🌼عهد نامه
مولا جان!
عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم.
آمین یا رب العالمین🤲
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#منتظران_هوشیار
❣روایت سی و یک(زندگینامه پیامبر)
✨پس از بازگشت یثربیان به یثرب و آگاه شدن قریش از بیعت، سختگیری آنان نسبت به مسلمانان شدت گرفت و اذیت و آزار به اوج خود رسید و دیگر زندگی برای مسلمین طاقت فرسا گشت، تا آنکه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اذن هجرت خواستند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود تا رهسپار مدینه شوند و نزد برادران انصار خود روند.
🍁در فاصله ای کمتر از سه ماه، اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سوی مدینه رهسپار شدند، سران قریش دانستند که یثرب به صورت پایگاه و پناهگاهی برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یاران او در آمده و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آماده اند.
از هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیمناک شدند و برای جلوگیری از آن با هر وسیله ای که شده است، در دارالنَّدوَة(جایی بود که جد چهارم پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن را ساخت و سران قریش وقتی مشکلی پیش می آمد، در آن جا جمع می شدند و به تبادل افکار و مشورت با هم می پرداختند و تصمیم گیری می کردند. یعنی در واقع مجلس شورای مکه بود.) جمع شدند و به مشورت پرداختند. هر کسی پیشنهاد و نظری مطرح کرد، تا اینکه به اتفاق آراء تصویب شد، از تمام قبائل، افرادی انتخاب شوند و شبانه به طور دسته جمعی به خانه او حمله ببرند و او را قطعه قطعه کنند، تا خون در میان تمام قبائل پخش گردد و در این صورت بنی هاشم، قدرت نبرد با همه قبائل را نخواهند داشت.
🍁جلسه با تصمیم بر کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پایان یافت و افراد انتخاب شده، قرار شد که چون شب فرا رسد، ماموریت خود را انجام دهند.
جبرئیل نازل شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را از نقشه های شوم مشرکان آگاه ساخت و گفت: امشب را در بستری که شب های گذشته می خوابیدی، مخواب!
ادامه دارد...
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دوستان عزیز سلام عیدتون پیشاپیش مبارک 🌹🌹
یادتون نره فطریه و کفاره هاتون رو برامون بریزید⤵️⤵️⤵️
شماره کارت صندوق مشکل گشای امیرالمؤمنین علیه السلام
۶۲۷۴۱۲۱۱۹۲۷۸۷۱۰۹
کمالی
به نیت امام زمان عج کمک کنید
نقش #حجاب در حفظ مقام و موقعیت زن
🔹️ حریم نگهداشتن زن میان خود و مرد یکی از وسایل مرموزی بوده است که زن برای حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده کرده است.
✅ اسلام مخصوصاً تأکید کرده است که زن هر اندازه متینتر و با وقارتر و عفیفتر حرکت کند و خود را در معرض نمایش برای مرد نگذارد بر احترامش افزوده میشود.
📚 مسئله حجاب شهید مطهری، ص ۹۵
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_7🌻
از همان اول صبح با هر چیزی که تصورش را بکنی زهرا بانو را دیدم که روی سرم می ایستاد و مرا بیدار می کرد
نان بربری... کارد پنیرخوری... کفگیرملاقه... حتی با دسته ی جارو برقی😳
اما من دوست نداشتم از تختم جدا شوم.
