی و دمپائی آمده بود. ابراهیم این کار .را مدتی ادامه داد. بالاخره از آن وسوسه شیطانی رها شد ٭٭٭ ،ریزبینی و دقت عمل در مسائل مختلف از ویژگی های ابراهیم بود. این مشخصه او را از دوستانش متمایز می کرد. فروردین ۱۳۵۸ بود. به همراه ابراهیم و بچه های کمیته به مأموریت رفتیم. خبر رسید، فردی که قبل از انقاب فعالیت نظامی داشته و مورد تعقیب می باشــد در یکی از مجتمع های آپارتمانی دیده شده.آدرس را .دراختیار داشتیم. با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعام شده رسیدیم .وارد آپارتمان مورد نظر شدیم. بدون درگیری شخص مظنون دستگیرشد می خواستیم از ســاختمان خارج شــویم. جمعیت زیادی جمع شده بودند تا .فرد مورد نظر را مشــاهده کنند. خیلی از آن ها ساکنان همان ساختمان بودند !ناگهان ابراهیم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنید با تعجب پرسیدیم: چی شده!؟ چیزی نگفت. فقط چفیه ای که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسیدم: ابرام چیکار می کنی !؟ ،در حالی که صورت او را می بست جواب داد: ما بر اساس یک تماس و خبر این آقا را بازداشت کردیم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرویش رفته و دیگر .نمی تواند اینجا زندگی کند. همه مردم اینجا به چهره یک متهم به او نگاه می کنند .اما حالا، دیگر کسی او را نمی شناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پیش نمی آید وقتی از ساختمان خارج شدیم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت. به ریزبینی .ابراهیم فکر می کردم. چقدر شخصیت و آبروی انسان ها در نظرش مهم بود 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🌠☫﷽☫🌠 برای پاره پاره کردن ایران جنگ روسری راه انداخته اند .... غافل از اینکه ما برای حفظ جمهوری اسلامی سر می دهیم ... امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند... @shohada_vamahdawiat