#تلنگر
یکنکتهازاینمعنی
امسال سی و ششمین سال است که در سایهی ولایت و زعامت رهبر فرزانهی انقلاب، حضرت آیتالله العظمی سیدعلی حسینی خامنهای روزگار میگذرانیم.
این روزها بارها از خود پرسیدهام، در این دوران طولانی، بارها و بارها شاهد عظمت روح، حکمت گفتار و حسن تدبیرشان بودهایم و دهها و صدها و بلکه هزاران نکتهی باریکتر از مو، در رفتار و گفتار ایشان دیدهایم که هریک به اقتضای حال، به کار نظام مقدس جمهوری اسلامی و حفظ آن آمده است...
خب، ما شاعران در قبال این همه ویژگی و صفات روشن و ستودنی، کداممان دست به قلم شدیم و شخصیت و هویت فکری، اجتماعی، فرهنگی و دینی ایشان را ستایش کردهایم؟ درست به شیوهی شاعران نسلهای پیشین که جایگاه امام خمینی (رحمةالله علیه) را در دوران حیات ایشان شناخته و ستایشها داشتهاند...
جایگاه این زعیم عالیشأن در زندگی ما به چه میزان شناخته و قدر دانسته شده است؟
حس کردم در جنگ روایتها و شبههافکنیها من نیز بازندهی بزرگی هستم؛ چون با سکوت و رخوت خود در مظلومیت ایشان سهم داشتهام و مقصر بودهام...
امروز شعر دکتر علیرضا قزوه را میخواندم با این مطلع:
هنوز این کوچهها این کوچهها بوی پدر دارد
نگاه روشن ما ریشه در باغ سحر دارد...
و رسیدم به این ابیات،
که نمیدانم آقای قزوه خطاب به چه کسی سروده است، اما من حس کردم این ابیات را باید خطاب به رهبرم بخوانم، جبران آنچه تا به حال برایش نگفتهام و ننوشتهام و نسرودهام:
اگر خورشید رفت این آسمان خورشید میزاید
اگر خورشید رفت، این آسمان قرص قمر دارد
در این بازار عاشقتر کسی کز خود نمیگوید
همیشه مرد کمگو، دردهای بیشتر دارد
مخواه از نابرادرها که یار و مونست باشند
عزیز مصر بودن، یوسف! من دردسر دارد!
دو روزی مهربانا غربت ما را تحمل کن
میآید آنکه از درد تمام ما خبر دارد...
#دکتر_علیرضا_قزوه
(صبح بنارس، ص٢۴)
#چهارده_خرداد١٣۶٨
#جهاد_تبیین
#شعر_انقلاب
#امام_خمینی(ره)
#امام_خامنهای
#ولایت_و_رهبری
#تاریخ_شفاهی