eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
24 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                      
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ✨امام حسین علیه السلام فرمودند: کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود. ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🥀بیا بشنو پدرجان صحبتم را غم تو بُرده از کف طاقتم را 🥀دوچشم خویش را یک لحظه وا کن ببین سیلی چه کرده صورتم را صلی الله علیک یا رقیة بنت الحسین(علیه السلام) ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ غمم ز دوری یار است .... یـ💔ـار گمشده ام چه می شود ... خبر از یـ💔ـار بی نشان برسد سلام حضرت یـ💚ـار .... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌹ازدانشگاه که بیرون آمدم چیزی ندیدم.مطمئن شدم که حمیدشو۳خی کرده.صدمتری از در ورودی دانشگاه فاصله گرفته بودم که صدای بوق موتوری توجه من را به خودش جلب کرد،خوب که دقت کردم دیدم خودحمیداست،باموتور به دنبالم آمده بود. 🌺پرسیدم:"مگه شما نرفتی مأموریت؟!" کلاه ایمنی اش را ازسرش برداشت وگفت: "ازشانس خوبمون ماموریت لغوشده."خیلی خوشحال بود.من بیشترازحمید ذوق کردم. 🌸حال وحوصله ماموریت آن هم فردای روزعقدمان را نداشتم همین چند ساعت هم به من خیلی سخت گذشتہ بودچه برسد به این که بخواهم چندماه منتظرحمیدباشم. 🍀تاگفت سوارشوبریم باتعجب گفتم: "بیخیال حمیدآقا،من تا الان موتور سوارنشدم میترسم،راست کارمن نیست،توبرومن باتاکسی میام." ول کن نبود گفت سوارشوعادت میکنی من خیلےآروم میرم! چندبار قل‌هوالله خوندم وسوارشدم.کل مسیرشبیه آدمی که بخواهد وارد تونل وحشت بشودچشم هایم را ازترس بسته بودم. 🍎یادسیرک های قدیمےافتادم که سرمحله های ما برپامیشد ویک نفرباموتور روی دیوار راست رانندگی میکرد.تابرسیم نصفه جان شدم.سرفلکه وقتی خواستیم دوربزنیم ازبس موتورکج شد صدای یا زهرای من بلندشد،گفتم الان است که بخوریم زمین وبرویم زیرماشین ها! ❤️حالا که ماموریت حمیدکنسل شده بودقرارگذاشتیم سه شنبه برای آزمایش وکلاس ضمن عقد ب مرکزبهداشت شهید بلندیان برویم. 🌷تاسه شنبه کارش این بود که بعدازظهرها به دنبالم می امد.ساعت کلاس هایم راپرسیده بودومیدانست سرچه ساعتی کلاس هایم تمام میشود.رأس ساعت منتظرم میشد.این کارش عجیب می چسبید.باهمان موتورهم می آمد. یک موتورهوندای آبی وسبز رنگ که چندباری با آن تصادف کرده بودوجان سالمی نداشت. وقتی باموتور به دنبالم می آمدمعمولا پنجاه متر،گاهی اوقات صدمترجلوتراز درب اصلی منتظرم میشد.من این مسیر راپیاده میرفتم. 💐روز دوشنبه ازشدت خستگے نا نداشتم،ازدانشگاه که بیرون آمدم دیدم باز هم صدمترجلوتر موتور رانگه داشته.وقتی قدم زنان به حمید رسیدم باگلایه گفتم: شماکه زحمت میکشی میای دنبالم ولی چرا این کار رومیکنی؟خب جلوی در دانشگاه نگه دار که من این همه راه پیاده نیام. حمید خیلی رک وراست گفت: ازخدا که پنهون نیست ازتوچه پنهون،میترسم دوستای نزدیکت ببینن ماموتور داریم شما خجالت بکشی... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat
🌱.۰🌱 یه بار اومد پیشم که:مجید جایی رو سراغ نداری روزای تعطیل بایستم کار کنم ؟ گفتم اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد . نپرسید حقوقش چقده،بیمه میکنه یا نه یا حتی ساعت کاریش به چه شکله؛ اولین سوالش این بود :سرِ ظهر میزاره برم نماز اول وقت بخونم؟ شهید محسن حججی @shohada_vamahdawiat                      
