این کیست که طوفان شده میل خطر کرده
در کوچکی خود را علمدار دگر کرده
این که برای مادرش مردی شده حالا
خسته شده از بس میان خیمه سر کرده
این کیست که در پیش روی لشگر کوفه
با چه غرور محکمی سینه سپر کرده
آنقدر روی پنجه ی پایش فشار آورد
تا یک کمی قدّ خودش را بیشتر کرده
با دیدنش اهل حرم یاد حسن کردند
از بس شبیه مجتبی عمامه سر کرده
اما تمامی حواسش سمت گودال است
آنجا که حتی عمه را هم خونجگر کرده
آنجا که دستی بر سر و روی عمو میزد
با چکمه نامردی به پهلوی عمو میزد
از این به بعد عمه خودم دور و برت هستم
من بعد از این پروانه ی دور سرت هستم
من در رگم خون علمدار جمل دارم
من مجتبای دوم پیغمبرت هستم
ابن الحسن هستم، عمو ابن الحسینم کرد
عبداللهم اما علیّ اکبرت هستم
دشمن غلط کرده به سمت خیمه ها آید
آسوده باش عمه اگر من لشگرت هستم
گیرم ابالفضل نوامیس تو را کشتند
حالا خودم خدمتگزار معجرت هستم
هرچند مثل من پریشانی ، گرفتاری
گیسو پریشانی مکن تا که مرا داری
عمه رهایم کن مرا مست خدا کردند
اصلاً تمامی مرا قالو بلی کردند
عمه بگو در خیمه آیا نیزه ای مانده؟
حالا که بازوی مرا شیر خدا کردند
بعد از غلاف کوچه ی تنگ بنی هاشم
دست مرا نذر غریب کربلا کردند
آیا نمی بینی چگونه نیزه میریزند
آیا نمی بینی تنش را جا به جا کردند
آیا نمی بینی چگونه چکمه هاشان را
بر سینه ی گنجینه الاسرار جا کردند
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مرثیه عبدالله بن الحسن علیه السلام .m4a
13.35M
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
با صدای #محب_الحسین ( علیه السلام )
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا که از چهره ات نقاب افتاد
رونق از بزم آفتاب افتاد
چهره ی مجتبائی ات گُل کرد
در دل دشت التهاب افتاد
دید عباس رزم شاگردش
دید صحرا در اضطراب افتاد
همه از نعره ی تو فهمیدند
کار با پور بوتراب افتاد
تا حریف نبرد تو نشدند
بارش سنگ در شتاب افتاد
گوییا زخم آتشین خوردی
یا عمو گفتی و زمین خوردی
به سرت سر رسیده ام برخیز
شاخه یاس چیده ام برخیز
سیزده سال انعکاس حسن
پسر قد کشیده ام برخیز
خاطرات قدیمی یثرب
اشک های چکیده ام برخیز
تا نفس های آخرت نشود
تا کنارت رسیده ام برخیز
من جوان مرده ام بمان پیشم
خسته ام قد خمیده ام برخیز
با تنت در برابرم چه کنم
شرمگین برادرم چه کنم
یافتی گرچه آرزویت را
می کشی با غمت عمویت را
همگی ایستاده می خندند
کن نظر دشت روبه رویت را
چقدر سنگ بر مزار تو هست
که شکسته چنین سبویت را
که در این خاک پرپرت کرده
بین خون قاب کرده رویت را
لب خود وا مکن که می بینم
زخم سر نیزه در گلویت را
که زده شانه ات به پنجه خویش
که چنین تاب داده مویت را
حیف مشتی ز کاکلت مانده
گیسویت دست قاتلت مانده
بیشتر مثل مجتبی شده ای
ولی افسوس بی صدا شده ای
مثل آئینه ای که خورده زمین
تکه تکه جدا جدا شده ای
قد کشیدی شبیه عباسم
هر کجا تیغ خورده وا شده ای
هرکجا دست می زنم گود است
وای من غرق رد پا شده ای
زیر سنگینی هزاران اسب
به گمانم که آسیا شده ای
سینه ات بس که جا به جا شده است
استخوان ها پر از صدا شده است
شاعر ناشناس
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دست بر طناب می گیرد
بچه را از رباب می گیرد
بچه را از رباب می گیرد
خیمه را اضطراب می گیرد
دست و پا می زند علی اصغر
تیر دارد شتاب می گیرد
مگر این حنجر بهم خورده
چند قطره آب می گیرد
از سوال نکرده اش حنجر
به سه صورت جواب می گیرد
آه از غنچه گلی این بار
تیر دارد گلاب می گیرد
تا که اصغر سوار عرش شود
خود مولا رکاب می گیرد
شاعر ناشناس
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
سر بازار و ازدحام از من
کینه ی شهر انتقام از من
