💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
🌟
💠
زندگی نامه شهید محمد ابراهیم توفیقیان؛
شهید سروان محمدابراهیم توفیقیان در تاریخ31/06/1362 در خانواده ای متدین و مذهبی در شهرستان اسفراین متولد گردید؛ تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید فهمیده، دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی مطهری، تحصیلات متوسطه را در هنرستان البرز و پس از آن تحصیلات دانشگاهی خویش را در دانشگاه پیام نور اسفراین در مقطع کارشناسی به پایان رسانید و پس از آن به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و پس از پایان خدمت سربازی مدت کوتاهی در ایران خودرو مشغول به کار شدند تا اینکه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استخدام شدند و در سال 1391 ازدواج نمود و ثمره ازدواج یک پسر بنام محمد پوریا به یادگار مانده؛ پدر وی از دوران طفولیت او را با اماکن مذهبی و با احکام دینی آشنا گردانید و این خصیصه تا زمان شهادت هر روز پر رنگ و پرفروغ در او نمایان بود؛ هر چند که این شهید والا مقام دوران جنگ تحمیلی را درک نکرده بود اما از آنجایی که خاطرات شهدا و رزمندگان و دفاع از اسلام و اهل بیت در نهاد وی عجین شده بود، با شنیدن جنگ نیابتی از سوی دشمن بویژه داعشی ها و تکفیری ها که کشور سوریه را به اشغال خود درآورده بودند غیرت دینی شهید او را به سمت آن دیار کشانده تا از حرم اهل بیت دفاع نمایدو در تاریخ 27/10/94 به این کشور عزیمت نمودند و با از خود گذشتگی و ایثار سرانجام در عملیات آزادسازی منطقه نبل و الزهرا در تاریخ13/11/94 به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند
💠 @shohda_shadat
🌟
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
4_5950398861842317389.mp3
2.62M
#شور_احساسی
|مناسبتے: #اربعین
دیگھ وقتش منو یارے ڪنے،واسھ حل مشڪلم ڪارے ڪنے...
[ #جواد_مقدم ]
5⃣روز تا اربعین حسینی
@shohda_shadat
🎥https://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/69OmF/vt/frame
من از اربعین محروم شد😭😭
#میثم_مطیعی
@shohda_shadat
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_پنج📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• به مزار میرسیم #نگاه خسته ات را نثار چشمانم میکنی نگاهی که خستگی اش حاصل #جنگ و #کار و #جسم نیست نگاهت خسته است، این خستگی حاصل از #روح توست تو دلت گرفته ، #آسمان چشمانت هوای #باریدن دارد
میگویی : بانو ! بشین توی ماشین زود برمیگردم ،هیچ نمیگویم و فقط نگاهت میکنم نمی دانم #امشب چرا اینطور شده ام #ندایی در درونم میگوید : این آخرین نگاه هایم به توست،
❥• از این فکر #سخت آزرده میشوم دستت را جلوی صورتم تکان میدهی و میگویی : کجایی حاج خانوم ؟؟؟
(مکث) باشه؟؟؟
#تلخندی میزنم و میگویم : #اطاعت فرمانده، تو پیاده میشوی و #چفیه بر دوش آرام آرا م توی تاریکی گم میشوی اینجا هیچ #فانوسی روشن نیست از رفتنت حوصله ام سر میرود باورت میشود؟ توی همین چند دقیقه #دلم برایت تنگ شد کمی بعد روی شیشه ی ماشین #قطره های کوچکی میافت
# باران است که #نم_نم میبارد روی شیشه #بوسه میزند و بعد #سر میخورد، دستم را روی شکمم میگذارم نی نی #لگد میزند،انگار بازیش گرفته کاسه صبرم لبریز میشود هن هن کنان پیاده میشوم و در را قفل میکنم،
❥• یاد اصرار #مکررت برای آمدن به اینجا میافتم دلم ناگه #شور میزند سلانه سلانه از میان #قبور عبور میکنم تا به قطعه #نامداران بی نام میرسم اینجا گویی روز است این #فانوس ها اینجا را #بهشت میکنند،به دوستانم سلام میدهم صدای زوزه ی #باد مرا
به خود می آورد،چشمانم دور و بر را میکاود و دنبال تو میگردد دستم را به کمر میگیرم تا بتوانم راه بروم به شوق رویت گام برمیدارم امشب چقدر #خلوت است،
❥• امشب #منو_تو ، #مهتاب، #شهدا
و #خدا قشنگ ترین #مراعات النظیر میشوییم ،شهدا رفقایمان اند و مهتاب برق کوچکی از چشمان تو و خدا خالق این همه زیباییست اوشاعر شعریست مثل تو صدای ناله ای متوقفم میکند، #قلبم مرا به سمت صدا هدایت میکند چشم میگشایم اینجا مزار #شهدای مدافع حرم است تو را میبینم رو به رفقایت و پشت به من زانو زده ای و ضجه میزنی #گوش میسپارم به درد و دل هایت با دوستانت خلوت کرده ای
❥• میگویی :
اشکان ! #بی معرفت #رفیق کجا رفتی محمد رضا! تنها تنها #بهشتی شدی؟؟؟ #مصطفی کجایی؟؟؟ بخدا دلم واست #تنگ شده آهای #معراجیاااااا کجایید ؟؟؟؟ چرا نوبتم نمیرسه ؟ خستم از اینهمه #دلتنگی خدا منو بو کردی؟ بوی دنیا میدادم ؟؟؟ آره؟ من لیاقت ندارم ؟!!! گریه #امانت را میبرد زیر #باران خیس شده ایم بغضی گلویم را چنگ میزدو اشک هایم سرازیر میشود ... بغض #نامرد است...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
@shohda_shadat
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_شش📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• بغض همانیست که #علمدار پیش حسین داشت همانیست که حسین پیش نعش #اصغرش داشت. همانیست که #علی پیش بستر #فاطمه اش داشت همانیست که #ارباب از گناهانم دارد همانیست که من از #فراق تو خواهم داشت همانیست که #بیچاره ام خواهد کرد بگو چه چاره کنم ؟
زانو میزنی انگار #رفقای شهیدت روبه رویت ایستاده اند شانه هایت میلرزد چه سمفونی غم انگیزی چک چک باران است و #اشک های زارت و لرزش شانه هایت،
❥• مرد من چه #حزن انگیز گریه میکنی تو باز به #صدا درمیایی و #نطقت باز میشود #التماس گونه حرف میزنی و سرت پایین است، آقا !!! مولا، اربابم، نور چشمم چرا چشمای #گناهکارم به جمالت باز نمیشه ؟؟؟؟
آقا #دلم واست تنگ شده اینبار پاهایت سست تر میشود و مینشینی سرت را روی زانوهایت میگذاری و #بغضت چون پرنده ای از #قفس آزاد شده خودش را نشان میدهد زار میزنی تورا به #خدا عرش الهی را به لرزه درنیاور من نیز هق هقم اوج میگیرد دستم را جلوی دهانم میگیرم و بیصدا اشک میریزم،به سمتت گام برمیدارم به تو میرسم پشت سرت می نشینم شانه ات را می بوسم سرم را روی #شانه ات میگذارم حالا" همه چیز" زیر سر من است،
❥• تو از بودنم شوکه نمیشوی بغضدار میگویم : #حسامم ؟ عزیز دلم !
توروخدا #گریه نکن تو #گناهی نداری تو #پاک پاکی من ازت نگذشته بودم داشتم تو رو ،خودمو ،هممونو شرمنده ی بی بی میکردم ، از لرزش شانه هایت خبری نیست آرام میشوی این آرام شدنت برایم #آرامش قبل از طوفان است،
ازت #گذشتم زهیرم ،این جمله ی آخر #قلبم را میشکافد فکر نکنی آسان بود ها از تو #گذشتن یعنی از همه ی دار و ندارت گذشتن ،از تو گذشتن یعنی این نیز بگذرد...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
@shohda_shadat
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_هفت📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• به سمتم برمیگردی صورتهایمان چند سانتی متر فاصله دارند #پیشانیت را روی پیشانیم میگذاری و #چشمانت را می بندی روی چشمان بسته ات دست میکشم مژگانت #خیس خیسند آرام زمزمه میکنی:
#آسمان_قصه_ی_پرواز_بلندیست
ولی، #قصه_اینست_چه_اندازه_کبوتر #باشی
❥• از تو جدا میشوم داریم از هم #دل میکنیم چادرم را روی سرت میکشم دوباره رویت را به #شهدا میکنی و
سرت پایین است #آه میخواهم از اشک هایم سیلی درست کنم اما می ترسم تو در آن غرق شوی انگار #قطره ای از دریای بغضت رفع شده به چهره ی
گرفته ات می نگرم دستی به ریشت میکشی #یاعلی گفته و چادر را کنار میزنی برمیخیزی سراتا پایمان گلی شده است #نفس عمیقی میکشم، نای بلند شدن ندارم رو به رویم #زانو ،میزنی
و میگویی :
#فاطمه حرفهامو بذار بپای ناراحتی جدی نگیر، مکث میکنی و چند ثانیه بعد ادامه میدهی ،
میای بریم #کهف_الشهدا...؟
❥• چه سوالیست که میپرسی مگر میشود جوابم #منفی باشد من با تو حاضرم به #بدترین جای جهان سفر کنم اینجا که بهشتیست برای خودش سرم را به علامت #مثبت تکان میدهم و
می گویم :
به شرطی که تا #صبح بمونیم
#عشق_میدان_جنون_است،
#نه_پس_کوچه_عقل،
#دل_دیوانه_مهیاست
اگر میخواهی لب از لب باز میکنی تا #مخالفت کنی اما #حرفت را میخوانم
و میگویم : جان #فاطمه نه نگو...
اخم خفیف میکنی و میگویی : به جونت قسم نخور جانانم، هیچ نمیگویم...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
@shohda_shadat