"پاتوق کتاب آسمان"
. 🔹 یادداشتی درباره فیلم سینمایی "موقعیت مهدی" در فیلم موقعیت مهدی ما میدانیم که هم حمید باکری ش
ناگهان به یاد آن سکانس جلسه فرماندهان افتادم که مهدی و حاج احمد کنار حاج قاسم نشستهاند و حاج قاسم به آنها اشاره میکند که رها کن گلایهای نکن. از آن روز تا لحظه جان سپردن حاج قاسم ۴۰ سال میگذرد و او شهادت همه رفقای عزیز تر از جانش را دید. احمد و مهدی و حسین و مصطفی و حسن و همه این مدت کالجبل الراسخ با عزمی بلند کار کرده و صبر کرده و در راه مانده. و چه در راه ماندنی و چه صبری و چه دهان به گلایه باز نکردنی. عظمت حاج قاسم در همین است. و اینکه پشت استکبار را به لرزه میآورد و حیاتی دوباره در جان غفلت زده ما میدمد و رهبر عزیزمان میگوید سرتعظیم در برابر او فرو میآورم.
ما اگر توجهمان معطوف به لحظه شهادت و جان سپردن شهدایمان باشد یا اینکه چه شد که فلانی شهید شد به چه میرسیم؟ اصلا چه چیزی را میتوانیم نشان دهیم. قهرمان؟
در این صورت باید احساسات را برانگیخته کنیم.
بله در آن لحظه باید احساساتمان را در فقدان و از دست دادن کسی که فلان کارکرد را برای ما داشته، برای جنگ و برای کشور داشته و فرماندهای بزرگ بودهاست و در نهایت باید قهرمان ساخت. قهرمانی که قدرت نظامی دارد و شخصیتی جذاب و غیر معمول. سینمایی نیاز به قهرمان دارد و قهرمانش دستنیافتنی و انتزاعی است و اهل شعار و ادا که در پی برانگیختن احساساتِ مخاطبش در فقدان کسی است که نبودش دیگر آن کارکردی که برای ما داشته را ندارد و ما هیچ وقت با وجود او روبرو نمیشویم.... مهدی باکری جایی در فیلم به همسرش میگوید میدانی من همه مشکلات جنگ و کمبودها و ناهماهنگیها و شهادت رفقایم را چگونه تحمل میکنم و به صف لشکریانم باز میگردم و میجنگم؟ با فکر تو با وجود تو...
مگر همسر مهدی باکری برای این بازگشت او به میدان چه تدبیری میکند؟ مگر همسر او برایش چکار میکند که شهادت حمید و رفقایش را و این غربت و تنهایی را تحمل میکند
مگر او اصلا چقدر در خانه است و پیش همسرش... مهدی، با وجود همسرش زندگی میکند نه کارکردی که همسرش برای او دارد و همسرش هم وجود یک همسر شهید را دارد. کسی که یاد و خاطرش مهدی را به جلو میبرد. نه کارهایی که ما از زنانمان امروز توقع داریم انجام دهند تا فکر کنند مفید هستند و وجودشان اثر بخش.
از همین روست که استاد عزیز داوری اردکانی در شهادت شهید آوینی میگوید:
"فراموش میکنند وجود او را اما عدم او را فراموش نمیکنند"
حال ما هستیم که وجود شهدایمان و بزرگانمان را در نمییابیم و در فقدان آنها به گرفتن بزرگداشت و زدن عکس آنها در اتاقها و خیابانهایمان بسنده میکنیم و دلگرم به یک عزاداری صوری برای آنها هستیم.
@skybook
🔻🔻
"پاتوق کتاب آسمان"
ناگهان به یاد آن سکانس جلسه فرماندهان افتادم که مهدی و حاج احمد کنار حاج قاسم نشستهاند و حاج قاسم ب
القصه موقعیت مهدی موقعیت شهادت است، از لحظه اول تا لحظه جان سپردن. موقعیت مهدی میگوید بیا بنشین تا برایت بگویم مهدی باکری چگونه شهید بود و شهید شد و تازه قصه گفتن از همین جا شروع میشود.
