eitaa logo
مقالات حسینی منتظر
156 دنبال‌کننده
468 عکس
263 ویدیو
34 فایل
بخشی از مقالات متنوع سیدمحمدحسینی(منتظر) فرزند مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین؛ حاج سید میربابا حسینی(فاطمی) (اعلی الله مقامه الشریف) در حوزه‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
اظهارات وزیر سابق امور خارجه جمهوری اسلامی ایران؛ ظریف: چرا گفتم «خودمان انتخاب کردیم»؟ سلام چند سال پیش در برابر پرسشی سخت، پاسخ دادم: «خودمان انتخاب کردیم». بسیاری از آن سخن رنجیدند. با پوزش از اینکه شاید پاسخگویی با بیان روشن‌تر به رنجش افزون‌تر بیانجامد:مرحوم پروفسور روح الله رمضانی، متخصص برجسته سیاست خارجی ایران در آمریکا، سیاست خارجی پانصد سال گذشته ایران را چنین آسیب‌شناسی می‌کند: «ایران در پی به دست آوردن دوباره قلمروی بود که زمانی در تصرف داشت و اغلب نمی‌توانست فاصله‌ی میان این اهداف و امکانات در دسترس برای تحقق آن‌ها را درک کند». ما در طول تاریخ اهدافمان را بر اساس آرزوهایمان چیده‌ایم و به توانایی‌هایمان توجهی نکرده‌ایم. گرایش تاریخی ما برای رسیدن به آرزوها بدون در نظرگرفتن امکانات، نه تنها در سیاست خارجی نمایان است، بلکه در شکل‌گیری خطوط متراکم خودرو پشت هر تونل کم عرض نیز دیدنی است. در ۷۵ سال برنامه‌ریزی توسعه ما، منابع ملی نابود شده و توسعه نیز حاصل نشده، چون بیشتر برنامه‌ها به جای ترسیم مسیر جبران عقب‌ماندگی‌ها متناسب با امکانات و فرصت‌ها، حدیث آرزومندی رهبران کشور بوده‌اند. آگاهانه یا ناخودآگاه ما مردم انتخاب کرده‌ایم‌ آنان را که به دنبال آرزوهایمان بوده‌اند بستاییم‌، هر چند برای خود و کشور خسارات فراوان به بار آورده باشند؛ و آنان را که در حد امکانات کوشیده‌اند تا از گستره خسارات ناشی از حرکات آرزومندانه بکاهند، «سازشکار» و حتی «خائن» بنامیم. راستی نه تنها ما مردم بلکه نخبگان ما کدامیک را بیشتر نکوهش می‌کنند: آنها که با آرزوی بازپس‌گرفتن سرزمین از دست رفته در قرارداد گلستان، بخش‌های بیشتری از سرزمین و حتی استقلال ایران را به باد دادند، یا آنها که با قرارداد ترکمانچای دست‌کم قسمتی از سرزمین تازه از دست رفته را بازپس گرفتند‌؟ برای پیشگیری از ترکمانچای‌ها باید «انتخاب کنیم» که آرزوهایمان را در چارچوب امکانات دنبال کنیم. ولی حتی در واژه‌هایمان هم توجه به امکانات را ناشایست می‌دانیم. چرا «سازش‌کار» منفی‌، و «سازش‌ناپذیر» مثبت است؟ مگر سازش جز به معنی دستیابی به نقطه‌ی اشتراک و توازن برای حرکت به سوی آرمانهاست؟ مگر می‌توان از روش دیگری به آرمانها رسید؟ داشتن آرزو به زندگی جهت می‌دهد، اما توجه به توانایی‌ها حرکت به سمت آرمان‌ها را ممکن می‌سازد. نیاز امروز ما درک درست و «انتخاب» هوشمندانه است‌. «کنشگریِ مرزی». چشم به آرمان‌ها و استوار بر توانایی‌ها. (گزارش ایلنا از یادداشت اینستاگرامی محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین ایران که یکی از دوستان در گروه هم‌اندیشی خود بارگذاری کرده و خواستار نظرات اعضای گروه در باره آن شد) ☝️پیام وارده☝️ نقدونظر نقصان دیدگاهی تمام فرمایش ایشان کاملا صحیح است بجز یک ناقصه! فرمایشات ایشان از این جهت قابل تنقیص است که «مرجع تشخیص عدم تعادل بین تمنیات و تصمیمات» را مشخص نمی‌کند که قاعدتا باز ماندن این منو عواقب سوئی را می‌تواند به دنبال داشته باشد. ما معتقدیم که میان آرزوها (و آرمان‌ها) و امکانات (و توانائی‌ها) در زمان معصوم(ع) منحصراً بر عهده و است نه هر ننه قمری که چند واژه از زبان بیگانه را حفظ کرده یا چند صباحی در و به سر کرده است و احیاناً به داشتن ورق‌پاره‌ای از می‌نازد! مضافاً که و نائبان او حفظ بین و هم است. فلذا بنظر می‌رسد جناب ظریف‌الممالک حتی یک واحد هم پاس نکرده است وگرنه اینهمه پای خود را بیش از گلیم خود دراز نمی‌کرد! در این راستا توجه به بیانات مرحوم در این خصوص، خالی از لطف نیست که دیروز به اشتراک گذاشتم. فعلیکم بالرجوع 👇 🎲 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/880 🎲 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/881 🎲 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/882 🎲 ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار 1402 💠کانال چلچراغ و حم 👇 🆔eitaa.com/chelcheraaqHM
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۳) 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت دوم): در مقطعی که دنبال اسپانسر برای سناریوی بنده بودیم، طی نشستی باتفاق ع.ع. با آقای محمدزاده (مدیرعامل ) هم صحبت مفصلی داشتیم که وی از نوع نگرش هنری-سیاسی و صحبت‌های فرهنگی-انقلابی بنده خیلی خوشش آمد (بلحاظ إشرافیتی که به افکار و عقاید یافته بودم و...) و تقاضا کرد که بعنوان نماینده آن بنیاد به اعزام بشوم تا به پسر او در گزینش فیلم‌های سینمایی مورد نیاز جامعه ، مشاوره بدهم! تا او خودش ماهی یکبار بیاید فرانسه و قرارداد ببندد. ولیکن بمحض مطرح کردن پیشنهاد او برای پدرم با مخالفت خانواده‌ام مواجه شدم! همه اعضای خانواده معتقد بودند که رفتن یک پسربچه تازه بالغ به فرانسه و‌ دیدن انواع فیلم‌های سینمایی غربی (ولو جهت گزینش برخی از آنها که متناسب برای باشد)، اصلاً صحیح نیست! در حالیکه من نوجوانی بودم که می‌توانستم گلیم خود را از آب بکشم! ولیکن نهایتاً تسلیم مخالفت شدید خانواده‌ام شدم که متفقاً زیر بار نرفتند و به صلاح من ندانستند و لذا من هم نرفتم! حرف حسابشان هم این بود که چه معنی دارد؛ پسر مجرد تازه بالغ یک در ۱۷ سالگی خود برود در و فساد و فساق، آن‌هم نه برای تحصیلات بلکه برای این که بنشیند صبح تا شب، انواع فیلم‌های سینمایی فاسد و مفسد غربی و هالیودی را تماشا بکند تا تعدادی را مثلاً گلچین کند که فرضاً مناسب حال و هوای مردم انقلابی سینمارو ایران باشد؟! غرض این که؛ در آن دوره، از اینگونه جلسات هم برای هم‌افزایی در پیشبرد اهداف‌مان داشتیم. تا اینکه یک روزی، عموی کوچک ع.ع. به من خبر داد که قرار شده ، برای برپائی مراسم جشن گرامیداشت اولین سالگرد در ایران (یا فقط در تهران؟)، مبلغ ۴٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان به مرکز سینمایی فجر پرداخت نماید! که بعنوان بزرگترین تشکل فعال هنری شناخته شده است! اما عبداله و دو برادر من (همان رهبر ارکستر و اخراجی ) سه‌تایی تصمیم گرفته‌اند که با این پول به فرار کنند! بنده هم با شنیدن این خبر تلخ، یک‌راست رفتم سراغ در آموزش و پرورش (حاج‌آقا موسوی و کارپرداز او آقای حاج‌سیدجوادی) و گفتم؛ اگر این خبر صحیح باشد، بهتر است که شما هم که اینهمه امکانات در اختیار ما گذاشته‌اید، در این امر بزرگ، و حتی دخالت داشته باشید. زیرا من به علیخانی‌ها اعتمادی ندارم و نگرانم که آن پول هنگفت ، حیف و میل شود! ولیکن حاج‌سیدجوادی، ترجیح داد که همان روز هر دو ساختمانی را که در اختیار ما گذاشته بود، پلمپ کند! وقتی من به او معترض شدم که بجای درست کردن ابرو چرا داری چشم ما را کور می‌کنی؟! عبداله متوجه شد که قضیه آن‌ها لو رفته طلبکار شد و لذا با چاقوکشی انتقام‌جویانه در صدد کشتن من برآمد که چرا خبرچینی کرده‌ای و...؟! و من با کمک عموی کوچک او از مهلکه گریختم! بدینگونه شد که مرکز سینمایی ما (فرهنگسرای بزرگی با عضویت صدها هنرپیشه در خیابان سمنان و روبروی ی فعلی) به فروپاشی رسید! بعد از آن بنده، فیلمنامه خود (نبرد تا آزادی) را بردم برای که بنظرم بهار ۱۳۵۹ بود. با توجه به قدوقواره نوجوانی‌ام اول مرا فرستادند به «واحد کودک و نوجوان»! در آن‌جا تشخیص دادند که فیلمنامه بنده فراتر از مفاهیم کودک و نوجوان است و لذا مرا فرستادند به «واحد جوانان» که مجری خوش‌تیپی هم داشت بنام ناصر عنصری اگه اشتباه نکنم! در آنجا هم فیلمنامه مرا که مطالعه کردند، گفتند برای «واحد فیلم و سریال»، مناسب‌تر است و لذا مرا درگیر واحدی نمودند که مراجعین آن‌جا همه بزرگسال و بعضاً پیرمردها و پیرزن‌ها بودند و من در لابلای آن‌ها بنظر می‌رسید که بچه آن‌ها باشم!😂🥴 ولیکن در این واحد هم بعد از چندین ماه رفت و آمد، صریحاً و خیلی جدی به بنده اعلام کردند که خمیرمایه فکری شما که بودن است در اثر شما مشهود و لذا مردود است! و تأکید بنده بر این نکته که تشکیلات بنده (با عنوان انجمن توحیدی مستضعفین بازار) در از بنی‌صدر، حمایت کرده است، به خرج آن‌ها نرفت! به صراحت می‌گفتند: اگرچه حامی بنی‌صدر بوده‌اید اما بنیاد فکری و تربیتی و اعتقادی شما کاملاً مکتبی است و از پلن به پلان فیلمنامه شما مشهود و ملموس است! البته بنظرم آن حرف‌ها نوعی بهانه‌جویی هم بود! زیرا در آن مقطع (۱۳۵۸ و قبل از هجوم به ایران)، بنده نوجوانی ۱۷ ساله بودم و حضورم در جلسات دست‌اندرکاران و مراجعین به واحد مذکور، چندان به چشم نمی‌آمد و لذا پی بردم که آن واحد، عمدتاً تحت تأثیر کسانی قرار گرفته که در صدد... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