eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
📚✒️ 👨✈️ 📖 ❖ گفتم:مامان؟ حالت خوبه؟ یه حرکتی کن جانم تیر کشید به زور آب دهنمو قورت دادم اشکام😭 راهشونو پیدا کردن و شدن رو زمین زدم و بلند صدا زدم،😔 ❖ هقم اوج گرفت گلوم به خس خس 🍂افتاده بود درست روزی که قرار بود بیاد👣 مامان و بابام سریع وارد 👩🍳 شدن، مامان یه یا گفت و بلند گفت: برو ماشینو 🚘 روشن کن،فک کنم وقتشه فندق حرکت نمیکرد توانایی شو نداشتم بگم چیشده،بریده بریده همراه با اشک 😭سعی کردم حرف بزنم ... ❖ مامان گرفتتم تو گفت: مامان جان تموم میشه آروم آروم گفتم: مامان! با صدایی که توش 😍 موج میزد گفت: جانم؟ شدید تر😭 شد سعی کردم که بی محابا میریختنو کنترل کنم،😔 ❖ بریده بریده ادامه دادم : مامان 👣 نمیزنه نمی کنه 👩💼 از جنب و جوش ایستاد فقط صدای تپش ❤️ تو گوشم👂 نواخته میشد، جلو آورد و قاب کرد و گفت: نگاه چیزی نیست حتما افتاده زیاد بوده امروز😔 ❖ 📿میگفت زیر لبش کمک کرد از رو بلند شم زیر بغلمو محکم نگه داشت و به طرف رفتیم رو راه رفتنم 👣نداشتم سوار ماشین 🚘 شدیم بابا 🙍♂با نور😱 حرکت میکرد، مامان دستشو رو گذاشته بود و مثه گچ شده بود جلوی بیمارستان👩⚕ نگه داشت با کمک مامان از ماشین پیاده شدم و وارد شدیم... ...✒️ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• خوابم برد وقتی بیدار شدم خواستم شام درست کنم که شد ، رفتم مسجد و بعدشم پدرجون اومد دنبالم مشغول بازی با انگشتم بودم سرمو بالا آوردم دوباره مثل همیشه داشت نگام می کرد از همون نگاه هایی ک تو دلم اب میکردن بی اختیار گفتم : ببخشید غلط کردمو واسه همین وقتا گذاشتن چیزی نگفت ،ادامه دادم بعدشم تو از نقطه من خبر داری وقتی باهات میزنم نگام نمی کنی حق ندارم قهر کنم؟ چرا چشمای ازم میگیری؟نگاهش به دستم بود دستمو گرفت و آورد بالا با دیدن سوختگی ، خفیفی رو چهرش نشست و گفت : دستت چی شده؟ ❥• هیچی ، خورد به ماهیتابه به اون یکی دستم اشاره کرد و گفت : این یکی چی؟ اینم با بریدم دیگه نبود سر خودت بیاری؟ دست یا شه یا اصلا مهم نیس التیام پیدا می کنه بشکنه درست بشو نیست ،توی معراج دلم شکست خودمو با یه بچه بدون تو تصور کردم زدمو گفتم : تو دیر یا زود میشی با آدما که نمیشه جنگید. ❥• فقط نگاهم کرد یه دنیا حرف داشت،لبخندی زد و گفت : کوفته بخوریم ؟لبخندی زدمو گفتم باشه کمکش کردم دو تا بالشت گذاشتم پشتش تکیه داد باهم کوفته خوردیم خیلی بود ظرفا رو گذاشتم تو مجمه گفتم و با هر سختی بود برش داشتم تا جلوی در سلانه سلانه رفتم بالا نمیومد گذاشتمش زمین همون جا نشستم پتو ها رو کنار زد و بلند شد با عجله اومد سمتم پیشم زد و گفت : خوبی؟ ❥• سرمو به نشونه ی تکون دادم ، مجمه رو برداشت و از اتاق رفت چند دقیقه بعد برگشت گرفت و بلندم کرد کنار خودش یه پتو برای من انداخت یه هم گذاشت با نگاش کردم حالش خوب نبود ولی اینطور داشت برام رخت خواب پهن می کرد با گفت: خانومم بیایکم استراحت کن! درو بستم روسریمو دراوردم و موهای بافته مو باز کردم رفتم توی جام و دراز کشیدم به پهلوم خوابیدم تا بتونم ببینم صورتامون نزدیک هم بود. ❥• شب چشماشو نثار نگاهم کرد دستشو کشید رو گونم غنج می رفت از نگاهاش مثل کسی که بعد از سال ها به رسیده نگاش می کردم عشقی که بود هیچ وقت از شدتش کم نمی شد با صدای گفت : ؟ اروم جوابشو داد : ؟... .. ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• به سمتم برمیگردی صورتهایمان چند سانتی متر فاصله دارند را روی پیشانیم میگذاری و را می بندی روی چشمان بسته ات دست میکشم مژگانت خیسند آرام زمزمه میکنی: ولی، ❥• از تو جدا میشوم داریم از هم میکنیم چادرم را روی سرت میکشم دوباره رویت را به میکنی و سرت پایین است میخواهم از اشک هایم سیلی درست کنم اما می ترسم تو در آن غرق شوی انگار ای از دریای بغضت رفع شده به چهره ی گرفته ات می نگرم دستی به ریشت میکشی گفته و چادر را کنار میزنی برمیخیزی سراتا پایمان گلی شده است عمیقی میکشم، نای بلند شدن ندارم رو به رویم ،میزنی و میگویی : حرفهامو بذار بپای ناراحتی جدی نگیر، مکث میکنی و چند ثانیه بعد ادامه میدهی ، میای بریم ...؟ ❥• چه سوالیست که میپرسی مگر میشود جوابم باشد من با تو حاضرم به جای جهان سفر کنم اینجا که بهشتیست برای خودش سرم را به علامت تکان میدهم و می گویم : به شرطی که تا بمونیم ، ، اگر میخواهی لب از لب باز میکنی تا کنی اما را میخوانم و میگویم : جان نه نگو... اخم خفیف میکنی و میگویی : به جونت قسم نخور جانانم، هیچ نمیگویم... .. ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• مگه میشه یادم بره؟ بدنبال حرفم ادامه داد:هیچی نمیتونه منو تو رو از هم ڪنه حتی آروم دستمو نزدیڪ لبش برد و روش بوسه زد من همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه من زودتر مردم تڪلیف چی میشه؟ اینجور وقتا لپامو میگرفت و میڪشید و نگه میداشت تا دیگه حرف نزنم باز میگفت: یه بار دیگه بگو چی گفتی؟ بعدش من میشدمو حرفی نمیزدم... ❥• اما وقتی خودش این حرفو میزد میگفت: هرموقع خواستم برم زودتر میام این بهت تحویل میدم اخه برام و از طرف ... خانمم حواست هست؟ جانم؟ جانت بی بلا... جانان چشاتو ببند، چرا ببندم؟ شما ببند آروم چشامو بستم اما یڪی از چشمامو از رو باز گذاشتم نگاهش ڪه بهم افتاد یه لبخند ملیح زد از همون لبخندهایی ڪه دیوونه میڪرد دلم طاقت نیاوردو چشمامو باز ڪردم تا به صورتش بشن این بار اخم خفیفی رو نشوند و گفت: چشاتو ببند دیگه،محڪم چشامو رو گذاشتم خیلی ڪنجڪاو بودم ببینم چیڪار میخواد بڪنه دست راستمو گرفت تو دستش و چیزی گذاشت توش ❥• بعد با احتیاط انگشتامو هدایتشون ڪرد تا بسته بشن صدای میشنیدم ڪه پشت سرم ایستاده وچیزیو دور سرم گره زد صدای شنیدم ڪه زیر گوشم میگفت: همیشه دوست داشتم اینڪارو تو روز انجام بدم فڪر ڪنم به آرزوم رسیدم دوباره از صدای تشخیص دادم ڪه روبروم ایستاده تو حال خودم بودم یه بوسه آرومی رو پیشونیم نشوند هجوم تو صورتم حس ڪردم گر گرفتم حس میڪردم این بوسه هاش فرق داره بوی میداد دیگه طاقت نداشتم چشمامو باز ڪردم ازم دورترو دورتر میشد صداش زدم اما نمی شنید به نفس نفس افتاده بودم رو زمین زدم دستمو باز ڪردم چشم به همون فیروزه ایش افتاد ❥• اشڪام سرازیر شدن بی وفا تو ڪه گفتی هیچی نمی تونه منو تورو ازهم جدا ڪنه دست ڪشیدم رو سرم و چیزیو ڪه دور سرم بسته بود و باز ڪردم بود هق هقم اوج گرفت سربندشو بو ڪشیدم بوی همون موقعی رو میداد ڪه لباساشو برای اولین بار وقتی از سوریه برگشته بود پنهانی میشستم فڪر ڪنم بوی بی بی رو میداد اشڪام بی محابا می ریخت همه نامرد بودن این اشڪا، این لباس عروس، پوتینای خاڪیش ، لباسای نظامیش... هیچ ڪی به فڪر من نبود من فاطمه گفتناش بودم پوتینای همیشه خاڪیش.. .. ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