اواخر شهریور بود و هوا حسابی خنک شده بود. بخصوص اوایل صبح که از سرما پتو را دور خودم می پیچیدم. حس لذتبخشی بود. بالاخره با هزار ترفند و توپ و تشر زهرا بانو، دل کندم و بلند شدم. هنوز درست و حسابی دست و رویم را خشک نکرده بودم که دستمال گردگیری توی دستم جای گرفت. همیشه اینطور بود. کافی بود مهمان به منزل ما بیاید کل خانه را پوست می کَند بسکه گردگیری می کرد و جارو و بشوربساب.😒 حالا که بحث خاستگار بود و همین امر بیشتر او را حساس می کرد. بهتر بود برای آرامش خودم هم که شده بی چون و چرا امرش را اطاعت کنم.😔 نزدیک ناهار بود و من هنوز صبحانه هم نخورده بودم. البته زهرا بانو مجال نمی داد. بابا از بیرون ناهار آورده بود که گرما و بوی غذا فضای خانه را دم کرده و داغ نکند. به هزار بدبختی و التماس ناهار خوردیم و بقیه ی کارها ماند برای بعد از ناهار. ساعت از 21 گذشته بود که زنگ را فشردند.😍 چادر رنگی ام را روی سرم مرتب کردم و منتظر ایستادم. بلوز و دامن بنفش رنگی پوشیده بودم و روسری لیمویی رنگی که خیلی هم به چهره ی ساده ام می آمد.😊 به اصرار زهرا بانو کمی کرم زده بودم و رژ لب کمرنگ را از همان لحظه، آنقدر خورده بودم که اثری از آن نمانده بود. صالح با شرم همیشگی به همراه پدرش و سلما وارد شد و دسته گلی از نرگس و رز به دستم داد💐 و بدون اینکه سرش را بلند کند با آنها همراه شد. من هم دسته گل را به آشپزخانه بردم و توی گلدانی که از قبل آماده کرده بودم😊گذاشتم.
کت و شلوار سورمه ای و پیراهن آبی کمرنگ، چهره و قیافه ای متفاوت از بقیه ی ایام به او داده بود.😍 ریشش آنکادر شده بود و بوی عطر ملایمی فضا را گرفته بود. با صدای زهرا بانو سینی چای را در دست گرفتم و رفتم. حتی لحظه ی برداشتن چای سرش را بلند نکرد. حرصم گرفته بود. خواستم دوباره به آشپزخانه بروم که به دستور زهرا بانو توی مبل فرو رفتم و چادرم را محکم به خودم پیچیدم.😒
ــ بشین دخترم...
سلما هم جدی بود. سعی می کرد با من رو در رو نشود چون قطعا خنده مان می گرفت.😅 مقدمات گفتگو سپری شد و پدر درمورد شغل صالح پرسید. صالح با دستمال عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت:
ــ والا ما که توی سپاه خدمت می کنیم و خودتون بهتر شرایط رو می دونید
پدرم گفت:
ــ ماموریتتون زیاده؟ البته برون مرزی...
ــ بستگی داره. فقط اینو بگم که هر جا لازم باشه بی شک میرم حتما. چی بهتر از دفاع؟!
پدرم لبخندی زد و سکوت کرد اما زهرا بانو درست مثل دیشب پکر شد. آقای صبوری گفت:
ــ دخترم... مهدیه جان... نظر شما چیه؟
صورتم گل انداخت.☺️ نمی توانستم چیزی بگویم آن هم جلوی این جمع؟!!
ــ والا چی بگم؟؟!!😅
سلما به فریادم رسید و گفت:
ــ آقا جون اجازه بدید این مسئله رو بین خودشون حل کنند. اگه پدر و مادر مهدیه اجازه میدن که برن حرفاشونو بزنن.
پدرم اجازه را صادر کرد و من و صالح به اتاق من رفتیم و به خواست او درب را نیمه باز گذاشتم.
"واقعا که... خودم باز می گذاشتم احتیاجی به تذکر جنابتون نبود😒"
#ادامہ_دارد...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
8370368877668.mp3
17.34M
#تلنگری #وداع_با_رمضان ۱
#آقا_مجتبی_تهرانی
#استاد_شجاعی
دارند درها را میبندند،
و ما از کسانی نبودیم که حق این ماه را بجا آوردند.
✘ چگونه در همین فرصت باقیمانده،
میتوانیم تمام خیرات رمضان را جذب کنیم؟
@hedye110
AUD-20220415-WA0008.mp3
4.04M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء سی ام
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
@hedye110
✍ای رمضان عزیزم آهسته تر ...
