eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
127 دنبال‌کننده
180 عکس
6 ویدیو
41 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
📔📙 سیمای کودک و هوش اجتماعی : راهنمای عملی والدین و معلمان نویسنده:👤 آزاده حبیبی‌شاهاندشتی، اولیاء محمدولی‌زاده سال انتشار: ۱۳۹۴ تعداد صفحات: ۱۲۴ توضیحات: هدف اصلی کتاب حاضر تعیین تأثیر برنامه‌های کودک سیما بر هوش اجتماعی کودکان است. مؤلفین تلاش کرده‌اند در این کتاب در قالب دو بخش تأثیر برنامه‌های کودک را بر هوش اجتماعی کودکان مورد تحلیل و بررسی قرار دهند. این کتاب قابل استفاده اساتید، معلمان، کارشناسان آموزشی صدا و سیما، مدیران، دانشجویان و دانش‌پژوهان رشته‌های علوم تربیتی و روان‌شناسی و کسانی است که با رویکرد یاددهی و یادگیری سر و کار دارند و از این روش به عنوان یک روش مطلوب در آموزش و یاگیری در این رشته‌ها بهره گیرند، خواهد بود.
به نوشته‌ی دکتر ذبیح‌الله صفا، اهمیت یادگار زریران در این است که واسطه‌ی میان منظومه‌های حماسی یشت‌ها و حماسه‌های پارسی است و نشان می‌دهد که اندیشه‌ی ایجاد منظومه‌های پهلوانی از دوره‌ی یشت‌ها همواره در ایران وجود داشته است. دکتر صفا متن حماسی یادگار زریران را در شماره‌های ۶ تا ۱۰ سال اول مجله‌ی سخن منتشر کرد. نمونه‌ای از این برگردان: بَستور، پسر خردسال زریر، به کین‌خواهی پدر به رزم می‌رود و چنین می‌گوید: رزم ایران بینم / و این که آن سپهبد دلیر / پدر من زریر / زنده است یا مرده / پیش خدایگان بازگویم / پس ویشتاسپ شاه / گفت تو مشو! / چه تو اَپورناکی [=نابالغ] / و پرهیز رزم [=روش دفاع] ندانی / و تیر ندانی افکند / و خیونان [=تورانیان] ترا کُشند / آنگاه خیونان دو از من برند [=زریر و بستور] / … اما بستور به پنهانی / به آخور سردار گفت / ویشتاسپ فرمان داد / آن اسپ که زریر را بود / به بستور دهید / آخورسردار اسپ زین فرمود کردن / و بستور برنشست / و اسب فراز هِلید / و دشمن بکشت / تا بدان جایگه رسید / که پدر مرده را بدید / و گفت ای پدر نامور! / خون تو که ریخت؟ /… / کام تو همه آن بود / که کارزار کنی / اما اینک کشته افتاده‌ای / چون مردم بی‌تخت / و این موی و ریش تو / از باد بیاشفته است / تن پاکت خسته و خاک بر گردنت نشسته است / من اکنون چه می‌توانم کرد؟ / اگر فرود آیم / و سر تو بر کنار گیرم / و خاک از سرت بسترم / از آن پس، بر اسپ / نشستن نتوانم /… (نقل از کتاب کیانیان ترجمه‌ی ذبیح‌الله صفا) https://t.me/sibeadab https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
"همایش بین‌المللی علامه سید علیخان شیرازی" https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"سمبولیسم انتقادی و شعر شاملو" سمبولیسم انتقادی، با نگاهی انسانی و معتدل به انتقاد از وضعیت موجود می‌پردازد و به‌سازی رابطه‌ها و رفتارهای اجتماعی را تنها راه رسیدن به جامعه‌ای نسبتا آرمانی می‌داند؛ بی‌آن که الگویی از یک جامعه ی کاملا آرمانی ارائه دهد. پس از نیما بسیاری از اشعار اجتماعی شاعرانی چون: احمد شاملو، فروغ فرخزاد و برخی شعرهای اخوان، شفیعی کدکنی، محمدعلی سپانلو و... را از این دست می‌توان دانست. سمبولیسم انتقادی از منظر بستر انتقادها و تاکیدی که شاعر بر فرد یا جامعه دارد به دو موج سمبولیسم انسانی و شهری نیز قابل تقسیم است؛ البته در کنار این دو شاخه‏‌ی اصلی، می‏‌توان از نوعی دیگر با عنوان سمبولیسم طبیعت‏گرا نیز نام برد که در حد فاصل سمبولیسم فردی و اجتماعی قرار می‏گیرد. دیگر ویژگی‌های اصلی سمبولیسم انتقادی را می‌توان این گونه طبقه‌بندی کرد: -نزدیکی به بوطیقای شاعرانه‌ی نیما بیش از دیگر جریان‌های شعر اجتماعی و امکان برداشت چندلایه از شعرها. -استفاده از تمام امکانات موسیقایی شعر نیمایی، بلند و کوتاه‌شدن قابل توجه مصراع‌ها، کاربرد نسبی قافیه و استفاده‌ی بیش‌تر از وزن‌های مرسوم بحر رمل، مضارع و هزج. - تکرارشوندگی نمادهای طبیعی و عمدتا منفی در شعرها و همچنین بهره‌گیری از فضاسازی برای ترسیم وضعیت نابه‌سامان جامعه. - غلبه‌ی سیاهی و فضای یاس‌آلود بر شعر و توجه بیش‌تر به فردیت در مقایسه با جریان سمبولیسم