eitaa logo
مقالات حسینی منتظر
157 دنبال‌کننده
468 عکس
263 ویدیو
34 فایل
بخشی از مقالات متنوع سیدمحمدحسینی(منتظر) فرزند مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین؛ حاج سید میربابا حسینی(فاطمی) (اعلی الله مقامه الشریف) در حوزه‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌وقتی از سلبریتی جماعت، اسطوره های پفکی در ذهن نوجوونها میسازن، نتیجش میشه این ذوق مرگ شدن ها جلوی چشم هزاران نفر ☝️از پیام‌های وارده☝️ نقدونظر 👌بی‌هویتی و بی‌شخصیتی ؛ محصول مشترک شبکه نفوذ و خانواده‌ها در این‌گونه رسوائی‌ها بیش از تأثیرات مخرب رسانه‌های ، ناکارآمدی و تهی بودن آن از و در و بنیادی به و بدتر از آن عدم برخورداری از و تربیتی است. به همین علت هم شاهد چشمگیر بودن حضور فعال دانش‌آموزان در سال‌های اخیر شهرهای بزرگ بویژه بودیم. سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۷/۲۰ 🌐 👈حیفه نبینی👉 💠 🎲 👈محل نظرات👉 🙏
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دغدغه بانوی سیستانی در دیدار با رئیس‌جمهور مهین ریگی، فرزند شهید و عضو هیئت علمی پژوهشگاه دانشگاه زابل، عصر امروز پنجشنبه، یکم آذرماه به عنوان بانوی نخبه و فرهیخته سیستان و بلوچستان در دیدار با رئیس‌جمهور از مشکلات به ویژه منطقه سیستان گفت ☝️از پیام‌های وارده☝️ نقدونظر 👌نظارت مفید؛ حلقه مفقوده مدیریت کشور این بانوی فرهیخته سیستانی، هم خوب حرف زد و هم حرف‌های خوبی زد. (اگرچه در گزارش ، سانسور شد!) بنده در سال‌های ۵-۱۳۷۲ باتفاق خانواده در زابل بودم (مأموریت ۳ ساله فرهنگی-دینی از طرف مرحوم آیة‌الله غیوری) و از فرزند فعال امام جمعه وقت سیستان شنیدم که بودجه پرداختی به استان نسبت به سایر استان‌ها رتبه اول کشوری را دارد. ولیکن بودجه‌های پرداختی معمولاً در این استان، هزینه نمی‌شود و صرف پروژه‌های دیگری در سایر استانها بویژه خراسان و تهران و حتی امارات عربی می‌گردد! مثلاً برای برج‌سازی، تولید نوشابه، شرکت‌های حمل و نقل و...! زیرا نمی‌شود یا اینکه ناظرین ذی‌ربط هم رشوه می‌گیرند و بی‌خیال پی‌گیری‌های لازم می‌شوند. بودجه‌های هنگفتی از به نام محرومین استان س‌وب اما به کام متنفذین استان! ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐 👈حیفه نبینی👉 💠 🎲 👈محل نظرات👉 🙏
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دغدغه بانوی سیستانی در دیدار با رئیس‌جمهور مهین ریگی، فرزند شهید و عضو هیئت علمی پژوهشگاه دانشگاه زابل، عصر امروز پنجشنبه، یکم آذرماه به عنوان بانوی نخبه و فرهیخته سیستان و بلوچستان در دیدار با رئیس‌جمهور از مشکلات به ویژه منطقه سیستان گفت ☝️از پیام‌های وارده☝️ نقدونظر 👌نظارت مفید؛ حلقه مفقوده مدیریت کشور این بانوی فرهیخته سیستانی، هم خوب حرف زد و هم حرف‌های خوبی زد. (اگرچه در گزارش ، سانسور شد!) بنده در سال‌های ۵-۱۳۷۲ باتفاق خانواده در زابل بودم (مأموریت ۳ ساله فرهنگی-دینی از طرف مرحوم آیة‌الله غیوری) و از فرزند فعال امام جمعه وقت سیستان شنیدم که بودجه پرداختی به استان نسبت به سایر استان‌ها رتبه اول کشوری را دارد. ولیکن بودجه‌های پرداختی معمولاً در این استان، هزینه نمی‌شود و صرف پروژه‌های دیگری در سایر استانها بویژه خراسان و تهران و حتی امارات عربی می‌گردد! مثلاً برای برج‌سازی، تولید نوشابه، شرکت‌های حمل و نقل و...! زیرا نمی‌شود یا اینکه ناظرین ذی‌ربط هم رشوه می‌گیرند و بی‌خیال پی‌گیری‌های لازم می‌شوند. بودجه‌های هنگفتی از به نام محرومین استان س‌وب اما به کام متنفذین استان! ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐 👈حیفه نبینی👉 💠 🎲 👈محل نظرات👉 🙏