آمدنت چه باذوق وشوق بود
ولی رفتنت چه باعجله
لحظه ای درنگ کن
به کجااین چنین شتابان
✅بارالها در این روز پایانی ماه عزیز
دوستانم رادرکارشان برکت
دروجودشان سلامتی
درزندگی شان خوشبختی
درخانه هایشان آرامش
دردلهایشان شادی قرارده
" الهی آمین "
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #ماه_رمضـان_در_جبهه_ها 🌹
🌺 بعد از ۴۸ ساعت درگیرے با دشمن
نیمہ شب به اردوگاه رسیدیم ...
🌺 مقداری آب و یڪ جعبه خرما باقے مانده بود ، فرمانده بچه های گردان را به خط ڪرد و گفت : برادرانے ڪہ خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورنـد و آنهایے کہ می توانند، تا فـردا صـبح تحمل ڪنند.
🌺 جعبہ خرمـا بیـن بچـه ها دست به دست چرخیـد تا به فرمانــده رسید...
🌺 فرمانـده بہ جعبـه خرمـا نگاه ڪرد، خرماهـا دست نخورده بود ،بچـه ها تنـها با آب قمقمه هایشان افطار ڪرده بودنـد.
🌹ماه #رمضان بود...
🌹تیرماه شصت و یڪ...
🍂 #عملیات_رمضان
🍂 #بفدای_لب_تشنه_ات_یاحسین
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
روزجمعه سلام بر حسین حال دیگری داره
یاحسین
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
➥ @shohada_vamahdawiat
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_6🌻
فردای آن روز سلما با توپ پر به دیدنم آمد😒 و من در برابر تمام حرف ها و غر زدن هایش لبخند می زدم و سکوت می کردم.😊 خودم هم نمی دانستم دلیل ترک آنجا چه بود. فقط این را می دانستم که به حرف دلم گوش داده بودم. بعد از کلی حرف زدن از لای چادر رنگی اش پیشانی بندی را با عنوان "لبیک یا زینب" بیرون آورد و به سمتم گرفت.😍
ــ صالح داد که بدمش به تو. گفت پیشونی بند خودشه اونجا متبرکش کرده به ضریح خانوم.
بدون حرفی آن را از سلما گرفتم و روی نوشته را بوسیدم. چند روز بعد هم صالح را در مسیر رفتن به هیئت دیدم و سرسری احوالپرسی کوتاهی با او داشتم.😅 چقدر لاغر شده بود.😔 حسی عجیب تمام قلبم را فراگرفته بود. حسی که نمی دانستم از کجا سر درآورد و چگونه می توانستم آنرا درمان کنم؟😖
یک روز سلما به منزل ما آمد و دستم را گرفت و به داخل اتاقم کشاند.
ــ بیا اینجا می خوام باهات حرف بزنم.
ــ چی شده دیوونه؟ چی می خوای بگی؟
ــ با خواهر شوهرت درست حرف بزن ها... دیوونه خودتی.😒
برق از چشمانم پرید و تا ته ماجرا را فهمیدم😳 فقط می خواستم سلما درست و حسابی برایم تعریف کند. دلم را آماده کردم که در آسمان دل صالح، پر بزنم و عاشقی کنم.👼🏻
ــ زنِ داداشم میشی؟ البته بیخود می کنی نشی. یعنی منظور این بود که باید زنِ داداشم بشی.😉
از حرف سلما ریسه رفتم و گفتم:
ــ درست حرف بزن ببینم چی میگی؟😅
ــ واضح نبود؟ صالح منو فرستاده ببینم اگه علیاحضرت اجازه میدن فردا شب بیایم خاستگاری.☺️
گونه هایم سرخ شد و قلبم به تپش افتاد. "یعنی این حس دو طرفه بوده؟ ما از چی هم خوشمون اومده آخه؟؟؟"
گلویم را با چند سرفه ی ریز صاف کردم و گفتم:
ــ اجازه ی خاستگاری رو باید از زهرا بانو و بابا بگیرید اما درمورد خودم باید بگم که لازمه با اجازه والدینم با آقاداداشت حرف بزنم.😌
ــ وای وای... چه خانوم جدی شده واسه من؟! اون که جریان متداول هر خاستگاریه اما مهدیه... یه سوال... تو چرا به داداشم میگی آقا داداشت؟!😜
ــ بد می کنم آقا داداشتو بزرگ و گرامی می کنم؟🙄
ــ نه بد نمی کنی فقط...