سیاسی. -گستره‌ی دامنه‌ی واژگان و تنوع لحن و شگردهای زبانی شاعران. - اندیشه‌محوری، توجه به مخاطب خاص و وسعت دایره‌ی تفسیر اشعار و نمادهای آن. شعر زیر از احمد شاملو را می توان نمونه‌ای موفق از سمبولیسم انتقادی دانست. "مه" بیابان را سراسر مه گرفته‏ است. چراغ قریه پنهان است؛ موجی گرم در خون بیابان است. بیابان – خسته لب‌بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه عرق می‏‌ریزدش آهسته از هر بند. «-بیابان را سراسر مه گرفته است. (می‏‌گوید به خود عابر) «سگان قریه خاموشند. «در شولای مه پنهان، به خانه می‏‌رسم، گل‏کو نمی‏‌داند. مرا ناگاه در درگاه مي‏‌بیند به چشمش قطره‌اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت: «-بیابان را سراسر مه گرفته است … با خود فکر می‏‌کردم اگر مه همچنان تا صبح [می‌پايید مردان جسور از خفیه‌گاه خود به دیدار عزیزان باز می‌گشتند». بیابان را سراسر مه گرفته‏‌است. چراغ قریه پنهان است؛ موجی گرم در خون بیابان است. بیابان- خسته لب‌بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه عرق می‏‌ریزدش آهسته از هر بند... "نیما و پیروانش: جریان‌شناسی شعر نیمایی" https://eitaa.com/mmparvizan
🖋🖋بررسی واژگانی رستاخیز و Ragnarök در اساطیر ایران و اسکاندیناوی محمد بیانی ✅رستاخیز واژۀ رستاخیز (به پهلوی ristāxēz) به معنی پایان جهان، از دو جزء تشکیل شده است: جزء نخست، rist به معنی مرده است. صورت اوستایی این واژه، irista- به معنی مرده، صفت مفعولی است از ریشۀ raēϑ- «به پیش رفتن، درگذشتن (بِه‌گویی یا Euphemism برای مُردن)» که به ریشۀ *leitH- هندواروپایی به معنی «پیش رفتن» بازمی‌گردد(1). استفاده از ریشۀ «به پیش رفتن» برای بیان مفهوم «مُردن»، شاید بدین دلیل باشد که ایرانیان باستان مرگ را رفتن از جهانی به جهانی دیگر می‌دانسته‌اند، کما این‌که امروزه نیز مصدر «درگذشتن» را برای بیان همین مفهوم به کار می‌بریم و ریشه در باورهای مذهبی‌مان دارد. جزء دوم مادۀ مضارع āxēz از مصدر āxistan «بلند شدن، برخاستن» است. بنابراین معنی تحت‌اللفظی رستاخیز می‌شود «برخاستن مردگان». در فارسی میانۀ مانوی و پارتی نیز واژگان mwrd’hyz [murd-āhēz] و mwr’xyz [murd-āxēz] به همین معنی به کار رفته‌اند. بدیهی است که معنی این واژه به باورهای زردشتی دربارۀ پایان جهان ارتباط دارد. برای مثال، در فصول پایانی متن بندهش، اعتقاد به برخاستن و زنده‌شدن مردگان بازتاب یافته است. زردشت از اهوره‌مزدا چگونگی برانگیختن تن مردگان را می‌پرسد و او نیز در پاسخ می‌گوید «همان‌طور که بدن آن‌ها را آفرید‌م، همان‌طور نیز از استخوان و گوشت و مو و پوست و خون آن‌ها را از طبیعت بازپس خواهم گرفت»(نقل به مضمون). سپس آمده است که نخست استخوان کیومرث، سپس مشی و مشیانه و پس از 57 سال تمام مردم، چه پیرو راستی و چه پیرو دروغ، برانگیخته می‌شوند. ✅راگناروک در اساطیر اسکاندیناوی، به رخدادهای پایان جهان Ragnarök می‌گویند که این نیز از دو جزء تشکیل شده است: جزء نخست ragna، صرف اضافی (genitive) واژۀ rögn به معنی خدایان (مفرد = regin؛ معنی تحت اللفظی = قدرت حاکِم)(2) است. جزء دوم، واژۀ جمع rök است که معانی گوناگونی از جمله «اصل، سبب، ارتباط، سرنوشت» دارد. در اساطیر اسکاندیناوی، رخدادهای پایانی جهان شامل نبردی بزرگ میان خدایان و غول‌ها و موجودات شرور است که تعداد زیادی از آن‌ها کشته می‌شوند و جهان پس از سوختن و فرو رفتن زیرآب ، دوباره پدیدار و آمادۀ آغاز دورۀ دیگری از حیات می‌شود. از این رو است که راگناروک را عمدتاً «سرنوشت خدایان» معنی می‌کنند، زیرا همان‌طور که پیدا است، سرنوشت آن‌ها در این روز رقم می‌خورد(3). پانوشت: 1. واژۀ lead در زبان انگلیسی به معنی «هدایت کردن» نیز از همین ریشه مشتق شده است. 2. برخلاف تصور، به دلایل آواشناختی با reign انگلیسی به معنی «فرمان‌روایی» هم‌ریشه نیست. 3. در برخی منابع نام Ragnarøkkr برای این رخدادهای برگزیده شده است که «درخشش خدایان» معنی می‌دهد. منابع: - کتاب «فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی» نوشتۀ محمد حسن‌دوست، جلد سوم، مدخل «رستاخیز» - کتاب Etymological dictionary of the Iranian verb نوشتۀ Johnny Cheung، صفحۀ 309. - سایت www.etymonline.com ذیل مدخل Ragnarök - سایت فرهنگ ریشه‌شناختی هندواروپایی پوکورنی (Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch by Julius Pokorny) به نشانی: https://indo-european.info/pokorny-etymological-dictionary/index.htm - کتاب «بندهش» ترجمۀ مهرداد بهار، بخش نوزدهم
