eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ از اول نامزدیمون...💍 با خودم کنار اومده بودم که من، اینو تا ابد ڪنارم نخواهم داشت...💔 یه روزے از دستش میدم...😞 اونم با ... وقتی كه گفت میخواد بره...🚶 انگار ته دلم ،آخرین بند پاره شد...💔 انگار میدونستم ڪہ دیگه برنمیگرده... اونقد ناراحت بودم... نمیتونستم گریه کنم... چون میترسیدم اگه گریه ڪنم، بعداً پیش ائمه(ع) شمـ 😞 يه سمت بود و يه سمت ... احساسم ميگفت جلوش وایسا نذار بره...❌ ولی ایمانم اجازه نمیداد... یعنی همش به این فکر میکردم که ... چطور میتونم تو چشماے (ع)نگاه کنم و... انتظار شفاعت داشته باشم...😕 در حالےکه هیچ کاری تو این دنیا نکردم... اشکامو که دید...😢😭 دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت...😭 "دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیـــــا..." راحت کلمه ی... ❤...دوستت دارم...❤ 💕...عاشقتم...💕 رو بیان میڪرد... روزی که میخواست بره گفت... … "من جلو دوستام،پشت تلفن نمیتونم بگم... ❤...دوستت دارم...❤ میتونم بگم... 💔...دلم برات تنگ شده...💔 ولی نمیتونم بگم ... چیکار کنم...؟!" گفتم... "تو بگو یادت باشه، من یادم میفته...☺️ از پله ها که میرفت پایین... بلند بلند داد میزد... ❣یادت باشـہ... ❣یادت باشـہ... منم میخندیدم و میگفتم: 💕یادم هسسست... 💕یادم هسست @shohda_shadat🌹
خدایا... هیچ نسبتی با ندارم...❤️ اما دلم به دلشان بند است...😭 خون سرخشان بد جوری پاگیرم کرده...😢 میدانم لایق نیستم...😞 اما آرزویش را داشتن که عیب نیست...😓 فریاد میزنم تو را...🗣 در لابلای شعر هایم...❤️ شاید انعکاسش جواب تو باشد...🙃 اما میدانم پاسخی نمیدهی...😭 وقتی تر از همیشه بگویم...😥 @shohda_shadat
✍ بهتم گفتم یه روزی بالاخره میدمش به تو فردا روزی ک به دست اقا بشه... ❣پریدم وسط حرفش و گفتم: چه جای صحبت کردن این حرفای تلخه تو این وقتیکه تنها دلخوشیه زندگیمه؟ _به والله این حرفا از عسل برای من شیرین تره ❣همون لحظه گارسون دو تا بشقاب جلوی هردومون گذاشت که توش با برنج زعفرونی یه ماهی قزل تزئین شده بود زیتون و سالادم گذاشت رو میز و رفت اخمام تو هم بود. با بی میلی ب غذام نگاه کردم حسامم اصلا حواسش نبود. ❣از حرفم پشیمون شده بودم نباید این حرفو میزدم دستمو بردم جلوی صورت حسام و چند بار رو هوا تکونش دادم. حسام به خودش اومد _کجا بودی؟ غذات سرد شدا ! قاشقمو پر از برنج و تیکه ای از ماهی کردم و سعی کردم با اشتها بخورم.. حسام هم به تبعیت از من قاشق و چنگالشو برداشت و مشغول شد. ❣از رستوران اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم.حسام نگاه خمارشو دوخت بهم و گفت:بریم ساحل؟ _نه.اول بریم سوئیت استراحت کن بعد میریم بدون هیچ مخالفتی ماشین رو روشن کرد و رفتیم سوئیت. معلوم بود خیلی خسته اس سرشو که گذاشت رو بالش سریع خوابش برد پتو مسافرتی گلداریو از تو چمدون بیرون اوردم و با احتیاط کشیدم روش ساعت دو نیم بود برگشتم و رو صندلی چوبی ای که کنار بخاری بود نشستم ❣به حسام چشم دوختم وقتی میخوابید خیلی معصوم میشد تصور چشمای بستش قلبمو فشرده میکرد یادمه همسر شهید چمران وقتی شهید بهش گفتن فردا قراره شهید بشم باورش نمیشدو میگفت اصلا چشماتو ببند ببینم اصلا میتونم چشمای بستتو تصور کنم؟ منم نمیتونستم ❣نمی دوم چرا از رفتار امروزم تو رستوران معذرت خواهی نکردم شاید بخاطر اینکه خیلی خودخواه بودم و حسامو ماله خودم میدونستم اما حسام ماله من نبود از همون روز اول میشد فهمید واسش زجر اوره شرمنده بودم ی بی بی شرمنده ی حسام و شرمنده ی خودم. ❣دوباره نگاهم سر خورد تو چهره ی مظلومش.دسته ایاز موهاش خودشونو رو پیشونیش رها کرده بودن..و به صورتش جذابیت خاصی داده بود بی اختیار از جام بلند شدم و رفتم سمتش باید تک تک این لحظاتی ک حسام پیشم بودو تو ذهنم ثبت میکردم می دونستم اگه بره یه چند ماهی دیگه نمی تونم ببینمش. ❣به خودم اومدم دیدم بیدار شده و با چشمای مشکیش بهم خیره شده ترسیدم دستمو گذاشتم رو قلبم و گفتم:وای حسام یه صدایی از خودت درمیاوردی ترسیدم!خندید و گفت:اصلا تو حال هوای خودت نبودی با خودت بلند بلند حرف میزدی. ابروهامو انداختم بالا وگفتم:جدا؟یعنی الان میبخشی منو؟ 💠ادامه دارد.. 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• می آیم پشتت بر نمی گردی نگاهم ڪنی، بر میگشتی ها همانطور ڪه است میگویی: ڪاری نداری جان...؟ میگویم: به بی بی بگو ببخشه اینقدر تو رو پیشش ڪردم ❥• میڪنی و میگویی: خودت باش عزیز دلم، صدایت ، مڪث میڪنی و دار ادامه میدهی: زود برمیگردم... ... ❥• و من با سراسر ندا برمی آورم: خداحافظ ناگاه به سمتت میدوم و رو به رویت می ایستم و تو را برای آخرین بار در آغوش میگیرم، دارم ڪندنت را سخت میڪنم ولی باور ڪن دست خودم نیست، از سرم می افتد تو موهایم را نوازش میڪنی و رویشان بوسه میزنی چقدر شده ای، ❥• هایم را پر از عطر قشنگت میڪنم میدهی دوباره عزمت را جذم میڪنی برای رفتن میروی را پشتت میریزم... ❥• سوار میشوی ماشین راه می افتد تا لحظه ای ڪه از ڪوچه شود، میڪنم... ... ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat ┅═══✼🍃🌺🍃✼══