گونه ام را کشید و گفت:
ــ می دونم تو هم بی میل نیستی. منتظرتم زنداداش.🌸
بلند شد و به منزل خودشان رفت. بابا که از سر کار برگشت گفت که آقای صبوری(پدرصالح و سلما) با او تماس گرفته و قرار خاستگاری فردا را گذاشته. بابا خوشحال بود اما زهرا بانو کمی پکر شد. وقتی هم که بابا پاپیچش شد فقط با یک جمله ی کوتاه توضیح داد
ــ مشکلم شغلشه. خطرآفرینه😔
بابا لبخندی زد و گفت:
ــ توکل بخدا. مهم پاکی و خانواده داری پسره وگرنه خطر در کمین هر کسی هست. از کجا معلوم من الان یهو سکته نکنم؟!🤔
زهرا بانو اخمی کرد و سینی استکان های چای را برداشت و گفت:
ــ زبونتو گاز بگیر آقا... خدا نکنه...😠
بابا ریسه رفت. انگار عاشق این حرکت و حرف زهرا بانو بود. چون به بهانه های مختلف هرچند وقت یکبار این بحث را به میان می کشید و با همین واکنش زهرا بانو مواجه می شد و دلش قنج می رفت😍
#ادامہ_دارد...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
شهداءومهدویت
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_6🌻 فردای آن روز سلما با توپ پر به دیدنم آمد😒 و من در برابر تمام حرف
سلام دوستان این قسمت جا افتاده بود
#اعمال_شب_عید_فطر
شبی که کمتر از شب قدر نیست
شب عید فطر را احیا بگیریم.
صلوات و دعا برای فرج امام مهدی (عج) فراموش نشود.💚
#عید_سعید_فطر_مبارک_باد
#التماس_دعا_برای_ظهور
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
※ قدرت شب عید فطر،
به اندازهی جمع تمام شبهای ماه رمضانه!
※ چجوری بیشترین بهره رو میشه ازش برد؟
※ دریافت صوت کامل مبحث
※ دسترسی به متن دعای ویژه عید فطر
ویژه #عید_فطر 🌟
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌺عید فطر آمد و ماه رمضان گشت تمام
🌸بر شما همسفران سفر روزه سلام
🌺روزه هاتان همه در پبش خداوند قبول
🌸روزگار خوشتان مظهر توفیق مدام
🌺 #عید_فطر و حلول #ماه_شوال بر شما مبارک🌸
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا عیدی ما رو ظهور آقا صاحب الزمان قرار بده❤️❤️
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
آقا جان، فرزند مولایم علی (ع)
مولایِ ما هر چه زودتر بیا ...
جهان در انتظارِ عدالتِ توست
بعد از #علی (ع) دنیا دیگر رنگِ عدالت به خود ندید ...
منتظر توست ...
#یا_علی_ذکر_قیام_قائم_است
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
✨هلال ماه پیدا و تمام شد ماه میهمانی
تمام شد فرصت نابی که شیطان بود زندانی
✨در این پایان حسرت بار، خدایا خواهشی دارم
که ما را تا نبخشودی، از این دنیا نمیرانی🤲
عید سعید فطر بر همه شما عزیزان مبارک
#عید_فطر
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از جمعیت انبوه مردم در مصلای تهران در نماز عیدسعیدفطر به امامت رهبر معظم انقلاب
مردم بی دین شدن؟ 😏
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۴۴۳🌷
🌹ﺣَﺘَّﻰ ﻳُﺤْﻴِﻲَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺩِﻳﻨَﻪُ ﺑِﻜُﻢْ🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🌿ﺍﺣﻴﺎﻱ ﺩﻳﻦ ﺑﺎ امام ﺍﺳﺖ.ﻳﻌﻨﻲ ﺑﺎ ﺟﻠﻮﻩﮔﺮﻱ امام هر زمان، ﺩﻳﻦ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ.