✳️ برگزاری سلسله نشست‌های علمی با موضوع: عرفان و هنر ۱. [عرفان و سینما] هستی شناسی عرفانی تصویر متحرک(اعتبارسنجی روایت بصری سینما به مثابه کشف صوری در عرفان نظری)/ نویسنده و کارگردان سینما جناب آقای هادی نائیجی/ پنجشنبه۲۳ آذر / ساعت ۱۰ ۲. عرفان و رئالیسم ادبی/ دکتر محمد رودگر/پنجشنبه ۳۰آذر /ساعت ۱۲:۳۰ ۳. ادبیات به مثابه هنر در عرفان ابن عربی/ دکتر احسان جندقی/ پنجشنبه ۱۴دی/۱۲:۳۰ ۴. موسیقی ایرانی در آیینه عرفان اسلامی/دکتر سید عبدالکریم موسوی/پنجشنبه ۲۱دی/۱۲:۳۰ لینک ورود مجازی: http://yun.ir/zee1c9 رمز ورود: 22
هدایت شده از پرویزن
مناقب_فاطمي_در_شعر_فارسي.pdf
2.57M
"مناقب فاطمی در شعر فارسی" احمد احمدی بیرجندی: بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی با اشعاری از و... پ.ن: شعر دینی فاخر بخوانیم. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"معزی و نخستین تلمیح به سوگ فاطمه(س) در شعر فارسی" در ادبیات فارسی، از سده‌ی چهارم اشاراتی را به حضرت زهرا(س)، در دیوان‌ها و نسخ و منظومه‌ها می‌توان ردگیری کرد. در سروده‌های دقیقی و حکیم میسری و کسایی و فرخی و ازرقی، برخی از این اشارات ثبت شده؛ هرچند از شاعران سده‌ی پنجم، هیچ‌یک چون: ناصرخسرو به نام و القاب آن حضرت توجه نکرده‌است. از دیگر شاعران نیمه‌ی دوم سده‌ی پنجم که اشارات دینی در دیوانش بازنمودی موثر دارد، امیرالشعرا معزی (مرگ‌ بین ۵۱۸ تا۵۲۱) است. او در خلال اشعار مدحی‌اش، بارها به شخصیت‌های شیعی از جمله حضرت زهرا(س) تلمیح کرده است. برای مثال در ستایش تاج‌الدین خاتون، مادر سنجر، از زهد و پاکدامنی زهرا(س) یاد کرده است: ای اصل ملک و دولت ای تاج دین و دنیا ای عابده چو مریم ای زاهده چو زهرا (دیوان، ص ۷) همراهی نام فاطمه(س) و مریم(س) از دیگر ویژگی‌های تلمیحات اوست. (بنگرید به دیوان، ص ۵۵۸) در دیگر ابیات دیوان هم اشاراتی به آن حضرت دیده می‌شود. (همان، صص ۵۶۴ و ۳۷ و ۷۵۳) معزی، در مرثیه‌ی تاج‌الدین، بیتی نیز در ماجرای رحلت آن حضرت سروده که در خلال آن برای امام علی(ع) صبر آرزو می‌کند؛ بیتی که از نخستین ابیات باقی‌مانده با این مضمون در شعر فارسی است: وگر ز قالب ز قالب زهرا برفت روح لطیف به صبر باد علی را مدد ز روح امین (همان، ص ۴۹۳) https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پرویزن
"سنایی و ثنای فاطمه (س) " در شعر فارسی سده‌های چهارم و پنجم، اغلب از حضرت زهرا(س) در خلال مدایح علوی و ستایش حسنین(بر آنان درود باد) یاد شده است. مقام همسری علی(ع) و جایگاه مادری سبطین(ع) و افتخار دختری پیمبر(ص)، مهمترین اوصافی است که درباره‌ی آن حضرت در اشعار نمود یافته است. در دیوان سنایی، حکیم چندبار به آن حضرت با القاب زهرا و خیرالنساء اشاره کرده است: سراسر جمله عالم پر زنانند زنی چون فاطمه خیرالنسا کو؟ (دیوان، ص ۵۷۱) حکیم، پس از ناصرخسرو، دومین شاعری است که در شعری زهدی، به داستان فدک تلمیح کرده است. (همان، ص ۴۰۵) در فخری‌نامه (حدیقه) هم بارها به آن حضرت اشاره شده؛ ابیاتی که بیش از همه توصیفگر پیوند زهرا(س) و علی(ع) است(ر.ک. حدیقه، صفحه‌های ۲۴۵و ۲۵۵و ۲۵۶و ۲۵۸ و ۲۶۱): در خیبر بکند شوی بتول در دین را بدو سپرد رسول (همان، ص ۲۵۱) سنایی در بخش‌هایی از این منظومه، فاطمه را سوگوار حسنین(ع) معرفی می‌کند. (همان، صفحه‌های ۲۶۱ و ۲۶۲ و ۲۶۴ و ۲۷۰). همچنین او را مونس علی(ع) وصف کرده است: صاحب صدر سدره‌ی ازلی است مونس فاطمه، جمال علی است (همان، ص ۳۴۸) پ.ن: تصویر نسخه‌ی حدیقه، کتابخانه‌ی بغدادلی، مورخ ۵۵۲ هجری: ابیات پایانی بخش ستایش علی(ع) و آغاز مدح حسنین(ع). https://eitaa.com/mmparvizan