سینما جای قصه گفتن است. چیزی که شاید امروز ما فراموش کردهایم و این فراموشی و غفلت ریشه در ناتوانی ما در قصه گفتن دارد. و شاید اصلا قصهای برای گفتن نداریم. غربزدگی و توجه به مظاهر و مشهورات تمدن غربی و مصرفزدگی بلایی است که قصه را از زندگی ما برده است و توان قصه گفتن نداریم. قصه، قدرت گفتن چگونگی زندگی است و پس از آن از چه شدها رها میشویم. در سینما و ادبیات، زمان کند میشود. واقعهای که در عالم واقع چند دقیقه یا ثانیه به طول انجامیده در آن چندین دقیقه و ساعت به طول میانجامد. به این معنی زمان معین میکند که شما در کجا قرار دارید و به تعبیری مکان تابع زمان است. حال اگر ما در لحظهها مانده باشیم و موقعیتها را از دست داده باشیم و قصهی ما زمینی برای گفتن نداشته باشد، درگیر زمان میشویم. درگیر زمان شدن و سپری کردن لحظهها ما را از بودنمان غافل میکند. به این معنی که ما باید مدام از خودمان فرار کنیم و متوسل به همهی مشهورات زمان شویم تا خود را فراموش کنیم و دیگر قصهای برای گفتن نداریم و اینگونه به دام تکنیک و تکنیک زدگی میافتیم. چون باید برای درک و حس اتفاقی که در لحظهای از زندگی رخ داده داستان بسازیم و تصویر خلق کنیم و حتی تمام لحظات و سکانسهایی که قبل از آن لحظه بخصوص تمهید کردهایم در خدمت بزرگ کردن و با اهمیت کردن آن لحظه است و خود اعتباری ندارد. حال باید فرماندهای را نشان دهیم که ژنرال است و همه را مغلوبه میکند و بی رقیب و لحظهای که جان میدهد، لحظهای متفاوت و عجیب و غریب و رشک برانگیز. اینجا هر چه توان داریم باید صرف تکنیک کنیم و اینگونه تکنیک ما را به خدمت خود میگرد. جریان سینما و ادبیات رایج ما امروز حتی قدرت تقلید هم ندارد. چون اصلا از ماجرای این دو بیخبر است و دنبال کارکردی برای آنهاست و هر چه شعار بدهد؛ هنر برای هنر یا هنر مردمی، هنرش در خدمت ایدئولوژی و احیانا اهداف سیاسیاش قرار میگیرد. و مدام از همه دنبال عیب جویی است و عیوب و سیاهیها را میبیند و نشان میدهد و اسمش را میگذارد واقع بینی. و اصلا فکر نمیکند همه این مشهوراتی که فریادش را میزند مشهورات است و همه میبینند و اگر راست میگویی با هنرت زیبایی را نشان بده که همه راه بدان پیدا کنند.
#موقعیت_مهدی
@skybook
به توديع تو جان ميخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت مي کنم حافظ خداحافظ
ثنا خوان توام تا زنده ام اما يقين دارم
که حق چون تو استادي نخواهد شد ادا حافظ
من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
تو صاحب خرمني و من گدايي خوشه چين اما
به انعام تو شايستن نه حد هر گدا حافظ
بروي سنگ قبر تو نهادم سينه اي سنگين
دو دل با هم سخن گفتند بي صوت و صدا حافظ
در اينجا جامه شوقي قبا کردن نه درويشي است
تهي کن خرقه ام از تن که جان بايد فدا حافظ
تو عشق پاکي و پيوند حسن جاودان داري
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
مگر دل ميکنم از تو به ياد مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت مي کنم حافظ خداحافظ
#شهریار
#شعر
@skybook
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
.
🔹تاملی در #بنیانهای_حکمت_حضور_درجهان_بین_دو_جهان
🔹از کتاب، "در راستای بنیانهای حکمت حضور انقلاب در جهانی بین دو جهان"
اثر #استاد_طاهرزاده
📆 دوشنبه ساعت ۱۵:۳۰
🔸جلسه دهم
لینک ورود آنلاین به جلسه
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
#وقت_عمل
@soha_sima
.
هر آنکس که بخواهد زنده بمانـد مجبـور اسـت خـود را ویـران کند تا در بسترتاریخی که به ظهور آمده، خود را از نـو بـسازد و در این راستا بخشی از منِ خود را که مربـوط بـه مرحلـه گذشـته این تاریخ است، دور بینـدازد و از تـصورات ذهنـیِ کهنـه بیـرون آید. براي جوان بودنِ یـک حرکـت، ایـن ویرانـی و از نوسـاختنِ خود را نباید فراموش کرد تا آماده الهـام تـازه باشـیم و از نـوعی تحول و تغییر استقبال کنیم تا ریشهها همچنان باقی بمانند و گرنـه در کهنهگی خود میمیریم. انقلابیون اگر متوجه حضوری کـه در آینده این جهان دارند، نشوند؛ معنای خود را از دست مـیدهنـد.
انقلاب باید تا آخر، انقلاب باشد تا باقی بماند.
📚 بنیانهای حکمت حضور انقلاب اسلامی در جهان بین دو جهان/ #اصغر_طاهرزاده
@skybook
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
.
شبهای دعای ما شب قدر نیستند
و دعاهای ماهم دعای قدردانی نیستند. ما در این شبها معمولا یادمان میافتد که چه چیز نداریم، و اگر چنین شدیم، بهتر است که دعا را بگذاریم برای شبهای دیگری و بیشتر اوقاتی را بیاد بیاوریم که در آن، نه یاد نداشتههایمان بلکه با یاد دوست، بهرههای اندکمان از زندگی را هم بخشیدهایم تا پای عهد و یار، قدری با وجودتر باشیم...
و دستان بلندمان دستان پر از مهر ستایش ما باشند تا دو دوست راهی کاخ فرعونیان باشیم و دعایمان این باشد که پروردگارا؛
سینه ام را باز کن و کارم را آسان و گره از زبانم باز فرما تا سخن ساده ام را دریابند...
و پس از آن از دنیادار بودن فرعون نترسیم و زبانمان از آیه خواندن نماند تا عهد سستمان رو نشود و مشت محکممان پوچ نباشد.
شب قدر یعنی شب ایلیاتیها
شب ابرهای بهاری که بی سر و صدا میبارند و سبک و چابکند...
علی(علیه السلام) بر منبر فرمود؛
ای کاش بجای شما هزار تن از قبیله بنی فراس داشتم...
هنالک لو دعوت اتاک منهم فوارس مثل ارمیه الحمیم
آن دور نشینان که اگر فراخوانشان دادی سوارکارانی مثل ابر بهاری تازنده میآیند
و اگر کسی هنوز خود را و استعدادهایش را نشناخته و به بارش ننشانده باشد، در این شب باز از قدردانی و ستایش میماند و مشغول میشود به عبادت بردگان نه عبادت احرار...
کسی که از وجود خودش ناراضی است چگونه از ولی نعمتش راضی باشد او حتما یقه ولی نعمت را خواهد گرفت که چرا کم دادی
آدمی مختار است می تواند بوجود خود وسعت دهد
میتواند مثل خدا باشد: و خدا هم فقط برای خود عزت و کبریایی را برگزید ولی ماها بیشتر متکبریم و از باقی اوصاف خدا خالی...
نه بخشندهایم و نه بخشایشگر
در مقابل تنگدستان متکبریم و در مقابل اغنیا فروتن. از اشتباهات خود به آسانی میگذریم و گناه را بر سر دیگری میاندازیم.
در دنیای متکبران همه مقصراند جز خودشان.
گناه خود را سهل و نادید میگیریم و گناه دیگری را بزرگ و غیر قابل بخشودنی...
از دشمن میترسیم و بر سر دوست داد می زنیم
خوب است در این باقی مانده شبها از خود بپرسیم که راستی ما شیعه و مومن به چه کسی هستیم و شبهای قدرِ تجارت زدهمان با معاملاتمان در بازار در شبهای دیگر چه تفاوتی دارد...
و نشانی اینها همه اینکه ماها سخت از مرگ میترسیم.
#شب_های_قدر_کربلای_پنج
@soha_sima
.
سید محمد جان! از من خواستهای عوامل تهاجم فرهنگی را افشا کنم، بسیار خب، گوش کن! شصت میلیون ایرانی هر کدام به اندازه وسع مالی و اخلاقی و فکری خود عامل تهاجم فرهنگی غربند. اگر می توانی با آنها برخورد کن! برادر من! آن جان گرامی که فرمود: «من لا معاش له لا معاد له» میدانست که معاش و معاد در چنان ربط و تعلقی نسبت به یکدیگر هستند که تفکیک آنها از یکدیگر محال است. به معاش مردم این سرزمین فکر کن تا حقیقت معاد آنها بر تو معلوم شود. کدام یک از ما معاشی داریم بیرون از عرصه تمدن غرب، که بخواهیم معاد خود را از چنگ این تمدن خارج کنیم؟
اگر به ظواهر و عادات دینی دل خوشی که بحمدالله جامعه ما از حیث ظاهر پریشان ترین جوامع است، اما اگر به بواطن و حقیقت امور التفات نشان میدهی، باید بدانی که راه نجات ما در تفکر است نه در احساسات و هیجانهای موسمی و برخورد هجومی و صاعقه وار با معلول ها. آن چه تو با آنها می ستیزی معلولند نه علت، و صریح بگویم تا هنگامی که در میدان ستیز با توابع تهاجم فرهنگی هستی، آش همین آش است و کاسه همین کاسه.
📚 نامههای به یک بسیجی
#یوسفعلی_میرشکاک
#کالسکه
@skybook
.
مهرداد صدقی و چهارمین داستان طنز بلند او
...آبنبات نارگیلی...
کتاب را که میخوانی احساس میکنی نویسنده کتاب قصد طنز نوشتن نداشته. احتمالا روز اولی که شروع به نوشتن کرده و بعد نوشته خود را خوانده یا یکی از دوستانش خوانده همانطور که لبخندی بر لبش آمده به استعداد شگرف او در طنز پی برده و این از خصوصیات نوشتههای اوست که خواننده در موقعیت شخصیت داستان قرار میگرد و با نگاه نویسنده همراه میشود و رمان صرفا جملات و عبارتهای خندهدار ندارد و اصطلاحا طنز آمیز نیست بلکه صدقی به اعماق زندگی ما میرود و طنز راز آلودی که دارد را برملا میکند و از این جهت او داستان نویس است و قصه گو.
🔹 #درباره_رمان
📚 آبنبات نارگیلی/ #مهرداد_صدقی
📇 #سوره_مهر
۳۸۴ صفحه/ ۷۵.۰۰۰ تومان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. مهرداد صدقی و چهارمین داستان طنز بلند او ...آبنبات نارگیلی... کتاب را که میخوانی احساس میکنی نویس
میدانی که همه این حرفها شوخی است. هدفم فقط یادآوری اعضای خانواده مان بود. راستی، اگر دوست داشتی، تو هم از خانوادهات برایم بنویس بدانم چه کار میکنند. پدرت را که در پلیس راه تنگراه دیدم و همان جا آدرس خانه تان را گرفتم. به او سلام برسان. مادرت را، از همان سالی که از بجنورد رفتید، دیگر ندیدم. چقدر خانم مهربانی بود! یادم میآید معلم بود. شاید دیگر بازنشسته شده باشد. به او هم سلام برسان. یک خواهر هم داشتی که الان شک دارم اسمش دنیا بود، دریا بود، یا درنا. به هر حال ببخش. حافظهام زیاد خوب نیست و فقط یادم میآید از تو کمی کوچکتر بود. به او هم سلام برسان؛ هرچند شاید اصلا مرا یادش نیاید. وقت گرانبهایت را نمی گیرم. شاید داری از بیکاری جلوی تلویزیون تخمه میخوری. برایم بنویس کجایی و چه کار میکنی و بقیه هم چه کار میکنند تا بدانیم سرنوشت چه راهی جلوی پای هر یک از ما گذاشته. دوست عزیزتر از جانت، محسن جون
نامه را دوباره خواندم و آن بخش «با هم تیپ میزنیم و می رویم در خیابان شالیکوبی قدم میزنیم» را حذف کردم. صلاح ندیدم درباره من تصور بدی پیدا کند. شوخی مربوط به بی بی را هم برداشتم. بعد از بازنویسی، نامه نهایی را تا کردم و توی پاکت گذاشتم. قطعا مهم ترین بخش نامه همانی بود که درباره دریا نوشتم. این همه نوشته فقط برای این بود که بفهمم دریا چه کار میکند و هنوز هم مرا به یاد می آورد یا نه؛ وگرنه امین هم برای من همان کاچه سابق بود. البته دلم واقعا برای امین هم تنگ شده بود و این بخش نامه را با صداقت نوشته بودم.
📚 آبنبات نارگیلی
🖊 مهرداد صدقی
@skybook
.
یودیت هرمان در مجموعهی لتی پارک نوشتن داستانهای خیلی کوتاه و موجز را میآزماید. به وضعیت کنونی شخصیتهایش توجه دارد تا حسشان را به خواننده منتقل کند. آدمها به درون خود رفتهاند و به مسائلی شخصی و بیشتر دوراهیهای عاطفیشان میاندیشند که قبلا جور دیگری دربارهی آنها فکر میکردند.
📚 لتی پارک/ #یودیت_هرمان
#چاپ_قبل
قیمت: ۲۲.۰۰۰ تومان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. یودیت هرمان در مجموعهی لتی پارک نوشتن داستانهای خیلی کوتاه و موجز را میآزماید. به وضعیت کنونی
.
چقدر النا زیبا بوده! دختری لاغر و خوشگل، چشمهای سیاه و موهای قهوهای تیره، کشیده مثل زه کمان، با آن سرخی در صورت که انگار مدام گونه هایش را نیشگون میگرفت. النا قوی بود، سر نترسی داشت، بشاش بود و گیج. دامن روی شلوار میپوشید، مثل زنهای کولی، زیورآلات ارزان قیمت استفاده میکرد و آرایش نمیکرد، موهایش آن قدر گوریده بود که انگار تمام روز را در تخت دراز میافتاد، سیگار میکشید، خاکسترش را روی زمین میتکاند و دراز میکشید. شبها به هر حال میرفت سرکار، در میخانهای در خیابانی با سنگفرش خراب، ساختمانهای کلنگی، درهای باز، درختهای اقاقی چپ و راست، سپیدار توی حیاطها. زمستان ها بوی ذغال سنگ میآمد و تابستانها بوی خرزهره و غبار. النا زنی بود که شبها موهایش را بالای سرش جمع میکرد و با مدادی نگهشان میداشت. دامن صورتی میپوشید روی شلواری سبز نعناعی، در میخانه را باز میکرد با جارو ته سیگارها را جارو میزد، آبجویی برمیداشت، دستگاه پخش موسیقی را روشن میکرد و ریسهی لامپهای رنگی بین شاخههای اقاقیها را. بعد همه می آمدند. النا زیباترین دختران خیابان بود.
#بریده_کتاب
📚 لتی پارک/ #یودیت_هرمان
#چاپ_قبل
@skybook
.
📚 قصهای که انتخاب میکنیم/ تغییر تجربههای زندگی با روایت درمانی
🔹 نویسنده: دیوید دنبورو
📇 #نشر_اطراف
۲۳۸ صفحه/ ۶۸.۰۰۰ تومان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 قصهای که انتخاب میکنیم/ تغییر تجربههای زندگی با روایت درمانی 🔹 نویسنده: دیوید دنبورو 📇 #نشر
.
همه میدانیم قرار نیست هیچ نسخهی واحدی برای التیام زخمهای گوناگون آدمی پیچیده شود. با این حال، کمتر لحظهای از زندگی ما میگذرد که ذهن مان درگیر یافتن راهی برای حل مشکلات کوچک و بزرگ فردی، اجتماعی و جهانی یا دست کم دوام آوردن در برابرشان نباشد.
میل به بقا چنان در ذات بشر نهادینه است که در اوج نا امیدی هم از پا نمینشیند. معمولا فکر میکنیم هر راهی برای دستیابی به آرامش و رضایت نسبی به امتحانش میارزد، از درددلهای مادروفرزندی یا دوستانه گرفته تا مراجعه به مشاور و روانکاو و روان پزشک.
کتاب قصهای که انتخاب میکنیم از مجموعهی کتابهای کاربردی در حوزهی روایت درمانی است و میکوشد راهی برای تاب آوری در برابر مشکلات پیش پای مخاطب بگذارد.
این کتاب میکوشد پرسشها، ابزارها و ایدههایی در اختیارمان بگذارد که با آنها به خود و دیگران کمک کنیم و قصههای زندگی را از نو بخوانیم و بگوییم. قصهها و راهکارهای کتاب راهی پیش پای خواننده میگذارند تا در رویدادهایی که معمولا نادیده گرفته میشوند معانی تازه بیابد؛ رفتارهای درخشانی را که اغلب از نظر پنهان میمانند با نگاهی نوببیند؛ از تجربههایی که بیشتر اوقات کم ارزش شمرده میشوند به شناخت و مهارتی جدید برسد؛ و در دل موقعیتهایی که پوچ و بی ثمر انگاشته میشوند راه حلی برای مشکلاتش پیدا کند.
قصهای که انتخاب میکنیم راهنمایی گام به گام است که به زبان ساده برای کمک به افراد، خانوادهها و گروههای مختلف، خصوصا نوجوانان، نوشته شده تا بتوانند تجربههای ناخوشایند را در پرتوی نگاهی متفاوت به قصههای زندگی از سر بگذرانند، به تعریفی نو از هویت شان دست یابند و «با قصه» و «در قصه» ای زندگی کنند که خودشان برگزیدهاند.
#معرفی_کتاب
📚 قصهای که انتخاب میکنیم/ دیوید دنبورو
#نشر_اطراف
@skybook
.
آنها که از غریزه ها آزاد شدهاند و علاقه به خودشان از روی وظیفه است و رسیدگی به خودشان به خاطر دستور حق است، اینها به آسانی میتوانند هنگامی که محتاج تر و یا کم ظرفیت تر از خود را مشاهده کردند، مال خود را که مال خداست، به او ببخشند و حتی چند شب گرسنه بمانند. زیربنای ایثار علی(ع) و یا آنهایی که قرآن به ستایش و مدحشان اشاره دارد که "یُؤثِرونَ عَلى اَنفُسِهِم وَلَو کانَ بِهِم خَصاصَه"، همین آزادی و عشق به خداست. آنها مالی را میبینند که مال خداست و انسانهایی را میبینند که نسبت اینها با او یکی است.
با این دید، هرکه محتاج تر و یا کم ظرفیت تر است مقدم تر است، نه هرکه مال در دست اوست جلوتر باشد و مقدم تر باشد.
📚 انفاق/ علی صفایی حائری
📇 لیله القدر
@skybook
.
#تازه_ها
📚 تنگ سالی
خاطرات مردم محله "علی قلی آقا" اصفهان از دوران کشف حجاب، ممنوعیت روضه، و قحطی
پژوهش و مصاحبه: #دفتر_تاریخ_شفاهی_اصفهان
📇 راه یار/ چاپ اول۱۴۰۱
قیمت: ۴۰.۰۰۰ تومان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. #تازه_ها 📚 تنگ سالی خاطرات مردم محله "علی قلی آقا" اصفهان از دوران کشف حجاب، ممنوعیت روضه، و ق
.
ماه رمضان بود. با مادر رفتیم خانه میرزاعباس. آنجا تنها جایی بود که در آن روزها مراسم احیا برپا میشد، آن هم پنهانی. آقای جعفری هرچند عبایش را برده بودند ژاندارمری و چیده بودند، باز منبر میرفت و روضه میخواند. نیمه شب بود. چیزی از احیا نگذشته بود که صدای دویدن چند جفت پوتین همه را سراسیمه کرد. با صدای کوبیدنشان به در، قلبم از جا کنده شد. میرزا عباس هول کرده بود. کدام بدجنسی راپرتش را داده بود به نظمیه، خدا میداند! خانه اش یک اتاق اندرونی داشت با درهای ارسی همگی رفتیم توی اتاق، در را کشید پایین. نشسته بودم بغل مادرم. پنج شش ساله بودم. آن تاریکی برایم وحشت انگیز بود. در خانه باز شد. از شیشههای رنگی و خاک گرفته ارسی، سایههای بلندی را میدیدم که مدام این طرف و آن طرف میدویدند. صدای آژانها میآمد. دستهایم میلرزید. اتاق ساکت بود. به جز صدای نفس هایمان چیزی شنیده نمیشد. داشتند تمام خانه را میگشتند. صدای میرزا عباس میآمد که بهشان میگفت: «خلوت رو هم که دیدین بسته بود. من کی رو آوردم که روضه بخونه و احیا بگیره؟ بیخودی یه چیزی گفتن.» بالاخره رفتند. ارسی رفت بالا. نشستیم بیرون. آقای جعفری آهسته روضه خواند. ماهم آهسته گریه کردیم. روزگار غریبی بود...
#بریده_کتاب
📚 تنگ سالی
خاطرات مردم محله "علی قلی آقا" اصفهان از دوران کشف حجاب، ممنوعیت روضه، و قحطی
@skybook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
شاهنامه، سرشت ایران
یوسفعلی میرشکاک
یوسفعلی میرشکاک، شاهنامه را توحیدیترین اثر در ادبیات فارسی و در عین حال، ایرانیترین آنها میداند. فردوسی در شاهنامه، انسان ایرانی را مخاطب قرار میدهد و ریشههایش را به او یادآور میشود؛ اما این ایرانیبودن، مختص به مردمی در جغرافیا و نژادی مشخص نیست؛ بلکه حکیم توس در شاهنامه، طرحی از زندگی و نحوهای بودن در جهان را مینمایاند که میتواند دعوتی برای همه مردمان جهان در بر داشته باشد.
#سیما_فکر
.
.
جان بوکان
نویسنده روزنامهنگار وکیل و سیاستمدار #انگلیسی
قدرت او در نوشتن داستانهای جاسوسی در نوع خود بی نظیر است.
در ضمن او در سال ۱۹۳۵ از طرف پادشاه انگلستان به فرمانداری کل #کانادا منصوب گردید...
📚 سیونُه پلّه/ #جان_بوکان
📇 علمی و فرهنگی
@skybook
.
تحمل، منهدم نمیکند.
انهدام، در يکنواختی تحمل است و در پیوستگی تحمل به تحمل به تحمل...
مرا میشناسی. من مسافری هستم که راه را به منزلگاه ترجیح میدهم؛ مسافری هستم که گفتهام «در راه هدف مردن، در قلب هدف مردن است»...
گمان نکن که میخواهم بنشینم و دیگر برنخیزم. گمان مکن که به چیزی قناعت کنم.
نه...
خستگی در پیوستگیِ راه است به راه.
به یک جرعه شربت به لیموی خنک در یک کاسهیِ آبیِ کاشیِ پُر از يخهای بلورینِ شفافِ شناور مهمانم کُن و به سایهیی کوتاه در درگاه خانهات، ای دوست!
من، باز خواهم رفت. تردید مکن!
اینجا، بست، نخواهم نشست.
اینجا، لنگرنخواهم انداخت. حتی اگر بزرگترین بندر دنیا در کنار بزرگترین اقیانوس جهان باشد.
#نادر_ابراهیمی
@skybook
.
سوژه و دازاین شرح و بسطی جدی و دقیق از مفاهیم اساسی «هستی و زمان» هایدگر است که نویسنده در آن در ضمن تفکر هایدگر به بسط و تکوین «پرسش بنیادین هستی» کوشش میکند.
این اثر تفاوت «سوژه و دازاین» را بر اساس کتاب هستی و زمان و اشاراتی به سایر آثار هایدگر فهم میکند و سنت فلسفهای را که به خصوص در عصر جدید بر بنیادِ «من»، «سوژه» و «آگاهی» بنیان نهاده شده است به پرسش میگیرد.
🔹بخشی مقدمه کتاب
📚سوژه و دازاین/ مفاهیم اساسی هستی و زمان
🖊 فردریش ویلهلم فونهرمان
#نشر_روزگارنو چاپ اول۱۴۰۰
@skybook
.
📚 علوم اجتماعی را بگشایید/ گزارشی در باب ساختار بندی مجدد علوم اجتماعی
🖊 ایمانوئل والرشتاین
#نشر_روزگارنو
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 🔺#بریده_کتاب 📚 آزادی، قانون و سازمان #رضا_داوری_اردکانی @skybook
.
بریدهای که از کتاب آزادی قانون و سازمان دکتر داوری انتخاب کردهایم را بخوانید و بعد از آن اگر مایل بودید متن زیر را هم نگاهی بیاندازید🔻
تصور ما از مدیر و کارمند خوب آن است که کسی با تیزبینی و هوش شکاک بتواند دست مجرم و ... را رو کند و پایبندی تام و تمام خود را به مقررات اثبات کند. حال آنکه پایبندی به مقررات مطلوب است ولی سخن این است که این مقررات برای چه به وجود آمدهاند؟ و چه هدفی از اجرای آن دنبال میشود؟ و چرا با همه این نگاه نظارتی که حل مشکل فساد را در نظارت و پیچیدگی بیشتر قانون میبیند فساد گسترش مییابد و عرصه برای فعالیت آزادانه مردم تنگتر میشود؟
این نگاه ریشه در عمق اعتقادات دینی ما نیز دارد آنجایی که فکر میکنیم احکام دین را با نظارت و قهر و غلبه میتوان پیاده کرد و بعد جامعه دینی داشت! حتی دعا میکنیم خداوند به ما بصیرتی بدهد که بتوانیم عیوب و خطاهایی که سر میزند را ببینیم و از آن جلوگیری کنیم و سالهای سال نگاهمان به علمایمان این بود که فلانی چشم برزخی دارد و درون تو را میبیند و حسرت آن را میخوردیم که حتما ریاضتهای سختی کشیده که به این مقام رسیده که میتواند خواری بندگان خدا را ببینید و در درون به این میاندیشیدیم که ما نیز درون خود را اصلاح کنیم تا مثل سایرین نباشیم نه اینکه خود را اصلاح کنیم که جامعه را پاک و معصوم بیابیم و پای در حرکت به سوی این جامعه بگذاریم.
پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد
#حاشیه_بر_کتاب
📚آزادی، قانون و سازمان
#رضا_داوری_اردکانی
@skybook
.
حدیثی از پیغمبر اکرم نقل شده است که میفرمایند: بیش از همه مردم پیغمبران گرفتار و ناراحتاند و صدمه میخورند. پس از آنان اوصیای پیغمبران و سپس هرکس از دیگری بهتر باشد، زحمت و رنج بیشتری خواهد داشت.
این حدیث شریف زحمت کسانی را نشان میدهد که تصمیم میگیرند جامعه خود را تغییر دهند. جامعه آنها ایشان را راضی نمیکند و میخواهند آن را تغییر دهند. از آنان که از وضع فعلی جامعه بهره برداری میکنند، عذاب میکشند و رنج میبرند. هرچه بلندپروازی و افکار آنها بلندتر باشد، صدمه بیشتری تحمل میکنند.
📚 ادیان در خدمت انسان/ جستارهایی درباره دین و مسائل جهان امروز
#امام_موسی_صدر
@skybook