🌿ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺟﻠﻮﻩﮔﺮﻱﻫﺎﻱ امام زمانمان ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ ﺣﻴﺎﺕ ﺩﻳﻦ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﻳﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ.
🌿ﺩﺭ ﻛﻼﺱ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﻨﺎﺳﻲ ﺩﺭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺁﻝ ﻳﺲ می خوانیم:« ﺍﻟﺴَّﻠَﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻓِﻲ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﺇِﺫﺍ ﻳَﻐْﺸﻰ ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻬﺎﺭِ ﺇِﺫﺍ ﺗَﺠَﻠَّﻰ »
🌿ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻟﻴﻞ،ﻟﻴﻞ ﻏﻴﺒﺖ ﻭ ﻧﻬﺎﺭ،ﻧﻬﺎﺭ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ.ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﻛﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﻨﻴﻢ ﮔﻮﻳﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﻴﺒﺖ ﺁﻣﺎﺩﮔﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻇﻬﻮﺭ ﺭﺍ ﻛﺴﺐ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﻢ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻇﻬﻮﺭﻳﻢ. ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﭼﻪ ﻣﺄﻣﻮﺭﻳﺘﻲ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻲﺳﭙﺎﺭﺩ؟
🌹ﻳَﺮُﺩَّﻛُﻢْ ﻓِﻲ ﺃَﻳَّﺎﻣِﻪِ🌹
💠با این عبارت ﺑﺎ امام زمانمان ﺑﻴﻌﺖ ﻣﻲﻛﻨیﻢ ﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﻲﻛﻨیﻢ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ظهور کنید، ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻳﻮﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥ ﺭﻭﺯ، ﺭﻭﺯ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ. ﺧﺪﺍ ﺟﻠﻮﻩﮔﺮﻱ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﺩ.
💠ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺍﻭﻟﻴﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ که ﺣﺪﻭﺩ ۱۹ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﻲﺍﻧﺠﺎﻣﺪ ﻛﻪ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻝ ﻓﻘﻂ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺳﺨﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎﺑﻘﻲ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﺖ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺗﻮﺳﻂ ﻳﻚ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻲﺭﺳﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﺎﻟﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﻳﺸﺎﻥ ۳۰۰ ﻭ ﺍﻧﺪﻱ ﺳﺎﻝ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ (ﻉ) ﺩﺭ ﻛﻞ ﻋﺎﻟﻢ ﭘﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﻛﻞ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﻣﻲﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﻋﺪﻝ ﻛﺎﻣﻞ ﺟﻠﻮﻩﮔﺮ ﻣﻲﺷﻮﺩ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﻲﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﻲﺷﻮﺩ.
💠ﻋﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺁﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻛﺴﻲ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺻﺪﻣﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﻫﻞ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ.ﻋﺮﻭﺱ ﺩﺭ ﺣﺠﻠﻪ ﻧﻴﺰ ﺣﻜﻤﺖ ﻣﻲﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ ﺣﺎﻛﻢ ﻣﻲﺷﻮﺩ. و این زمان،زمان و روزهای رجعت است.
💠ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﺐ ، ﺟﻬﺎﻟﺖ ، ﻣﻌﺼﻴﺖ ، ﻧﻔﺎﻕ ﻭ ﻛﺪﻭﺭﺕ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻲﺭﻭﺩ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺧﻴﺮ ﺍﺳﺖ.
#مهدی_شناسی
#قسمت_443
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام بر
مولایی که از آدم تا خاتم
به سویت چشم دوخته اند.
سلام بر شما
و بر روزی که همه فرستادگان خدا
در انتظار رسیدنت هستند.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#فرج_مولاصلوات 💚
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_8🌻
سکوت را صالح شکست.
ــ نمی خواید سوال آقاجونم رو جواب بدید؟😅
ــ بله؟؟؟!!!
لبخندی زد و گفت:
ــ شما مشکلی با شغل من ندارید؟😊
ــ نه...
از جواب سریعم خنده اش گرفت. خودم را جمع کردم و گفتم:
ــ البته که سخته اما... خودم عضو بسیجم و برای شغل شما ارزش قائلم.
فقط...
سرش را بلند کرد و لحظه ای چهره ام را از نظر گذراند. لبخندی زد و نگاهش را به زمین دوخت و گفت:
ــ بفرمایید. هر چی توی دلتونه بگید
ــ خب... من می خوام بدونم چرا منو انتخاب کردید برای ازدواج؟!😕
ــ خب... ملاک هایی که من برای همسر آیندم داشتم تو وجود شما دیدم.
ــ مثلا چی؟
ــ حجابتون. حیا و عفتتون. خانواده تون. از همه مهمتر اخلاق اجتماعیتون. خیلی وقتا من شما رو تعقیب می کردم و از بچه های بسیج برادران هم تحقیق کردم هیچ خطایی از شما ندیدم. سلما هم در شناخت شما بی تاثیر نبوده
با چشمان متعجبم گفتم:
ــ تعقیب می کردین؟!!😳
سری تکان داد و گفت:
ــ خدا منو ببخشه. نیتم خیر بود بخدا
چادرم را جلو کشیدم و گفتم:
ــ باید منم ببخشم.😒
خندید و گفت:
ــ دین و بخشش شما که روز به روز داره به گردنم سنگین تر میشه مهدیه خانوم اینم روی بقیه ش.
خنده ام گرفت و گفتم:
ــ اون مورد که حلالتون کردم. منم بودم ماشینارو اشتباه می گرفتم این موردم که به قول خودتون نیتتون خیر بوده
پس دینی به گردنتون نیست. حلال...✋🏻
دستی به گردنش کشید و نفس اش را حبس شده رها کرد.😮
ــ شما شرطی برای من ندارید؟
نمی دانستم. واقعا نمی دانستم. فقط از این مطمئن بودم که دوستش دارم.😍
ــ اگه اجازه بدید از طریق خانواده م بهتون جواب قطعی رو میدم. فقط تا آخر هفته بهم فرصت بدید فکر کنم.
از اتاق که بیرون آمدیم و پذیرایی شدند مراسم خاستگاری تمام شد. خسته بودم. بدون اینکه حتی روسری را از سرم در بیاورم خوابم برد.
#ادامہ_دارد...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
👤 آیتالله خوشوقت میفرمود: شياطين رها نمیکنند و منتظرند وقتی #ماه_رمضان تمام شد، جيب بعضی را همان روز #عيد_فطر میزنند. او را به گناهی مبتلا میکنند و همه از بين میرود. بعضی يک هفتهی ديگر؛ بعضی دو هفته ديگر و بالاخره کم هستند کسانی که بتوانند تا ماه رمضان آينده، آن نتايج مثبت و مفيد را در خود نگه دارند.
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢شهادت مامور مرزبانی فراجا در حین ماموریت
🔹استواریکم قدمی در حین پایش نوار مرزی به شهادت رسید
🔹به گزارش پایگاه خبری شهدای فراجا، ماموران مرزبانی کردستان همزمان با عید سعید فطر و حساسیت روزهای پیش رو و احتمال حضور گروهک های معاند به قصد ضربه زدن به پایگاه مرزبانی و یا ورود به داخل کشور برای ایجاد آشوب و درگیری های احتمالی، اقدام به گشت زنی در نقاط صفر مرزی می نمایند.