قاضی میر حسین میبدی (متوفّی 910 هجری قمری)، در کتاب شرح دیوان منسوب به امیرلمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما‌السّلام، تصحیح حسن رحمانی و سیّد ابراهیم اشک شیرین، نشر مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب به سال 1379، (ص421-422)، در ذکر مرثیهٔ امیرالمؤمنین (ع) بر حضرت فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها، می‌نگارد: «مرثیهٔ سیّدهٔ فُخمی، شریفهٔ عُظمی فاطمهٔ زهرا در وقت حُمّی» و إنّ حیاتی مِنکِ یا بنت احمد بإظهار ما أخفَیتُهُ لَشدید و لکن لِأمرِ اللهِ تَعنُو رِقابُنا و لیس علی أمر الإلهِ جلید ... می‌فرماید: بدرستی که زندگی من از بعد تو، ای دختر احمد، به آشکار کردن آنچه پنهان می‌کردم، هرآینه سخت است؛ ولیکن مر فرمان خدا را فروتنی می‌کند گردن‌های ما و نیست بر فرمان خدا هیچ سختی. س: ای نور دو چشم من چو رفتی ز نظر در بودن من فایده‌ای نیست دگر لیکن چه کنم نمی‌توانم مردن تا پیک اجل نیاورد حکم قدر أَتَصرَعُنی الحُمّی لَدَیکِ و أشتَکِی إلیکِ و ما لِی فی الرّجال نَدید أُصِرُّ علی صبرٍ و أَقوی علی مُنیً إذا صَبرُ خَوّارِ الرّجالِ بعید و فی هذهِ الحُمّی دلیل بِأنَّها لِموتِ البَرایا قائدٌ و بَرید ... می‌فرماید: آیا می‌اندازد مرا تب نزد تو و می‌نالم به تو و نیست مرا در میان مردان همتا. می‌ایستم بر صبر و نیرومند می‌شوم بر آرزوها، آن زمان که صبر مردانِ سست دورست. و درین تب راهنمایی است به آنکه او مر مرگ مخلوقات را سرهنگی است و پیکی. س: من نام وجود از خود انداخته‌ام هستی مجازی همه درباخته‌ام در آتش تب هزار پی سوخته‌ام وین طُرفه که با سوزش خود ساخته‌ام @mirasmaktoob
کارنامه_اردشير_بابکان.PDF
4.06M
پی‌دی‌اف کتاب کارنامه اردشیر بابکان. همراه با تطبیق با شاهنامه برای مطالعه https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
*کارنامهٔ اردشیر بابکان (پارسی میانه: kārnāmag ī Ardaxšīr ī Pābagān)* کتابی به‌زبان پارسی میانه است که داستان زندگی اردشیر بابکان، شامل به‌قدرت رسیدن وی، جنگ با اردوان، شاه اشکانی، و نیز بخشی پیرامون جانشینش شاپور و پسر وی هرمزد را روایت می‌کند. این اثر نثری کوتاه با سبکی ساده است که احتمالاً در اواخر روزگار ساسانی در پارس نوشته شده‌است.از بافت این اثر چنین پیداست که موبدان در تدوین آن نقش زیادی داشته‌اند و سنجش آن با بخش مرتبط در شاهنامهٔ فردوسی نشان می‌دهد که ویراستاری رونویسان مسلمان تا چه اندازه در حذف عناصر زردشتی از این داستان مؤثر بوده‌اند. کارنامهٔ اردشیر بابکان که در وهلهٔ نخست رُمانی تاریخی محسوب می‌شود، دربردارندهٔ مطالب جغرافیایی (نام شهرهایی که اردشیر ساخته‌است، مانند رامش‌اردشیر، بوخت‌اردشیر، و اردشیرخوره)، نجوم و ستاره‌شناسی، تعبیر خواب (خواب بابک و تولد اردشیر)، پیشگویی (تولد هرمزد)، اسطوره و افسانه (همراه‌شدن فرهٔ ایزدی به‌شکل قوچ با اردشیر) نیز هست. محیط کلی این کتاب محیطی داستانی و رمانتیک است. این محیط رمانتیک را تحت تأثیر افسانه‌های مربوط به کوروش بزرگ که در آن زمان در پارس رواج داشته دانسته‌اند. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
https://youtu.be/6SL8hW52S_w?si=z3MIQJr1c_Jl1BFx این ویدیو درباره یلدا رو ببینید
محسن ظهوری ـ یلدا جهان تاریک بود. شبی سرد و طولانی و بی‌انتها. درون غاری در دل کوه‌های البرز، در ظلمات مطلق، پسری به دنیا می‌آید که آن را با نام‌های مهر یا میترا می‌شناسیم. اسطوره‌ای کهن و یکی از قصه‌های قدیمی بشر. می‌گویند او از آناهیتا زاده شد که او را ایزدبانوی باروری دانسته‌اند. یعنی این زن که به گفته باستان‌شناسان، در صحنه تاج‌ستانی شاه ساسانی از مهر، پشت سرش ایستاده. زایش میترا، روایات متعددی دارد؛ برخی او را زاده از سنگ می‌دانند و عده‌ای هم او را برآمده از گل نیلوفر، همان ‌نقش معروفی که به دفعات در نقش‌برجسته‌های هخامنشی دیده می‌شود. پژوهشگران، گرچه برای تولد مهر روایات گوناگون گفته‌اند، اما در یک‌ چیز هم‌عقیده‌اند؛ اینکه مهر در نخستین شب زمستان به دنیا آمد. همان شبی که آن را شب یلدا می‌نامیم؛ طولانی‌ترین شب سال. مهر، دشمن شب و سرما بود. دشمن اهریمن