هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
✤ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ✤
#تحریر_حم
سفرنامه اربعینی عراق
(بخش اول):
#نایب_الزیاره خوانندگان محترم هستم در #عتبات_عراقیه و دعاگویتان و متقابلاً التماس دعا دارم از تک تک شما عالیجنابان
غروب جمعه از پاسگاه #باشماغ وارد #عراق شدیم و شب را در موکب مرکزی #سلیمانیه (شیکترین شهر عراق) بیتوته کردیم.
(هر ۱۰۰۰ دینار عراقی قبل از مرز ۳۲/۰۰۰ تومان و بعد از مرز ۳۳/۰۰۰ و کرایه ون از باشماغ تا سلیمانیه نفری ۷۰۰۰ دینار و از سلیمانیه تا #نجف_اشرف نفری ۳۰/۰۰۰ دینار و امشب حرکت میکنیم از عمود ۲۵۶ #مشایه تا #کربلا انشاءالله)
#بوم_شناسی این سفر؛
حدود یک سوم عمر ۶۰ ساله بنده در مسافرت (به انواع شهرها و کشورهای دور و نزدیک از کشورهای همسایه تا کشورهای شرقی و غربی در ورای دریاها و اقیانوسها) گذشته است و لذا عادت کردهام که در سبک کار و زندگی مردمان آنها نیز خوضی بورزم و غوطهای بخورم.
این سومین سفر من به #عراق است. بار اول در زمان جنگ تحمیلی بود که وارد فتح نظامی فاو (جنوبیترین شهر عراق) شدیم و اینبار از شمال عراق وارد شدیم و تا این لحظه (ساعت ۱۱ صبح روز ۱۲ شهریور ۱۴۰۲) بیش از ۲۰ ساعت از شمال تا مرکز این کشور، ماشینپیمائی داشتیم.
یکی از نکاتی که در این سفر، توجه مرا به خود جلب کرد:
از لحاظی میتوان عراق را #مملکت_الرایات (کشور پرچمها) نامید! کمتر زیستمحیطی را میتوان دید که پرچم/پرچمهائی در آنجا نصب نشده باشد!
در سلیمانیه هر جا که پرچم عراق، برافراشته بود، پرچم دولت #نیمه_مختار کردها هم در کنار آن نصب بود. همچنانکه در حد فاصل سلیمانیه تا بغداد هم پرچم ترکهای عراق در کنار #پرچم ملی، خودنمایی میکرد.
هرچه از شمال عراق به سوی جنوب آن آمدیم، هوا گرمتر و نظافت شهری کمتر بود ولیکن ازدحام مردم برای شتاب بسوی کربلا نیز گرمتر و اشتیاقها بیشتر و موکبها افزونتر و پذیرائیها متنوعتر هستند.
سختگیریهای امنیتی برای واردین به حرم امیرالمؤمنین(ع) نسبت به سفر قبلی (قبل از کرونا) که دیده بودم، کمتر بود. با اینکه همین دیروز در کرکوک، بعلت آشوب محلی، حکومت نظامی شد.
باغویلاهای شمال بغداد توسعه عمرانی بیشتر و چشمگیرتری نسبت به جنوب این شهر (از مصادیق #بلاد_کبیره) دارد.
👌 وزش تندبادهای داغ قبل و بعد بغداد مرا یاد کل فصل گرمای سال ۱۳۶۱ انداخت که در خطوط #جبهه_میمک، تن نحیف رزمندگان را تفتیده میکرد و تندبادهای بسیار سردی که فصل سرمای آنسال در خطوط مقدم #جبهه_سومار ما را درهم میفشرد و کِزکِز میکردیم.
#برودت و #حرارت جاری در #جو_عراق، سبک کار و زندگی فردی و مدنی مردمان آنرا بصورت چشمگیری کاملاً تحتالشعاع خود قرار داده است و آنها را به خانهنشینی بیشتر سوق داده است.
این گرایش عمومی به خانهنشینی، موجب دو پدیده قابل توجه گردیده است:
۱) شهرداری (بلدیه) شهرها رشدی پیدا نکرده است، زیرا مطالبهای فراگیر بوجود نیامده است (اگرچه تنها علت قضیه، این نیست) فلذا شاهد نابسامانی در #نظافت_شهری هستیم. مفتضحترین وضعیت نظافتی را دیروز در کوچهپسکوچههای شهر بابل دیدم. نظافت و مبلمان شهری کوفه را بهتر از بابل دیدم. مجالی برای گشتن در محیطهای شهری نجف نداشتم اما در حوالی مرقد مطهر امام(ع) نشانههائی از وجود و فعالیت بلدیه، مشاهده میشد که گویا با بلدیه بغداد در رقابت است.
کربلا را هنوز ندیدهام و اگر مشاهدات سفر قبلی خود را معیار #قضاوت قرار بدهم، وضعیت مشابهی با کوفه دارد.
عدم اهتمام جدی به #نظافت_عمومی، تا حدودی دامنگیر موکبهای عراقی هم شده است و این مسئله، نیازمند فرهنگسازی مجدانه و طویلی است.
البته مدنیت سلیمانیه را، در تراز شهرهای ترکیه دیدم (منظورم شهرهای استانبول و آنکارا است که در سال ۱۳۶۸ دیده بودم. البته آنکارا تمیزتر و شیکتر از استانبول).
برتری تنظیفی شهرهای کوهستانی بر شهرهای بیابانی، شاید بعلت #نزولات_جوی هم باشد که در اولی #کثافات را میشوید و میبرد و در دومی، موجب #تشویش بیشتر محیط میگردد.
۲) خانهنشینی (عزلتگرائی تحمیلی) عمومی، موجب افسردگی پنهانی این ملت گشته است ولیکن #فضای_مجازی بنظر میرسد که باعث تحول مؤثری باشد و بسی مورد استقبال تفریحی عراقیها بویژه #نسل_جوان آن قرار گرفته و بجرأت میتوان گفت که عراقیها معتادتر از ایرانیها شدهاند و این وضعیت، هم تهدید است و هم فرصت!
ایرانیان لازمست که #فجازی عراق را (با توجه به تنوع نژادی، دینی و گویشی این ملت!) مورد حساسیت جدی خود قرار بدهند.
شاید واجب باشد که موکبداران ایرانی، حداقل نیمی از انرژی و خدمت خود را به اقامه موکبهای مجازی (در سطح قرارگاههای تخصصی) تخصیص بدهند که از #اوجب_واجبات است. از همین امروز که فردا خیلی دیر است!
..ادامه دارد👇
https://eitaa.com/chelcheraaqHM/2329
✍ سیدمحمدحسینی(منتظر)
💠 اطلاعرسانی
🆔 @chelcheraaqHM
🙏هماندیشی
https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۵):
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت چهارم):
... «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده علیه #رژیم_منحوس_پهلوی (در سال ۱۳۵۶ در محله #شهید_بخارایی جنوب تهران) نیز اقتباسی از عنوان یکی دیگر از داستانهای حماسی-مذهبی همین استاد پر برکت بود (که دو ماه پیش ۱۴۰۳/۶/۳۰ در سن ۸۰ سالگی رحلت کردند) و به نوبه خود در شورآفرینی انقلابی در نسل دهه چهلیها نقش بسزایی داشت.
(در باره دهه چهلیها مقاله مستقلی خواهم نوشت. همانان که نیروهای گهوارهای امام خمینیره نامیده شدند! همان نسل سلحشور بینظیری که دودمان #شاهنشاهی و بلافاصله #صدامیان را بر باد دادند و عرصه زمین را بر #استکبار_جهانی در جهان، تنگتر و تنگتر کردند و #نهضت ادامه دارد.)
۲) در نحوه تبدیل داستان به فیلمنامه (با آن #دکوپاژ آهنین) هم که بنده حرفهای کار کرده بودم و هیچکسی هم از لحاظ شکلی و تکنیکی و فرم به آن ایرادی نداشت.
۳) برای تولید آن بصورت فیلم سینمایی هم آنقدر ارزش و مطلوبیت داشت که بنده و ع.ع. و خیلی از دوستان برای آن یکسال دوندگی بکنیم و تشکیلات نسبتاً معظمی بنام «مرکز سینمایی فجر» را پدید آوریم که تبدیل به اولین #فرهنگسرای_جمهوری اسلامی ایران شد.
⁉️ ولیکن چرا در مقایسه با #سریال_سربداران، پس زده شد؟!
از طرف گروه فیلم و سریال #رسانه_ملی، به بنده نگفتند که فرضاً بودجه و امکانات محدودی داریم و به دلایلی، سریال #سربدران، اولویت یافته است و اثر شما بماند برای فرصتهای بعدی، بلکه صریحاً بخاطر اینکه بافت محتوایی آن، #مکتبی ارزیابی شد، مردود اعلام کردند!
در واقع به زعم خودشان، یک #انگ_سیاسی بدان زدند! و حال آنکه مکتبی بودن محتوای آن، افتخارآمیز بود نه اینکه عیب اساسی غیرقابل اغماضی باشد!
حال میشود تصور کرد که چه دستهایی در کار بودند از طرف قطبزاده تا به تفکرات امثال بنده، میدان ندهند!
اما برای بنده، تجربه جالبی بود و بنده را واداشت تا موضع خودم را تعیین بکنم. یا باید مکتبی بودن را رد بکنم و ادعا بکنم که من مکتبی نیستم و بلکه لیبرالمسلک هستم! و یا باید مکتبی بودن را بپذیرم و پای هزینههای آن هم بایستم. لذا موضوع تحول پیدا کرد به موضوع #حق و #باطل!
این مسئله باعث شد که بنده مکتبی بودن و مکتبیتر شدن را ترجیح بدهم و بحمدالله تاکنون بر همین مدار (ضدیت با هر نوع #پلیدی و #پلشتی) ماندهام و صد البته که هزینههای گزافی هم تاکنون پرداختهام!
آری! در آن مقطع، در اندیشه رهیافتی برای ایجاد مسیری جهت #صدور_انقلاب_اسلامی از طریق #سینما به دنیا بودم که ناگهان #جنگ_تحمیلی صدامیان شروع شد و از کارگری نه چندان مثمر در بازار تهران هم (بعد از ۴ سال) دیگر خسته شده بودم!
لذا بمحض احضار متولدین سال ۱۳۴۱ به #خدمت_زیر_پرچم، رفتم #سربازی! که بعد از آموزشی دو ماهه در پادگان زیبای لشگرک #تهران، به #باختران افتادم و لذا خودم را به پادگان شماره ۲ #کرمانشاه معرفی کردم و بعنوان جمعی گروه ۴۰۴ #مخابرات، مشغول خدمت شدم ولیکن در همان ماه اول به درخواست قرارگاه لشکر ۸۱ زرهی، به قرارگاه مرکزی اعزام شدم که سربازان آن، زندگی خیلی مرفهی داشتند! اما با #روحیه_انقلابی من سازگاری نداشت و لذا چندان دوام نیاوردم و به گروهان خودم برگشتم و اینبار توسط شعبه عقیدتی-سیاسی پادگان جذب و بعنوان مسئول نظارت بر آشپزخانه پادگان (که یکی از اهداف تخریبی نفوذیهای سازمان منافقین برای مسمومیت سربازان بود)، مأمور شدم که رفاهیات بیشتری نسبت به قرارگاه داشت که مهمتر از همه، آنقدر وقت اضافی داشتم که به عضویت #گروه_تئاتر «اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی باختران» در آمدم و تقریباً یکروز در میان در تمرینات آن شرکت میکردم و منتهی شد به اجرای نقشی در نمایشی با عنوان «ما تا آخر ایستادهایم» که بمناسبت دهه فجر ۱۳۶۰ در #تئاتر_شهر کرمانشاه، سالن نمایش ایلام، پادگان اللهاکبر اسلامآباد غرب، پادگان ابوذر سرپلذهاب، پادگان هوانیروز کرمانشاه و برخی مساجد کرمانشاه به نمایش در آوردیم.
بعد از اتمام تمرینات و اجرای نمایش مذکور، خوشی سربازی در آشپزخانه پادگان و رفت و آمد آزاد به شهر، زد زیر دلم و داوطلب حضور در #خطوط_مقدم جبهههای #حق_علیه_باطل شدم که به گردان ۱۱۹ تیپ اللهاکبر مستقر در #جبهه_میمک معرفی شدم (۱۳۶۱). اما #جانبازی بنده در #جبهه_سومار اتفاق افتاد (۱۳۶۲) که مصادف شد با اتمام دوره سربازی و احتیاط و به تهران برگشتم.
و در دوره نقاهت خود، وارد #حوزه_علمیه شرق تهران (مدرسه علمیه آیةالله جلالی خمینی) شدم و #سناریست_مکتبی و #سرباز_مکتبی بودنم تبدیل شد به #طلبه_مکتبی و در همان دهه شدم #افسر_مکتبی شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران!
و اما نخستوزیری؛ ...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