فرار دشمن را خواهید دید!
علی شیرازی:
در همان جلسه سید حسن نصرالله گفت: زمانی وضعیت ما خوب نبود. جنوب لبنان در اختیار ارتش اسرائيل بود. در پشت جبهه نیز مشکلات زیادی داشتیم. به این نتیجه رسیده بودیم که با اسرائیل نجنگیم و پشت جبهه را درست کنیم. من با تعدادی از فرماندهان حزب الله به تهران آمدیم. به دیدار بزرگانی در ایران رفتیم و تصمیم خود را مطرح نمودیم. تمامی آن ها نظر ما را تایید کردند. وقتی خدمت حضرت آقا رسیدیم و نظرمان را گفتیم، ایشان با اشاره دست راست خود به ما فرمودند: نگران نباشید. به زودی فرار دشمن اسرائیلی را می بینید. من با خودم درگیر بودم که حضرت آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند: علی رغم تحلیل بعضی ها، شما به زودی فرار دشمن اسراییلی را از جنوب لبنان خواهید دید. برگردید، به مبارزه ادامه دهید و با دشمن بجنگید. ما برگشتیم و شروع به حمله کردیم. روزی نشسته بودم که یکی از فرماندهان تماس گرفت و گفت: دشمن در حال فرار است. ما به جنوب لبنان رفتیم و با پای پیاده، در دو روز، تمام پایگاه هایی را که اسرائیل اشغال کرده بود، پس گرفتیم. سید حسن نصرالله استاد کلاس شده بود و من در مکتب او، درس ولایتمداری می آموختم. چه زیبا یافته هایش را می گفت و گاهی از چشم هایش اشک عشق سرازیر می شد. من با تمام وجودم حرف های او را باور داشتم. وی همه گفته هایش را در میدان عمل محک زده بود و حالا یافته هایش را با سوز و عشق می گفت و من با گوشت و استخوانم تصدیق می کردم. گاهی هم به حال سید افسوس می خوردم و می گفتم: درود بر سید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
علی شیرازی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
⬅️ یحیی سنوار که میگفتند جاسوس است شهید شد
فرزندان اسماعیل هنیه هم که میگفتند در قصرهای قطر زندگی میکنند، به شهادت رسیدند.
سیدحسن نصرالله هم که میگفتند ایران است، در بیروت شهید شد.
مرز دروغ و حقیقت، هیچگاه این چنین شفاف نبوده است.
#انقلابیون
🔵 نبرد آخر💥
@nabardeakhar
@nabardeakhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با تیر، نشد تیغ، نشد چوب، نشد سنگ
با هرچه به دستم برسد آمدهام جنگ
شهید یحیی سنوار
لعنه الله علی القوم الظالمین والمستکبرین .... یک به یک کُشتند از ما قاسم و عباس ها
دشمنانِ پست و بی دین و خدا نشناس ها
قلب ما خون شد، ز داغ جمله سرداران دین
شد جریحه دار، قلبِ و روح و هم احساس ها
دشمن بی دین، گمان کرده است پیروز است و لیک
جنس غزه ،جنس لبنان، هست از الماس ها
آفرین بر این شهیدانی که خود را ساختند
مرحبا بر خیلِ سرداران و آن اخلاص ها
این شهیدان، با یقین، از دار دنیا رفته اند
بر خلاف، آنچه باشد، در دل وسواس ها
لعنت حق باد بر حکّام بی دینِ عرب
بر همان هایی، که بنشستند، در اجلاس ها
تا ظهور مهدی زهرا بباید صبر کرد
همره او آید عیسی ،خضر و ، هم الیاس ها
می شود خوشبو تمام این جهان از بوی عید
بر مشام جان رسد بوی خوشی از یاس ها
ریشه ی ظلم و ستم را می کَنَد از بیخ و بُن
می کُند نابود، کاخ فرقه ی خناس ها
بارالها حاجت قلب (مسافر) را بده
تا شود ملحق به قاسم ها و هم عباس ها
شعراز: شیخ علیرضا محمدی(مسافر)
✅ تقديم به مرد بى نظير حماس و حماسه؛
شهيد يحيى سنوار رهبر سياسى جنبش حماس
باز هم صدر خبرها شد غم سردارها
تا حکایت ها کند از میثم تمارها
قصه ى عشق است، مجنون در پى ليلاى خود
عاشقان را ديده ايم از شوق، سر بر دارها
با شهادت زنده تر از پیش جولان مى دهيم
رقص در میدان! عجب شوریست در پيكارها
شيعه و سنى ندارد، آرمان ما يكي ست
ما زهیریم و ز نسل مالک و عمارها
باز هم تكثير خواهد شد در اين مكتب هنوز
همچو اسماعيل و نصرالله تا سنوارها
خون يحيىٰ غرق خواهد كرد اسرائيل را
کربلا تکرار می گردد در این تكرارها
چشم ها را باز كن! طوفان الأقصى را ببين...
هان تلاويو است فردا تلّى از آوارها
عمرتان کوتاه بود و می شود کوتاه تر!
ای سگان هار صهیونیست! ای کفتارها!
مقصد بعدى ما قدس است بى چون و چرا
ما نماز فتح مى خوانيم آنجا… بارها
جمعه ی نصر الهی می شود نزدیکتر...
منتظر هستیم آری تشنه ی دیدارها
محمد مهدی عبداللهی
اسرائیل: السنوار به یک اسطوره تبدیل شد
سازمان رادیو و تلویزیون اسرائیل:
🔹صحنههایی که ما میبینیم با آن چیزی که حماس یا جهاد اسلامی در فلسطین و حزبالله در لبنان میبینند، متفاوت است.
🔹آنها مردی را دیدند که تا واپسین لحظه و آخرین قطره خون مبارزه کرد حتی هنگامی که زخمی شده بود.
@TasnimNews
خوشبخت آنکه بر سر پیمان «شهید» شد!
با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد
بیچاره آنکسی که به پیمان وفا نکرد
خوشبخت آنکه بر سر پیمان «شهید» شد
تسبیح و عطر؛ قمقمهٔ آب پس کجاست؟
حدست درست، با لب عطشان شهید شد
چند اسکناس، پول زیادی نمیشود
اما کسی نگفت که ارزان شهید شد!
آنکس که هم کتاب دعا، هم تفنگ را
با هم به جبهه برد، مسلمان شهید شد
بیعشق و بیحماسه و بیشوق و بیامید
بیجنگ و بیمبارزه نتوان شهید شد
من بیحسین ماندم و بَلهُمأضل شدم!
او عاقبتبهخیر شد، انسان شهید شد
مهدی جهاندار
🖤3 شهید حماس در طوفان الاقصی در یک قاب
3 ترور:
بیروت، صالح العاروری
تهران، اسماعیل هنیه
رفح، یحیی سنوار
نهضتی که شهدا رهبری آن را برعهده دارند هیچگاه شکست نمیخورد... 🖤
@kafemeydoon
بسم رب الشهدا
خط سرخ مکتب ثارالله
شعله عشق ولی درسینه تمارها
میکشدفرهادها،حلاج ها بردارها
خط سرخ مکتب ثارالله است.
امتداد آن شده هرم دل سنوارها
برتن تفتیده صحرای پرداغ عطش
مویه کن ای ابر درغمنامه سردارها
شعله بال کبوترها نگردربوستان
گیسوان دختران زخمی آوارها
وادی ایمن ببین درغیبت موسی کلیم
پرشده از گرگها،خفاشها، کفتارها
مکرصهیون زمان همدست بانمرودیان
سر بريده کودکان بیگناه را بارها
این حقوق بی بشر ارزانی جلادها
قصه پر غصه از رنج بشر تکرارها
شک ندارم درپس دیجوری فصل خزان
تک سوارسبزپوش محفل دلدارها
میشکافد فرق سر را تاکف فرعونیان
با سپاهی با شکوه ازهیبت عمارها
آن امیر یکه تاز جاده صبر و امید
تا بشویدازدل ما غربت و زنگارها
سید محمد سادات
🔴 تفاوت سنوار و صدام: چرا سنوار الهام بخش است؟
⬅️ نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل پنجشنبه شب به وقت محلی در حساب کاربری خود در شبکه ایکس نوشت: «وقتی نیروهای آمریکایی صدام حسین را با آن وضعیت آشفته از سوراخی در زیر زمین بیرون کشیدند، علیرغم اینکه اسلحه داشت التماس کرد که او را نکشند. کسانی که صدام را الگوی مقاومت خود میدانستند، فرو ریختند. اما وقتی مسلمانان شهید سینوار را با لباس رزم و در وسط میدان و نه در مخفیگاه، در برابر دشمن میبینند، روحیه مقاومت تقویت خواهد شد.
او الگوی نوجوانان و کودکانی خواهد شد که راهش را برای آزادی فلسطین ادامه دهند. تا اشغالگری و تجاوز وجود دارد، مقاومت زنده است چراکه شهید، زنده و الهامبخش است."
@shafaqna_com
📌این تصویر در شکبههای اجتماعی بین جوانان در کل جهان به شدت در حال انتشاره!
"قهرمانانه زندگی کرد، افسانهای مرد"
@kafemeydoon
سید حسن یک سید علی دیگر بود!
علی شیرازی
سید حسن نصرالله در بسیاری از کارهایش، شبیه حضرت آقا بود. در خداشناسی و توکل و عشق به خدا، در شجاعت و صبر و مجاهدت، مو نمیزد. سید حسن یک سید علی بود. در مطالعه نیز مثل مولایش خامنهای، از روزهای نوجوانی با کتاب انس داشت. سید میگفت: از کودکی به کسب علم، علاقه داشتم. از هشت سالگی کتاب میخواندم. ارشاد القلوب را در همان سن خواندم. این کتاب بر زندگیام اثر تربیتی داشت. از همان سن، زیاد قرآن میخواندم. عاشق تفسیر سید عبدالله شبَر بودم. زیاد کتاب میخواندم. از همان زمانی که کتاب خوانی را شروع کردم، دنبال مطالعه کتاب های اسلامی بودم. همیشه فکر میکردم که چگونه میشود در لبنان حکومت اسلامی دایر کرد. سید حسن نصرالله برای رسیدن به این مرحله، راه خودسازی را باز کرد. در یکی از جلسات گفت: من بر تلاوت قرآن مجید و نماز شب مداومت داشتم. از نوجوانی منبر میرفتم. مردم را به اسلام ناب و راه مستقیم الهی دعوت میکردم. با خود گفتم: خدا چه نعمتی به سید داده است. این شاخصها اوج توجه خدا به سید بود. میگفت: خانوادهام فقیر و در عبادت معمولی بودند و من در جوانی با خدا و عبادت و خودسازی و دیگر سازی مانوس گشتم. از سید پرسیدم: استاد شما در این سیر چه کسی بود. او از امام موسی صدر، سید عباس موسوی و امام خمینی نام برد. آقا نیز استاد معرفت او بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
علی شیرازی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
🔸عالم ربّانی حجة الاسلام والمسلمین حاج سید حسین مهاجر دلسوزترین و با اخلاص ترین عالمی بود که در مدت عمر دیدم. درد دین داشت و دغدغه انجام وظیفه و اصلاح نفوس و سوق دلها به سمت خدا. با چند لحظه درنگ در محضرش این سوز و اخلاص کاملا درک می شد. آنقدر تهذیب نفس و اهتمام به مسائل معنوی برایش مهم بود که وقتی در محضر ایشان سخن از کتاب سه جلدی یکی از فقهای بزرگ معاصر به میان آمد فرمود آن را نگاه کردم، دیدم حکایت دعواهای آخوندی و اختلافات علما است لذا آن را نگه نداشتم.
🔹و فرمود: همراه آقای کشمیری به زیارت اهل قبور رفته بودیم. گفتم: آقا این که نمی شود شما هیچ حرفی نمی زنید! سخنی یا نصحیتی بفرمایید. فقط فرمود: اینجا کجاست؟! و دوباره ساکت شد!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
@bazmeghodsian
https://eitaa.com/sirefarzanegan
27.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️نظر علامه حسن زاده آملی در خصوص امام خامنهای دام ظلّه.
💠تهیه شده در رسانه مؤسسه آوای توحید.
🔰پخش برای اولین بار در همایش ملی علامه حسن زاده آملی رحمت الله علیه.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مکتب اسلام.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
به سخنان ایشان ایمان قاطع دارم!
علی شیرازی:
سید حسن نصرالله خیلی قدر شناس بود. در مقابل اساتیدش متواضع بود. همواره از حضرت آفا و عظمت ایشان میگفت. همه گفتههایش دلی بود. حرفهای حضرت آقا را از عمق جان باور داشت. در جلسهای که با حاج قاسم در محضرش بودیم، گفت: آقا همیشه درست گفتند و درست عمل کردند. من به سخنان ایشان ایمان قاطع دارم. سید افزود: در اواخر عمر حافظ اسد نگران حالش بودم. سخت بیمار بود. تصور میکردم، با رفتن حافظ اسد، کار حزب الله تمام است. زمانی که به ایران آمدم و خدمت حضرت امام خامنهای رسیدم، گفتم: دعا کنید که حافظ اسد زنده بماند. ایشان فرمودند: من دعا میکنم، ولی شما بدانید که نفر بعدی برای شما و حزب الله بهتر است! وقتی حافظ اسد از دنیا رفت، بشار اسد که یک چشم پزشک بود و در لندن زندگی میکرد، به سوریه آمد. با طیف طرفدار آمریکا درگیر شد و به ریاست جمهوری رسید. در زمان بشار، همانطور که حضرت آقا فرموده بودند روابط ما از دوران حافظ اسد بهتر شد. حافظ هوای حزب الله را داشت؛ اما دیدار او خیلی سخت بود. بشار خودش با من تماس میگرفت و جلسه میگذاشت. هر چه میخواستیم، در اختیارمان میگذاشت. رفاقتمان خیلی صمیمی شد. سید گفت: در زمان حافظ اسد ارتش سوریه ما را اذیت میکرد و اجازه وارد کردن کلاشینکف هم به ما نمیداد. در زمان بشار همه چیز عوض شد. من امروز به یقین رسیدهام که امام خامنهای درست میگویند. حرفهای ایشان الهی است. امروز بر خود تکلیف میدانم که نگاه به معظم له را تقویت کنم. ایشان وصل به خداست.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
علی شیرازی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من دور آقا میچرخم و دوست دارم فدایش شوم!
علی شیرازی:
آن روز حاج قاسم نیز حرفهای سید حسن نصرالله را تایید کرد. او نیز از خدمات بشار اسد به حزب الله گفت. حاجی حرفهای قشنگی درباره آقا زد. گفت: من از حضرت آقا چیزی دیدهام که نمیتوانم از ایشان جدا بشوم. هیچ کس را در ایران، مثل آقا نمیدانم. فاصله همه با معظم له، از زمین تا آسمان است. من امروز عاقبت به خیری همه را، در تبعیت از ایشان میدانم. من دور ایشان میچرخم و دوست دارم فدای حضرت آقا بشوم. حاجی گفت: امروز نظام ما مبتنی بر ولایت فقیه است. اگر ولایت آسیب ببیند، حرمین شریفین در مکه و مدینه و حرمین در قدس و الخلیل از بین میروند. سید حسن هم همین نگاه را داشت. او از لابلای حرفهای حضرت آقا به خدا رسیده بود. غرق در کلام حاج قاسم شده بودم که سید گفت: بعد از خیانت عبدالله پادشاه اردن، حافظ اسد رئیس جمهور سوریه، پای میز مذاکره با اسحاق رابین؛ نخست وزیر اسرائیل نشست. قرارداد صلح سوریه و اسراییل نوشته شد. در قرارداد آوردند که اراضی جولان به سوریه باز گردد. در عوض، حافظ اسد نیز حزب الله را خلع سلاح کند و نیروهای سوری را از لبنان خارج نماید. تقریبا همه چیز تمام شده بود. سید افزود: آقای ولایتی با من تماس گرفت و درخواست نمود که به ایران بروم. او هم به این نتیجه رسیده بود که کار حزب الله تمام است. در ایران به دیدار امام خامنهای رفتیم و گفتیم: با این قرارداد صلح سوریه و اسرائیل، کار ما تمام است. فکری به حال ما بکنید. تحلیل خود را از وضعیت ارایه دادیم و منتظر پاسخ ماندیم.
ادامه دارد ...
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
علی شیرازی
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر نصرالله
لعنت بر صهیونیست
چقدر این روزها دلتنگ توایم
سخنرانی سوزناک شهید سید حسن نصرالله درباره رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی
حسین زمانت را بشناس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جمله وصیتش بود...
صحبت های استاد_عالی درباره وصیت سید حسن نصرالله
https://eitaa.com/sirefarzanegan
شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت پرسید:
در خانهمان مورچه زیاد است؛ آیا کشتن آنها اخلاقا پسندیده است؟ آقا فرمودند:
به جای کشتن، مقداری نفت جلو لانهشان بریزید. وی گفت: حالا که در خانه پخش شدهاند چه کنیم؟ آقا با تبسم فرمودند:
این آیه را بخوانید:
یا أیها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان و جنوده {سوره نمل، آیه ۱۸}
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر آن طرف میز بودم!
اردیبهشت سال ۱۳۷۱ اولین دیدار بین من و آقای رئیسی در دادگاه انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. آن زمان ایشان در مقام ریاست دادگاه انقلاب و من در مقام متهم بودم. بعد از گذراندن ۱۰ روز زندان انفرادی و مراحل بازجویی در زندان توحید و یا همان موزه عبرت فعلی که به جرم اعتراض به معضلات فرهنگی و کمکاریهای دولت وقت و البته دستگیری تعدادی دیگر که کارشان چیزی بیشتر از اعتراض بود، به دفترشان فراخوانده شدم.
🔸برخلاف تصورم با روی خوش به استقبالم آمد و بعد تورق پرونده گفت: اگر جایمان عوض میشد و من آنطرف میز بودم، همین کارهای اعتراضی تو را میکردم!!!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مکارم الاخلاق، نقل خاطره از مسعود ده نمکی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
برو دفتر گمشدگان بگو تو بلندگو صدایتان کنند!
آیت الله العظمی بهجت
گاهی در ضمن لطایفی، نكات خیلی ظریف و دوستداشتنی را که متناسب با حال طرف بود بیان میکردند. یک روزی، شخصی در صحن مطهر حضرت معصومه (س) به آقا برخورد كرده بود.
به آقا گفته بود كه حضرت آقا من خودم را گم كردهام؛ میخواهم خودم را پیدا كنم، چكار كنم؟ آیت الله بهجت فرموده بودند:
برو در آن صحن یك اتاق و دفتری است به نام دفتر گمشدگان، بگو من خودم را گم كردهام، تا كه در بلندگو شما را صدا كنند، ببینید آیا پیدا میشوید یا نه؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، ۱۴۰۳/۷/۲۹
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دیدار محرمانه و جالب مرحوم آیت الله مصباح یزدی با دبیر کل حزب الله لبنان، شهید سید حسن نصرالله
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال علامه مصباح یزدی
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این پیمان صلح به جایی نمیرسد!
علی شیرازی:
سید حسن نصرالله گفت: حضرت آقا با خونسردی فرمودند: این پیمان صلح به جایی نمیرسد! من گفتم: حداقل احتمالش را بدهید! فرمودند: شما احتمال بدهید که این صلح به جایی نرسد. نترسید. به کارتان ادامه دهید. بروید و با اسرائیل بجنگید. ما نیز مطمئن شدیم و برگشتیم. پس از مدتی؛ نه چندان طولانی، اسحاق رابین به شمال فلسطین آمد. یک صهیونیسم تندرو به جرم صلح او را ترور کرد. قرارداد صلح منتفی شد. چقدر زیبا و با شور و شعف، سید حسن از این ماجرا سخن میگفت. من نیز به وجد آمده بودم.
جلسه طولانی شده بود و وقت خواب بود. میبایست از سید حسن جدا بشویم. یک لیوان آب نوشیدم و از سید و حاج قاسم خداحافظی کردم و از اتاق بیرون آمدم. باور نمیکردم که یک روز من بمانم و در فراق حاجی و سید، مجبور شوم از آن روز بنویسم. روزهایی که با حرفهای قشنگ و شنیدنی سید، تا اوج وصل به خدا و ولایت پیش رفتم و عاشق دو سید وارسته و یک سردار بزرگ شدم. کاش نشسته بودم و باز از کلاس درس سید حسن نصرالله و حاج قاسم بهره میبردم. آن روز نمیدانستم که من شاگرد مکتبی شدهام که درسهای ماندگاری را در ذهن خود ثبت و ضبط کردهام. کاش راهی به پهنه عمل بیابم و حرف های سید را به هدر ندهم. حالا دیگر سید حسن نصرالله، شاگردان زیادی دارد. شاگردانی مثل عماد و هنیه و سنوار و ذوالفقار و ابومهدی المهندس، حاج قاسم نیز خود را شاگرد مکتب سید میدانست و او را فرمانده صدا میکرد. سید حسن نصرالله نیز به حاجی می گفت: تو فرمانده من هستی!
ادامه دارد ...
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال علی شیرازی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این شما و این متاع ما!
استاد حسن رمضانی:
علامه حسن زاده آملی میفرمود:
با علامه طباطبایی میرفتیم تا به نزدیک منزلشان رسیدیم. ایشان کلید را از جیب مبارکشان در آوردند تا در را باز کنند در همین حال به من رو کردند و فرمودند: آقا ما هر چه داریم از سر سفره آخوند داریم. این حرفها را این علوم و این معارف را آخوند به ما یاد داد. صدرالمتألهین ما را با این متاع آشنا کرد و بعد هم از زبان آخوند خطاب به مخالفان فرمودند: ما زحمت کشیدیم و این متاع را در اختیار شما قرار دادیم. شما به ما فحش دادید و سنگ زدید و اهانت کردید، ولی ما کارمان را کرده و وظیفه خود را انجام دادیم و این متاع را در اختیار شما قرار دادیم، این شما و این متاع ما!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حدیث سهر- بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی- ص۱۳۳، نشر بوستان کتاب قم.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر علم حقیقی بود فروتنیات بیشتر میشد!
حجة الاسلام قرائتى: به علّامه طباطبائى گفتم: اول تحصيل و طلبگىام وقتى عبادت مىكردم حال بهترى داشتم؛ هرچه علمم زيادتر شده، حال و توجهم كمتر شده است؛ دليلش چيست؟ فرمودند: دليلش اين است كه اينها كه خواندهاى علم حقيقى نبوده؛ اگر علم حقيقى و واقعى بود، تواضع انسان زيادتر مىشد. امير المؤمنين مى فرمايد:" ثمرة العلم العبوديّة" علم واقعى آن است كه هرچه زيادتر مىشود، خشوع و عبادت انسان زيادتر مىشود.»
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
ز مِهر افروخته، ص۷۷، سید علی تهرانی، نشر سروش.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من با حاج قاسم بزرگ شدم!
علی شیرازی:
سید حسن نصرالله در جلسه بعدی که با دو نفر از روحانیون ایرانی به ملاقاتش رفته بودیم، گفت: از سال ۱۹۹۸ تقریبا بیست سال پیش، وقتی حاج قاسم را دیدم و ارتباطمان با هم شکل گرفت، همیشه او بود که میآمد و من را ملاقات میکرد. من فقط چندبار به دیدار او رفتم. حاجی وقتی در میدان جنگ بود، همه دوستان را ملاقات مینمود و به صحبتهای بیشتر رزمندگان گوش میداد. او همیشه از مجاهدان حمایت میکرد و احترام و محبتش را به آنها نشان میداد. حاج قاسم میگفت: میآیم و میبینمتان و در خدمت شما هستم. لازم نیست به دفتر من در تهران بیایید، من میآیم و شما را میبینم. این کلمات و تاثیرات اخلاقی و معنوی او روی مقامات لبنانی تاثیر داشت. این اخلاق، برایش فرصتی ایجاد میکرد که تمام ایدهها و باورهای کسانی را که میدید، بشنود و با کمک آنان بررسیهای شفافتر و درستتری داشته باشد. از بیان زیبای سید حسن لذت میبردم. وقتی بیانش نیز از حضرت آقا و حاج قاسم بود، لذتش بیشتر میشد. یک استکان قهوه با یک شیرینی لبنانی خوردم تا با شادی بیشتری به حرفهای سید حسن گوش کنم. وی درباره حاج قاسم گفت: به میدان جنگ که میرفت، با همه افراد در سطوح مختلف بحث میکرد. به حرف دیگران بها میداد. سید گفت: این یک روش غیرمعمول در میان سردارها است. اما حاج قاسم از همه جلوتر بود. من حاج قاسم را دقیق میشناختم. با او از دوران جنگ و بعد از آن، و در نیروی قدس آشنا بودم. با حاجی بزرگ شده بودم.
ادامه دارد ...
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
علی شیرازی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
✍️ کشف و کرامت، کاشف از حقیقت و حقّانیت نیست!
● [مرحوم آیه الله العظمی سید جمال الدّین گلپایگانى] نقل مىكردند:
در مرحلهاى از مراحل سیر و سلوك، حال عجیبى پیدا كردم و بدین كیفیت بود كه نفس خود را افاضه كننده علم و قدرت و رزق و حیات به جمیع موجودات مىدیدم، بدین قسم كه هر موجودى از موجودات از من مدد مىگیرد، و من مُعطى و مُفیض فیض وجود به ماهیات امكانیه و قوالب وجودیه هستم.
● این حال من بود، و از طرفى علماً و اجمالًا نیز مىدانستم كه این حال صحیح نیست؛ چون خداوند جلّ و علا مبدأ همه خیرات است و افاضه كننده رحمت و وجود به جمیع ما سِوَى.
● چند شبانه روز این حال طول كشید، و هر چه به حرم مطهّر حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام مشرّف شدم و در باطن تقاضاى گشایش نمودم سودى نبخشید، تصمیم گرفتم به كاظمین مشرّف شوم و آن حضرت را شفیع قرار دهم تا خداوند متعال مرا از این ورطه نجات دهد.
● هوا سرد بود، به سوى مرقد مطهّر حضرت موسى بن جعفر علیهماالسّلام از نجف عازم كاظمین شدم، و چون وارد شدم یكسره به حرم مطهّر مشرّف شدم. هوا سرد و فرشهاى جلوى ضریح را برداشته بودند، سرِ خود را در مقابل ضریح روى سنگهاى مرمر گذاشتم و آنقدر گریه كردم كه آب اشك چشم من بر روى سنگهاى مرمر جارى شد.
● هنوز سر از زمین بر نداشته بودم كه حضرت شفاعت فرمودند و حال من عوض شد، و فهمیدم كه من كیستم؟ من چیستم؟ من ذرّهاى هم نیستم، من بقدرِ پرِ كاهى قدرت ندارم؛ اینها همه مال خداست و بس، و اوست مفیض على الإطلاق، و اوست حىّ و حیات دهنده، و عالم و علم بخشنده، و قادر و قدرت دهنده، و رازق و روزى رساننده [است].
در این حال برخاستم و زیارت و نماز را بجاى آوردم و به نجف اشرف مراجعت كردم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
معاد شناسی، ج ۹، ص ۱۱۹، سید محمد حسین حسینی تهرانی، نشر حکمت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فقط یک سفارش!
اگر پنجاه سال هم خدمت علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه بودی و میگفتی چه کار کنیم؟ میفرمودند:
(فاذکروني أذکرکم)
همین آیه را میخواندند. هیچی نیست، فقط همین است: (فاذکروني أذکرکم).
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال حاج شیخ کاظم ضرّابی
https://eitaa.com/sirefarzanegan