تاریک. او زاده زمستان بود، اما به هرکجای زمین که پا می‌گذاشت، آن‌جا را روشن و گرم می‌کرد تا زمستان به سمت بهار برود. مهر، به که جوانی رسید، قصد کرد گاوی را قربانی کند تا طبق باور قدما، خونش به شکوفایی و آفرینش زمین کمک کند و نیروهای شر و اهریمن را براند. گاو تنومند، از دست مهر گریخت، اما کلاغ و سگ جایش را به مهر نشان دادند و مهر یا همان میترا، گاو را به غار خود برده و با دشنه‌ای گلوی او را برید. خون این گاو باعث بارور شدن زمین و برآمدن گندم و رویش درختان شد، اما اهریمن هم بیکار ننشست. او زمین را تاریک و بی‌بار می‌خواست، پس به فرمان او مار و عقرب و مورچه، خون گاو را مکیدند تا به زمین نریزد. آن‌ها نطفه گاو را آلوده کردند، اما مهر دوباره خون را بر زمین جاری و نطفه را پاک کرد تا از آن نخستین انسان‌ها به دنیا بیایند؛ یعنی مشی و مشیانه. مهر از لحظه تولد خود با اهریمن نبرد می‌کرد. نبردی بین روشنایی و تاریکی؛ سرمای بی‌حاصلی و گرمای رویش. اهریمن، مسبب خشکسالی و بلایای طبیعی است و مهر، بانی عشق و زندگی و باروری. مهر هر آنچه آموختنی بوده، از ساختن خانه و به بار آوردن محصول و چرای دام، به آدمیان آموخت و در شب یلدایی دیگر، گاوی دیگر قربانی کرد و پس از ضیافت شامی با همراهان، با ارابه‌ای چهارچرخ به آسمان رفت. شاید خود خورشید می‌شود و شاید خورشید از او نور می‌گیرد. هرچه هست، پس از شب یلدا، روزها بلندتر می‌‌شود و شب‌ها کوتاه‌تر. این اسطوره کهن، امروز تنها قصه‌ای است از اجداد قدیمی ما. قصه‌ای که از آن می‌توان ترس به سرمای زمستان و خشکسالی و بلایای طبیعی را دید و امید به زدودن سختی‌های زندگی و به بار نشستن محصول زحمات. شب یلدا قرن‌ها پیش جشنی برای تولد مهر بوده تا در بهار، به بار نشستن تلاشش را شادمانی کنند. امروز هم این شب، هنوز و همچنان، شب مهر است و دورهم‌نشینی. و امید برای زندگی بهتر. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
یا هو یلدا سلام! یلدا سلام! و آمدنت خوش! یلدای سرد و تیره‌ی بی‌پایان یلدایِ داغ‌های نمایان یلدایِ گاه، دورِهمی، خندان * یلدا! یلدا! یلدا سلام! یلدای هندوانه و شیرینی یلدای فال حافظ یلدای شاهنامه و کف‌بینی یلدای بازی و هوس و آجیل یلدای پرستاره‌ی تزیینی ... یلدای برف و سرما یلدای سیب سرخ و انار و یخ یلدای کو؟ کجاست؟_ آن روزهای کرسی و گرما * یلدا سلام و آمدنت خوش! هرچند شهر ما چندی است مهمان شامِ ممتدِ یلداست و قرن‌هاست که ننه‌سرما اینجاست * یلدا سلام! یلدای شام آخرِ زایش یلدایِ " پس کجاست گشایش؟" ای شامِ آفتاب و مسیح و صلح ای وقت آرزو و نیایش! یلدای صد گروه: تحمّل آن‌سمت یک.گروه: تجمل پس تا به‌کی دروغ و نمایش؟ * در چشم‌های من یلدا پرنده‌ای است که می‌خواند بر شاخه‌های خیس زمستان یلدا زن شکسته‌ی غمگینی است در چارراهِ پول‌پرستان یلدا گرسنه‌ای است که می‌نالد در خلوت دلار به‌دستان * این سو: یلدای باستانی محبوب یلدای شادِ تا به ابد مطلوب یلدای یک کُرور "ژنِ خوب" آن سو: یلدای سخت‌جانی و شب‌کاری یلدای رنج‌خواری و دشواری یلدای درد و حسرت یلدای بی‌پناهی و بیماری ... یلدای "هِی زدن به درِ بسته" یلدای بی‌ترانه‌ی بی‌پسته یلدای نان خشک یلدای قبض برق یلدای مالیات نمی‌دانی از کجا یلدای قسط بانک یلدای " هر چقدر بپرسی می‌گویمت که باز ندارم" یلدای "دردهای دلم را این روزها به کی بنگارم؟" یلدای باز، مدرسه و آتش یلدای داغ خون سیاوش یلدای فقر پشت تورم یا شام درد ممتد مردم * آن سمت‌تر ولی یلدا حساب بانکی سرشاری است که آرزوی مردم یک شهر جا می‌شود در آن یلدای میز و نفت یلدای بودجه یلدای "خاوری‌ها" یلدای چای "دبش" یلدای پول مفت یلدای بی‌صدا یلدای چرت و قهقهه و خنده در انجماد مجلس شورا یلدای "بَه! چه خوشمزه شلغم در ازدحام این‌همه بلغم" یلدای جز دلار ندیدن یلدای فحش و گمرک یلدای خوردن و ترکیدن * یلدا! یلدا! یلدا سلام و آمدنت خوش! اما با این همه مصیبت طولانی این شام را امید طلوعی هست؟ آیا فردا که شد دلیل شروعی هست؟ https://eitaa.com/mmparvizan
ravandhayebonyadindardanesh-ezaban@bamun1.pdf
2.33M
