eitaa logo
"پاتوق کتاب آسمان"
480 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
103 ویدیو
6 فایل
🔹معرفی‌و‌عرضه‌آثار‌برجسته‌ترین‌نویسندگان‌و‌متفکرین‌ایران‌و‌جهان 🔸تازه‌های‌نشر 🔹چاپارکتاب/ ارسال‌به‌سراسرایران https://zil.ink/asemanbook ادمین: @aseman_book آدرس: خ‌مسجد‌سید خ‌ظهیرالاسلام‌کوچه‌ش۳ بن‌بست‌اول سمت‌راست "سرای‌هنر‌و‌اندیشه" تلفن:09901183565
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 جهان به مثابه ریتم... 💎 برشی از نشست دوم 📚 شب‌های روشن... بانوی میزبان... رویای آدم مضحک/ برای مشاهده ویدئوی این جلسه وارد لینک زیر شوید🔻🔻🔻 https://aparat.com/v/abQpW @skybook
. 📚 تاملات و مجادلات (مقالاتی در باب هنر و ادبیات) ترجمه: عبدالمجید احمدی 🖨 ۱۴۰۰ ۲۷۵ صفحه / قیمت: ۹۵.۰۰۰ تومان @skybook
. 🔹 برای معرفی این کتاب زیر عنوان آن یعنی؛ "مقالاتی در باب هنر و ادبیات" از بزرگ کفایت میکند. در بخشی از مقدمه کتاب که نشان از تسلط و فهم مترجم آن دارد آمده است: 《مطالعه‌ی این مقالات در درک جهان بینی هنری و ادبی نویسنده و فهم شاهکارهای او کمک فراوانی به ما می‌کند و به ویژه مواضع ادبی و زیبایی شناختی او را برایمان روشن میکند. زبان روزنامه نگاری داستایفسکی به اندازه‌ی کافی ساده، پراحساس و آتشین است. شور و حرارت در سطر سطر این مقالات موج می‌زند. در عین حال، نویسنده از چارچوب منطق و عدالت خارج نمی‌شود. شاید لحن نویسنده در نقد منتقدان ادبی دیگر به نظر خواننده‌ی ایرانی کمی تند برسد، اما این لحن در فضای روسیه‌ی آن روز کاملا طبیعی می‌نمود. در مجموع بر این باورم که داستایفسکی به اندازه‌ی کافی ساده و مبسوط مباحث را شرح داده است و احتیاج به سخن اضافه‌ای از من نیست.》 البته مترجم عزیز در مقدمه کتاب به طور کامل هر یک از فصل‌ها و مقالات کتاب را شرح داده است که این مقدمه خود به تنهایی اهمیت کتاب را گوشزد میکند و نشان از نسبت درستی است که مترجم در کار خود با نویسنده مقالات داشته است. 📚 تاملات و مجادلات (مقالاتی در باب هنر و ادبیات) @skybook
. این اتفاق مسخره درست زمانی روی داد که تجدید حیات مام مهربان میهن‌مان با نیرویی مهارناپذیر آغاز شده بود، با شور و شوقی چنان معصومانه که آدمی را متأثر می‌ساخت، و با تلاش تمامی فرزندان دلیرمان که با جوش و خروش در پی سرنوشت‌ها و آرزوهای تازه گام بر می‌داشتند. 📚 یک اتفاق مسخره/ @skybook
. یک اتفاق مسخره داستان خود ماست... داستانی که راست یا دروغ آمده است تا به راستی‌های زندگی فروغ ببخشد. تا در بزنگاه‌های تصمیم در زندگی‌هایمان روشنگر راه باشد. این داستان ظاهرا دو سر دارد، در یک سر آن ایوان ایلیچ و در سر دیگر آن استپان نیکیفوروویچ قرار دارد و نام آن یک اتفاق مسخره است. آدم‌ها می‌توانند خودشان خیال پرداز و ایده آل. نگر و حتی مضحک باشند ولی اتفاقات مسخره را رقم نزنند. این اتفاق از آن حیث مسخره است که ایوان ایلیچ دوست داشتنی و خیال پرداز ما هنوز نمی‌داند که اگر آدم خوبی است و بخصوص افکار خوب در سر دارد، باید به آینده خود هم فکر کند تا اگر خواست به آنها تحقق ببخشد و در راه دچار ناملایمات شد، خوبی یکسره از میان رخت برنبندد و بدی و بدبینی و بدکرداری یعنی پشت کردن به همه خوبی‌ها جای آنرا نگیرد. اگر نه در آخر ناچار نادم و پریشان و ترسیده ادامه زندگی برایش همان سرنوشت استپان نیکیفوروویچ خواهد بود. کسی که در ابتدای داستان ظاهرا نقطه مقابل خود ایوان ایلیچ است. استپان نیکیفوروویچ آینه سرنوشت همان ایوان ایلیچ ماست و مگر نه اینکه ایوان ایلیچ در آخر همان سخنی که استپان در اول به او گفته بود را بر زیر لب تکرار می‌کند. آنگاه که نادم و مایوس در آینه خود را دید و نرسیده بر زیر لب گفت (تاب نیاوردم...) عبارتی که در ابتدای داستان ماهم از شنیدنش رنجیدیدم و در آخر ما هم مثل شخصیت داستان پشیمان آنرا تصدیق کردیم. راستی حالا ایوان ایلیچ ناچار است از همه آن ایده‌ها و فکرها انصراف دهد و او مانند استپان در شصت و پنج سالگی مرد عذبی خواهد بود تا تنها درون خانه‌اش بنشیند و سخت تنها و مقرراتی شود. یعنی درست همان اوصافی که ما را از استپان بیزار کرده بود. یعنی انصراف از همه شعارها و مضحک و مسخره خواندن همه آن خیالات. وضعیت ایوان ایلیچ به وضعیت خیلی از ماها بی شباهت نیست. ما هم با فهم اینکه خیلی از اوصاف پسندیده را گرچه دوست داریم اما در عمل و در راه تحقق بخشیدن به آنها تاب نمی‌آوریم، از قدم گذاشتن در چنین راهی بکلی انصراف داده‌ایم. اما فهم اینکه بی طاقتیم با انصراف دادن یکی نیست. می‌توانیم با محدودیت‌هایی که به خوبی از آن آگاه هستیم قدم در راه بگذاریم و اگرنه زندگی تنها و انضباطی زندگی نیست گذاشتن نقطه پایان زندگی است. 🔹 متن از شهاب‌الدین کرمانی 📚 یک اتفاق مسخره/ @skybook
. نفهمیدن، سخت تر از فهمیدن است... ما همه‌اش حرف می‌زنیم، اما همین که نوبت عمل می‌رسد، همه چیز پوچ و توخالی از آب در می‌آید. بسیاری از احساسات ما، وقتی به زبان عادی برگردانده می‌شوند، کاملاً نامعقول و غیرموجه به نظر می‌رسند. 📚یک اتفاق مسخره/ @skybook
. در عالم مناظری هست که همه دیده ایم... کوه، رود، دریا و درخت و جنگل و... همه اینها طبیعی هستند و جزء این عالم. ولی چه چیزی در آنها هست که هر بار ما را به تماشای آنها می‌کشاند؟ 🔹 ادبیات، تجربه، آزادی @skybook
. چند سالی می‌شود که رمان های داستایفسکی را می خوانم و پیشنهاد می کنم به دوستان و آشنایان که بخوانند در هر شرایطی و حال و احوال و فکری که هستند... و همیشه با این مسئله مواجه می‌شوم که به من می‌گویند: چرا بخوانیم؟ موضوعش چیست؟ چه چیزی در آن هست که پیشنهاد می‌کنی؟ و من همیشه در برابر این سوال شوکه می‌شوم و هول برم می‌دارد؛ که چه بگویم؟ خودم هم باورم نمی‌شود که من تا قبل از این سوال هزار جواب و حرف و توضیح و تفسیر و رحجان برای آن داشته‌ام و در دلم آماده بودم تا کسی از من بپرسد، در دم شروع کنم آنچه که با داستایفسکی از سرگذرانده بودم را بازگو کنم. ولی آخر بگویم چه؟ چرا این رمان و این نویسنده را پیشنهاد داده‌ام و با اضطراب جواب هایی می‌دهم که تقریبا در تمام موارد با خود میگویم: نه، نشد. این هم دلیلش نبود. این هم حرفی نبود که بتواند کمکی به مخاطب بکند. هیچ دفاعی ندارم یعنی هیچ دفاعی نمی‌توانم بکنم. فکر میکنم به کسی که این پیشنهاد را می‌کنم او هم از لابلای حرفهایم چیزی دستگیرش نمی‌شود. به نظرم حال و روزم و حرارتی که از پی تلاشی که می‌کنم تا حرفی بزنم در درونم ایجاد می‌شود، مخاطب را به تصمیم می‌رساند و این همان چیزی است که در همه آثار داستایفسکی پیدا و پنهان است. در عالم مناظری هست که همه دیده ایم... کوه، رود، دریا و درخت و جنگل و... همه اینها طبیعی هستند و جزء این عالم. ولی چه چیزی در آنها هست که هر بار ما را به تماشای آنها می‌کشاند؟ جز احساس رهایی و آزادی که انسان می‌تواند در انس با طبیعت تجربه کند؟ پرواز و رهایی و آزادی را باید تجربه کرد و در آن قرار گرفت تا بتوان طعم آن را چشید. شاید بتوانم بگویم عالم داستایفسکی عالم آزادی و رهایی است؛ در دنیایی که حتی تجربه و خیال انسان‌ها نیز دست خوش وَهم شده است. 🔹 ادبیات، تجربه، آزادی @skybook
. آنچه می‌بینیم مردی است که از گوشه‌ی چشمش نگاهمان می‌کند، همچنان که سخن می‌گوید از حضورمان بسیار آگاه است و بسیار دلواپس تأثیری است که سخنانش بر جای می‌گذارد. در حقیقت و به واقع ما او را نمی‌بینیم، فقط صدایش را می‌شنویم، آن هم نه از میان چیزی به محترمی پنجره، بلکه از لای شکافی در تخته‌های کف زمین. از میان همین شکاف جهان را خطاب می‌کند؛ خودش نیز عمری را صرف گوش دادن به آن کرده است. هر آنچه را که بتوان درباره‌اش و به ویژه بر ضدش گفت خودش از پیش میداند؛ به قول ضدونقیض نمایی‌های مرسومش، همه‌ی اینها را یا از دور شنیده یا پیش بینی کرده و یا از خودش در آورده. 📚 یادداشت‌های زیر زمینی ترجمه علی مصفا @skybook
. نه، نه فقط بدجنس، که هرگز نتوانستم چیز دیگری نیز باشم؛ نه بدجنس و نه خوب، نه موجودی رذل و نه انسانی شریف، نه قهرمان و نه حشره. و حالا این گوشه افتاده‌ام، سرگرم گذراندن باقی عمر، به ریش خودم میخندم با این دل داری یکسر بیهوده و بدخواهانه که، آدم باهوش امکان ندارد به شکلی جدی تبدیل به چیزی شود و فقط احمق‌ها چیزی خواهند شد. بله آقا، انسان باهوش قرن نوزدهم، به ضرورت اخلاقی، باید از بُن موجودی بی‌شخصیت باشد و انسانی که شخصیتی دارد و چهره‌ای فعال است، باید از اساس موجودی محدود باشد. این باور چهل ساله‌ی من است. حالا چهل ساله‌ام و چهل سال عمری است تمام؛ ▪️بریده کتاب 📚 یادداشت‌های زیر زمینی ترجمه علی مصفا @skybook
. حالا دوست دارم برایتان بگویم، آقایان محترم، چه مشتاق شنیدن باشید چه نباشید، که چرا هرگز نتوانستم حتی حشره‌ای باشم. با صداقت خواهم گفت که به دفعات میخواستم حشره‌ای بشوم. ولی حتی سزاوار آن هم شناخته نشدم. قسم میخورم آقایان، که آگاهی بیش از حد نوعی بیماری است؛ بیماری‌ای واقعی و تمام عیار. برای احتیاجات روزمره، آگاهی معمولی انسانی هم بیش از حد کفایت است؛ یعنی نصف با یک چهارم سهمی که نصیب آدم تکامل یافته‌ی قرن نگون بخت نوزدهم ما می‌شود که تازه از بخت بد ساکن پترزبورگ هم باشد؛ انتزاعی ترین و دستوری ترین شهر سراسر دنیا (شهرها ممکن است دستوری یا غیردستوری باشند.) برای نمونه، میزانی از آگاهی‌ای که مردمان به اصطلاح نابغه و چهره‌های فعال با آن زندگی می‌کنند کافی است. شرط می‌بندم فکر می‌کنید اینها را از روی تکبر می‌نویسم تا، به قیمت قربانی کردن چهره های فعال، باهوش به نظر برسم. ▪️بریده کتاب (۲) 📚 یادداشت‌های زیر زمینی ترجمه علی مصفا @skybook
. کارم به جایی رسید که وقتی شبهای نکبت پترزبورگ به کنج خلوت خودم بر می‌گشتم نوعی لذت پنهان، پست و غیر طبیعی احساس می‌کردم، با آگاهی تمام از این که همان روز یک بار دیگر رذالتی از من سر زده است که به هیچ روی پس گرفتنی نیست. در خفا و از درون، دندانهایی را به جانم فرو می‌کردم و آنقدر فشار میدادم و فشار میدادم و شیره‌اش را می‌مکیدم تا بالاخره تلخی آن تبدیل به شیرینی شرم آور و نفرین شده‌ای می‌شد و دست آخر لذتی قطعی و حقیقی. بله، لذت، لذت پای این حرفم می‌ایستم. دلیل به حرف آمدنم این است که مدام می‌خواسته‌ام بفهمم و مطمئن شوم که آیا دیگران هم چنین لذت‌هایی را تجربه می‌کنند؟ برایتان توضیح خواهم داد: سرچشمه‌ی این لذت وقوفی است بیش از حد آشکار به حقارت خویشتن، احساس آن که به ته خط رسیده‌ای و اوضاعت، هر چند بد، طور دیگری نمی‌تواند باشد، که هیچ مفری برایت مهیا نیست، که هرگز به انسانی دیگر تغییر نخواهی یافت، که حتی اگر وقت و ایمان کافی برایت باقی بود تا خودت را به چیز متفاوتی بدل کنی، باز هم به احتمالی میل به تغییر نمیداشتی، و حتی اگر چنین میلی میداشتی، باز هم کاری نمی‌کردی زیرا در واقع شاید چیزی وجود نداشته باشد که بخواهی به آن بدل شوی. بالاخره و مهم‌تر از همه، وقوع تمام اینها مطابق است با قوانین عادی و اساسی آگاهی حاد و لختی‌ای که یک راست از این قوانین بر آمده است و به تبع آن نه تنها هیچ کاری نداری که برای تغییر خود بتوانی انجام دهی، بلکه اصلا هیچ کاری نداری که انجام دهی. پس در نتیجه‌ی همین آگاهی حاد است که مثلا معلوم می‌شود: خیلی خوب، تو رذلی انگار شخص رذل را دلگرم می‌کنیم تا احساس کند به واقع رذل است. اما دیگر کافی است... آه، همه را گفتم، و چه چیز را توضیح دادم؟... چه طور می توان این لذت را توضیح داد؟ اما خودم توضیحش میدهم! تا آخرش خواهم رفت. برای همین قلم به دست گرفتم... ▪️بریده کتاب (۳) 📚 یادداشت‌های زیر زمینی ترجمه علی مصفا @skybook
. 💎 تعدادی از عناوین 📚 داستان ملان انگیز/ ۲۷.۰۰۰ تومان 📚 رویای آدم مضحک/ قیمت: ۵۵.۰۰۰ تومان 📚 تاراس بولبا/ قیمت: ۴۰.۰۰۰ تومان 📚 آموک/ قیمت: ۳۹.۰۰۰ تومان 📚 ماجرای جوانی یک استاد/ ۳۹.۰۰۰ تومان 📚 یادداشت‌های زیرزمین/ قیمت: ۱۶۲.۰۰۰ تومان ------------------------------------------------------ 🔹️ ارسال به سراسر ایران ‌ 📌برای خرید از پاتوق کتاب آسمان میتونید؛ از طریق @aseman_book یا شماره تلفن: 32290117 و یا به صورت حضوری اقدام کنید. @skybook