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت پنجاه و یک(زندگینامه پیامبر) ✨علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) با چند نفر از مسلمین سر راه را بر آنان گرفتند. عمرو بن عبدود که در روز بدر جنگ کرده و زخمی شده و از شرکت در جنگ اُحُد بازمانده بود و روز خندق برای اینکه حضور خود را نشان دهد، لحظه به لحظه فریاد می کشید و می گفت:((هَل مِن مُبارز)) 🍁نعره های مستانه او در سرتاسر میدان طنین افکند و لرزه بر اندام لشکر اسلام انداخته بود، سکوت مسلمانان، جسارت او را بیشتر کرده، می گفت: مدّعیان بهشت کجایند؟ مگر شما ملت اسلام نمی گویید که کشتگان شما در بهشت و مقتولان ما در دوزخند؟ آیا یک نفر از شما حاضر نیست، که مرا به دوزخ بفرستد و یا من او را روانه بهشت سازم و... در لشکر اسلام در برابر نعره های عمرو سکوت مطلق حکمفرما بود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: یک نفر برخیزد، شرّ این مرد را از سر مسلمانان قطع کند، هیچ کس جز علی(علیه السلام) آماده مبارزه نبود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) شمشیر خود را به علی(علیه السلام) داد، عمّامه مخصوصی بر سر او بست و در حق او چنین دعا کرد: خداوندا! علی(علیه السلام) را از هر بدی حفظ بنما، پروردگارا! در روز بدر، عبیدة بن الحارث و در اُحُد شیر خدا حمزه، از من گرفته شد، علی(علیه السلام) را از گزند دشمن حفظ بنما. سپس این آیه را خواند(رَبِّ لاٰ تَذَرنی فَرداً و اَنتَ خَیرُالوارِثین؛ بارالها! مرا تنها مگذار و تو بهترین وارث اهل عالم هستی). سوره انبیاء آیه۸۹ 🍁علی(علیه السلام) برای جبران تاخیر، با سرعت هر چه زیادتر به راه افتاد، در این لحظه پیامبر(صلی الله علیه و آله) جمله تاریخی خود را گفت: بَرَزَ الایمانُ کُلُّهُ اِلی الشِّرکِ کُلُّهُ؛ ایمان و کفر به تمامی روبروی یکدیگر قرار گرفت. وی روبروی پهلوان عرب(عمروبن عبدود) قرار گرفت. عمرو گفت: تو کیستی؟ علی(علیه السلام) فرمود: علی فرزند ابی طالب(علیه السلام). عمرو گفت: من خون تو را نمی ریزم، زیرا پدر تو از دوستان دیرینه من بود، من در فکر پسر عمّت هستم، که ترا به چه اطمینان به میدان من فرستاده، من می توانم تو را با نوک نیزه ام بردارم و میان زمین و آسمان نگاه دارم، در حالی که نه مرده باشی و نه زنده. ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ ‌دلـ💔ـ ... گردش روزگار را می بیند شب می گذرد ... نهـ☀️ـار را می بیند عَجّل ... لولیکـ💚ـ الفرج می گویم یک روز ... دو دیده یـ❤️ـار را می بیند سلام موعـ💚ـود مهربانم .... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
            🌿﷽🌿 ...براے همین دورتر نگہ میدارم که شما پیش بقیه اذیت نشی. 🍀گفتم:" این چه حرفیه، فکر دیگران و اینکه چی میگن اهمیتی نداره، اتفاقا مَرکب یاور امام زمان(عج) باید ساده باشه، ازاین به بعد مستقیم بیاجلوے در." روزهای بعد همین کار را کرد مستقیم می آمد جلوی در دانشگاه، من بعداز خداحافظی با دوستانم ترک موتور سوارمیشدم و میرفتم. ❤️سه شنبہ رفتیم آزمایش دادیم، بعد هم جداگانه سرڪلاس ضمن عقد نشستیم، یک ساعتی که کلاس بودیم چندبار پیام داد:"حالت خوبه؟ تشنه نشدی؟ گرسنه نیستی؟" حتی وقتی کنار هم نبودیم دنبال بهانه بود صحبت کنیم، کلاس که تمام شد حمید من را به دانشگاه رساند، بعدازظهر دوتا کلاس داشتم. 🌷همان شب عروسی آقا مهدی پسرعمه حمید بود، جور نشد همدیگر را بعد از عروسی ببینیم، چون از صبح درگیر آزمایشگاه بودیم وبعد هم دانشگاه و مراسم عروسی حسابی خسته شده بودم، به خانہ که رسیدم زودتر از شب های قبل خوابم برد. صبح که بیدارشدم تا گوشی رانگاه کردم متوجه چندین پیامک از حمید شدم. چون همدیگر را بعد از مراسم عروسی ندیده بودیم برایم کلی پیام فرستاده بود. ابراز علاقه و نگرانی و انتظار برای جواب من! 💐اما من اصلا متوجه نشده بودم، اول یک بیت شعرفرستاده بود: گر گناه است نظر بازی دل با خوبان بنویسید به پایم گناه دگران! وقتی جواب نداده بودم این بار اینطور نوشته بود: به سلامتی کسایی که توی خاطرمون ابدی هستند و ما توی خاطرشون عددی نیستیم! فکرش راهم نمی‌کرد من خواب باشم دوباره پیام داده بود: چقدر سخت است حرف دل زدن با ما مگو به دیوار بگو اگر بهتر است! غیر مستقیم گفته بود اگر به دیوار این همه پیام داده بودم جواب داده بود! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat
🌸خواهر عزیزم👇👇👇👇 هرگاه خواستے از حجاب خارج شوے و لباس اجنبے را بپوشے به یاد آور ڪه اشک امام زمانت را جارے میڪنے به خون هاے پاڪے ڪه ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میڪنی🥀 به یاد آر ڪه غرب را در تهاجم فرهنگے اش یارے میڪنے و فساد را منتشر میڪنے و توجه جوانے ڪه صبح و شب سعے ڪرده نگاهش را حفظ ڪند جلب میڪنے🥀 به یاد آر حجابے ڪه بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمے حفظ ڪند تغییر میدهے ... تو هم شامل آبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نڪردے (متنبه نشدی) هویت شیعه را از خودت بردار (اسم خودتو شیعه نزار)🥀 🌹شهید علاءحسن نجمه 🥀یاد شهدا با صلوات 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم @shohada_vamahdawiat                      
🌷مهدی شناسی ۲۴۹🌷 🌹السلام علی ائمة الهدی🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 🍃ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺣﻘﯿﻘﺘﯽ ﺍﺳﺖ که ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﻭﻟﯽ ما اگر ﺑﺨﻮﺍهیم ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ و ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ کنیم و بفهمیم ﭼﻪ هست،ﻫﯿﭻ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍريم ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﻭیم ﺳﺮﺍﻍ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﻮﺭ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. 🍃 ﯾﮏ ﻗﻨﺪ،ﻧﺒﺎﺕ یا ﻋﺴﻠﯽ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﯼ ما ﻭ ما بچشیم و ﺑﮕﻮییم:ﺁﻫﺎﻥ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ چطور است! 🍃ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﯾﮏ ﺣﻘﯿﻘﺘﯽ ﺍﺳﺖ.ﭼﻄﻮﺭ ﺑﻔﻬﻤیم ﮐﻪ ﭼﻪ ﺍﺳﺖ؟ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭیم ﺳﺮﺍﻍ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﺩﺭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.ﮔﻠﯽ،ﮔﻼ‌ﺑﯽ و ﻋﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻮ ﮐﻨیم ﺑﻌﺪ ﺑﮕﻮییم: ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﯾﻌﻨﯽﭼﻪ! 🍃ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ‌ﻫﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ،ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ و مثل امام مهدی علیهم السلام ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 🍃 ایشان ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻞ ﻭ ﮔﻼ‌ﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺗﺎ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﯾشان ﻧﺮﻭیم ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍهیم ﻓﻬﻤﯿﺪ.ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻧﺨﻮﺍهیم ﮐﺮﺩ. 🍃ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ما ﺑﺨﻮﺍﻫیم ﺣﻘﯿﻘﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨیم ﺭﺍﻫﯽ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭیم ﮐﻪ ﺑﺮﻭیم ﺳﺮﺍﻍ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ. ﺍﯾشان ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻨﺪ ﻭ ﻧﺒﺎﺕ ﻭ ﻋﺴﻞ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺮﺩﻩ است. ◀️ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﺑﺎ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ. ﮐﺴﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻤﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ‌ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ. ◀️به این دلیل است که ﺷﯿﻌﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ.ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺮﺩﻩ. ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺟﺴﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺭﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺭﺍﯼ ﺑﺪﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺧﺎﮎ ﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞ ﮔﻞ ﺍﺳﺖ. ﺑﻠﻪ ﺍﺳﻢ ﺧﺎﮎ ﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﮔﻞ! ﻭﻟﯽ ﮔﻞ ﻧﯿﺴﺖ.ﺷﻤﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﺎﮎ ﺍﺭﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﯼ ﺑﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻧﯿﺴﺖ. ◀️ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ.ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻧﺘﺼﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺧﻮﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ. ◀️ﻣﺜﻞ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ که می گوید:"ﻣﻦ ﺩﺭ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ. ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﻮﯼ؟ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﻢ؟ ﺑﺮﻭ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ"... eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🔸️ سخنگوی ستاد اربعین: به‌دلیل مشکلات پیش‌آمده در سامانۀ سماح، زائران می‌توانند بدون ارائه کد زائر که سماح به آن‌ها می‌دهد از بانک‌ها دینار بگیرند. 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴
﷽❣ ❣﷽ ‌تـ💚ـو، آن نِه‌ای ... که چو غایب شوی ... ز دل بروی تفاوتی نکند ... قُربِ دلـ💔ـ ... به بُعد مکان سلام غایبـ💚ـ همیشه حاضر.... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌹به شعرخیلی علاقه داشت،خودش هم شعرمیگفت،میدانستم بعضی ازاین پیامک ها اشعارخودحمیداست،ولی من هنوز نمی توانستم احساسم رابه زبان بیاورم،یک جورترس ته دلم بود. 🌺میترسیدم عاشق بشوم وبعد همه چیز خیلی زودتمام بشود،در دلم مدام قربان صدقه اش میرفتم امانمیتوانستم به خودش رودر رو این حرف عاشقانه را بزنم.بعضۍ اوقات عشقم را انکار میکردم،انگار که بترسم با اعتراف به عشق حمید را ازدست بدهم. درمقابل این همه پیامک وابراز علاقه حمیدخیلی رسمی جوابش را دادم ونوشتم: به یادتون هستم،تازه بیدارشدم،کتاب میخوندم. 🍀حدس زدم سردی برخورد من رامتوجه شد،نوشت:عشق گاهی از درد دوری بهتر است،عاشقم کرده ولی گفته صبوری بهتر است،توی قرآن خواندم،یعقوب یادم داده است دلبرت وقتی کنارت نیست کوری است! مدتهازمان برد تاقفل زبانم بازشود،بتوانم ابراز احساسات کنم وباحمید راحت باشم،هفته اول که با روسری وپیراهن آستین بلند وجوراب بودم،این جنس ازصمیمیت برایم غریبه بود،انگار که وارد دنیای دیگرے شده بودم که تاحالآ آن راتجربه نکرده بودم. ❤️تا آنجا این غریبگی به چشم آمدکه حمید زمانی که برای اولین بار به امامزاده حسین رفته بودیم به حرف آمدوباگله پرسید: تومنو دوست نداری فرزانه؟چرا آنقدر جدی وخشکی؟مثل کوه یخی! اصلا بامن حرف نمیزنی،احساساتتونشون نمیدی. 🌷با اینکه حق دادم که چنین برداشتهایی داشته باشد اما بازهم داشته باشداما بازهم باشنیدن این صحبتها جاخوردم،گفتم: حمید اصلا اینطور نیست که میگی،من تورو برای یک عمر زندگی مشترک انتخاب کردم ولی ب من حق بده خودم خیلی دارم سعی میکنم باهات راحت باشم ولی طول میکشه تامن به این وضعیت عادت کنم. داخل امامزاده که شدم اصلا نفهمیدم چطور زیارت کردم،حرف حمید خیلی من را به فکر فرو برد. 💐دلم آشوب بودکنارضریح نشستم ودست هایم را به شبکه های ان گره زدم.کلی گریه کردم،نمیخواستم اینطوری رفتارکنم.ازخداوامامزاده کمک خواستم.دوست نداشتم سنگینی رفتارم ذره ای حمید را برنجاند. کار انقدر پیچیده شده بودکہ صدای مادرم هم درآمده بود،وقتی به خانه رسیدیم گفت: "دخترم برای چی پیش حمید روسری سرمیکنی؟قشنگ دست همو بگیرید،باهم صمیمی باشید،اون الان دیگه شوهرته،همراه زندگیته." 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
💢تیراندازی کور اشرار به سمت پلیس| مامور پلیس به شهادت رسید 🔹بر اثر تیراندازی کور و بزدلانه اشرار مسلح در سیب و سوران یک مامور پلیس به شهادت رسید 🔹به گزارش پایگاه خبری شهدای فراجا، صبح امروز مامورین گشت کلانتری شهرستان سیب و سوران واقع در استان سیستان و بلوچستان که در راستای برقراری امنیت نسبت به گشت زنی در سطح حوزه استحفاظی در حال فعالیت بودند، توسط اشرار مسلح مورد سوقصد قرار می گیرند. 🔹بر اثر اصابت گلوله دو تن از مامورین مجروح که پس از انتقال به بیمارستان ستواندوم علی بیژنی زیبا بر اثر شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل می گردد بر اساس این گزارش، شهید بیژنی متاهل ، دارای دو فرزند دختر و ساکن استان مرکزی می باشد 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 محسن حججی در پیاده روی اربعین 🔹فیلم شهید حججی در پیاده روی اربعین نشان می‌دهد که او بعد از عبور از مرز مهران با شوق وصف ناپذیری مسیر را ادامه می‌دهد. ثبت دقایقی که در آن شاید محسن فکرش را هم نمی کرد کمتر از یک سال دیگر بی‌سر به زیارت ارباب خواهد رفت. @shohada_vamahdawiat                      
پنجشنبه ها چه خوشحال میشوند عزیزانی که دستشان از دنیا کوتاه است و منتظر قلب پرمهرتان هستند چیز زیادے نمیخواهند جز یک فاتحه شادی روح تمام اموات و 🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃 💝 بسته هدیه اموات💝 ✨شادی روحشان صلوات✨ 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ من ... دلم تنگ حادثه‌ای ست، حادثه‌ای ... شبیه آمدنِ تـ❤️ـو .... سلام امام مهـ💚ـربان زمانم .... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷 @hedye110
🌿﷽🌿 🌹مادرم بعدپیشنهاد دادبرای اینکه خجالتمان بریزد دستهای حمید را کرم بزنم.حمیدچون قسمت مخابرات کارمیکرد،بیشترسروکارش باسیم های خشک وجنگی بود. 🍀توی سرمای زمستان هم مجبوربودبا تاسیسات ودکل های مخابرات کارکند.برای همین پوست دستهایش جای سالم نداشت.وقتی داشتم کرم میزدم دستهای هردوی ما میلرزید.حمید بدترازمن خجالت میکشید یک ماهی طول کشید تاقبول کنیم به هم محرم هستیم. ■■■ 🌺این چندمین باری بودکه کاغذ کادوی حمید را عوض میکردم،خیلی وسواس به خرج دادم،دوست داشتم اولین هدیه ای که به حمیدمیدهم برای همیشه درذهنش ماندگارباشد. 🍀زنگ خانه را که زد سریع چسب وقیچی وکاغذ کادوهارا داخل کمد ریختم.پایین پله هامنتظرم بود،ھرکاری کردم بالانیامد. کادو را زیر چادرم پنهان کردم ورفتم پایین،حمیدگفت:"مامان برای فردا ناهار باخانواده دعوتتون کرده اومدم خبربدم که برای فردا برنامه نچینید." ❤️تشکر کردم وگفتم:حمید چشاتوببند. خندیدوگفت: چیه میخوای باشلنگ آب خیسم کنی؟ گفتم کاری نداشته باش چشماتوببند هروقت گفتم بازکن. وقتی چشم هایش را بست گفتم:کلک نزنی خوب چشماتوببند،زیرچشمی هم نگاه نکن. چندثانیه ای معطلش کردم،کادو را از زیرچادر بیرون آوردم وجلوی چشم هایش گرفتم،گفتم حالا میتونی چشماتوبازکنی. چشمش که به هدیه افتادخیلی خوشحال شد،اصلا انتظارش رانداشت.همان جا داخل حیاط کادو را باز کرد. 🌷برایش یک مقدارخاک مقتل یک شهید گمنام گذاشته بودم که کنارش تکه ای از کفن شهید بود، این تربت وتکه کفن را سفر جنوب به ما داده بودند.خیلی برایم عزیزبود،آرامش خاصی کنارش داشتم. حمید کلی تشکر کردوگفت: هیچ وقت اولین هدیه ای که به من دادی روفراموش نمیکنم. 💐بعدهم تربت را داخل جیب پیراهنش گذاشت،گفت:" دوست دارم این تربت مثل نشونه همیشه همراهم باشه،قول میدم هیچ وقت ازخودم جدانکنم." 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت پنجاه و دو(زندگینامه پیامبر) ✨علی(علیه السلام) فرمود: تو غصه مرگ مرا مخور، من در هر حالت(کشته شوم یا بکشم) سعادتمند بوده و جایگاه من بهشت است، ولی در همه حال دوزخ انتظار تو را می کشد. عمرو لبخندی زد و گفت: علی! این تقسیم عادلانه نیست، بهشت و دوزخ هر دو مال تو باشد. سپس علی(علیه السلام) سه پیشنهاد به او داد: نخست) تو را به سوی خدا و پیامبرش و دین اسلام دعوت می کنم! عمرو گفت: نیازی به آن ندارم. دوم) دست از نبرد بردار و محمد(صلی الله علیه و آله) را به حال خود واگذار. عمرو گفت: پذیرفتن این مطلب برای من مایه سرافکندگی است، فردا شعرای عرب، زبان به بدگویی من می گشایند و تصور می کنند که من از ترس به چنین کاری دست زده ام. سوم) سپس علی(علیه السلام) فرمود: اکنون حریف تو پیاده است، تو نیز از اسب پیاده شو، تا با هم نبرد کنیم. 🍁نبرد میان آن دو به شدّت آغاز گردید و گرد و غبار اطراف دو قهرمان را فرا گرفت و تماشاگران از وضع آنان بی خبر بودند، تنها صدای ضربات شمشیر که بر روی آلات دفاعی از سپر و نیزه می خورد، به گوش آنها می رسید، پس از زد و خوردهایی عَمرو شمشیر خود را متوجه سر علی(علیه السلام) کرد. علی(علیه السلام) ضربت او را با سپر مخصوص دفع کرد، با این حال، شکافی در سر وی پدید آورد؛ اما او از فرصت استفاده کرد و ضربتی بُرنده بر پای حریف وارد ساخته و هر دو، یا یک پای او را برید و عمرو نقش بر زمین گشت. 🍁صدای تکبیر از میان گرد و غبار که نشانه پیروزی علی(علیه السلام) بود، بلند شد. همراهان عمرو همه فرار کردند و به میان لشکر خود بازگشتند، جز نوفل که اسب وی در وسط خندق سقوط کرد و خود او سخت به زمین خورد، مأموران خندق، او را سنگباران کردند، اما وی با صدای بلند می گفت: این طرز کشتن، دور از جوانمردی است، یک نفر فرود آید، تا با هم نبرد کنیم، علی(علیه السلام) وارد خندق گردید و او را کشت و... رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اصحاب همچنان در نگرانی و سختی به سر می بردند و دشمن از بالا و پایین آنها در محاصره داشت، تا اینکه نُعَیم بن مسعود بن عامِر از قبیله غَطفان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: من اسلام آورده ام و با تمام قبائل دوستی دیرینه دارم، آنان از اسلام من خبر ندارند، اگر دستوری دارید بفرمایید اجرا کنم. 🍁پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: کاری کن که این جمعیت پراکنده شود، یعنی میان ایشان اختلاف بینداز، تا دست از یاری و همکاری با یکدیگر بکشند، چون جنگ نیرنگ و فریب است. نُعَیم از نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیرون رفت، آنگاه سراغ قبیله بنی قریظه آمد که در حقیقت آنها مسلمانان را از پشت سر تهدید می کردند. وی وارد قلعه بنی قریظه شد و مراتب دوستی و صمیمیت خود را به رُخ آنان کشید و قیافه همدردی و خیرخواهی گرفت و از هر دری سخن گفت، به طوری که اعتماد بنی قریظه را به خود جلب نمود. ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
❤️ باز هم این دل دیوانہ تو را مےخواهد دل بشڪستہ ز دسٺ تو عطا مےخواهد خستہ‌ام از همہ دنیا و گرفتارانش ڪرمے ڪن ڪه دلم مےخواهد 💔 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59