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۲) 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت اول): به محض اسلامی در ۱۳۵۷/۱۱/۲۲ بنده همانند هزاران نفر انقلابی دیگر در اندیشه ایران به جهان بودم تا اینکه در تاریخ ۱۳۵۸/۵/۵ (اقامه اولین تهران به امامت آیة‌الله ) بمناسبتی که در پیام قبلی اشاره کردم، تصمیم خود را گرفتم که از طریق تولید فیلم‌های سینمایی به این مبادرت بورزم. ولیکن قبل از آنکه موفق بشوم، رخ داد و لذا را رها کرده و داوطلبانه عازم جبهه‌های شدم. بنده قبل از رفتن به سراغ ، در صدد تشکیل یک نهاد خصوصی بودم که با مشارکت - که بعداً تهیه‌کنندگی فیلم‌های زرد را دنبال کرد - و با همکاری وزارت و رهنمود شهیدان و ، «مرکز سینمایی فجر» را تأسیس کردم اما نامبرده عضو گروهک چپگرای در آمد و ناسازگاری نمود! البته وی هم اگرچه کارگردان اولین فیلم سینمایی پس از بود (با عنوان از داستانهای که به نظر هم رسیده بود) اما همانند بنده، نوجوانی ناپخته بود و لذا تحت تأثیر عموهای معلوم‌الحال خود! تهیه‌کننده بسوی ساحل، (قبل از فیلم بلمی بسوی ساحل)، سپاه پاسداران بود که حدود ۳۰۰٫۰۰۰ تومان هزینه کرده بود و فرمانده آن (برادر سلیمانی) به همین علت که «کل بودجه سال سپاه ری» را صرف آن فیلم نه چندان هنری کرده بود، توبیخ شده بود!) آشنائی بنده با ع.ع. بعد از درج مصاحبه با وی بود که باعث شد بروم سراغ شهر ری و نشانی خانه‌اش را از گرفتم و اولش گمان می‌کردم او یک سپاهی است! اما آشنایی او با من، با مطالعه «سناریوی نبرد تا آزادی» بنده با آن بود و او (که سینماآموخته پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود) پنداشت که بنده سینما را در سطح عالی‌تر و حرفه‌ای‌تری آموخته‌ام! (و حال آنکه بنده را از کتاب‌های خودآموز، یاد گرفتم!) تأثیرپذیری وی از حرفه‌ای بودن سناریوی بنده، باعث شد که با هم برویم دنبال سرمایه‌گذار و سراغ انواع اسپانسرها هم رفتیم و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که خودمان مؤسسه بزنیم که آنرا «مرکز سینمایی فجر» نامیدیم و... پدرش را خاطرم نیست چکاره بود اما او بیشتر گرفتار آفت عموهای خود و... بود. وی سه تا عمو داشت که بزرگ آن‌ها از اعضای بود و وسطی آن‌ها علیرغم آنکه اخراجی و نیز اخراجی مجله بود، با لباس سپاه مشغول سوءاستفاده‌های خود بود و کوچک آن‌ها نسبتاً انقلابی و سالم بود که با من همکاری داشت از پشت‌پرده‌های عبداله! همکاری من و ع.ع. (به دلیل بودن بنده و لااُبالی بودن او) به جایی نرسید و بعد از یکسال، به شکست انجامید! اما بهانه اصلی دعوای ما به ماجرای عجیب دیگری هم برمی‌گشت که بد نیست آنرا هم در اینجا بگویم! در نخستین انقلاب اسلامی ایران، « و » همچنان در پی تغییر و تحولات ساختاری و عنوانی خود بود! و الآن خاطرم نیست که «وزارت ارشاد ملی» در آن مقطع به «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» تغییر عنوان داده بود یا نه؟ ولیکن برپائی جشن نخستین سالگرد پیروزی ، موضوعیت یافته بود. اسلامی و بالتبع هم هنوز تشکیل نشده بود! و چنانکه در یادداشتی با عنوان 👈حرف‌های پزشکیان؛ نماد گیج‌فرهنگی ایرانیان👉 اشاره کردم، ما برای تأمین مخارج مرکز سینمایی فجر، سالن اصلی تهران را اجاره کرده بودیم و فیلم سینمایی را پخش می‌کردیم! در خلأ فعالیتی و بلکه در خلاء وجودی «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و نیز «سازمان تبلیغات اسلامی» و «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» و بالتبع سرگردانی و فقر انبوه هنرمندان و هنرپیشگانی که به خارج از کشور متواری یا در گوشه‌ای پنهان نشده بودند، «مرکز سینمایی فجر» (بعنوان نخستین NGO فرهنگی هنری) ما چراغ تابانی بود که توجه آن‌ها و بالتبع خواص را به خودش جلب کرده بود! البته دیگری هم در زمینه و فعال شده بودند که یکی از آن‌ها (بنیاد هنر در اسلام) بود که عمدتاً در عرصه واردات فیلم‌های سینمایی و دوبله آن‌ها فعالیت داشت. بنظرم اولین فیلمی که بنیاد مذکور وارد کرد و در سینماها به نمایش گذاشت، فیلم بود. بعد‌ها فیلم سینمایی صهیونیستی؛ (به کارگردانی و بازیگری در نقش ) هم توسط همان بنیاد صورت گرفت که تقریباً هر سال از رسانه ملی هم پخش شده و می‌شود! ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۳) 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت دوم): در مقطعی که دنبال اسپانسر برای سناریوی بنده بودیم، طی نشستی باتفاق ع.ع. با آقای محمدزاده (مدیرعامل ) هم صحبت مفصلی داشتیم که وی از نوع نگرش هنری-سیاسی و صحبت‌های فرهنگی-انقلابی بنده خیلی خوشش آمد (بلحاظ إشرافیتی که به افکار و عقاید یافته بودم و...) و تقاضا کرد که بعنوان نماینده آن بنیاد به اعزام بشوم تا به پسر او در گزینش فیلم‌های سینمایی مورد نیاز جامعه ، مشاوره بدهم! تا او خودش ماهی یکبار بیاید فرانسه و قرارداد ببندد. ولیکن بمحض مطرح کردن پیشنهاد او برای پدرم با مخالفت خانواده‌ام مواجه شدم! همه اعضای خانواده معتقد بودند که رفتن یک پسربچه تازه بالغ به فرانسه و‌ دیدن انواع فیلم‌های سینمایی غربی (ولو جهت گزینش برخی از آنها که متناسب برای باشد)، اصلاً صحیح نیست! در حالیکه من نوجوانی بودم که می‌توانستم گلیم خود را از آب بکشم! ولیکن نهایتاً تسلیم مخالفت شدید خانواده‌ام شدم که متفقاً زیر بار نرفتند و به صلاح من ندانستند و لذا من هم نرفتم! حرف حسابشان هم این بود که چه معنی دارد؛ پسر مجرد تازه بالغ یک در ۱۷ سالگی خود برود در و فساد و فساق، آن‌هم نه برای تحصیلات بلکه برای این که بنشیند صبح تا شب، انواع فیلم‌های سینمایی فاسد و مفسد غربی و هالیودی را تماشا بکند تا تعدادی را مثلاً گلچین کند که فرضاً مناسب حال و هوای مردم انقلابی سینمارو ایران باشد؟! غرض این که؛ در آن دوره، از اینگونه جلسات هم برای هم‌افزایی در پیشبرد اهداف‌مان داشتیم. تا اینکه یک روزی، عموی کوچک ع.ع. به من خبر داد که قرار شده ، برای برپائی مراسم جشن گرامیداشت اولین سالگرد در ایران (یا فقط در تهران؟)، مبلغ ۴٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان به مرکز سینمایی فجر پرداخت نماید! که بعنوان بزرگترین تشکل فعال هنری شناخته شده است! اما عبداله و دو برادر من (همان رهبر ارکستر و اخراجی ) سه‌تایی تصمیم گرفته‌اند که با این پول به فرار کنند! بنده هم با شنیدن این خبر تلخ، یک‌راست رفتم سراغ در آموزش و پرورش (حاج‌آقا موسوی و کارپرداز او آقای حاج‌سیدجوادی) و گفتم؛ اگر این خبر صحیح باشد، بهتر است که شما هم که اینهمه امکانات در اختیار ما گذاشته‌اید، در این امر بزرگ، و حتی دخالت داشته باشید. زیرا من به علیخانی‌ها اعتمادی ندارم و نگرانم که آن پول هنگفت ، حیف و میل شود! ولیکن حاج‌سیدجوادی، ترجیح داد که همان روز هر دو ساختمانی را که در اختیار ما گذاشته بود، پلمپ کند! وقتی من به او معترض شدم که بجای درست کردن ابرو چرا داری چشم ما را کور می‌کنی؟! عبداله متوجه شد که قضیه آن‌ها لو رفته طلبکار شد و لذا با چاقوکشی انتقام‌جویانه در صدد کشتن من برآمد که چرا خبرچینی کرده‌ای و...؟! و من با کمک عموی کوچک او از مهلکه گریختم! بدینگونه شد که مرکز سینمایی ما (فرهنگسرای بزرگی با عضویت صدها هنرپیشه در خیابان سمنان و روبروی ی فعلی) به فروپاشی رسید! بعد از آن بنده، فیلمنامه خود (نبرد تا آزادی) را بردم برای که بنظرم بهار ۱۳۵۹ بود. با توجه به قدوقواره نوجوانی‌ام اول مرا فرستادند به «واحد کودک و نوجوان»! در آن‌جا تشخیص دادند که فیلمنامه بنده فراتر از مفاهیم کودک و نوجوان است و لذا مرا فرستادند به «واحد جوانان» که مجری خوش‌تیپی هم داشت بنام ناصر عنصری اگه اشتباه نکنم! در آنجا هم فیلمنامه مرا که مطالعه کردند، گفتند برای «واحد فیلم و سریال»، مناسب‌تر است و لذا مرا درگیر واحدی نمودند که مراجعین آن‌جا همه بزرگسال و بعضاً پیرمردها و پیرزن‌ها بودند و من در لابلای آن‌ها بنظر می‌رسید که بچه آن‌ها باشم!😂🥴 ولیکن در این واحد هم بعد از چندین ماه رفت و آمد، صریحاً و خیلی جدی به بنده اعلام کردند که خمیرمایه فکری شما که بودن است در اثر شما مشهود و لذا مردود است! و تأکید بنده بر این نکته که تشکیلات بنده (با عنوان انجمن توحیدی مستضعفین بازار) در از بنی‌صدر، حمایت کرده است، به خرج آن‌ها نرفت! به صراحت می‌گفتند: اگرچه حامی بنی‌صدر بوده‌اید اما بنیاد فکری و تربیتی و اعتقادی شما کاملاً مکتبی است و از پلن به پلان فیلمنامه شما مشهود و ملموس است! البته بنظرم آن حرف‌ها نوعی بهانه‌جویی هم بود! زیرا در آن مقطع (۱۳۵۸ و قبل از هجوم به ایران)، بنده نوجوانی ۱۷ ساله بودم و حضورم در جلسات دست‌اندرکاران و مراجعین به واحد مذکور، چندان به چشم نمی‌آمد و لذا پی بردم که آن واحد، عمدتاً تحت تأثیر کسانی قرار گرفته که در صدد... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۴) 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت سوم): ... که در صدد تصویب بودند و لذا سایر سناریوها را به بهانه‌‌های مختلفی از مدار بررسی خارج می‌کردند! که سناریوی بنده هم مارک مکتبی (طرفداری از و !) خورد و مردود شد!! دعوای مکتبی/لیبرال، مد سیاسی و جناحی آن‌روزها بود. یک‌طرف، جریان حزب‌اللهی‌ها با رهبری و و طرف دیگر جریان لیبرال‌ها به سرکردگی و سایر تفاله‌های غربی بود از جمله معدوم که بر صندلی ریاست صداوسیمای ایران، تکیه زده بود! الغرض؛ همکاری بنده با ، بعد از حدود یکسال کش و قوس (در طول ۱۳۵۹ با ماهی دو سه بار مراجعه و پیگیری)، قربانی دعوای مکتبی‌ها و لیبرال‌ها شد و شاید هم حکمتی داشت که باعث فراغت بنده گشت و به راحتی در فروردین ۱۳۶۰ عازم صحنه‌های نبرد مستقیم با و سایر در جبهه‌های شدم. اما قضیه «رد فیلمنامه بنده بخاطر بودن»! موجب بنده شد که ریشه دعوای مذکور را در ببینم که یکطرف بود (با حمایت حزب‌الله و ) و طرف دیگر آن (با حمایت غرب‌زدها و ) و اتفاقاً این پیامد را هم داشت که بنده از لحاظ به مکتبی، گرایش پیدا بکنم و دستان خود را از حمایت بنی‌صدر بشویم. درآمد من در آن‌سال‌ها از کارگری در بود که «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» را هم در جهت براندازی ، قبل از در آن تشکیل داده بودم و در تشدید برخی اعتصابات و تعطیلی‌های بازار مؤثر بود و این انجمن بعد از پیروزی انقلاب در لیست حامیان بنی‌صدر هم فعال بود و از آن‌جا که متأسفانه قائم به شخص بنده بود، با نرفتن بنده به بازار، تمام شد! ولیکن مرکز اصلی معرکه مکتبی‌ها و لیبرال‌ها، بود که در اختیار آن بود (و ریاست جمهوری هم مقامی تقریباً تشریفاتی به شمار می‌رفت!) که ترکش آن دعوا، مرا در ، متوقف کرد! متهم به و و بود (که البته بود) و ، متعهد به و بودن بود (که بود) و لذا معیار خودی و غیرخودی طرفداران هر دو طیف مذکور، همین گرایشات جناحی آن‌ها بود. فعالیت سیاسی بنده اگرچه در عرصه طرفداری از بنی‌صدر (البته صرفاً در انتخابات ریاست جمهوری و مدت کوتاهی هم عضویت در دفتر هماهنگی همکاری‌های مردم با رئیس جمهور) بود که بعد از شرارت‌های بویژه در غائله ۱۴ اسفند دانشگاه تهران، خاتمه یافت ولیکن فیلمنامه بنده دارای گرایشات مکتبی، ارزیابی شد و در مجموعه قطب‌زاده معدوم، مردود اعلام شد! دو شکست پیاپی (ناکامی در پیشبرد اهداف انقلابی‌ام در قالب «انجمن سینمایی فجر» با علیخانی و تلاش برای ورود به «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» با قطب‌زاده)، موجب شد که دریابم در عرصه‌ای وارد شده‌ام که نه تنها چندان آسان نیست بلکه خیلی خشک و جدی است ولو اینکه رؤیایی می‌نماید! شاید هم نسبت به سن و سالم، توقع بیش از حدی از خودم داشتم و لازم بود که بیشتر احتیاط بورزم! در اندیشه ره‌یافتی برای ایجاد مسیری جهت از طریق بودم که ناگهان صدامیان شروع شد و بنده بسوی جبهه شتافتم. اما ذهنم به شدت مشغول علت‌یابی دو شکست مذکورم بود! وقایع و مسائل را هر چه بیشتر تجزیه تحلیل می‌کردم نتیجه‌ای جز این نمی‌گرفتم که؛ ۱) فیلمنامه «نبرد تا آزادی» بنده (که با اقتباس از داستان «نقابداران جوان» و سایر داستان‌های استاد تصنیف کرده بودم) هیچگونه اشکالی نداشت. و صد البته که حماسی-مذهبی (و بالتبع ) بود. داستان نقابداران جوان، در موضوع دلایل اسلام آوردن ایرانیان در صدر اسلام بود و سناریوی بنده در امتداد آن مطلب و در موضوع دلایل وقوع ایرانیان بود. و دنیا هم منتظر و متقاضی این مطلب بود که چرا به انقلاب اسلامی برخاستند؟ و جواب فیلمنامه بنده این بود که؛ به همان عللی که را در صدر اسلام پذیرا شدند. و بررسی این موضوع؛ اولین اقدام برای صدور انقلاب اسلامی ایران به جهان بود ولیکن رسانه ملی، ترجیح داد برود سراغ به ایران و که البته در قالب آن‌هم می‌شد به همین سؤال جواب داد. بنده در شور نوجوانی خود، ارادت خاصی به این استاد داشتم و چندباری هم به ملاقات حضوری او در آموزش و پرورش (خیابان نجات‌اللهی-کریمخان) رفته بودم. «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده در سال ۱۳۵۶ نیز اقتباسی... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۵): 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت چهارم): ... «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده علیه (در سال ۱۳۵۶ در محله جنوب تهران) نیز اقتباسی از عنوان یکی دیگر از داستان‌های حماسی-مذهبی همین استاد پر برکت بود (که دو ماه پیش ۱۴۰۳/۶/۳۰ در سن ۸۰ سالگی رحلت کردند) و به نوبه خود در شورآفرینی انقلابی در نسل دهه چهلی‌ها نقش بسزایی داشت. (در باره دهه چهلی‌ها مقاله مستقلی خواهم نوشت. همانان که نیروهای گهواره‌ای امام خمینی‌ره نامیده شدند! همان نسل سلحشور بی‌نظیری که دودمان و بلافاصله را بر باد دادند و عرصه زمین را بر در جهان، تنگ‌تر و تنگ‌تر کردند و ادامه دارد.) ۲) در نحوه تبدیل داستان به فیلمنامه (با آن آهنین) هم که بنده حرفه‌ای کار کرده بودم و هیچکسی هم از لحاظ شکلی و تکنیکی و فرم به آن ایرادی نداشت. ۳) برای تولید آن بصورت فیلم سینمایی هم آنقدر ارزش و مطلوبیت داشت که بنده و ع‌.ع. و خیلی از دوستان برای آن یک‌سال دوندگی بکنیم و تشکیلات نسبتاً معظمی بنام «مرکز سینمایی فجر» را پدید آوریم که تبدیل به اولین اسلامی ایران شد. ⁉️ ولیکن چرا در مقایسه با ، پس زده شد؟! از طرف گروه فیلم و سریال ، به بنده نگفتند که فرضاً بودجه و امکانات محدودی داریم و به دلایلی، سریال ، اولویت یافته است و اثر شما بماند برای فرصت‌های بعدی، بلکه صریحاً بخاطر اینکه بافت محتوایی آن، ارزیابی شد، مردود اعلام کردند! در واقع به زعم خودشان، یک بدان زدند! و حال آنکه مکتبی بودن محتوای آن، افتخارآمیز بود نه اینکه عیب اساسی غیرقابل اغماضی باشد! حال می‌شود تصور کرد که چه دست‌هایی در کار بودند از طرف قطب‌زاده تا به تفکرات امثال بنده، میدان ندهند! اما برای بنده، تجربه جالبی بود و بنده را واداشت تا موضع خودم را تعیین بکنم. یا باید مکتبی بودن را رد بکنم و ادعا بکنم که من مکتبی نیستم و بلکه لیبرال‌مسلک هستم! و یا باید مکتبی بودن را بپذیرم و پای هزینه‌های آن هم بایستم. لذا موضوع تحول پیدا کرد به موضوع و ! این مسئله باعث شد که بنده مکتبی بودن و مکتبی‌تر شدن را ترجیح بدهم و بحمدالله تاکنون بر همین مدار (ضدیت با هر نوع و ) مانده‌ام و صد البته که هزینه‌های گزافی هم تاکنون پرداخته‌ام! آری! در آن مقطع، در اندیشه ره‌یافتی برای ایجاد مسیری جهت از طریق به دنیا بودم که ناگهان صدامیان شروع شد و از کارگری نه چندان مثمر در بازار تهران هم (بعد از ۴ سال) دیگر خسته شده بودم! لذا بمحض احضار متولدین سال ۱۳۴۱ به ، رفتم ! که بعد از آموزشی دو ماهه در پادگان زیبای لشگرک ، به افتادم و لذا خودم را به پادگان شماره ۲ معرفی کردم و بعنوان جمعی گروه ۴۰۴ ، مشغول خدمت شدم ولیکن در همان ماه اول به درخواست قرارگاه لشکر ۸۱ زرهی، به قرارگاه مرکزی اعزام شدم که سربازان آن، زندگی خیلی مرفهی داشتند! اما با من سازگاری نداشت و لذا چندان دوام نیاوردم و به گروهان خودم برگشتم و این‌بار توسط شعبه عقیدتی-سیاسی پادگان جذب و بعنوان مسئول نظارت بر آشپزخانه پادگان (که یکی از اهداف تخریبی نفوذی‌های سازمان منافقین برای مسمومیت سربازان بود)، مأمور شدم که رفاهیات بیشتری نسبت به قرارگاه داشت که مهمتر از همه، آنقدر وقت اضافی داشتم که به عضویت «اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی باختران» در آمدم و تقریباً یک‌روز در میان در تمرینات آن شرکت می‌کردم و منتهی شد به اجرای نقشی در نمایشی با عنوان «ما تا آخر ایستاده‌ایم» که بمناسبت دهه فجر ۱۳۶۰ در کرمانشاه، سالن نمایش ایلام، پادگان الله‌اکبر اسلام‌آباد غرب، پادگان ابوذر سرپل‌ذهاب، پادگان هوانیروز کرمانشاه و برخی مساجد کرمانشاه به نمایش در آوردیم. بعد از اتمام تمرینات و اجرای نمایش مذکور، خوشی سربازی در آشپزخانه پادگان و‌ رفت و آمد آزاد به شهر، زد زیر دلم و داوطلب حضور در جبهه‌های شدم که به گردان ۱۱۹ تیپ الله‌اکبر مستقر در معرفی شدم (۱۳۶۱). اما بنده در اتفاق افتاد (۱۳۶۲) که مصادف شد با اتمام دوره سربازی و احتیاط و به تهران برگشتم. و در دوره نقاهت خود، وارد شرق تهران (مدرسه علمیه آیة‌الله جلالی خمینی) شدم و و بودنم تبدیل شد به و در همان دهه شدم شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران! و اما نخست‌وزیری؛ ... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 چالش‌های امام در تشکیل نظام (بخش ۰۴۳): 👈بخش قبلی👉 ایران فدای اسلام؟ اسلام فدای ایران؟ با ملاحظات مختلفی (از قبیل؛ رهبر تشکل بودن، اتصاف به داشتن، از سابقه مبارزاتی برخوردار بودن، استاد دانشگاه بودن، تحصیل‌کرده خارج بودن، روشنفکر بودن، مورد حمایت بودن و امثال‌هم) عاقله مردی می‌نمود که شاید بهترین گزینه در تراز نخست‌وزیری موقت (با رسالت انقلابی «ساماندهی نهضت در قالب نظام» با عنوان ) بود. فلذا با پیشنهاد علامه مطهری (که رئیس و از نظریه‌پردازان نظام بودند) شد نخست‌وزیر منتخب امام خمینی‌ره! ولیکن غافل از اینکه وی، چیزی نبود بجز ماری خوش‌خط‌خال! اگرچه بسیار بعید می‌دانم که امام راحلمان، شناختی از باطن وی نداشته است و بلکه بهتر از هر کسی او را می‌شناخت و تعمداً او‌ را گماشت! تا هویجی باشد برای چماقی که بر فرق غرب کوبیده شده بود و قرار بود بیشتر کوبیده شود! مسئله و را متعاقباً بیشتر توضیح خواهم داد. شاید گمان شود که (منصوب اما سرسپرده به آمریکا و نفوذی دشمنان!) در طول مدت نخست‌وزیری موقت خود، به علت غرب‌زدگی، صرفاً دو هدف شوم را دنبال نمود: ۱) تخریب کلیه دستاوردهای انقلابی امام خمینی در ساختار حکومتی-ولایی (اضمحلال یا استحاله مجلس ، کمیته‌های مردمی ، انقلاب اسلامی، و..‌.) که بعد‌ها توسط دنبال شد و وی توانست گام‌های بازرگان را تا حدودی تکمیل کرده و اهداف شوم او را به پیش ببرد! ۲) نفوذ دادن (اعضای منحرف و غرب‌زده و تروریست‌های رجوی) در ساختار حکومت جدیدی که در صدد تشکیل آن بود. ورود بیشترین خسارت بر ، از همین لحاظ بود که هنوز هم گرفتار آن هستیم! ولیکن بدتر از این‌ها تلاش او برای تحریف شخصیت و بود. وی بصورت شفاهی و کتبی، تحریف و دروغ بزرگی را ترویج داد مبنی بر اینکه؛ «امام؛ و همه‌چیز را برای می‌خواهد»! قبل از بیان این مسئله و اینکه چرا امام خمینی، دولت را به و «فرزندان عزیز»! او سپردند؟!، لازمست در همین‌جا اشاره‌ای به خسارت دوم بازرگان (نفوذ دادن دو دسته؛ ۱-منافقین، ۲-نهضتی‌ها به ) بکنم: قبل از تشکیل و حتی قبل از تشکیل ، امور اطلاعات و امنیت و جاسوسی و ضدجاسوسی ایران در نخست‌وزیری (عمدتاً بدست همان نفوذی‌ها) شکل گرفت که کشمیری‌ها و حجاریان‌ها و... نمونه‌های بارز آن جریان بودند. ⁉️پس از اتمام نخست‌وزیری بازرگان، آن نیروها کجا رفتند؟! آن‌ها به هواداری از پرداخته و به تضعیف و تخریب و شخصیتی و حتی فیزیکی اعضای ( و و...) پرداختند! حساسیت شخصی بنده به این قضایا از زمانی آغاز شد که در راستای انقلاب اسلامی به دنیا، مسیر «سناریستی فیلم و سریال» را برگزیدم و نخستین فیلمنامه خود را به «واحد فیلم و سریال سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» تحویل دادم و مراجعات مکرری هم برای پیگیری مطلب داشتم که نهایتاً به من گفتند: فیلمنامه شما به علت داشتن ، مردود شد! این ماجرا را در مقاله‌ای ۴ قسمتی با عنوان «قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران» به تفصیل مورد اشاره قرار دادم. بنده علیرغم آنکه در انتخابات بصورت تشکیلاتی از بنی‌صدر، کرده بودم، اما با همکاری ، «مرکز سینمایی فجر» را تأسیس کرده بودم تا فیلم سینمایی «نبرد تا آزادی» خود را بسازم برای و حال آن بخاطر بودن، مردود اعلام می‌شود که این مکتبی بودن، صفتی بود برای رجایی! البته عبارت در آن دوره، نماد مقابله با بود که بعد‌ها جای خود را به عناوین دیگری سپردند که آن دعوای قدیمی و بنیادی (انقلابیون و ضدانقلابیون)، هنوز هم با عبارات مشابهی ادامه دارد. در آن مقطع (و تا حدودی اینک نیز!)، هم (همانند ) به ریاست فاسد معدوم در سلطه نفوذی‌ها بود! بنابراین نهاد نخست‌وزیری، در کانون توجهات دقیق بنده قرار گرفت بویژه بعد از ترور و و اینکه آن شهیدان مکتبی تحت چه فشاری بودند تا اینکه با بمب‌گذاری نفوذی‌ها در ساختمان نخست‌وزیری به شهادت رسیدند! آن نفوذی‌ها چه کسانی بودند؟! از کجا دستور گرفتند؟! چرا سناریوی بنده را هم با همان اتهام، ترور کردند؟! با چه طیفی مواجهیم؟! ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۲ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 اراجیفی مبتنی بر فلسفیدن اعوجاجی(۰۳) توجیه عصیان ابلیس! (مشهور به !)، ضمن نقل قول حرف غلطی از ، به توجیه تمرد پرداخت! این استاد! رتبه موحد بودن ابلیس را به بهانه نقلی از ابن‌عربی، بالاتر از (ص) قرار می‌دهد! و از تأویل آن نتیجه می‌گیرد که ظواهر دین برای است! و حال آنکه؛ ؛ دینی‌ست مبتنی بر چهار رکن (نه فقط شناخت فلسفی): ۱) ۲) ۳) ۴) حذف هر کدام از این «لوازم اربعه دیانت»، حذف اصل است تا چه رسد به اینکه، تمام دین را محدود به (آن‌هم فارغ از !) بکنیم و بقیه را متعلق به بدانیم! چگونه می‌شود، کفر و نفاق را با چنین تأویلات موهومانه، به زیر لعاب برد؟! و آنرا نقد نکرد و بلکه تأیید کرد؟! زهی به این که هم ظاهرش کفره هم باطنش! اگر از مقام ، رجم و رانده شد، نه تنها از هیچ توحدی برخوردار نبود بلکه در به سر می‌برد. ابلیس (از ابلاس بمعنای ناامیدی)؛ توصیف کسی‌ست که غرق در و عاری از توحید و توحد است. علت تمرد ابلیس در دستور بر ، طبق ؛ او در قالب برتر پنداشتن آتش بر خاک بود نه وفاداری او به توحید الهی. این ادعای دینانی (همچون بسیاری از ادعاهای واهی و وی)! دین است و موجب فریب و انحراف دانشجویانی (و تماشاگران !) می‌گردد که او را می‌پندارند! ..ادامه دارد. ✍حسینی(منتظر) ۰۳/۹/۶ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زندان‌هایی که امپراطوری دروغ رسانه برای حکومت بشار اسد ساخته بود گفتند، اما چشم بر جنایت‌های داعشی‌های تحریرالشام بسته‌اند. 🆔 @monshaat75 ☝️از پیام‌های وارده☝️ نقدونظر 👌جنایت مرکب جنایاتی را که ، مرتکب می‌شوند، باید در دو نوع صغیره و کبیره تلقی کرد: الف) آن‌ها همین کشتار فجیعی است که در ابعاد سخت، به اشکال سبعانه انجام می‌دهند و موجب نفرت جهانیان از این وحوش می‌گردد که جدیداً ایران به تبعیت از نفوذی‌ها آن‌ها را مسلح می‌نامد! ب) آن‌ها جنبه نرم دارد و آن اظهار و فریاد شعارهای است که موجب نفرت جهانیان از می‌گردد. آنچنان که هر بیننده‌ای گمان می‌کند که اسلام؛ دینی سراسر خشونت و مملو از توحش است. تا آن‌جا که عده‌ای هم بمنظور انکار توحش در اسلام، در صدد طرح و توسعه دین مطلوب شیاطین برآمده و دم از می‌زنند! تا آن‌جا که گویا در این دین، اساساً جایی برای جهاد و شهادت‌طلبی و آیاتی از قبیل «أشدّآء علی الکفار» و «اغلظ علیهم» و «فضرب الرقاب» و «فشدوا الوثاق» و امثال‌هم در قرآن وجود ندارد! و بدین ترتیب، فاتحه جهاد و مبارزه با دشمنان، خوانده شده و زمینه برای هجوم کفار و غارتگران به ، آسان و روان می‌گردد و آن‌ها را به اهداف شوم‌شان می‌رساند. بنابراین تکفیری‌های جهنمی، با یک تیر دو نشان را هدف گرفته‌اند! الا لعنة الله علی القوم الظالمینسیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۱۰/۹ 🌐 👈حیفه نبینی👉 💠 🎲 👈محل نظرات👉 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمه تعالی قابل توجه فقهای عظام و علمای علم کلام و حقوقدان‌های گرام (دامت برکاتهم) سلام علیکم چنانکه در گزارش سمعی-بصری ضمیمه، ملاحظه فرمودید؛ فیلسوف‌نمای مشهوری در ، (با درهم‌آمیزی مرزهای فلسفه، کلام، سیاست، حقوق و باستان‌گرایی شرک‌آلود و...!)، ادعا می‌کند که و سخن بحق «الاسلام یجب ما قبله»؛ «جعلی و دروغ‌مروغ» است! فلذا می‌طلبد که هم در خصوص وجاهت این حدیث (که از و است)، تعیین تکلیف گردد و هم در باره این‌گونه گفته‌های فضولانه، موضعی شفاف اتخاذ شود. در عین‌حال می‌دانیم که در طول تاریخِ ، موضع واحدی در قبال جزئیات و بلکه کلیات این قاعده نداشتند و ندارند که بعنوان مثال می‌توان به اختلافات صاحبان و و نیز آیات عظام و و امثالهم اشاره کرد. فلذا جسارتاً پیشنهاد می‌کنم در گعده‌های علمی و و حقوقی علماء و حقوقیون، بابی در این مبحث نیز گشوده شود و می‌توان از این‌جا شروع کرد که؛ این حدیث () چه تناسبی با دارد؟ بعنوان مثال؛ آیا فرضاً امثال و بعد از کشتارهای عظیم، چنانچه با اجرای وارد شوند، قابل پیگرد قضایی برای نخواهند بود؟! (کما اینکه الیوم بعضی از چنین برداشتی دارند و‌ ارجاع می‌دهند به اینکه این‌ها صرفاً طبق احکام دینی خودشان، قابل مجازات هستند! ولو اینکه آن‌ها تحریف گشته است!) و مشمول نخواهند بود! و الامر الیکم. اقل‌الطلاب؛ ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۱۰/۱۳ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 اعوجاجات پوزیده! بنده در ۷۵-۱۳۷۲ توفیق داشتم که از طرف جمعیت فعال در (تحت زعامت مرحوم آیةالله غیوری‌ره؛ نماینده ویژه در )، به ارائه شبانه‌روزی خود در زابل بپردازم. از جمله در جایگاه مدرس «دومین حوزه علمیه زابل» و نیز دبیر «دانشسرا و دبیرستان بخش مرکزی زابل» و نیز امام جماعت «سازمان عمران سیستان» و مسجد جامع بنجار و... بد نیست این خاطره را هم بیافزایم که در یکی از روزهای بازگشائی مدارس، استاندار وقت به زابل آمده و قصد افتتاح مدارسی را داشت که در طی آن سال در سیستان، احداث و آماده بهره‌برداری شده بودند و لذا آمده بود که این کار را باتفاق زابل انجام دهد. حاج‌آقا بیانی از بنده هم خواستند که در معیت باشم. از صبح زود راه افتادیم و تا تاریکی غروب روستا به روستا مشغول شرکت در مراسم افتتاحیه مدارس تازه تأسیس بودیم. اولش تعجب می‌کردم که چرا استاندار در هر مراسم چند دقیقه بیشتر حضور پیدا نمی‌کند و سریعاً مراسم را ترک می‌کند! تا اینکه تدریجاً متوجه شدم علتش تعداد بالای مدارسی بود که در نوبت افتتاح بودند و سفری واقعاً خسته کننده بود و من که از همه جوان‌تر بودم، کمردرد گرفتم! با اینکه ماشین استاندار، شاسی بلند و راحت بود. با تاریکی هوا و اصرار راننده، از افتتاح مدارس باقیمانده صرف‌نظر شد و به شهر برگشتیم. در آن‌جا بود که بنده هم متوجه پهناوری منطقه سیستان شدم و هم اینکه در آنجا چقدر کارهای عمرانی فراوانی انجام شده است و مورد غفلت است! اگرچه بعضی‌ها در 👈این‌جا👉و👈این‌جا👉 سعی کردند که پوچ بودن (بدتر شدن اوضاع زابل نسبت به قبل از انقلاب!) را با اشاره به طرح‌های اجرا شده در آن خطه، اثبات نمایند. ولیکن بنظر بنده، زابل به آن پیشرفتی که باید می‌رسید، هنوز نرسیده است و مقصرین مسئله هم افسادطلبان بوده‌اند که دول بعد از انقلاب را در چنگ خود داشتند که اتفاقاً پزشکیان عضو همان قبیله منحوس است! فلذا مدعی، خود عضوی از متهمین این و است. در آن سال‌ها آن خطه در صدد بودند که استان و ، به صفت توصیف نشود و بلکه بعنوان نامیده شود! (حتی کم‌برخوردار نامیدن آن را هم قبول نداشتند!) و سعی می‌کردند به هزار و یک دلیل، اثبات نمایند که و و سایر شهرهای این استان، از خارج شده و مثل ، توسعه‌یافته هستند! فلذا یک‌روز به پسر وقت زابل گفتم که از حاج‌آقای بیانی بخواهد تا او به مسئولین تذکر دهد که ادعای خلاف واقع نکنند. او گفت؛ علت چنین تکاپویی دو علت دارد: ۱) محروم نامیدن این استان، از موانع جذب است. ۲) طبق آمارهایی که خودم [پسر امام جمعه] در مراجعه به انواع دستگاههای دولتی در تهران بدست آوردم، واقعیت این است که این استان در تخصیص تسهیلات و منابع مالی و... بین همه استان‌ها، رتبه اول کشوری را دارد. یعنی هیچ استانی در ایران به اندازه این استان، جذب نداشته است ولیکن به علت با ، قرب باتفاق منابع تخصیص‌یافته، بمحض وصول به استان، از استان خارج شده و در سایر استان‌ها و حتی در سایر کشورها سرمایه‌گذاری شده است. یعنی بیت‌المال به نام اما به کام ، مصرف شده است. لذا در مدارک و مستندات دولتی، بیشترین بودجه استان‌ها به این‌جا تخصیص داده شده اما در عمل کمترین نشست را در این استان داشته است! و اگر شخصی حقیقی یا حقوقی بخواهد مجرمین و متخلفین را شناسایی و مجازات کند، یک لشگر را باید به استنطاق بکشد! جعبه سیاه این تخلفات سنگین هم عمدتاً بعد از انقلاب و هستند! جناب آقای پزشکیان که دم از می‌زنی! اگر ذره‌ای صداقت و شجاعت و درایت در تو باشد، بهتره که دنبال بیت‌المال به یغما رفته در کابین عروس‌های و مرکزی بیافتی و بیت‌المال تخصیص‌یافته به زابل و امثال آن را از حلقوم آن‌ها بیرون بکشی تا زابل و حوالی آن از محرومیت، خارج شوند. کافیست کلیه فرماندارهای استان را تحت تعقیب قرار بدهی! زیرا آن‌ها بهتر از هر کسی می‌دانند که بودجه‌های سنگین این استان از کجاها سر در آورده است! و این را هم بدان که کلیه نهادها و دستگاه‌های (نظارت، ارزیابی و بازرسی)، خود از زمره مظنونین قضایا هستند! و همچنین پرونده برخی از آسمان‌خراش‌های تهران، مشهد و حتی دوبی و نیز برخی شرکت‌های حمل‌ونقل و همچنین کارخانه‌های مواد غذایی و نوشیدنی‌های ایرانی و عربی و شهرک‌های ویلایی شمال وو.. را بیرون بکش و آنگاه بیا به رسانه‌ها آمار بده که اوضاع زابل، چرا مطلوبیت ندارد و به تعبیر خودت بدتر هم شده است! ✍حسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۱۰/۲۶ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