روندهای بنیادین در دانش زبان. رومن یاکوبسن. ترجمه کورش صفوی. ویراسته علی صلح جو. تهران: هرمس، 1376. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
"نسیم غدیر: دهمین کنگره‌ی ملی شعر غدیر" در دو بخش شعر سنتی و قالب‌های نو مهلت ارسال آثار دهم دی‌‌ماه ۱۴۰۲ نفرات اول: تندیس جشنواره و ۸۰ میلیون ریال. نفرات دوم: تندیس جشنواره و ۶۰ میلیون ریال. نفرات سوم: تندیس جشنواره و پنجاه میلیون ریال. نفرات چهارم و پنجم و تقدیری: ۴۰ تا ۲۰ میلیون ریال. آثار خود را از طریق شماره‌ی واتساپ یا ایمیل فراخوان به دبیرخانه ارسال کنید: ghadirfars395@gmail.com ۰۹۳۹۷۶۲۱۲۵۵ *فراخوان را به نام امیرمومنان(ع) به اشتراک بگذارید. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"به بهانه‌ی آغاز زمستان" در ادبیات فارسی، از دیرباز به فصل‌ها و جلوه‌های آن‌ها بسیار توجه شده است. شاعران سنتی، بیش از همه به تصویر بهار رنگارنگ و گل‌های آن پرداخته‌اند و پس از آن، فصل پاییز(خزان) به دلیل پیوندش با مهرگان و یادکرد از انگور به‌ویژه در اشعار مدحی و خمریات، بازنمودی فراوان در ادب کهن داشته است. زمستان(دی) از منظر انعکاس وصفی، کمتر مطمح نظر شاعران بوده و در آثار سده‌های چهارم تا آغاز هفتم، گاه در وصف آتش و جشن سده و گاه در تصویر آبگیرها و فضای یخ‌زده یا برفی به آن اشاره شده است. زمستان در شعر عراقی، بیش از بازنمود عینی، انعکاسگر جهان درون شاعران است و فقر انسان را در برابر خداوند نمایندگی می‌کند؛ چنانکه در اشعار مولوی و سعدی می‌توان دید یا یادآور اندوه روزگار فراق از معشوق یا دشواری حوادث روزگار است. در شعر معاصر، برخی شاعران با نگاهی تغزلی و رمانتیک به زمستان نگریسته‌اند. این زاویه را نخست‌بار در چارپاره‌ی "زمستان" از جعفر خامنه‌ای می‌توان رد گرفت؛ اما زمستان و فضای سرد و بورانی‌اش در اشعار نیما چون "در شب سرد زمستانی"، رنگی چندلایه یافته و سرآغاز تلقی‌ای متمایز از آن شده است. زمستان در شعر نیما، مولّد نمادهایی پیکره‌ای و اندامواره است؛ اما به‌مرور در شعر پیروانش، کاربردی واضح‌تر یافته است؛ تجربه‌ای که اشعاری چون: زمستان اخوان و ایمان بیاوریم فروغ و آرش کمانگیر کسرایی و... آن را نمایندگی می‌کند. پ.ن. تصویر جنگ گنج‌بخش پاکستان، حدود سال۷۰۰، فصل ۱۳ در وصف زمستان.‌ https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"یادی از رودکی/ به بهانه‌ی چهارم دی و انتساب آن به پدر شعر فارسی" اگر در نظري كلي اشعار رودكي(ف.۳۲۹) را از زاویه‌ی انواع ادبي واكاوي كنيم، خواهيم ديد كه وصف و اندرز و مدح‌هاي ساده (غير اغراقي و باورپذير) و تغزل ومرثيه و شكوه و داستان‌هاي منظوم و در كنار آن خمریه، زيرشاخه‌هاي اصلي شعر رودكي را تشكيل مي‌دهد. رودكي همان‌گونه كه ويژگي ديگر شاعران اين دوره نيز هست، به خردورزي و عقل‌گرايي در اشعارش توجهي ويژه دارد و چون اين جهان را گذرا و فاني مي‌داند، مخاطب را به بهره‌گيري از لذت حيات تا پيش از رسيدن زمان مرگ دعوت مي‌كند و مي‌كوشد با استمداد از آموخته‌هاي ايراني و اسلامي، اين مفهوم را به نحوی نیکو به مخاطب منتقل کند. نگاه رودكي را به جهان، مي‌توان از سويي مقدمه‌ي دیدگاه دهري و دم‌غنیمت‌شمار خيام دانست؛‌ و از سویی دیگر مقدمه‌ای بر خردگرايي شاعراني چون ناصرخسرو به شمار آورد؛ شايد همين تفاوت نگرش رودكي به جهان در مقايسه با خيام و وجه نيمه‏‌مذهبي شعر او باشد که او را با دیگر شاعران بزرگ کهن متمایز کرده است: مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند (رودكي، 498:1341) نگاه اندرزي و اخلاقي رودكي و هم‌چنين ديدگاه خاصي كه درباره‌ي جهان دارد، يكي از زمينه‌هاي روي آوردن او را به مفاهيم و اشارات ديني و حكمي فراهم ساخته است. انديشه‌ي اندرزمدار او را به‏‌وضوح در رعايت زمينه‌هاي معتدل مدح‌ها مي‌بينيم. او هم‌چنين در توجهي كه به نظم حكايت‌هاي اخلاقي به¬‌ويژه در «كليله و دمنه»‌ دارد، اين تمايل را آشکارا نشان داده است. رودكي خلاف ديگر شاعران عصر ساماني كه هجو را يكي از ويژگي‌هاي سبكي در اشعار خود می‌دانند، ‌به اين نوع ادبي بي‌توجه بوده است (دست کم بر اساس ابیات باقی مانده) و اين نكته نيز با زمينه‌هاي اخلاقي