🔹متاسفانه در یک سانحه، استواریکم سجاد قدمی به درجه رفیع شهادت نائل میگردد.
🔹بر اساس این گزارش شهید قدمی اهل و ساکن شهر قروه می باشد و مراسم تشییع وی روز دوشنبه ساعت ۱۰ صبح در شهر قروه برگزار میگردد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
#شهیدانه
🔆خاطرهای از شهید مهدی زین الدین
🌺دو سه روزی بود میدیدم توی خودش است. پرسیدم «چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟» گفت «دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست.» گفتم» همین جوری؟» گفت» نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه میدونم؟
🌺شاید بهاش بلندحرف زدم. نمیدونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمیزنم که تو با من حرف میزنی. دیدم راست میگه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمیره.» شاگرد مغازهی کتاب فروشی بودم.
🌺حاج آقا گفت: «میخواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب.» بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد.
🌺هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله میکرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🗓سالروز شهادت
مدافعان حرم شهیدان والامقام حامد بافنده و احمد غلامی گرامیباد.
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
مولا جان...
به خونخواهی پدر غریبت برگرد
عاشقانت باجان ومالشان آمادهاند
فدایت شوند
#تعجیل_فرج_3صلوات
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#بحق_علی_ع 💚
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_9🌻
مثل برق و باد به آخر هفته رسیدیم.⚡️💨 سردرگم بودم. نمی دانستم این راهی که انتخاب کرده ام درست است یا...🤔 پنجشنبه بود و دلم هوای شهدا را کرد.
دو شهید گمنام را بین مقبره ی شهدای نام و نشان دار دفن کرده بودند.😔 یک راست به سراغ آنها رفتم. همیشه سنگ مزارشان تمیز بود و خانواده های شهدا هوای این دوغریب را نیز داشتند. کتاب دعا را به دستم گرفتم و بعد از قرائت فاتحه، زیارت عاشورا خواندم. با هر سلام به حضرت🙏 و لعن به قاتلین اهل بیت✊🏻 دلم سبک تر می شد.
بغضم ترکید و چادر را روی صورتم کشیدم و دل سیر با خدای خودم راز و نیاز کردم.😭
ــ ای خدا... خودت به دادم برس. خودت کمکم کن مسیر درستو انتخاب کنم. من صالح رو قبول دارم. مورد پسند منو خانواده مه... فقط نگرانم. از تنهایی می ترسم. می ترسم با هر ماموریتش دیوونه بشم. بمیرم و زنده بشم.😖 می ترسم زود صالحو ازم بگیری اونوقت من چطوری طاقت بیارم؟😢 اصلا دلم نمی خواد بهم بگن همسر شهید. خودم می دونم سعادت می خواد اما... اما من برای این سرنوشت ساخته نشدم.😔 تنهایی دیوونه م می کنه. نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم. از تو که پنهون نیست مهرش به دلم نشسته. دوست دارم همسرم بشه...❤️ هم نفسم بشه... اما... خدایا من صالح رو سالم می خوام. تو سرنوشتم شهادت سوریه رو قرار نده. می دونم بازم میره. سالم از سوریه بهم برش گردون. می خوام جواب مثبت بهش بدم. خدایا هوامو داشته باش.😊
با قلبی آرام و تصمیمی قطعی به سوی منزل بازگشتم. نتیجه را به زهرا بانو گفتم و او نیز به پدر منتقل کرد. قرار نامزدی را برای فرداشب گذاشتند.😳 حس عجیبی داشتم. می دانستم که صالح هم دست کمی از من ندارد.😅 پیشانی بند را به دیوار مجاور تختم وصل کردم و بوسه ای روی آن کاشتم.💋
#ادامہ_دارد...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__ما آقامون رو رهبرمون رو خوب معرفی نکردیم
لبیک یا خامنه ای ...🇮🇷
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat