هدایت شده از احادیث اهل البیت علیهمالسّلام
به بهانه عصر _#پنجشنبه یادی از #شهدا
🍃🍃🌹〰🌹🍃🍃〰〰〰〰
🌷باید #سلام کرد به آنانی که لباس های خاکی رنگشان , لباس احرام در "موقعیت ها" بود .
🌷باید سلام کرد بر اشک های جاری مناجات بر گونه های خاکی و خونین
🌷باید سلام کرد بر دست های بریده شده , بر انگشتهای جدا شده از دست. بر پوتین های بی پا , به پاهایی که بند پوتین آنها تا آسمان گشوده شده .
🌷 باید سلام کرد بر سَرهای سرخ بی کلاه . بر سینه های سوخته در سنگر ها .
بر پیشانی هایی که بوسه گاه گلوله شده اند .
🌷 باید سلام کرد بر قطارهای فشنگی که تسبیح شده اند . بر کوله پشتی های پر از پرواز . بر پلاک پیکرهای قطعه قطعه شده که شماره و شناسنامه یک شهاب شده . و هر کوچه و خیابان شهرمان را تا ابد ستاره باران کرد .
🌷 باید سلام کرد بر لبهای سیراب از عطش عشق . بر چفیه , بیرق همیشه جاودان جبهه های خمینی .
بر چفیه ای که همواره بر دوش علمدار نهضت خمینی است.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو
شادی روح آسمانی شان،#صلوات
#قرارگاه_فرهنگی
#کانال_با_ولایت_تا_شهادت
#بــا_ذڪـر_صلـوات 👇👇👇
http://eitaa.com/asheghaneshahadat
🍃 🌸🍃🌺🍃🌸🍃
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸 #معرفی_شهدا...🌸
نام : #حافظ_نیاوند
ولادت : ۱/فروردین/۱۳۴۸ _ ملایر
شهادت : ۵/مرداد/۱۳۶۷ _ اسلام آباد
🌸 #حافظ در روستای #کهکدان_ملایر در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود
در سنین پایین پای درس استاد شیخ ناصر فرجی قرآن را در روستا فرا گرفت
بعداز مهاجرت خانواده به ملایر در سال ۱۳۶۰ به جلسه استاد ضیایی در حسینیه بم زاده رفت.
#نیاوند پس از هجرت استاد ضیایی به تبریز در سال۱۳۶۳ در محضر استاد بنیادی فراگیری قران را ادامه داد که در آن زمان جلسه از حسینیه بم زاده به تالار قران حکیم منتقل شد.
وی در همان زمان در #بسیج نیز فعالیت میکرد و از سال۱۳۶۴ بارها به جبهه های حق علیه باطل شتافت
که در عملیات #کربلای۲_۴_۵ و #بیت_المقدس شرکت نموده و در سال ۱۳۶۶ در تیپ #محمدرسول_الله در جریان آزاد سازی #شلمچه با مجروحیت شدیدی از ناحیه شکم به درجه #جانبازی نائل آمد و به ملایر آمد و همچنان به #مداحی و #قرائت_قران پرداخت .
تااینکه سرانجام در #سال۱۳۶۷ در عملیات #مرصاد شربت #شهادت را نوشید و به جمع دوستان شهیدش پیوست. و در #بهشت_هاجر ملایر آرام گرفت🌹
🌸شادی روحش #صلوات🌸
❣
هدایت شده از شهدایی
#رزق_معنوی_روز
#کلام_رهبری:
⚜پدران و مادران شهدا نقشی ایفا کردند که با نقش خود شهدا قابل مقایسه است...
☀️رهبرمعظم انقلاب:
همه بايد خود را زير بار منّت شهيدان بدانند؛ زير بار منّت خانواده شهيدان
يعنی زيربارآن پدری که راضی میشود پسرش برود...۹۶/۳/۲۸
سلامتی پدران ومادران شهدا #صلوات
#سلامتی_فرمانده_کل_قوا_صلوات
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
بیسیم ها تــــمام #شب این را صدا زدند:
#غـــــواص ها...
در آتش و خـــــون دست و پـا زدند!
اڪسیر #عشق بـود ڪہ در جـان ما زدند
حـرف از زیــارت حـــــرم #ڪـــرب_و_بلا زدند
🌷| شادی روح
شهدای غواص عملیات کربلای 4 #صلوات |🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
📸با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
🕊 نوزدهم خرداد ماه سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عج) ، شهید " سعید شاملو" گرامی باد.
اَللهُمَ عَجِل لِوَلیک الفَرَج
#صلوات
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
بنامخدا..
#قَلـم
#اینداستان: #گلهابرایتــوبود...
ـــــــــــــــــــــــــــ
سرم پایین بود و چند باری مسیر را قدم زدم. خودم بودم و خودم.. گاهی هم باتـو صحبت میڪردم، از دلم میگفتم و گاهی از تو و گاهی از گذشته و بیشتر از خودم....
هوا سرد بود و باید زودتر به خانه شهید میرسیدم.
جمعه بود. مغازهها هم همه تعطیل، خیابان ساڪت و سڪوتی ڪم رنگ نقش عمیقی در خیابان داشت.
میان راه چشمم به گلی افتاد و دلم لرزید ، دلم یاد تو افتاد. چند قدمی رد شدم. درب مغازه باز بود. یادت لحظهای رهایم نڪرد. آن گل هم بدجور دلم را برد و هوایی تو ڪرد. آنقدر حالم بد بود ڪه حتی نامش را نیز یادم رفته بود. برگشتم و یڪ دسته خریدم. چقدر زیبا بودند نرگسهای خوشبوی من..🌼
بو ڪردم و عطرشان را تا عمق جانم ڪشیدم.... چقدر دوستشان داشتم. حتی نفهمیدم بعد از خرید باید باآنها چه ڪنم، یا اصلا برای چه خریدم..!!
نگاهم به نگاه زیبایشان قفلشد ڪه با من حرف میزدند. ازتو میگفتند از نبودنت در ڪنارم. از دوری. از دلتنگیها. و چشمهایم خیره مانده بود به چشمهایشان و از تو میپرسیدند، ڪه ڪجایی؟ دیر ڪردهای.. اصلا آیا حال زار مرا میدانی؟
نمیدانم چقدر از گلفروشی تا منزل شهید طول ڪشید اما تا بخود آمدم رسیده بودم..
سردر خانه نوشته بود:
" حسینیه #شهیداحمدرضاگلزردی"
دلم آرام شد.. #گلهابرایتــوبود. پس باید به دستت میرساندمشان. ازطرف #شهیدگلزردی تقدیم مادرش ڪردم تا از دست مادرشهید به احمدرضایش برسد و احمدرضا هم گلهارا بهتو برساند. گلها ڪه در گلدان پراز آب و ڪنار عڪسهای شهدا قرار گرفت. دلم پرواز ڪرد. بسمت تـو. بیتاب شدم و اشڪ بغضِدلتنگ دلم را تِرڪاند. مبهوتشدم.. بین آن شلوغی من بودم و تو و جمع شهدا. شاید در گوشهای هم احمدرضا نشسته بود تا بعداز روضه گلهارا برایت بیاورد.
مراسم تمام شد و باز قدم در همان مسیرنهادم. اینبار بطرف مسجد.. دلم آرامش نداشت باید خودم را به آغوش خدا میرساندم و دلی سیر گریه میڪردم. برایتو ، برایخودم..
ڪه دوستی مسیرم را گرفت و باهم به خانه حاجرضا رفتیم. روحانی نورانی و باصفایی که عطرخدا را میشد از او استشمام ڪرد.. هوا هوای توبود.. هر ڪجا را نگاه میڪردم تورا میدیدم.. داشت اتفاقی میافتاد و نمیتوانستم بفهمم.. نماز جماعت ڪه به اقامت حاجرضا برپا شد .. حالِ عجیبم شدیدتر شد.. مطمعن شدم گمشده دارم..
توبودی یا خودم ؟؟ نمیدانم.....!!
قلبم آنقدر خودش را به قفس سینه ڪوبید ڪه نفسم را داشت بند میآورد.. اما ته دلم یڪ شوق خاص بود شبیه یڪ پرواز.....
حاجرضا لب به سخن گشود و من چشمهایم رابستم...
لابهلای حرفهایش گفت:
" رهاڪن دنیارا، سرت را پایین بندازو بندگیترا بڪن....."
بااین جمله چقدر آرام شدم.. آنقدر آرام ڪه یڪ لحظه همه وجودم را نورخدا گرفت و تورا از یاد بردم..
صحبتهای حاجرضا ڪه تمام شد به خانه برگشتم.. اما سبڪ و با قلبی آرام ڪه احساس پرواز داشت.. دلم شاد بود. شبیه آن قدیمها ڪه باتو بودم و در #ڪوچههایعِشـق باهم قدم میزدیم و دستم در دستان گرمِتو بود...
یادشبخیر چهروزهایی باهم داشتیم..💔
تمام روز را مرور کردم.. این حادثه ، آن گل، حاجرضا.. نه ، اتفاقینبود.. تازه فهمیدم ماجرای گل چه بود..!! تازه فهمیدم #شهیدگلزردی گلهارا بهتو رسانده و تو درمقابل هدیهام ، بمن هدیه دادی و مراسم حاجرضا هدیهی تو بود.. باید همانجا میفهمیدم ڪه از اول تاآخر مجلس برایتو و بیاد تو بود.. آن دعا، آن ذکرها، تماماً تو بودی.. و تو دوباره هدیه دادی آغوش خودترا.. و تازه فهمیدم آن گمشده من بودم..💔
تازه فهمیدم چقدر دوستمداری..
آقا ببخش ڪه در پیچ و تاب دنیا تورا گم ڪردم...😭
ببخش ڪه دستت را رها ڪردم..
ببخش ڪه حق نوڪری و انتظار را خوب بهجا نیاوردم.. ببخشآقا ببخش💔😭
ممنونم ڪه هنوز مرآ از یادنبردی..
ممنونم ڪه باهمه بارگناهم، هنوز دوستم داری..
و ممنونم از شهدا ، از #شهیداحمدرضاگلزردی ڪه ڪمڪ ڪرد تا دوباره تورا پیداکنم..😭
#یابنفاطمه!! غفلتازیارگرفتارشدنهمدارد ، اما این دورشده از خانهات را رها نڪن.. شڪسته برگشتهام، اما دلم به تو گرم است.. به دستهای مهربانت..
خانهات آباد، دوباره آبادم ڪن...
#السلامعلیڪیامولاییاصاحبالزمان
#اللهمعجللولیکالفرج
ـــــــــــــــــــــــــــ
تقدیم به: آقا و مولایم #حضرتمهدی(عجلالله) و #شهیداحمدرضاگلزردی
🌹 #صلوات🌹
#ادامهدارد...