و شايد ديني در شعر او سازگار است. اخلاقي بودن او به اندازه‌اي واضح است كه شاعران خردگرا و عرفان‌مدار بيش از ديگران از مفاهيم اشعار او بهره برده‌اند و تاثير شعر او را در سده‌هاي بعد بر اشعار فردوسي،‌كسايي، ناصر خسرو،‌ سنايي،‌ سعدي و مولوي مي‌بينيم. حتي ناصرخسرو كه با شاعران مداح ميانه‏‌ای ندارد، شايد به سبب همين پيوند اخلاقي و خردمندانه، از او به نيكي ياد مي‌كند و او را شاعر روشن‌بين مي‌خواند: اشعار پند و زهد بسي گفته است اين تيره‌چشم شاعر روشن‌بين (ناصر خسرو،‌90:1368) احتمالا گرايش نزديك به شيعيان اسماعيلي يكي از زمينه‌هاي بهره‌گيري رودكي از مفاهيم ديني را فراهم ساخته و اين نكته را در برخی از ابيات منسوب به او مي‌توان ديد. گويي در دیوان رودكي پيش از دوران تعصب‌هاي ديني، آن‌قدر ابيات شيعي و ديني بوده كه ناصرخسرو او را شاعري منقب‌گو دانسته و با حسّان مقایسه کرده است: جان را ز بهر مدحت آل رسول گه رودكي و گاهي حسّان كنم (همان:372) https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"مسیح صبا: به بهانه‌ی میلاد عیسی (ع) " عيساي مسيح، یکی از مهمترین پیامبران الهی است که از دیرباز در شعر فارسی حضور یافته و مضامین مربوط به زندگی و معجزاتش، در وصف‌ها و مضمون‌آفرینی‌ها، بازنمود داشته است. آن حضرت(ع)، چهارمين نام ديني پر تکرار در مجموع شعر عصر ساماني است. اگر حكايتي را كه در ديوان رودكي با او پيوند دارد، از آنِ شاعر بدانيم، قديم‌ترين اشاره‏‌ در شعر فارسي،‌ تلميح به داستان عيسي و ديدن كشته‏‌اي بر سر راه است؛ حكايتي كه در دوره‏‌هاي بعد به ناصرخسرو انتساب يافته است: عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده حیران شد و بگرفت به دندان سرِ انگشت گفتا که چرا کشتی تا کشته شدی باز؟ تا باز که اورا بکشد آنکه تورا کشت؟(رودکی، ۱۳۴۱: ۴۹۴) پيشينه‏‌ي تلميح به عيسي در شعر فارسي متاخر از زمان رودكي نيست؛‌ چنانكه رابعه‌ی كعب در وصف بهار و طبيعت، جان‏‌بخشي باد را به دم عيسي مانند كرده است: مثال چشم آدم شد مگر ابر؟ دلیل لطف عیسی شد مگر باد؟(مدبری، ۱۳۷۰: ۷۷) خسروی سرخسی هم ابر بهاری را چون مسیح، حیات‌بخش تصویر کرده است: مرده است زمی ابر بر او دست مسیحا بیمار جهان باد صبا داروی بیمار تا ابر، مسیحا شد و بلبل همه انجیل بر خوانَد بر کوه پدید آید زنار (همان، ۱۷۶) در شعر شاعران اواخر قرن چهارم، كسايي در توصيف‏‌هايش از طبيعت، نسيم نيمه‏‌شبان بهاري را به جبرئيل مانند كرده كه دختر درختان خشك را چون مريم بارور ساخته است: نسیم نیم‌شبان جبرئیل گشت مگر که بیخ و شاخ درختان خشک مریم گشت (کسایی، ۱۳۶۷: ۷۷) او همچنين در شعري انتقادي، از احترام ترسايان به «سمّ‌خر مسيحا» سخن مي گويد؛ مضمونی که در دوره‌های بعد، اغلب در شعر عرفانی انعکاس یافته است. كمال عزي، ديگر شاعر اواخر قرن چهارم، در مدح، به سخن‌گفتن مسيح در گهواره گريز زده و مخلّد گرگاني هم در قطعه‌اي كه پس از او به نام عنصري و عسجدي و مجلّدي و شاه علي ابورجاي غزنوي و سنايي ثبت شده، رگ‏زن ممدوح را به مسيح مانند كرده است. جدا از اشعار غنايي، در شاهنامه‌ي فردوسي هم مسيح از شخصيت‌هاي ديني نسبتا پرکاربرد است كه حكيم در داستان اسكندر و پس از او شاپور و قباد، بارها به نام او تلميح كرده است. از عيسي در دوره‏‌ي ساماني و حتي غزنويان محمودي، ‌بيش‌تر با لقب مسيح ياد شده و از دوره‌ي سلجوقي غلبه‏‌ی نام عيسي را در وصف‌ها و تلمیح‌ها مي‌توان ديد. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"آیینه‌ها: با شاعران دیار فارس از قرن نهم تا دکران معاصر" کمال غیاث‌ شیرازی (ف۸۴۸) از شاعران کمترشناخته‌ی دیار شعرخیز شیراز و میراث‌دار شعر سعدی و حافظ و حلقه‌ی اتصال به بابافغانی و اهلی است. شعر او از جنبه‌های مختلف صنعتگری و توجه به قالب‌های خاص اهمیت دارد. آشنایی با اشعار او علاوه بر بیان نوآوری‌هایش در ردیف و برخی قالب‌ها، یادآور دو آسیب جدی تجربه‌شده در سنت شعر فارسی است که در روزگار ما تکرار شده است؛ از سویی تفنن‌طلبی و از دیگرسو، اغراق‌های رایج در برخی شاخه‌های شعر مذهبی که در دوران معاصر نیز فراوانی دارد. برای آشنایی با او دعوتید به نخستین محفل از نشست‌های "آیینه" ویژه‌ی شاعران فارس از قرن نهم‌تا دوران معاصر. زمان: یکشنبه دهم دی‌ماه، ساعت ۱۶ مکان: چهارراه حافظیه، مجموعه‌ی حافظ، سالن غزل با کارشناسی دکتر مهدی فاموری و سخنرانی دکتر محمد مرادی https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"شعر نوتغزلی طبیعت گرا و گلچین گیلانی" برخی پژوهندگان شعر معاصر در جریان‏‌شناسی شعر تغزلی و رمانتیک، از شاخه‏‌ای با عنوان شعر طبیعت‏‌گرا یاد کرده‏‌اند. طبیعتی که در اشعار شاعران جریان رمانتیک نوگرا نمود دارد، عمدتا طبیعتی تصویری، مبهم، اثیری، درونی شده و حتی گاه ماورایی است که شاعر آن را بستری برای انعکاس عواطف خود قرار داده است. خلاف شاعران نوتغزلی طبیعت‏‌گرا، که جلوه‏‌های بیرونی و طبیعی در اشعار آنان هویتی مستقل از شاعر دارد و طبیعت مورد نظر آنان را می‏‌توان ادامه‏‌ای از نگاه به طبیعت در اشعار کهن فارسی دانست. با این حال، تصویری که شاعران نوتغزلی از طبیعت ارائه می‏‌دهند، پویاتر و انسانی‌تر از شاعران سنتی؛ برای نمونه شاعران سبک خراسانی است. اگر شعر باران(سروده‌ی 1323) و کتاب« گلی برای تو» از گلچین گیلانی را نماینده‌ی این جریان بدانیم؛ خواهیم دید که«تجربه‌ی عاطفی واحد در تمام شعر پابه‌پای تصویرها پیش می‌رود؛ تصویرها به حرکت در می‌آیند؛ درست مانند تصویرهای یک فیلم. شاعر پشت پنجره می‏‌ایستند، تماشا می‏کند. باران می بارد، گنجشک‌ها می‌پرند. سرعت، شتاب، پیوستگی و تداوم و پویایی تصویرهای شعر گیلانی بسیار قوی‌تر از شعر منوچهری است».(فتوحی، بلاغت تصویر، ص ۱۳۹) علاوه بر اشعار گلچین گیلانی، برخی اشعار خانلری، شهریار(برای مثال حیدر بابایه سلام)، اسلامی ندوشن؛ فریدون مشیری و مفتون امینی را نیز می‏‌توان در این شاخه قرار داد؛ البته باید تصریح کرد که طبیعت حاضر در این دست اشعار با طبیعتی که در اشعار احساسی شاعرانی چون نیما و توللی می‏‌بینیم، تفاوت دارد. در نگاهی کلی، ویژگی‏‌های شعر نوتغزلی طبیعت‏گرا در موارد زیر خلاصه می‏‌شود: -انعکاس تجارب عاطفی بومی در اشعار و زیباشناسی ساده؛ -استفاده از رکن‏‌های بحر رمل، بلندی و کوتاهی ساده‌ی سطرها و اصرار بر استفاده از قافیه؛ -توجه به قالب‏‌های نزدیک به شعر کلاسیک چون: نیمایی- مثنوی، بحر طویل و شکل‏‌های مستزادگونه؛ -تاثیر پذیری از زبان و شیوه‌ی بیان شاعران انجمن دانشکده؛ -توجه به جنبه‌های مثبت هستی، فضای امیدبخش؛ -نمود عانصر و واژه‏‌های محلی و بومی در اشعار؛ -زبان ساده و فراوانی تصاویر و جلوه‌های طبیعت در اشعار؛ -توجه کم‏تر به ترکیب سازی‌های خوش‌آهنگ در مقایسه با شاعران رمانتیک؛ -بازسازی رویاها و خاطرات کودکانه و یادکرد از آن‏‌ها؛ -تصویر گری و توصیف شاعر از طبیعت در حد فاصل رمانتیسیسم و رئالیسم. از این منظر شاعران نه چون شاعران سبک خراسانی صرفا مشاهده‏‌ی خود را ارائه می‏‌دهند و نه چون شاعران رمانتیسیسم و بیش از آن سمبولیسم، با طبیعت یکی می‏‌شوند. در ادامه بخشی از شعر بلند «باران» سروده‏‌ی گلچین گیلانی را که نمودی کامل از شعرنوتغزلی طبیعت‏گرا دارد، از نظر می‏‌گذرانیم: باز باران، با ترانه، باگهرای فراوان، می‏‌خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه، تنها ایستاده، در گذرها، رودها راه اوفتاده. شاد و خرم، یک دو سه گنجشک پرگو، باز هر دم می‏‌پرند این‌سو و آن‌سو. می‏‌خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی. یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل‏‌های گیلان: کودکی ده‌ساله بودم، شاد و خرم، نرم و نازک، چست و چابک، ...برکه ها آرام و آبی برگ و گل هرجا نمایان، چتر نیلوفر درخشان، آفتابی. سنگ‌ها از آب جسته، از خزه پوشیده تن را، بس وزغ آنجا نشسته، دم‌به‌دم در شور و غوغا. رودخانه، با دوصد زیباترانه، زیر پاهای درختان چرخ می‏‌زد... چرخ می‏‌زد همچو مستان. چشمه‌ها چون شیشه آبی. نرم و خوش در جوش و لرزه، توی آن‌ها سنگ‌ریزه سرخ و سبز و زرد و آبی، با دوپای کودکانه می‌دویدم همچو آهو، می‏‌پریدم از سر جو دور می‏‌گشتم ز خانه... "کتاب نیما و پیروانش/ محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan