eitaa logo
احمد الحسن باطل شد
164 دنبال‌کننده
370 عکس
184 ویدیو
106 فایل
روشنگری درباره جریان احمد الحسن
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هٰٖوٰٖاٰٖلٰٖحٰٖڪیٰٖمٰٖ𖡼˼𖣔 سلسله‌ڪنفـرانســــهای‌ نقد‌احمد‌بصری 𖥸· ⊑.•با نام: ستیزه• ⊒ㅤ ╭═══════════════════ ꧷ 🎙استاد سیدمهدی‌مجتهدسیستانی ╰ᯓ------------------------------ 📅←یکشنبہ‌ها 📅←سه‌شنبہ‌ها 📅←پنجشنبہ‌ها ⏰زمان←٢١:۰٠ مڪان‌برگزارۍ: ڪانال شڪست مدعی یمانی →@sistanymogtahed ❍°صَلَۍاللّھُ‌عَلَیْڪ‌یـٰاصـٰاحِبَ‌الـزّمـٰان‌❍° ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌
4_5865945751669971065.ogg
23.84M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۱ ╣◆مقدمه ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ مقدمه بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلواته و برکاته علی أشرف البریة محمد و أهل بیته المنتجبین لا سیما بقیة الله روحی و أرواح ما سواه فداه. احمد بصری با راه اندازی جریانی موسوم به یمانی، و طرح دوره فترت، به مخاطبان خود چنین القا می کند که اعتقاد و عملی که پس از رخداد غیبت امام زمان علیه السلام تا سال ظهور او یعنی 2002 در جامعه شیعه وجود داشته باطل و منحرف بوده و او از جانب حضرت مهدی علیه السلام ماموریت دارد این غلطها و انحرافات را اصلاح کند تا زمینه ظهور آن امام عزیز فراهم شود! و در این باره به روایتی موسوم به حدیث وصیت تمسک می کند. وی برای اجرای سناریوی خود، روش ها و منش های زیادی در پیش گرفته که سه گزینه: عقل ستیزی، علم ستیزی و عالِم ستیزی در میان آنها جلوه خاصی دارد. جریان پیرو او، با مغالطه در معنای ثقلین، تنها منبع شناخت را قرآن و روایات می دانند و از دخالت دادن هر گونه حکم عقل در مسائل دین بر حذر داشته، پیروی از آن را دور شدن از ثقلین معرفی می کنند تا شیعه ی اهل بیت علیهم السلام را به سوی خاموش کردن شعله عقل در راه شناخت حقائق و تشخیص صحیح از باطل سوق دهند. هر چند که خود، هر جا گیر کنند حکم عقل را وسط کشیده و از آن برای اثبات باطل خویش کمک می گیرند، مثل: الف) اثبات عقلیِ ظهور برای یمانی: توضیح آنکه: وقتی ما به آنها اعتراض می کنیم که در روایات، هیچ سخنی از ظهور یمانی به میان نیامده و تنها از خروج او سخن گفته شده است، پس چگونه احمد بصری در عین ادعای یمانی بودن، ادعای ظهور و بیعت هم می کند؟ می گویند: عقل این را می فهمد که هر خروجی نیاز به ظهور و گرفتن بیعت دارد. این در حالیست که می شود یمانی قبل از قیامش شخصیتی شناخته شده و تاثیرگذار در یمن باشد که به محض اعلان جنگ علیه سفیانی، لشکری برایش فراهم گردد، لذا نیازی به ظهور و بیعت نداشته باشد. ب) اثبات عقلیِ اینکه احمد باید فرزندِ با واسطه حضرت مهدی علیه السلام و مجهول النسب باشد: توضیح آنکه: طبق روایت، یکی از خصائص قائم موعود اینست که نسبش ظاهر است: «خَفِيَّ الْوِلَادَةِ وَ الْمَنْشَإِ غَيْرَ خَفِيٍّ فِي‏ نَسَبِهِ»[1]‏، ولی یاران احمد می گویند: قائمی که فرزند امام زمان است باید مجهول النسب باشد، تا وقتی ظهور کرد و گفت من فرزند امام هستم جای پدرش امام زمان مشخص نشده و غیبتش مخدوش نگردد، و برای همین، عقل می گوید قائم باید فرزندِ با واسطه امام زمان باشد! این در حالیست که چون در تمام یازده فقره ی حدیث وصیتِ مورد استناد احمد، «ابن» به معنای فرزندِ بدون واسطه می باشد، در فقره دوازدهم نیز به همین معنا به کار رفته است. لذا بر فرض که برای امام زمان علیه السلام فرزندی به نام احمد باشد، او فرزند بی واسطه ایشان خواهد بود نه با واسطه، و شبهه ای که آنها مطرح می کنند تنها در صورتی است که احمد بخواهد قبل از امام زمان ظهور کند که نه تنها هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد که خود حدیث صراحتاً گفته: وی به هنگام وفات امام علیه السلام به خلافت یا وصایت می رسد؛ و حتی اگر قرار باشد قبل از ظهور هم بیاید استدلالشان باطل است، چون می شود امام زمان علیه السلام بدون معرفی خود ازدواج کنند و قبل از به دنیا آمدن فرزند، از پیش همسر بروند و بدین گونه نه همسر و نه فرزند امام زمان ایشان را نشناسند و مکان حضرت هم در دوره غیبت بر ملا نگردد، سپس به هنگام بزرگیِ آن کودک، برای وی تشرفی حاصل نموده و به وی خبر دهند که پدرت من بوده ام، درست مطابق چیزی که خود احمد بصری درباره خویش ادعا می کند؛ و البته در کتاب «نبرد» صورت های دیگری هم بیان شده است. ج) اثبات عقلیِ لزوم هلاکت مدعی کذابی که به نص تشخیصی تمسک کرده: توضیح آنکه: طبق منطق احمد، اگر فرد دروغگویی وصیت حجت خدا را بر خودش منطبق داند و واقعاً هم منطبق باشد باید در جا هلاک گردد، و الا خدا باعث گمراهی کسانی شده که گول او را خورده اند. و ما می گوییم: آنها که گول خورده اند یا جاهل قاصرند یا جاهل مقصر و یا عالم به دروغگو بودن او. جاهل قاصر که معذور است و جاهل مقصر و عالم هم که عذری ندارند پس نیازی به هلاکت آنی نیست. شاید بگویید: وقتی وصیت کاملاً بر آن کذاب منطبق بوده، چه تقصیری برای جاهلی که گول خورده وجود دارد؟ اما عرض می کنیم: وصیت حجت خدا، بر مدعی کذاب انطباق کامل نخواهد داشت، پس تقصیر جاهل بوده که دقت کافی در نشانه ها نکرده و با سهل انگاری ایمان آورده است. جالب اینکه در مورد احمد بصری، هر دو مساله منتفی است؛ یعنی نه نصی در مورد احمد فرزند با واسطه امام زمان وجود دارد و نه احمد بصری بر همان نصی که ادعا می کند منطبق است. در نتیجه آنچه عقل می فهمد عدم امکان انطباق وصیت بر مدعی کذاب است نه امکان انطباق بر کذاب و هلاکت آنی او قبل از ادعا. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇 (۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ د) اثبات عقلیِ لزوم نوشته شدن وصیت: توضیح آنکه: احمد بصری برای معتبر جلوه دادن حدیث وصیتِ مکتوب و تایید شدنش توسط قرآن، به آیه وصیت در سوره بقره تمسک می کند که به ادعای او درباره وجوب نوشتن وصیت سخن گفته است، ولی ما می گوییم: کجای آن آیه گفته وصیت باید نوشته شود؟ و آنها پاسخ می دهند: این را عقل می فهمد، خوب وصیت نوشتنی است دیگر! این در حالیست که اگر آیه ی بعد از آیه وصیت را می خواندند به وضوح می دیدند در آن از شنیده شدن وصیت سخن گفته شده نه دیدن: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللهَ سَميعٌ عَليمٌ: و کسانیکه وصیت را پس از شنیدنش تغییر دهند گناهش بر همانهاست که آن را تغییر می دهند خداوند شنوای داناست»[2]؛ که می رساند آنچه آیه وصیت مطرح کرده، وصیت شفاهی بوده و لزومی در کتابت آن نیست. ممکن است اتباع احمد بصری بگویند: اینکه در آیه، از شنیدن وصیت سخن گفته شده، منافاتی با مکتوب بودن آن ندارد، چون همیشه وقتی وصیت را می گفته اند تا کسی بنویسد حاضران هم می شنیده اند دیگر. اما آنها تعقل نمی کنند که اگر وصیت مکتوب باشد، با وجود آن سند مکتوب، چگونه کسانیکه صرفاً آن را شنیده اند می توانند محتوای آن را تغییر دهند؟ بلکه این تغییر تنها در صورتی قابل فرض است که وصیت فقط شنیده شده، بدون اینکه نوشته گشته باشد، و در چنین حالتی است که چون سند مکتوبی وجود ندارد کسانیکه وصیت را شنیده اند می توانند آن را تغییر دهند و ادعا کنند ما اینجور نشنیده ایم. هـ) ابطال قدرت تکلم ائمه علیهم السلام به همه زبانها: توضیح آنکه: در روایات بسیار زیادی این حقیقت بیان شده که ائمه علیهم السلام قدرت تکلم به هر زبانی را دارند، بلکه در بعضی روایات تصریح شده که هر کس این خصلت را نداشته باشد امام نیست: (الکافی ج1 ص285 ح7)، اما یاران احمد بصری می گویند: عقل چنین چیزی را نمی پذیرد؛ چه کسی تمام زبانهای دنیا را یاد دارد تا بتواند مدعی امامت را با همه آنها آزمایش کند؟ پس تمام این روایات باطل است! و به همین راحتی، بیش از صد حدیث که در عموم کتابهای شیعه ثبت شده و سند تعداد قابل توجهی از آنها معتبر است و قطعاً دارای تواتر معنوی می باشد را انکار می کنند! این در حالیست که شبهه آنها سست تر از خانه عنکبوت می باشد زیرا درباره این روایات دو برداشت کاملاً معقول وجود دارد: (1) مراد از این نشانه، علامت اثباتی نیست که هر کس بتواند به همه زبانهای دنیا حرف بزند امامتش ثابت می شود، بلکه مراد علامت سلبی است یعنی هر کس نتواند حرف بزند امام نیست، و این دقیقاً مطابق بیان امام کاظم علیه السلام می باشد که در جواب سوال ابو بصیر مبنی بر اینکه با چه چیزی امام شناخته می شود فرمودند: (با خصلت هایی ... و اینکه با مردم به هر زبانی سخن بگوید)، بعد نمونه ای از قدرت خود را نشان داده و در ادامه فرمودند: (هر کس این خصال را نداشته باشد امام نیست): «جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَ‏ يُعْرَفُ‏ الْإِمَامُ؟‏ قَالَ: فَقَالَ: بِخِصَالٍ ... وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ بِكُلِّ لِسَانٍ ... فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع بِالْفَارِسِيَّةِ ... ثُمَّ قَالَ لِي: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ كَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا طَيْرٍ وَ لَا بَهِيمَةٍ وَ لَا شَيْ‏ءٍ فِيهِ الرُّوحُ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ هَذِهِ الْخِصَالُ فِيهِ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ».[3] (2) منظور علامت اثباتی است، و آن در جایی است که بدانیم مدعی امامت، هیچ تحصیلی در یادگیری دیگر زبانها نداشته، و با این حال بتواند به گونه فصیح به هر زبانی که مخاطبانش دارند صحبت کند که در این صورت روشن می شود امام است و به دیگر زبانها هم قدرت دارد، به شرطی که از تکلم به زبانهایی غیر از آن زبانها استنکاف نداشته باشد. و) ابطال علامت بودن صیحه آسمانی: توضیح آنکه: در روایات فراوان، یکی از علائم محتوم ظهور حضرت مهدی علیه السلام صیحه آسمانی معرفی گشته، تا آنجا که بیان شده: (هر چیزی از علائم بر شما مشتبه شود آن صدا از آسمان به اسم و امر او بر شما مشتبه نخواهد شد): «فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكُمْ هَذَا فَلَا يُشْكِلُ عَلَيْكُمُ الصَّوْتُ‏ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ أَمْرِه‏»[4]، بلکه بالاتر از این، گفته شده: (به واسطه همین صدا صاحب این امر شناخته می شود): «الصَّوْتُ؛ قُلْتُ: وَ مَا الصَّوْتُ؟ أَ هُوَ الْمُنَادِي؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ بِهِ‏ يُعْرَفُ‏ صَاحِبُ‏ هَذَا الْأَمْرِ».[5] اما پیروان احمد بصری با طرح اشکالات سبک و مضحک، این همه روایت را باطل یا دارای تاویل می دانند، از جمله می گویند: اگر صیحه علامت شناخت قائم است، خوب تکلیف انسان های کر چه می شود؟! ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇 (۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ و من در جوابشان می گویم: قطعاً دلیل نبوت موسی علیه السلام معجزه بوده و در این صورت، خوب تکلیف انسان های کور چه می شود؟ همچنین دلیل احمد بصری بر امامتش هر چه که باشد، تکلیف انسان های کر و کور چه می شود؟! این در حالیست که اولاً احکام و قوانین و علامت ها برای نوع افراد جامعه لحاظ می شود نه افرادی که به گونه ای دارای شرایط عادی نیستند که چنین افرادی بسته به معذوریت هایی که دارند با آنها رفتار خواهد شد و الا تکلیف انسان های دیوانه چه می شود؟ تکلیف انسان های جن زده چه می شود؟ تکلیف انسان های کند ذهن و ساده لوح و ... چه می شود؟ که همه شان به نوعی در فهم حقّ و حقیقت مشکل دارند. ثانیاً همان خدایی که قادر است صوتی آسمانی بفرستد که هر کس به زبان خودش بشنود قادر است گوش های انسان های کر را هم برای شنیدن این صدا شنوا کند. و ... . آنچه تا اینجا گذشت پیرامون گام اول جریان احمد در عقل ستیزی بود؛ اما آنها در گام دوم، علوم متداول در حوزه های علمیه را که بیش از هزار سال، علمای ربانی شیعه - که در اوج علم و تقوا بوده اند - آن علوم را تنها وسیله فهم معارف دین می دانسته اند، با انگ بشری بودن باطل دانسته و استفاده از ادبیات و منطق و اصول فقه و از همه مهمتر علم رجال را بدعتی نابخشودنی در دین تلقی می کنند. و در گام سوم، وقتی که عقل و علم را از مخاطب خود محروم داشتند، عالِم را هم از او دریغ می کنند به این بهانه که: تقلید در اعتقادات جایز نیست و اصلاً علمای آخر الزمان همگی دشمنان قائم موعود می باشند و پرسیدن از آنها حکم مراجعه به طاغوت را دارد که در روایات مورد نهی قرار گرفته است! ما در نوشتار حاضر، پیگیر نقد این سه روش و منشِ باطل شده ایم تا همه گره هایی که یهود خبیث، منظم و نا منظم روی هم زده و گلیمی بدقواره بافته را یکی پس از دیگری باز کرده و هر آنچه در این زمینه رشته است را پنبه کنیم. سید مهدی مجتهد سیستانی 24 محرم 1442 [1] . الکافی ج1 ص342 ح25 [2] . بقره: 181 [3] . الکافی ج1 ص285 ح7 [4] . تفسیر العیاشی ج1 ص65 [5] . الغيبة للنعمانی ص258 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: سفیانی قابل شناخت نیست! ⊹━━❁ ❁━━⊹ سفیانی قبل از ظهور شناخته نمی شود. ما روایات فراوانی داریم که ظهور مانند قیامت ناگهانی اتفاق می افتد اگر به طور مثال ۱۵ ماه قبل ظهور سفیانی بیاید و همه بفهمند سفیانی آمده دیگر ناگهانی بودن ظهور معنا ندارد چون در زمان سفیانی همه مشخص میکنند که ۱۵ ماه بعد امام ظهور می کند. در حالی که طبق روایات هیچ کس نمی تواند برای ظهور زمانی مشخص کند. سفیانی قطعی است اما اینکه همه بفهمند این فرد که قتل عام می کند و حاکم می شود سفیانی است مخالف روایات است. ما سفیانی را بعد از خروجش با عنوان سفیانی نمی توانیم بشناسیم. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم مهربان امام صادق علیه السلام می فرمایند وقتی سفیانی خروج کرد با سلاح به سمت ما بیایید، شما می گویید سفیانی قابل شناخت نیست؟! در این صورت امام چه می فرمایند؟ من بارها از همه کسانیکه درباره سفیانی سخنانی مطرح می کنند خواسته ام که فقط یک دور روایات سفیانی را مطالعه کنند تا خیلی از تصورات شخصی یا ابهامات در این‌ موضوع برطرف شود. ۱. تعداد روایات سفیانی بسیار بیشتر از تعداد روایات ناگهانی بودن ظهور است و من نمی دانم اینکه می فرمایید تعداد آنها فراوان است شمرده اید یا بر اساس تصورات ذهنی می گویید، چون حقیر فراوانی درباره آنها ندیده ام. ۲. ناگهانی بودن ظهور منافاتی با شناخت سفیانی ندارد چون در آن زمان مردم منطقه به شدت در هراس از حملات او هستند که ناگهان صیحه زده می شود. ۳. تعیین زمان توسط ما انکار شده، نه توسط خود اهل بیت علیهم السلام که خودشان گفته اند بعد از سفیانی فلان مقدار بعد، ظهور رخ می دهد. ۴. علامتی که قابل شناخت نباشد، چگونه علامت معرفی شده است؟؟؟ و اصلاً برای چه اینقدر چیزی را گفته و تکرار و اصرار کرده اند که کلاً قابل شناخت نیست؟ ما به جای دقت در الفاظ روایات اهل بیت علیهم السلام، نباید از ذهنیات خود اشکال و جواب مطرح می کنیم. امام صادق علیه السلام می فرمایند سفیانی به عنوان علامت برای شما بس است، و می گویند وقتی سفیانی خروج کرد به سمت ما بیایید، و می گویند چون سفیانی خروج کرد به مکه روید، و در آخرین توقیع به عنوان غایت نفی مشاهده ذکر گردیده، آن وقت اما ما بگوییم سفیانی اصلاً قابل شناخت نیست؟ ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: رجعت و تناسخ ⊹━━❁ ❁━━⊹ استاد وقتی به رایاتی ها می گوییم رجعت بازگشت روح به همان جسم قبلی است می گویند انسان در یک دوره زندگی خودش نیز یک جسم ندارد بلکه سلول های بدن انسان دائماً در حال تغییر است و جسم مادیِ الآن شما کاملاً با جسم دو سال پیش شما فرق می کند لذا وقتی جسم دائماً در حال تغییر است پس اصلاً درباره معاد جسمانی نیز قطعاً این جسم وارد معاد نمی شود چون این جسم همانند دو سال پیش که سلول های شما از بین رفته کاملاً از بین می رود. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم آنچه آنها درباره تغییر جسم به واسطه تغییر سلولها گفته اند عقلی است نه عرفی، و دین در مسائل عرفی، عقلی نگاه نمی کند‌. لذا چون عرف، این بدن را همان بدن می داند دین نیز آن را یکی بیشتر نمی بیند. در نتیجه چندگانگی بدن ما به جهت تغییرات سلولی هیچ ربطی به تناسخ ندارد. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5868558096808285180.ogg
3.36M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۲ ╣◆گفتار اول: ستیزه با عقل ◆جایگاه عقل در بیانات دین ◆اقسام عقل ◆احکام عقل ◆حکم عقلی، حکم عقلایی ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ گفتار اول: عقل ستیزی جریان احمد بصری، ثقلین را دارای دو شعبه می داند که عبارتند از: قرآن و روایات. برای همین وقتی می خواهند تقلید از مراجع را نزد مخاطب، باطل جلوه دهند می گویند: یک روایت معتبر بیاورید که گفته باشد در زمان غیبت تقلید کنید! و اگر در جوابشان حکم عقل مبنی بر صحت بلکه وجوب رجوع غیر متخصص به متخصص را مطرح کنید فوراً جواب می دهند: رسول خدا در حدیث معروف ثقلین نفرمود من سه چیز را برای شما به یادگار می گذارم: قرآن و روایات و عقل، بلکه فرمود: دو چیز گرانبها برای شما به یادگار می گذارم: قرآن و روایات. بنا بر این هر کس دنبال عقل خود راه بیفتد و بخواهد از این طریق چیزی که در دین نبوده را وارد دین کند، از ثقلین منحرف بوده و در جاده باطل قدم می زند! اما مغالطه آنها در این سخن کاملاً روشن است چون این خود قرآن و روایات هستند که به گستردگی، عقل را، هم به عنوان ابزار شناخت و هم به عنوان منبع شناخت معرفی کرده اند. جایگاه عقل در بیانات دین: در قرآن کریم 49 بار از ماده تعقل سخن گفته شده و شدیدترین آیه در این باره این سخن خدای متعال است که می فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ[1]: بدترین جنبدگان نزد خدا کر و لال هایی هستند که تعقل نمی کنند». همچنانکه 20 مرتبه از فقه و تفقه حرف زده و شدیدترین آیه در این باره این گفته خداوند جل جلاله است که: «... لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[2]: برای آنها قلب هایی است که با آن نمی فهمند و برای شان چشم هایی است که با آن نمی بینند و برای شان گوش هایی است که با آن نمی شنوند، آنها مثل چهارپایان بلکه گمراه تر هستند آنها همان غافلان می باشند». همچنانکه در روایات نیز به گستردگی در مورد جایگاه والای عقل سخن گفته شده تا جایی که مرحوم کلینی - معاصر نواب چهارگانه حضرت مهدی علیه السلام - اولین بابی که در کتاب شریف "کافی" تنظیم نموده کتاب عقل و جهل است. امام کاظم علیه السلام در حدیثی می فرمایند: (خدا پیامبران و رسولانش را به سوی بندگانش مبعوث نکرد الا اینکه از طرف خدا به تعقل بیایند[3]، در نتیجه، کسی از آنها به بهترین وجه استجابت نمود که معرفتش بهتر بود و کسی از آنها عالم تر به امر خدا بود که عقلش از دیگران بهتر بود و کسی که عقلش کامل تر باشد در دنیا و آخرت بلند مرتبه تر است): «مَا بَعَثَ اللهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَكْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».[4] و باز می فرمایند: (برای خدا بر مردم دو حجت است: حجتی ظاهری و حجتی باطنی، ظاهری همان رسولان و پیامبران و امامان هستند و باطنی همان عقلها می باشند): «إِنَّ لِلهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ».[5] نیز امام باقر علیه السلام می فرمایند: (خداوند روز قیامت به اندازه عقلی که به بندگان در دنیا داده است در حسابرسی آنها دقت به خرج می دهد): «إِنَّمَا يُدَاقُّ اللهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا».[6] و امام صادق علیه السلام در جواب کسی که درباره ماهیت عقل پرسید فرمودند: (عقل آن چیزی است که به واسطه آن خدای رحمان پرستیده می شود): «قُلْتُ لَهُ: مَا الْعَقْلُ؟ قَالَ: مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَن‏ُ».[7] و در روایت دیگری آمده: (ثواب به اندازه عقلی است که فرد دارد): «إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْل‏ِ».[8] و باز روایت شده: (خدا هیچ نبی و رسولی را نفرستاد تا وقتی که عقلش را کامل نمود و عقلش برتر از تمام عقلهای امتش می بود): «لَا بَعَثَ اللهُ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ».[9] و امام کاظم علیه السلام فرمودند: (خدای تبارک و تعالی حجت ها را برای مردم به واسطه عقلها کامل نمود و پیامبران را به وسیله بیان یاری کرد و آنها را توسط ادله بر ربوبیتش رهنمود گشت): «إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ نَصَرَ النَّبِيِّينَ بِالْبَيَانِ وَ دَلَّهُمْ عَلَى رُبُوبِيَّتِهِ بِالْأَدِلَّةِ».[10] ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇 (۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ و فرمودند: (کسی که عقلش را منهدم کند دین و دنیایش را علیه خودش فاسد کرده است): «مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَيْهِ دِينَهُ وَ دُنْيَاهُ».[11] همچنین در حدیث ابن سکّیت آمده که از امام رضا علیه السلام پرسید: در عصر حاضر چه چیزی هدایتگر راه صحیح است؟ حضرت فرمودند: «عقل که به واسطه آن، کسی که از جانب خدا راست می گوید و کسی که بر خدا دروغ می بندد را می شناسی و اولی را تصدیق و دومی را تکذیب می نمایی»، ابن سکّیت گفت: به خدا قسم جواب همین است.[12] خوب آیا اینها بیانات ثقلین نیست؟ و اگر هست آیا جز این را می رساند که عقل دارای جایگاه بسیار بلندی در دین و دستگاه الهی می باشد؟ اقسام عقل: عقل عملی، عقل نظری؛ احکام عقل: حکم بدیهی، حکم نظری: همانگونه که بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست، مطالب دین در دو بخش اعتقاد و عمل یا بگو: معرفت و عمل، خلاصه می شود و عقل در هر دو زمینه، گاهی منبع شناخت است و گاهی ابزار شناخت. (مثل فهم یک عقیده، فهم حکم شرعی، فهم لوازم مورد نیاز برای رسیدن به معارف) به آنچه عقل در بخش معرفت می فهمد عقل نظری، و به آنچه در بخش عمل می فهمد عقل عملی می گویند. مثلاً اینکه "عدم" نمی تواند خالق "وجود" باشد یا دو "ضد" مانند شب و روز نمی توانند در آن واحد در یکجا جمع شوند از جمله احکام عقل نظری است، و اینکه نباید دروغ گفت از احکام عقل عملی. از طرفی عقل داراي دو گونه حكم است: بديهی و نظری. بديهی آنست كه برای همه روشن می باشد و راحت فهميده می شود ولی نظری نياز به تفكر و اندیشیدن دارد و هر چه مطلب سخت تر باشد نيازمند تعقل بيشتر است. حکم عقلی، حکم عقلایی: در اینجا لازم است تفاوت حکم عقل و حکم عقلایی را نیز دانست و آن اینکه: حکم عقل مبتنی بر وجود عقل است که با وجود یک انسان هم حاصل می شود بر خلاف حکم عقلاء که مبتنی بر وجود جامعه عقلاء و سنجش مصالح و مفاسد اجتماعی است که تنها با وجود اجتماعی از عقلاء حاصل می گردد. به عنوان مثال: اینکه بر خدای عادل است مخلوق خود را راهنمایی کند یک حکم عقلی است که اگر فقط یک انسان عاقل روی کره زمین وجود داشته باشد این ضرورت را می فهمد. و به این جهت است که بعضی علما لزوم ارسال رسول را حکمی عقلی می دانند نه عقلایی، و این شبهه که لزوم ارسال رسول مبتنی بر وجود جامعه است چون باید یکی باشد تا خدا برایش رسولی بفرستد و در این صورت اجتماع رخ داده، پس این حکمی عقلایی است را اینگونه جواب می دهند که: می شود اولین انسان، خودش پیامبر باشد، همانگونه که در واقعیت خارجی اینگونه بوده است. اما حکم به لزوم ترک دزدی فقط در صورتی است که جامعه ای وجود داشته باشد تا بشود یکی از دیگری چیزی را بدزد، و همین گونه است حکم لزوم رجوع غیر متخصص به متخصص. لذا فرق اساسی بین حکم عقل و عقلاء در اینست که اولی به خودی خود در نظر گرفته می شود چه در یک انسان باشد و چه در جامعه انسانی، ولی دومی در وجود عاقل در نظر گرفته می شود زمانیکه با دیگر عاقلها اجتماع داشته باشد. اما از آنجا که بالاخره در هر دو حکم، عقل نقش اصلی را ایفا می کند بسیار می شود که از روی تسامح، هر دو را حکم عقل می گویند و این در روایات به وفور یافت می شود. [1] . انفال: 22 [2] . اعراف: 179 [3] . طبق برداشت فیض کاشانی و علامه مجلسی: الوافی ج1 ص98، مرآة العقول ج1 ص59 [4] . الکافی ج1 ص10 [5] . الکافی ج1 ص10 [6] . الکافی ج1 ص11 ح7 [7] . الکافی ج1 ص11 ح3 [8] . الکافی ج1 ص12 [9] . الکافی ج1 ص13 [10] . الکافی ج1 ص13 [11] . الکافی ج1 ص17 [12] . عیون أخبار الرضا علیه السلام ج2 ص80 ح12 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۲)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: تناسخِ مقید!!! ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام یکی از شبهات محوری فرقه رایات بحث تناسخ و رجعت است. اینها اصل رجعت را بر پایه تناسخ پذیرفته اند. اینها می گویند کلا 4 روایت درباره تناسخ در روایات وجود دارد 3 روایت به طور مطلق تناسخ را باطل اعلام کرده اما یک روایت تناسخ باطل را مقید کرده و گفته اهل تناسخی کافر هستند که قیامت و معاد و جزا و پاداش و بهشت و جهنم را منکر شوند و لذا پذیرش تناسخ در عین اینکه ما معتقد به معاد باشیم ایراد ندارد. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم اولاً به صرف اینکه روایتی مقید باشد دلیل نمی شود اطلاق روایات مقابل را تقیید بزنیم چون گاهی اوقات دلیل مطلق ابای از تقیید دارد یعنی جوری سخن گفته که قابل قید زدن نیست. پس باید آن سه روایت دیگر را هم دید بعد نظر داد. ثانیاً قاعده تقیید جایی جاری است که دلیل مطلق و دلیل مقید متنافیان باشند نه مثبتان. زیرا دو دلیل مثبت، مشکلی با هم ندارند که محتاج به قاعده تقیید باشند. لذا در این روایت تناسخ به این معنا رد شده و در آن سه تناسخ به صورت مطلق رد گشته. ثالثاً به نظر حقیر متن این‌ روایت به گویش ائمه علیهم السلام نمی خورد و فکر نمی کنم اصلاً از ایشان صادر شده باشد. رابعاً من هیچگاه از اعتبارسنجی سند کوتاه نمی آیم لذا این روایت که مرسل است و باید آن سه روایت دیگر بررسی سندی شود تا بتوان نتیجه ای گرفت. خامساً بحث تناسخ از ضروریات دین است که اصلاً حدیث محور نیست. و البته ظاهراً ما دو طائفه تناسخی داشته ایم: ۱. یهود ۲. دهری. و این صفاتی که در این روایت بیان شده تماماً مربوط به دهری هاست که معاد را قبول نداشته اند نه یهود. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هٰٖوٰٖاٰٖلٰٖحٰٖڪیٰٖمٰٖ𖡼˼𖣔 سلسله‌ڪنفـرانســــهای‌ نقد‌احمد‌بصری 𖥸· ⊑.•با نام: ستیزه• ⊒ㅤ ╭═══════════════════ ꧷ 🎙استاد سیدمهدی‌مجتهدسیستانی ╰ᯓ------------------------------ 📅←یکشنبہ‌ها 📅←سه‌شنبہ‌ها 📅←پنجشنبہ‌ها ⏰زمان←٢١:۰٠ مڪان‌برگزارۍ: ڪانال شڪست مدعی یمانی →@sistanymogtahed ❍°صَلَۍاللّھُ‌عَلَیْڪ‌یـٰاصـٰاحِبَ‌الـزّمـٰان‌❍° ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌ᘛᘚ‌
4_5868558096808285242.ogg
23.85M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۳ ╣◆ ادامه گفتار اول: ستیزه با عقل ◆ انحراف در عقل ◆تفکر تابع، تفکر متبوع ◆ عقل، منبع شناخت، ابزار شناخت ◆ موافقت و مخالفت عقل ◆ پیوست جایگاه عقل ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ انحراف در عقل: عقل مانند يك قطب نما، سمت كلی راه را نشان می دهد به شرطی كه در نزديكی اين قطب نما عواملی كه باعث انحراف عقربه آن شود وجود نداشته باشد و الا همانطور كه چنين قطب نمایی مسير را اشتباه نشان مي دهد، چنين عقلی نيز چاه را به عنوان راه نشان خواهد داد. و از جمله عواملی كه عقربه عقل و فكر را منحرف می كند: ترس، عاطفه، طغیان نيروی وهم، تعصب، سود شخصی، شهوت، منیّت و تكيه بر نگاه شخصی است.[1] تفكر تابع، تفكر متبوع: تفكر انسان گاهی تابع است و گاهی متبوع. تفكر تابع، تفكری است كه به دنبال ميل فرد پيش می رود و اگر گاهی سر باز زند توسط فرد محكوم می شود. افرادی كه قبل از تفكر، به يك طرف ميل يا تعصب داشته باشند يا پيش داوری كرده اند، تفكرشان تابع و مغلوب همان حالتهاست و اگر احياناً نتيجه ای غير از آن ميل يا تعصب بگیرند آن را طرد می كنند و سر از لجاجت و خصومت در می آورند كه در اين صورت عقلشان ديگر كار نمی كند بلكه نفسشان قوت گرفته و شروع به ايجاد شک و وسوسه می نمايد. اما تفكر متبوع و آزاد، تفكری است كه فرد، تمام ميل و تعصب و احساس را پيرو و تابع فكر قرار می دهد، در نتيجه، هر چه كه عقل به طريق صحيح به آن رسيد قبول می نماید. با اين توضيح فهميده می شود كه صرف دوری از عوامل انحرافِ عقربه عقل كافی نيست بلكه تابعيت عقل نيز بايد كنار گذاشته شود و الا اگر قطب نما درست هم كار كند و مسير حقيقی را نشان دهد باز فرد شك می كند كه نكند قطب نما خراب بوده و او مسير را اشتباه می رود، چون خودش نظر به سمت خاصی دارد. نمونه بارز تفكر تابع، بحث های اعتقادی بین دو مذهب است كه معمولاً یکی از دو طرف، حاضر به آزاد نمودن فكر خویش نيست و با ذهنی آكنده از بطلان اعتقاد فرد مقابل و حقانيت صد در صدی خود می خواهد با مباحثه، كشف حقيقت كند. بله اگر پس از كشف حقيقت، بخواهيم آن را به ديگری بشناسانيم بايد صد در صد خود را بر حق بدانيم و الا كسی كه هنوز به حقانيت خود پی نبرده، چگونه می خواهد حق را به ديگری منتقل كند؟! اما در مقام كشف حقيقت حتماً بايد فکر، آزاد و متبوع باشد. عقل، منبع شناخت، ابزار شناخت: ما در اثنای سخن، چند بار این مطلب را بیان کردیم که عقل، هم ابزار شناخت است و هم منبع شناخت. مراد از ابزار شناخت اینست که اگر ما عقل نداشته باشیم نمی توانیم چیزی بفهمیم، حال چه فاقد اصل عقل باشیم که اصطلاحاً به چنین شخصی مجنون می گویند، چه فاقد عقلِ فاعل باشیم که اصطلاحاً به چنین فردی می گویند: خنگ یا: ساده لوح یا: گیج، و چه فاقد عقل فعّال و واجد عقل منفعل باشیم که در اصطلاح به چنین کسی بسته به حالات او می گویند: متعصبِ کور یا متوهمِ خیال پرداز یا ترسوی احساسی و یا غیر اینها. ابزار بودن عقل، دارای گستره ی "هر مکانی" و "هر زمانی" و "هر مطلبی" است، پس هیچ کجا نیست که عقل ابزار شناخت نباشد حتی در حیطه ای که شناخت ما عقلی نبوده و تجربی یا تعبدی یا کشفی باشد، در نتیجه، دیوانه و خنگ و متعصب، نه حاصل تجربه را می توانند بفهمند، نه حرف خدا را و نه محتوای کشف و شهود را. اما منبع بودن عقل، به این معناست که به صورت مستقل، یا با کمک گرفتن از دیگر شناخت ها یعنی غیر مستقل، چیزی را فهم کند و از این فهمیدن ها مطلب دیگری را استنباط نماید. توضیح آنکه: استنباط، همیشه متشکل از دو مقدمه ی صغری و کبری است تا نتیجه ای ثابت شود. مراد از صغری، موضوع و مصداقی مشخص، و مراد از کبری، قانون یا جریانی کلی و عمومی است. حال اگر صغری و کبرای یک استنباط، هر دو عقلی بودند اینجا عقل در نتیجه گرفتن و حکم دادن مستقل بوده، و اگر یکی از آن دو عقلی نباشند، عقل در حکمی که ثابت نموده مستقل نبوده است. به عنوان مثال: "ظلم بودنِ زدن دیگران بدون علت" را، خود عقل درک می کند بدون اینکه در فهم این مطلب از دین یا تجربه یا شهود کمک گرفته باشد. و باز اینکه "هر ظلمی زشت بوده و باید ترک شود" را عقل خودش متوجه است، لذا وقتی حکم می کند که: "زدن دیگران بدون علت، باید ترک شود"، در این حکمش مستقل می باشد. اما اینکه "این جهان دارای نظم است"، در حیطه شناخت تجربه می باشد نه عقل، و عقل تنها این را می فهمد که: "هر نظمی ناظمی دارد"، لذا در نتیجه ای که پیرامون ناظم داشتن جهان می گیرد، غیر مستقل می باشد. و گاهی هم می شود که صغری و کبری هر دو غیر عقلی هستند مثل اینکه هر دو تجربی باشند: "سنگ زدن به کسی درد آور است" و "هر کار درد آوری موجب ناراحتی شخص می شود" پس: "سنگ زدن به کسی موجب ناراحتی او می شود". یا هر دو شرعی باشند: ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇 (۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ "نماز پنج رکعتی خواندن بدعت است" و "هر بدعتی در دین حرام است" پس: "نماز پنج رکعتی خواندن حرام است". در این دو مثالی که زدیم عقل تنها ابزار شناخت است، یعنی اگر عقلی نباشد این شناخت ها هم وجود ندارد اما این عقل نبوده که گفته سنگ زدن درد دارد یا بدعت حرام است. و بعضی چیزها نیز هستند که منبع شناختشان مشترک است و مثلاً هم عقل می گوید ظلم بد است و هم دین. اصطلاحاً به دستوراتی از دین که عقل مستقلاً خودش آنها را درک می کند، اوامر و نواهی ارشادی می گویند مثل اینکه در قرآن فرموده: "از پیامبر اطاعت کنید"، که این را خود عقل می فهمد، لذا دستور دین به اطاعت از پیامبر، ارشاد به همان حکم عقل است. با این توضیح روشن شد: منبع بودن عقل مانند گستره ابزار بودن، فراگیر نیست و تنها در جایی منبع می باشد که در حیطه شناخته شدن توسط عقل باشد. مثلاً عقل نمی تواند درک کند چند امام در این امت خواهد بود، یا: آیا صراط قبل از میزان است یا بعد از آن، یا: آیا بعد از مرگ، حیات برزخی هست یا خواب برزخی یا نسبت به افراد مختلف متفاوت خواهد بود؟ بلکه اینها را دین می گوید. اصطلاحاً آنجا که حرف دین در حیطه شناخت عقل نباشد، می گویند دین "معلّم" است یعنی چیزی را به ما یاد داده که اگر نمی گفت ما نسبت به آن شناختی پیدا نمی کردیم، و اگر سخن دین همان چیزی بود که عقل هم می گفت، می گویند دین "مذکّر" است یعنی چیزی را که خودمان می دانستیم یا باید می دانستیم را یادآوری می کند، چون بسیاری از دانسته های ما به دست فراموشی سپرده شده یا در معرض فراموش شدن قرار دارد و یا بهتر است تذکر داده شود. و به عبارتی دقیق تر: مطالب قابل فهم، نسبت به شناخت عقل بر سه قسمند: موافق حکم عقل، مخالف حکم عقل، و خارج از حیطه حکم عقل. حال اگر آنچه دین آورده خود عقل می دانسته و بدان توجه هم داشته، دین «مؤکد» آن مطلب است و فایده تاکید بر کسی پوشیده نیست، و اگر عقل از آن غافل شده و یا به دست فراموشی سپرده، دین «مذکّر» آن مطلب است، و اگر نسبت به مطلبی شک داشته و دین آن را بیان نموده، اصطلاحاً «مُرشد» است و اگر عقل اصلاً در آن زمینه چیزی نمی دانسته چون خارج از حیطه شناختش بوده، دین «معلّم» است، و در همه این صورتها، دین «مبشّر» و «مُنذر» هم هست و فایده تشویق و تهدید در نظام تربیتی بر کسی پوشیده نیست. آنچه اینجا گفتیم در پاسخ به سوال از فایده دین نیز مطرح می شود. موافقت و مخالفت عقل: از سخن ما کاملاً روشن شد: عقل در ارتباط با مطالبی که در مصادر دینی بیان شده سه موضع دارد: (1) موافق، مثل اینکه حدیث بگوید: "به پدر و مادر خود نیکی کنید"، که عقل هم همین را می گوید. (2) مخالف، مثل اینکه در روایتی بگوید: "امام فرزند خود را از حقیقت مطلع نمی کند تا با جهل بمیرد و به خاطر جهلش معذور باشد و در نتیجه به جهنم نرود اما به غیر فرزندش حقیقت را می گوید هر چند بداند که آن شخص با دانستن حقیقت آن را انکار می کند و جهنمی می شود".[2] (3) ساکت، مثل عموم احکام غیر اجتماعیِ دین که عقل درباره آنها شناختی ندارد پس حکمی هم نمی دهد و حرفی هم برای گفتن ندارد. مثل اینکه چرا "سگ نجس است" یا چرا "نماز مغرب سه رکعت است" یا چرا "پوشاندن بدن در نماز برای زن واجب است" و ... . در اینگونه موارد، عقل به هیچ وجه منبع نیست و تنها ابزار شناخت است ولی ما با تسامح، سکوت عقل در این موارد را رضای او تلقی می کنیم و چنین مطالبی را هم موافق عقل می نامیم چون مخالف عقل نیست. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇 (۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ پیوست جایگاه عقل: قرآن در بیش از 100 آیه از تفکر و تعقل و اندیشه سخن گفته و بر آن تاکید نموده است، پس دین ما دین تفکر و اندیشه است اما در چه محدوده ای؟ ممکن است از این جمله تعجب کنید که مگر فکر کردن هم محدوده دارد، لکن باید دانست که تفکر، هم انواع دارد و هم محدوده. لذا کسانی که قائل به تفکرِ آزاد و آزاد اندیشی به معنای بی مرز بودن فکر هستند، بر خلاف دین اسلام مشی می کنند نه مطابق آن، همانند اشخاصی که بدون توجه به انواع تفکر، همه اقشار را به فکر کردن درباره هر موضوعی دعوت می نمایند. مراد از محدوده فکر، هم از جهت اشخاص است و هم از جهت موضوع، یعنی هم در رابطه با بعضی موضوعات نباید فکر کرد و اصلاً فکر کردن نتیجه ای نمی دهد یا فایده ای ندارد، و هم بعضی افراد نباید درباره برخی موضوعات فکر کنند. توضیح آنکه: گاهی موضوع تفکر، مطلبی عمومی و همه فهم است که هر کس بهره ای از عقل داشته باشد می تواند با فکر کردن پیرامون جوانب آن به نتیجه درست برسد، و گاهی مطلبی تخصصی است که اولاً نیازمند آگاهی های مقدماتی می باشد و ثانیاً چون افراد از نظر قدرت فهم و تحلیل مسائل در یک سطح نیستند تنها کسانی صحیح است در آن مسائل اندیشه کنند که تخصص و توانایی لازم را داشته باشند. البته این نکته در مورد مسائل مادی، ضرری برای فرد ایجاد نمی کند اما جایی که پای مساله اعتقادی در میان است ورود اینگونه افراد موجب گمراهی و ضرر اخروی ایشان خواهد شد. به عنوان مثال، در رابطه با موضوع قضا و قدر و مشیّت، دو دسته روایت وجود دارد: در بعضی روایات ائمه علیهم السلام به فرد سوال کننده می گویند: مساله تقدیر دریای عمیقی است وارد آن نشو و مسیری تاریک است قدم در آن مگذار[3]، یا صریحاً می گفتند: در این باره جواب شما را نمی دهیم[4]، ولی در جایی دیگر، این مساله را توضیح داده و راه فکر کردن در آن را باز دانسته اند[5]. چرا؟ چون بعضی افراد کشش درک این مطلب را ندارند و بعضی دارند؛ او که ندارد نباید وارد شود و الا تفکرش بیشتر بر تحیرش می افزاید و او که فهم و تخصص دارد می تواند وارد شود و به نتیجه درستی هم برسد. مثال دیگر، احکام شرعی است. کسی که به قرآن مراجعه کند و آیات فکر و اندیشه را به دقت واکاوی نماید خواهد دید قرآن تماماً در رابطه با مساله اثبات خدا و ابطال عقاید انحرافی و تقلید کورکورانه در عقاید تشویق به تفکر و اندیشه می کند، اما هیچگاه نمی گوید در رابطه با حقانیت نماز و درست بودن حکم روزه و حج فکر کنید و اگر به نتیجه رسیدید آنها را انجام دهید. چون کسی که با تفکر، به وجود خدا و حقانیت قرآن عقیده پیدا کرد می داند که این احکام توسط خداوند تعیین شده، پس حتماً درست است، در نتیجه، فکر کردن در این باره نه تنها معنا ندارد که ممکن است فرد را دچار انحراف کند. بله می توان درباره حکمت این احکام با در نظر داشتن صحت اصل آنها تفکر کرد. مثال سوم، فکر کردن در ذات خداست. در قرآن درباره وجود خدا و صفات و افعال ایشان آیات فراوانی هست که مردم را به فکر کردن درباره آنها دعوت می نماید، اما هیچگاه در رابطه با فکر در ذات خدا و چه بودن او دعوت نمی کند. با این چند مثال متوجه شدیم که قرآن مشوق فکر کردن هست اما نه فکر کردنِ هر کسی در هر مساله ای، و عقل هم همین مطلب را تایید می کند. [1] . در این باره به کتاب "حرکت" مراجعه کنید. [2] . احمد بصری در کتاب عقائد الإسلام به این حدیث برای دوره فترت استناد نموده و ما بطلان آن را در کتاب "اقیانوس جهل" توضیح داده ایم. [3]. التوحيد (للصدوق) 365 ح3 [4]. «يَا جَمِيلُ لَا أُجِيبُكَ فِي الْمَشِيَّةِ». بصائر الدرجات ص240 ح17 [5]. الكافي ج‏1 ص158 ح4 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀 (۳۵) برای خودم نه!!! احمد بصری که با نهایت جسارت، امیر المومنین علیه السلام را مصداق انسان خاسر، حضرت سید الشهداء علیه السلام را دارای شرک نفسانی، و بدن ایشان را خورده شده توسط سگان بیابان می داند، اگر همین ها را به خودش نسبت دهند خودش و اتباعش آتش می گیرند!!! یعنی در جریان او، هر چه بی احترامی هست برای اهل بیت علیهم السلام است و هر چه قداست است برای احمد!!! می دانید چرا؟ چون احمد از اهل بیت علیهم السلام نیست. اگر هست، طبق مرام خودشان‌ احمد را اینگونه خطاب کنند: احمدِ خاسر، احمدِ مشرک، الهی مثل جدت سگ تو را بخورد که از فضیلتی باز نمانی!!! 🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟! 🖋سیّـدمہـدےمجـتہـد‌سیســتانے 🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: چرا اسم نیامده؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام علیکم چرا در قرآن‌ اسمی از اهل بیت علیهم السلام نیامده؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم چون طبق مبنای مشهور، اگر اسم آورده میشد انگیزه تحریف قرآن توسط غاصبان ولایت به وجود می آمد. قرآن از هیچ کس نام نبرده، نه دوست و نه دشمن. بر خلاف روایات که دقیقاً همه چیز را بیان کرده و دوست و دشمن را شناسانده اند. پس سناریوی رمزگونه بودن مهدیین واقعاً سبک و غیر قابل قبول است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ قرآن که قابل تحریف نیست که انگیزه تحریفش به وجود بیاد یا نه! اهل بیت ذکر میشدن یا نمیشدن فرقی نمیکرد، چون قرآن یکی از اعجازش غیرقابل تحریف بودنشه. ⊹━━❁ ❁━━⊹ قرآن قابل تحریف به زیاده نیست چون آیاتش معجزه است و کسی نمی تواند مثل آن بسازد. اما قابل تحریف به نقیصه هم نیست؟ کم نشدن از قرآن به واسطه تمهیدات متعددی بوده که نگذارد قرآن تحریف شود. و یکی از موارد آن اسم نبردن از هیچ شخص است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ قرآن قابل تحریف نیست تحریف به نقیصه هم یه جور تحریفه و جایی استثنایی برای تحریف قائل نشدن ⊹━━❁ ❁━━⊹ بزرگوار اینکه قرآن قابل تحریف نیست که در قرآن يا روایات به این بیان نیامده. بلکه عدم امکان تحریف به زیاده از آیات تحدی فهمیده می شود که وقتی نمی توانند آیه ای مثل قرآن بیاورند پس تحریف به زیاده ممکن نیست. اما تحریف به نقیصه، نظریه مشهور شیعه و سنی است و الا قائل به نقیصه وجود داشته و دارند و کسی به عدم امکان تحریف به نقیصه استناد نجسته جز افراد کمی. ⊹━━❁ ❁━━⊹ اون آیه که خدا میفرماید خودم نگهبان قرآنم پس معنیش این نیست که دست همه تحریفات ازش کوتاهه؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ این یک تفسیر از آیه است و البته طبق همان تفسیر، منافاتی ندارد که با همین‌گونه تمهیدات، جلوی تحریف به نقیصه را بگیرند. ⊹━━❁ ❁━━⊹ اگر قائل به نقیصه وجود داره از کجا مطمئنین که حذف نشده؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ چون ما هم دلیل های دوازده گانه خودمان را داریم ⊹━━❁ ❁━━⊹ یعنی نتیجه ای که میشه از فرمایشات شما بگیرم اینه که امکان نقیصه وجود داره اما انجام نشده؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ امکان عقلی، نه امکان وقوعی البته آنچه دارم می گویم طبق نظر مشهور شیعه است و الا شخص بنده، امکان عقلی آن را نیز قبول ندارم و معتقدم چیزی که معجزه است به هیچ نحو قابل تصرف بشر نیست پس همانگونه که سحره نمی توانند مانند مار حضرت موسی علیه السلام بیاورند آن را هم نمی توانند بکشند يا کور کنند. ولی برخی این دلیل را به قتل شتر حضرت صالح علیه السلام نقض می کنند که معجزه بود و کشته هم شد. و من‌ پاسخ می دهم که شتر حضرت صالح علیه السلام، صرف آمدنش از داخل صخره معجزه بود نه کل وجودش، لذا قابلیت کشته شدن داشت. اما مار حضرت موسی علیه السلام که از عصا تبدیل شده بود، کل وجودش معجزه بود لذا قابل سلطه بشر نبود و قرآن نیز کلش معجزه است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ دلایل دوازده گانه ای که اثبات میکند این امکان اتفاق نیفتاده کدامند؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ در کتب اعتقادی بیان شده و کتاب های متعددی هم در خصوص عدم تحریف نگاشته شده است از جمله کتاب استاد میلانی. از جمله دلائل، حدیث ثقلین است که در آن تصریح شده: تا وقتی به هر دو چنگ بزنید هرگز گمراه نمی شوید و چیزی که چنین خاصیتی داشته باشد امکان وقوعی تحریف به نقیصه در آن منتفی است. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀 (۳۶) بودم، هستم احمد بصری می گوید من شتر ماده بارداری بودم که برای صالح از صخره آشکار شد، من گوسفند نری هستم که عوض اسماعیل ذبح شد، من سنگی در دستان کی بودم، من انسان بی پدر مادری بودم که عوض عیسی به صلیب کشیده شد!!! خوب ما هم همین ها را به او خطاب می کنیم: ای شتر آبستن ای گوسفند نر مذبوح ای سنگ ای بی پدر و مادر ای مصلوب دست از این همه ادعاهای کذب بردار واقعاً کدام عقل است که این همه ادعاهای مسخره و ضد و نقیض را بپذیرد؟! 🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟! 🖋سیّـدمہـدےمجـتہـد‌سیســتانے 🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