. قبلا از این مضحک به نظر برسم آن‌قدر ناراحت می‌شدم که وحشتناک بود. ناراحتی‌ام از این نبود که مضحک به نظر برسم ناراحتی‌ام از این بود که مبادا واقعاً مضحک باشم. من همیشه ظاهر مضحکی داشتم. به نظرم از اول زندگی‌ام این طور بودم لااقل مطمئنم که از هفت سالگی به بعد این را می‌دانستم. بعد رفتم مدرسه، بعدش هم دانشگاه و... چــه فایده؟... هرچه بیشتر یاد می‌گرفتم بیشتر می‌فهمیدم که مضحکم. سال‌ها جان کندنم در دانشگاه در نهایت خلاصه می‌شد به اینکه همه‌اش غرق درس و مشقم بشوم تا فقط و فقط بفهمم و به من اثبات بشود که واقعاً آدم مضحکی‌ام. همین طور بقیه‌ی عمرم، عین دوره‌ی تحصیل. سـال بـه سال، آگاهی‌ام به اینکه واقعاً مضحکم تقویت می‌شد و بیشتر در ذهنم می‌نشست. همیشه همه به من می‌خندیدند ولی هیچکدام‌شان نمی‌دانست یا به فکرش نمی‌رسید که اگر فقط یک نفر توی دنیا باشد که بهتر از هر کس دیگری بداند آدم مضحکی است، آن یک نفر خود منم. و این مسئله... منظورم ندانستن آنهاست... برای من عین زهر هلاهل بود..‌. 📚 رویای آدم مضحک @skybook
. 📚 جنایت و مکافات ترجمه: / دوجلدی ۱۶۵۰ صفحه چاپ جدید: ۴۷۵.۰۰۰ تومان قیمت موجود: ۴۰۰.۰۰۰ تومان @skybook
. می‌دانید به چشم من شما چه طور آدمی هستید؟ به نظر من شما از آن‌هایی هستید که اگر به ایمان برسند یا خدا را پیدا کنند، با دل و جگر بیرون کشیده جلو شکنجه‌گر خودشان سر را بالا می‌گیرند و لبخند می‌زنند. شما هم خدا را پیدا کنید، یا به چیزی ایمان بیاورید، تا به زندگی برگردید. یک تغییر درست و حسابی براتان واجبه. رنج را هم دست‌کم نگیرید، خیلی کارها ازش می‌آید! رنج! شاید میکولای خیلی هم بیراه نرفته که پی رنج می‌گردد. می‌دانم قبول ندارید این حرف‌ها را و تو کتتان نمی‌رود، ولی خیلی هم فکرش را نکنید و فقط خودتان را رها کنید و دل بدهید به جریان زندگی و اصلا نترسید! این موج شما را به ساحل امن و امانی می‌رساند، روی هر دو پای خودتان! این را که کدام ساحل من از کجا بدانم! فقط میدانم که هنوز کلی از زندگی پیش روی شماست. 📚جنایت و مکافات/ ترجمه: حمیدرضا آتش برآب @skybook
قصه داستان - جلسه اول.mp3
51.92M
🎙...قصه داستان... خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان) مجلس اول، داستان "مارِی دهقان" اثر ۷ خرداد ماه ۱۴۰۲ @soha_sima @skybook
. من اثرم را با شور و سودا نوشته بودم، می‌توان گفت که با اشک نوشته بودم... شبِ آن روزی که دست نوشته‌ام را دادم مسافت زیادی را پیاده رفتم تا یکی از رفقای قدیمی‌ام را ببینم. تمام شب درباره‌ی نفوس مرده حرف زدیم... آن وقت‌ها بین جوان‌ها رسم بود... دو سه نفر جمع می‌شدند و یکی می‌گفت: «آقایان! بیایید یکی از آثار گوگول را با هم بخوانیم. بعد می‌نشستند و تمام شب کتاب می‌خواندند. آن روزها بسیاری از جوانان احساس خاصی داشتند و انگار منتظر چیزی بودند. @skybook
قصه داستان - جلسه دوم.mp3
40.52M
🎙...قصه داستان... خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان) مجلس دوم، داستان "درخت کریسمس و ازدواج" اثر ۲۱ خرداد ماه ۱۴۰۲ @soha_sima @skybook
قصه داستان- جلسه سوم.mp3
38.24M
🎙...قصه داستان... خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان) مجلس سوم، داستان "پولزونکوف" اثر ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۲ @soha_sima @skybook
قصه داستان - مجلس چهارم.MP3
29.41M
🎙...قصه داستان... خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان) مجلس چهارم، داستان "دزد شرافتمند" اثر ۱۱ تیر ماه ۱۴۰۲ @soha_sima @skybook
قصه داستان- جلسه پنجم.mp3
33.68M
من همان آدم مضحک همیشگی‌ام. اما من دیگر ناراحت نمی‌شوم. حتی وقتی به من میخندند همه‌ی شان برایم عزیزند... اصلاً به دلیلی برایم بسیار عزیزتر می‌شوند. اگر موقع نگاه کردن به آنها این قدر غمگین نمی‌شدم، ممکن بود من هم همراهشان بخندم... البته نه به خودم بلکه چون دوستشان دارم. برای این غمگین میشوم که حقیقت را نمی‌دانند در حالی که من میدانم. خدایا، چه قدر سخت است آدم تنها کسی باشد که حقیقت را می‌داند! ولی نخواهند فهمید نه نخواهند فهمید. 🎙...قصه داستان... خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان) مجلس پنجم، داستان "رویای آدم مضحک" اثر ۱۸ تیر ماه ۱۴۰۲ @soha_sima @skybook
قصه داستان - مجلس ششم.MP3
28.44M
. 🎙...قصه داستان... خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان) مجلس ششم، داستان "نازنین" اثر ۲۵ تیر ماه ۱۴۰۲ @soha_sima @skybook
شاید حکایت جنون باشد. جناب باخچی‌یِف می‌گفت فاما یک بار دستور داده به جای پنج‌شنبه، چهارشنبه باشد. برای همین همه پنج‌شنبه را گفتند چهارشنبه! فاما می‌گفت:《پنج‌شنبه را دوست ندارم بگذارید همان چهارشنبه باشد!》به همین راحتی. این شد که توی یک هفته دو تا چهارشنبه داشتیم. ... فاما دلقک ستم‌دیده و ستم‌کار رمان جناب داستایِفسکی است. تقریباً تمام رمان حول شخصیت او می‌گردد. دیوانگی فاما آدم را دیوانه می‌کند و درست همان جایی که کفری می‌شوی و دلت می‌خواهد کسی یا چیزی این فاما را سر به نیست کند، داستایِفسکی دودستی می‌کوبد توی سرت. داد می‌کشد《آخر با امثال فاما فامیچ چه می‌خواهی بکنی؟ اصلاً چه می‌شود کرد؟ شاید خودت هم...شاید اصلاً همه ما...》 نویسنده، با اخلاص و سادگی و خوش خُلقی دایی جان فلان، تمام قهرمان پردازی های ذهنی‌ات را به سخره می‌‌گیرد و می‌گوید 《جایی که پای فضائل اخلاقی را پیش می‌کشند کاری نمی‌شود کرد. مگر نمی‌بینی طرف معلم اخلاق دایی جان شده؟!》 ... رمان ناشناس زبان طنز غریبی دارد. طوری که خندیدن را فراموش می‌کنی و درباره طنز بودنش هم به شک می‌افتی. مگر اینکه مطمئن باشی همیشه طنز با شوخی و هزل همراه نیست. شاید اصلاً خنده‌دار هم نباشد. گمانم، حکایت جنونی همه‌گیر است ناشناس. 📚‌ ناشناس ترجمه: @skybook