eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
295 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 روزی در منطقه‌ای در سوریه خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود . من را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین بشه. همین که گذاشتمش بالا، تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما. حاجی کمی فاصله گرفت. خواست دوباره با دوربین دید بزنه که این بار، نشست کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه‌ای شدیم برای ، احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست؛ به اصرار زیاد رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا شد و حدود هفده تَن شدند. بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم، اما حیف... کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
لحظه‌ای که سر سفره نشسته بودم ، این باور قلبی را داشتم که روزی به می‌رسد ولی به خودم می‌گفتم هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد با آنکه خیلی‌ها برگشتند به من گفتند چهره چقدر به می‌خورد ما زندگی‌مان را شروع کردیم هر دو داشتیم هرچه مهریه کمتر باشد ثواب آن بیشتر است و با اشتیاق، هر دو دوست داشتیم به نیت 14 معصوم 14 سکه باشد. صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌷🌹🌷🕊🥀 این عکس ، ﺁﺩﻡ را ‌زده می‌کند ، یکی از انگیزترین و در عین حال حماسی ‌ترین لحظات فکه ، ماجرای حنظله است . 300 تن از رزمندگان این درون یکی از به محاصره‌ی نیروهای عراقی در می‌آیند ، آنها چند روز و صرفا با تکیه بر سرشار خود به ادامه می‌دهند و به مرور توسط آتش دشمن و با مفرط به می‌ﺭﺳﻨﺪ . ساعتهای آخر بچه‌ها در کانال، بیسیم‌چی حنظله را خواست ، آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت. صدای و پر از خش خش را از آن سوی شنیدم که می گوید : رفت ، هم رفت ، باطری بی‌سیم دارد می‌شود ، بعثیها عن قریب می‌آیند تا ما را کنند ، من هم می کنم . که قادر به محاصره‌ی تیپ‌های تازه نفس دشمن نبود ، همان طور که به صورت می ‌ریخت ، گفت : بی‌سیم را قطع نکن... حرف بزن، هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن ، صدای بی‌سیم‌چی را شنیدم که می‌گفت : سلام ما را به امام برسانید، از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم . 📚 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
پرسیدند: بهترین دیدنی در بهشت چیست؟ امام‌صادق علیه‌السلام فرمود: تماشای ما لذت بخش‌ترین دیدنیِ بهشت اسـت.♥️🕊 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
لحظه‌ای که سر سفره نشسته بودم ، این باور قلبی را داشتم که روزی به می‌رسد ولی به خودم می‌گفتم هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد با آنکه خیلی‌ها برگشتند به من گفتند چهره چقدر به می‌خورد ما زندگی‌مان را شروع کردیم هر دو داشتیم هرچه مهریه کمتر باشد ثواب آن بیشتر است و با اشتیاق، هر دو دوست داشتیم به نیت 14 معصوم 14 سکه باشد. صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در اولین ماموریتش چهار ماه در پاوه ماند و در درگیری با اشرار از ناحیه سر مجروح شد. هر چه اصرار كردیم تا جهت مداوا به بیمارستان سپاه برود قبول نمی‌كرد. آنقدر در استفاده از دقت داشت كه می‌گفت: این كار برای سپاه خرج بر‌می‌دارد، درست نیست و حدود سه هفته جهت پانسمان به دكتر مراجعه می‌كرد و زحمت راه و هزینه آن را متقبل می‌شد تا در هزینه‌ها صرفه‌جویی كرده و این مبالغ برای جبهه هزینه شود و پس از بهبودی از آنجا كه به برادرش حسن علاقه زیادی داشت دوباره عازم كردستان شد و یكماه همانجا ماند و هر بار كه حسن او را به ترمینال می‌آورد تا به تهران باز گردد، هنگام مراجعت به مقر، را زودتر از خود در آنجا می‌دید. عشق به حضور در جبهه‌ها همه را مات و مبهوت ساخته بود. راوی : 🌹 🕊 شادی روح و کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 آخرین بار كه به منطقه می‌رفت هر لحظه ضربان قلبش تندتر می شد . با ورود به منطقه عملیاتی «والفجر1» همه به دنبال معبری به آسمان چشم دوخته بودند که یك مین والمری استتار شده در زیر خاكها راهی از زمین به آسمان گشود و پاهای قطع