خواهرت را فقط تو برگردان
هرچه سنگ است روی بام از من
بغض مردانه ی صدا از من
هرچه توهین و ناسزا از من
به غرور رقیه بر نخورد
کم محلی کوچه ها از من
این شب بی ستاره از مسلم
جگر پاره پاره از مسلم
سر اکبر به نیزه ها نرود
سر دارالاماره از مسلم
آخر کار قائله از من
ریسمان ،بند ،سلسله از من
خار در پای دخترت نرود
آن سه تا تیر حرمله از من
بر سر شانه کوه غم از من
زخم خوردن زیاد و کم از من
تو سلامت مدینه برگردی
خنجر کُنْد و شمر هم از من
هرچه دارد هزینه از مسلم
پای سنگین کینه از مسلم
زینت شانه های پیغمبر
نفس تنگ سینه از مسلم
بزن آتش که خرمنش با من
از دهن نیزه خوردنش با من
تو نخی از عبات کم نشود
بی کفن ماندن تنش با من
بعد من ناله ی حرم با تو
بی قراری دخترم با تو
به پر بسته ام نگاه نکن
سر دروازه میپرم با تو
بعد من اصل ماجرا با تو
دردها با تو کربلا با تو
سهم من بود گردن کوفه
ته گودال و چکمه ها با تو
بعد من رنج همسفر با توست
سر نی گریه تا سحر با توست
به زمین خوردنم صدایش ماند
انعکاسش به طشت زر با توست
قسمت تلخ داستان با تو
شام غم پس حسین جان با تو
من که چیزی نمانده از لب هام
زحمت چوب خیزران با تو
شاعر ناشناس
#مرثیه_حضرت_مسلم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
امروز آقا شور و حالت بی بدیل است
انگار هنگام نزول جبرئیل است
سرشار از انّا الیه الرّاجعونی
آیات استرجاع تو بانگ رحیل است
یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است
از ذوالجناح آن عرش پیما مرکب خود
بر خاک نازل گشتی و زیر لب خود
هذا قریر العین می گفتی پیاپی
انگار که دل کنده ای از زینب خود
یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است
جبریل آمد تا رکابت را بگیرد
شاید که یک کم از شتابت را بگیرد
گفتم که این امّن یجیب از چیست؟ گفتی
شاید دعایم اضطرابت را بگیرد
یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است
در مَنظر چشمان دل نازک ترینها
یعنی به پیش دیده ی محمل نشینها
دِرهم عطا کردی و ملک خود خریدی
از مستجرهای خودت در این زمینها
یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است
مانند باران تا که شر شر می زنی تو
بر شیشه ی قلبم تلنگر می زنی تو
حس می کنم که چادرم در دست باد است
در این زمین وقتی که چادر می زنی تو
یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است
در خواب دیدم معجرم روی تن توست
در دست من یک تکّه از پیراهن توست
فهمیدم از اشک تو و دلشوره ی خود
تعبیر خوابم کربلایی گشتن توست
یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است
سعید توفیقی
#ورود_به_کربلا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا باد به موی سرت افتاد دلم ریخت
تا اشک ز چشم ترت افتاد دلم ریخت
امروز میان تو و حُرّ ابن ریاحی
تا صحبتی از مادرت افتاد دلم ریخت
ای آینه ی خواهر خود تا که غبار ِ
این دشت به دور و برت افتاد دلم ریخت
امروز که یک مرتبه در موقع بازی
بر روی زمین دخترت افتاد دلم ریخت
درباره ی تنهایی و بی یاوری تو
تا زمزمه در لشگرت افتاد دلم ریخت
خورشید من امروز که این سایه ی شوم ِ
سرنیزه به روی سرت افتاد دلم ریخت
شاعر ناشناس
#ورود_به_کربلا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت
سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسید از پشت سر موی سرم را می گرفت
از سر لج بازی اش… تا گریه ام در آورد
گاه پس میداد و گاهی – چادرم را – می گرفت
محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر
هم النگوها و هم انگشترم را می گرفت
در نمی آورد ز گوشم گوشواره… می کشید
آنقدر که خون ،تمام معجرم را می گرفت
آن لگدهایی که میزد می نشست بر صورتم
قدرت بینایی چشم ترم را می گرفت
علیرضا خاکساری
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دست از سرم بردار من بابا ندارم
زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم
گیسو سپیدم؛ احترامم را نگه دار
سیلی نزن؛ من با کسی دعوا ندارم
باشد بزن چشم عمو را دور دیدی
من هیچ کس را بین این صحرا ندارم
زیبایی دختر به گیسوی بلند است
مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم
این چند وقته از در و دیوار خوردم
دیگر برای ضربه هایت جا ندارم
تا گیسویم را ز دستانت درآرم
غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم
گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد
خسته شدم میلی به این دنیا ندارم
گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم
گوشی برای گوشواره ها ندارم
شیرین زبان بودم صدایم را بریدند
آهنگ سابق را به هر آوا ندارم
در پیش پایم نان و خرما پرت کردند
کاری دگر با شام و شامی ها ندارم
با ضربه ی پا دنده هایم را شکستند
کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم
نشناختم بابا تو را تغییر کردی
امشب دگر راهی به جز افشا ندارم
گویا تنور خولی آتش داشت آنشب
ترکیب رویت گشته خیلی نا مرتب
قاسم نعمتی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای فدای دلِ منوّرتان
ای به قربان چشم کوثرتان
وای بر حال جبرئیل، اورا
گر برانید ، روزی از درتان
تو سلیمان و موری آمده است
تا مشرّف شود به محضرتان
من کیم؟دوره گردِ چشمانت
زینبم من همان کبوترتان
کودکانم چه ارزشی دارند؟
جانِ عالم، تصدق سرتان
کرده ام یا اخا دو آئینه
نذر چشم علی اصغرتان
ظهر دیدی چگونه خوش بودند
در صفوف نماز آخرتان
به امیدی بزرگشان کردم
تا به دستم شوند ، پرپرتان
گر بگویی بمیر ، میمیرند
دست بر سینه اند و نوکرتان
پای تفسیر ، شیرشان دادم
پای تفسیر ِگریه آورتان
پای تفسیر سوره ی مریم
سوره ی زخمهای پیکرتان
تا که راضی شوی و اذن دهی
پر بگیرند در برابرتان
یادشان داده ام، قسم بدهند
بر ضریح کبود مادرتان
بگذار اینکه ذبحشان سازم
پای رگهای سرخ حنجرتان
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_دوطفلان_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نه به اندازۀ علی اکبر
ولی آن قدرها جگر داریم
تو به روی خودت نیاوردی
ما که از قلب تو خبر داریم
به همین ذکر یا علی، مادر
که نوشتیم روی پیشانی
همۀ آرزوی مان این است
بر تن ما کفن بپوشانی
تو به خیمه بمان مراقب باش
داییِ ما غم تو را نخورد
آن قدر غُصه خورده، حداقل
غُصۀ ماتم تو را نخورد
دو برادر کنار هم بهتر
می توانند یاورش باشند
می توانند در مقابل سنگ
روی نی حامیِ سرش باشند
آن قدر تیر و نیزه می بارد
خم به ابرویمان نیاوردیم
مادرم! تو دعا کن آخر کار
لا اقل تکه تکه برگردیم
محسن ناصحی
#مرثیه_دوطفلان_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این هم از جنس آسمانی هاست
حیدری از عشیره ی زهراست
یاکریم است و با کریمان است
رود نه برکه نه خودش دریاست
خون خیبر گشا به رگ هایش
او که هست؟ از نژاد شیر خداست
با جوانان هاشمی بوده
آخرین درس خوانده ی سقاست
می نویسد عمو و بر لب او
وقت خواندن فقط فقط باباست
مجتبی زاده ای شبیه حسن
شرف الشمس سید الشهداست
عطری از کوی فاطمه دارد
نفسش بوی فاطمه دارد
کوه آرامشی اگر دارد
آتشی هم به زیر سر دارد
موج سر میزند به صخره چه باک
دل به دریا زدن خطر دارد
پسر مجتبی است می دانم
بچه ی شیر هم جگر دارد
همه رفتند او فقط مانده
حال تنهاست و یک نفر دارد
آن هم آن سو میان گودالی
لشگری را به دور و بر دارد
آرزو داشت بال و پر بشود
دست خود را رها کند بدود
جگرش بی شکیب میسوزد
نفسش با لهیب میسوزد
می وزد باد گرم صحرا و
روی خشکش عجیب میسوزد
بین جمع سپاه سیرابی
یک نفر یک غریب میسوزد
دست بردار از دلم عمه
که تنم عنقریب میسوزد
روی آن شیب گرم میبینی؟
روی شیب الخضیب میسوزد
سینه اش را ندیدی از زخمِ…
…نوک تیری مهیب میسوزد
چشم بلبل که خیره بر گل شد
ناگهان دست عمه اش شل شد
دید چشمش به آسمان وا بود
تشنه بود و میان خون ها بود
لحظه های جسارت و غارت
در دل قتلگاه بلوا بود
رحم در چشم نا نجیبی نیست
بین خولی و شمر دعوا بود
دید دست جماعتی نامرد
تکه های لباس پیدا بود
لبه ی تیغ ها که پائین رفت
ساقه ی نیزه ها به بالا بود
داد زد حرام زاده نزن
پسرش را ز دست داده نزن
خنده بر اشک های ما نکنید
این چنین با غریب تا نکنید
دست های مرا جدا سازید
تار مویی از او جدا نکنید
پیرمرد است بر زمین خورده
نیزه ی خویش را عصا نکنید
با خدا حرف میزند آرام
جان زهرا سر و صدا نکنید
دستش از کتف او جدا تا شد
باز هم پای حرمله وا شد
حسن لطفی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گُل ِ پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خیمه
تن پاشیده که بردن ندارد
بیا شوق مرا ضرب المثل کن
تمام ظرفهایم را عسل کن
برای آنکه از دستت نریزم
مرا آهسته آهسته بغل کن
لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد عمو جان
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
حالا برای خنده که دیر است گریه کن
بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن
درمانده ام میان دو راهی کجا روم
چشمم که رفته است سیاهی کجا روم
جان رباب من به همه رو زدم نشد
دنبال آب من به همه رو زدم نشد
عمه تو را ز دور نشان می دهد نخواب
هی شانه رباب تکان می دهد نخواب
شد وقت بازی ات کمرت را گرفته ام
با احتیاط زیر سرت را گرفته ام
همبازی تو ساقه تیر است گریه کن
بابا نخواب موقع شیر است گریه کن
قنداقه ات که بست لبت باز شد علی
خندید مادرت چقدر ناز شد علی
افسوس مادر تو شب شادی ات ندید
چشم رباب حجله دامادی ات ندید
در خیمه گرم کرده خودش مجلست علی
جای نفس بلند شده خس خست علی
تا پشت خیمه کار پدر سر به زیری است
تازه زمان دیدن دندان شیری است
دیدی که دید حرمله هم ناامیدی ام
لبخند می زند به محاسن سفیدی ام
خون تو را به چهره که پاشید وای من
تا خیمه صوت قهقهه پیچید وای من
با این لبی که مثل حصیر است گریه کن
بابا نخواب موقع شیر است گریه کن
قنداقه ات هنوز به بازوست مانده است
اما سر تو بند به یک پوست مانده است
خشکش زده دهان تو پیداست نای آن
بیرون زده سه شعبه ای از لابلای آن
تیری که چشمهای عمو را گرفته است
با قطر خویش راه گلو را گرفته است
تیری چنان کشید که گفتم کمان شکست
تقصیر تیر بود اگر استخوان شکست
رویت عجیب مثل کویر است گریه کن
بابا نخواب موقع شیر است گریه کن
رحمی به من بکن جگرم تیر می کشد
بعد از برادرت کمرم تیر می کشد
سر درد مادر تو مرا آب کرد و کشت
وقتی به عمه گفت سرم تیر می کشد
با پنجه قبر می کنم و خواهرت رسید
دارد ز حنجر پسرم تیر می کشد
گودال توست کوچک و گودال من بزرگ
بعد از تو عمه از جگرم تیر می کشد
لختی گذشت پیرزنی غرق درد گفت
یک پیرزن به گریه به یک پیرمرد گفت
رفتی حسین جسم تو را بوریا گرفت
وقتی که تیر بچه ما را ز ما گرفت
تازه شروع ضجه ما بعد از این شده
دیدم جماعتی همگی دست چین شده
با نیزه بلند زمین شخم می زند
دنبال راس هجدهمین شخم میزند
دیدم که غربتت سندش روی نیزه است
یک شیرخواره با لحدش روی نیزه رفت
بال و پرش جدا شد و افتاد بر زمین
از نی سرش جدا شد و افتاد بر زمین
در حرم زاری مکن از بهر آب
چون خجالت می کشم من از رباب
غم مخور ای کودک دُردی کشم
من خودم تیر از گلویت می کشم
شاعر ناشناس
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872