شدند, صدای « یاحسین» ، یكبار دیگر زائر منطقه فكه را مَحرم راز دیگری كرد و ، شد. راوی : 🌹 🕊 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ماجرای پای قطع‌شده در ساکِ آقای عکاس شب بود. تاریک بود. با چند پروژکتور، حیاط را روشن کرده بودند. شلوغ بود. همه می‌خواستند پیکر مطهر ( سومین خانواده‌ی ) را که تازه در تفحص، شده بود، ببینند. میزی در حیاط گذاشته بودند تا او را غسل دهند. حاج "بهزاد پروین قدس" که از راه رسید، مثل همیشه ساک بر دوش بود. ناگهان از داخل ساک، چیزی درآورد که همه از تعجب مات ماندند. بسته‌ای را گشود و پای قطع شده‌ی را که هنگام انفجار مین والمری به وسط میدان مین ارتفاع 112 فکه افتاده بود، پیدا کرده و با خود آورده بود. خودش می‌گفت: در اهواز، وقتی ساکم رو گذاشتم زیر دستگاه اشعه تا وارد فرودگاه شوم، بچه‌های سپاه تعجب کردند. درِ ساک را که گشودم، همه کُپ کردند. پای قطع شده داخل ساک باعث شد تا همه بیایند بالای سرم. وقتی توضیح دادم که امروز در فکه به‌ رسیده و پیکرش رو بردن تهران و حالا من می‌خوام زود برم تهران تا این پای جامانده را به پیکرش ملحق کنم، مات و مبهوت اجازه دادند تا سوار هواپیما شوم. و بهزاد پایی را که جا مانده بود، به صاحبش ملحق کرد. 🌹 🕊 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 نزدیك ایام عید نوروز بود كه از طرف مدرسه مرا دعوت كرده، خواستند تا به وضعیت لباسهای رسیدگی كنم همان روز پانصد تومان به مادرش دادم تا لباس تهیه كند. فردا صبح همراه مادرش برای خرید بیرون رفتند ولی وقتی برگشتند خبری از لباسهای نو نبود، با تعجب جریان را پرسیدم . آن روزها ایام جنگ بود و در مساجد و محله‌ها صندوقهایی می‌گذاشتند تا مردم كمكهای نقدی و غیر نقدی خود را برای رزمندگان در آنها بریزند. هم با عبور از كنار مسجد و شنیدن صدای بلند گو به مادرش گفته بود: شلوار من چه عیبی داره؟ من همین را می‌پوشم شما هم پول لباس من را به صندوق بیاندازید و همانجا منتظر مانده بود تا مادرش قبض رسید پول را دریافت كند و با هم به خانه برگردند. آن سال لباس عیدی زیباتر از هر سال بود. راوی : کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 لحظه تلخ ترین لحظه زندگی‌ام بود. نوزدهم مرداد سال 88 بود. شام خورده بودیم و می خواست نوه‌مان محمدرضا را به بیرون ببرد. حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت و بعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت می خواهم توی سالن کنار محمدرضا بخوابم. من هم شب بخیر گفتم و از پله ها بالا رفتم. آخرین پله که رسیدم دیدم صدای سرفه‌اش بلند شد. بخاطر شکنجه هایی که شده بود حال بدی داشت و همیشه سرفه می کرد اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده. نمی‌دانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس می‌کشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود. دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان دیگر نگاهم را نمی‌دید و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را حس می‌کرد ... راوی : کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌷🌹🌷🕊🥀 این عکس، ﺁﺩﻡ را ‌زده می‌کند، یکی از و در عین حال حماسی ‌ترین لحظات فکه، ماجرای حنظله است. 300 تن از رزمندگان این درون یکی از به محاصره‌ی نیروهای عراقی در می‌آیند، آنها چند روز و صرفا با تکیه بر سرشار خود به ادامه می‌دهند و به مرور توسط آتش دشمن و با مفرط به می‌ﺭﺳﻨﺪ. ساعتهای آخر بچه‌ها در کانال، بیسیم‌چی حنظله را خواست، آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت. صدای و پر از خش خش را از آن سوی شنیدم که می گوید: رفت، هم رفت، باطری بی‌سیم دارد می‌شود، بعثیها عن قریب می‌آیند تا ما را کنند، من هم می کنم. که قادر به محاصره‌ی تیپ‌های تازه نفس دشمن نبود، همان‌طور که به صورت می ‌ریخت، گفت: بی‌سیم را قطع نکن... حرف بزن، هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن، صدای بی‌سیم‌چی را شنیدم که می‌گفت: سلام ما را به امام برسانید، از قول ما به امام بگویید: همان‌طور که فرموده بودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم. 📚 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani