eitaa logo
سیمای هنر و اندیشه/ سُها
2.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
271 ویدیو
106 فایل
🔹️سرای هنر و اندیشه این یک امید معقول است که در نور چراغ هنر و تفکر راهی برای آینده بیابیم... ارتباط با سها: https://eitaa.com/sm_oboodatian آدرس: اصفهان، خیابان مسجد سید، خیابان ظهیرالاسلام، کوچه شماره ۳ (شهید حیرت)، بن بست اول سمت راست (شکوفه)
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرین دوران رنج جلسه دوم.mp3
49.67M
. 🎙آخرین دوران رنج 🔹مسئله نیهیلیسم و خودآگاهی به حوالت تاریخی عصر جدید 🔹 جلسه دوم 📆 پنج‌شنبه ۲۷ مهر ماه ۱۴۰۲ @soha_sima
. 🔹 گوشِ گران... 🔹 سلسله جلسات گلستان خوانی 📅 شنبه ۲۹ مهر ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۰۰ 🔸 جلسه چهل و هشتم ◀️ جلسات حضوری است. @soha_sima
🎬 خـــــطِّ تـــــا گفتگو پیرامون مقالاتی از شهید سیدمرتضی آوینی در رابطه با سینما و هنر 📆 یکشنبه‌،30مهر ماه ساعت 18:30 ،جلسه‌ی یازدهم مقاله‌ی این هفته🔻 🔹 قاب تصویر و زبان سینما ◀️ جلسات حضوری است و امكان حضور مجازی در آن نيز از طريق لينك زير فراهم است. https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom . @forsat_soha @soha_sima
🔹 گوشِ گران... سلسله جلسات "شاهنامه خوانی" 📅 یک‌شنبه‌ها، ساعت ۱۸:۰۰ جلسه چهاردهم ◀️ جلسات حضوری است و امكان شنيدن زنده آن نيز از طريق لينك زير فراهم است https://www.skyroom.online/ch/sohasima/adabiat @soha_sima
33.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ◾️حالا قلم به واژه‌ی مادر کشیده‌ای ◾️تقدیم به همه‌ی شهدای مقاومت @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ...کودکان غزه اکنون نامشان را روی بدن خود می‌نویسند تا در صورت کشته‌شدن توسط نامشان شناخته شوند. @soha_sima
این خبری است که از اتفاق خواندمش. کودکان غزه برای شناخته شدن نام خود را روی بدن ... چیزی که توجه مرا جلب کرد آنچه که ما مظلومیت این بچه‌ها می‌نامیمش نبود. یاد دست حاج قاسم افتادم. چرا این بچه‌ها فکر می‌کنند تنها عضوی که از آن‌ها می‌ماند دست آنهاست؟ دست چرا می‌ماند؟ و نشان شناختن آدم‌ها می‌شود؟ و مثل اثر انگشت منحصر بفرد می‌شود ؟ دست آدم‌های امروز از کار افتاده است. دست، پرنده‌ی فکر ما یا بقول شاعران مرغ دل است که ناگاه بسوی کسی پر می‌کشد و خبر از درون‌مان می‌دهد. این بچه‌ها (وقتی که بچه‌های ما خیره به صفحه‌های بازی‌اند) در انس با مرگ و یا باصطلاح جانبازی دست دراز کرده‌اند بسوی مرگ و دست خود را که منحصر به آنهاست جا می‌گذارند. اینها دست دارند و ما بی‌دستیم. ماها دست نداریم و هر چه در چنته ماست می‌دانیم که از خالی بودن دستمان است که سفت چسبیده‌ایم. و اینکه عاجزیم از (دست دادن) به کسی و یا از (از دست دادن) کسی این است که دست نداریم. ما اهل بازی نیستیم و فوتبال هم که بازی می‌کنیم از بس که می‌ترسیم هیچ‌گاه خوب بازی نمی‌کنیم. وقتی بچه‌هایمان باشوق دست در خاک می‌کنند تا کاردستی بسازند نگرانیم که به باکتری و یا ویروس مبتلا شوند و مانعشان می‌شویم و اینگونه بدون اینکه شوق و شوری برایشان بماند بدحال‌تر و دردناک‌تر از همه مبتلایان به بیماری‌ها عمر را تمام می‌کنند. و مگر مبتلایان امروز فرزندان ما نیستند که نوبت های جدید را به چند ماه عقب انداخته‌اند؟ آدمی با دست داشتن است که امانت را می‌گیرد و آن‌را حفظ می‌کند و به‌نشان از آن بروی پاها می‌ایستد و با دست کار می‌کند. و آن‌ها که بر روی زمین دراز افتاده‌اند مرده‌اند و دست ندارند. https://eitaa.com/jeeeem @soha_sima
. ...تفکر... 🔹 گمشده تشکل‌های دانشجویی 🔹 گفتگوی دانشجویی با حضور حجت الاسلام نجات بخش 📆 امروز دوشنبه ۱ آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۴۵ ◀️ جلسات حضوری است و امكان دیدن زنده آن نيز از طريق لينك زير فراهم است https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @forsat_soha @soha_sima
. ...عالم طلبگی... امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه 📆 دوشنبه‌ها ساعت ۱۶ @soha_sima
چهره‌ات چقدر پخته است زیر آفتابِ بی‌دریغ چشم‌های تو خیره بر کدام منظره اینچنین مانده‌ منتظر ؟ اویس من! نشسته بر کدام قرن فکرتِ نگاه تو؟ چنین عمیق تیز تر ز خنجری که بر میانه بسته‌ای خوشا بحال شانه‌‌ای که روی آن نشسته‌ای! به دست خود گرفته‌ای چه رایتی! طلوع کرده‌ای و روز را بشارتی! قیام را نشانه‌ای! تو ایستاده‌ای و می‌روی که روی شانه‌ی مقاومت نشسته‌ای ... طلوع کرده‌ای و روی شانه‌ی پیمبری نشسته‌ای هنوز مشت را گره نکرده‌ شیعه‌ی علی! زدی و نیش مار شوم و نحس را شکسته‌ای مسافر کدام لحظه‌ای؟ چقدر ساکتی! کجا رسیده‌ای؟ خوشا مناظری که دیده‌ای! خوشا زیارتی که رفته‌ای! راستی نگفتی‌ام چه دیده‌ای؟ اویس من! رسول را ؟ که این‌چنین سوار بر قطار لحظه‌های ناب گشته‌ای! جهان مباد دشمنت که ذوالفقار گشته‌ای https://eitaa.com/jeeeem @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابِرین..... و شما را می‌آزماییم با چیزی از ترس و گرسنگی و یا نقصی از مال و جان و ثمرات و تو صابرین را بشارت ده @soha_sima
. لایسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما آیات، بشارت او را داده‌اند. او دارد قصه‌ی خودش را از زبان قرآن می‌خواند و یا شاید هم قرآن قصه‌ی زندگی او را از زبان خودش برای ما تعریف کرده! او در متن آیات قرار گرفته و حالا این کلمات برایش پرمعنی‌ترین بلکه همه‌چیزاند. آزمایشِ بلا و جزای صبر و انتظار و رضایت. مگر در زندگی‌اش چیزی جز این‌ها می‌بینیم؟ او با این کلمات برای خودش خانه‌ای ساخته و در آن قرار گرفته و با آن زندگی می‌کند. کلمات زندگی او را گرم و روشن می‌کنند! قرآنش نیازی به تفسیر و تأویل ندارد و با قرائتش ما هم آیات را می‌بینیم و تصدیقشان می‌کنیم. در وسط خاکستر بلاست. گویی ابراهیم از میانه‌ی آتش بدر آمده که این‌چنین آرام و مطمئن است یا هم اسماعیلی است که تن به ذبح عظیم داده است. همه‌چیزش را بخشیده و از اینکه جایی در کلمات خدا گنجانده شده جان می‌گیرد! طوری قرآن می‌خواند که گویی قرآن دوباره بر او نازل شده است. در حالی‌که ما سقف و پناه و هزار امکانات مهیا می‌کنیم تا کمی از زندگی راضی باشیم و در فرار از بلا قرآن می‌خوانیم و با تک‌تک کلماتش بیگانه‌ایم و پس از چند دقیقه‌ی پوچ تلاوتش آرزومندیم لااقل از ثواب آن در قیامتی که باورش نداریم بهره‌مند شویم او آشنای تک‌تک این کلمات است... @soha_sima
. 🔹 انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی در معنای حضور تاریخی و تفکر به حقیقت هستی با حضور 📆 سه‌شنبه‌‌ها؛ ساعت ۱۶:۰۰ 🔹 جلسه بیست و پنجم، امروز ۲ آبان ماه ۱۴۰۲ پخش زنده از طريق لينك زير https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @soha_sima
انقلاب اسلامی انتظار وارستگی.MP3
38.32M
. 🎙 انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی در معنای حضور تاریخی و تفکر به حقیقت هستی با حضور جلسه بیست و پنجم، ۲ آبان ماه ۱۴۰۲ @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. احمد همه‌ی جملاتش را دو بار تکرار می‌کند اگر حرف‌هایش را پشت سر هم ردیف کنید متوجه می‌شوید که انگار دارد شعر می‌خواند؛ .
.و آن [زنی] که یوسف در خانه اش بود، با نرمی و مهربانی خواستار کام جویی شد، و همه درهای کاخ را بست و به او گفت: پیش بیا! یوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، او مرا کامروا داشته، یقینا ستمکاران که بال نمی‌گشایند احمد همه‌ی جملاتش را دو بار تکرار می‌کند اگر حرف‌هایش را پشت سر هم ردیف کنید متوجه می‌شوید که انگار دارد شعر می‌خواند؛ بیاید بیاید! می‌خواهیم شهید شویم؟ می‌خواهیم شهید شویم بعد از شهدا نسل بعدی بدنیا می‌آیند نسل بعدی بدنیا می‌آیند تا آخرش می‌ایستیم تا آخرش می‌ایستیم دماغشان را خواهیم شکست بمباران خانه‌های ما عادی‌ست هرچه می‌خواهند ماشین‌هایمان را بمباران کنند وخانه‌هایمان را خراب کودکان شهید شدند جوانان شهید شدند فدای سرزمینمان! شعری که پیش از این، در دفاع مقدس حفظش کرده بوديم و چند سالی از خاطرمان رفته بود و کم‌کم دارد یادمان می‌آید. از شعر بگذریم ... ما از مرگ می‌ترسیم و ممکن است پیش خودمان دلایلی برای این ترس داشته باشیم ولی من فکر می‌کنم ترس از مرگ تنها یک دلیل دارد و آنهم بیرون افتادن از بازی زندگی است. کسی که گمان می‌کند مرگ پایان کارش است اشتباه نمی‌کند و حق دارد که بترسد . بچه هم که بوديم وقتی از بازی بیرون می‌افتادیم لَه‌لَه می‌زدیم که باز نوبت ما شود چرا که بیرون بازی عملی برای انجام نداریم با اینکه هنوز دست و پایمان تکان می‌خورند. وقتی آدمی به چیزی دل می‌دهد چگونه از دوری آن نرنجد. همه دلدادگان از فراق بیزارند. من هرگاه بفکر مرگ می‌افتم نگران بعدش می‌شوم. بعدی که ممکن است پایان کارم باشد. اما چرا برخلاف همه‌ی ما احمد و هم‌شهری‌هایش زندانی و محصور و گرفتار نیستند. مگر غزه یک باریکه‌ی در دام محاصره افتاده‌ی دیو بد صفتِ بی شرم نیست؟ چرا کارشان تمام نشده و از ترس مرگ سکته و یا خودکشی نکرده‌اند و یا فرصت را غنیمت نشمرده و سریعتر از این فلاکت خود را نجات نداده‌اند! درست همین‌جاست که ممکن است ما و وهمِ از مرگ ترسیده‌مان، دلسوزی برای او و دوستانش کنیم! فیلمی ازبچه‌ای دیدم که در میانه‌ی ویرانه خانه‌شان مثل پرنده‌ای نشسته بود و آیات می‌خواند! پیش خودم فکر کردم که دیگر مسلمانان که پیش از این دلسوز او بوده‌اند حالا غبطه‌ی او را خواهند خورد و چه بسا از آن ببعد دلشان کمی بحال خودشان می‌سوخت. شاید کلمات پرمغز احمد باز امید را برای ما معنا کنند. او از حالا تدارک شهادت خود را دیده و همینطور به فرزندان بعد خود فکر کرده است. و به ما می‌گوید فقط شهادت است که می‌تواند خطی بروی ترس از پایان کار بکشد و ما را همچنان در بازی نگه دارد. حکایت احمد انگار حکایت همان پیامبری است که به دیوارها و هفت در بسته محدود شده بود و ظاهرا چاره‌ای جز تسلیم هم نداشت ولی او می‌دانست و می‌دید که درها از همان اول هم به‌اذن خدا باز باز‌اند. تازگی‌ها در فکر می‌روم که این من هستم که در باریکه‌ی محاصره شده‌ای گیر افتاده‌ام و هیچ راه فراری از آن ندارم نه احمد و احمدها. در روزهای کرونا می‌شنیدم که کسی یا کسانی دم ورودی بیمارستان از ترس سکته می‌کردند. ای کاش این زندگی همان زندگی نباشد که آرزوی ساختنش را داشتیم و برایش صبح تا شب می‌دویم و به هزار در بسته می‌خوریم بی‌آنکه به‌گشودن راهی نو فکر کنیم. https://eitaa.com/jeeeem @soha_sima
. ...آخرین دوران رنج... 🔹 مسئله نیهیلیسم و خودآگاهی به حوالت تاریخی عصر جدید جلسه سوم 📆 پنج‌شنبه ۳ آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت: ۱۳:۰۰ مکان: خیابان مسجد سید خیابان ظهیرالاسلام کوچه شهید حیرت بن بست شکوفه @soha_sima
هدایت شده از فرصت…
جلسه چهارم تفکر گمشده ی تشکل های دانشجویی.mp3
30.12M
. 🎙...تفکر... 🔹 گمشده تشکل‌های دانشجویی 🔹 گفتگوی دانشجویان دانشگاه های اصفهان با حضور حجت الاسلام نجات بخش 📆 جلسه چهارم؛دوشنبه،1آبان ماه ۱۴۰۲ @forsat_soha @soha_sima
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
محقَقَش نموده غزه... و مرغ عشق ما گشوده است بال را شکسته هر حصارِ در گمان، محال را محاسبات گفته عاجزست و در شکست چه معجزش شکست سحر قیل و قال را به غیر انقلاب و جنگ هشت ساله مان ندیده هیچ کس شبیه این مثال را چه بچه شیر مثل شیر پیر گشته است درون خویش دیده جنگ هشت سال را [شکست خورده غول آهنین به دست سنگ] محقَقَش نموده غزه این خیال را محقَقَش نموده آری این خیال را که کشته مار هفت خط و خال را آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana
49.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. نمیدانم ای مادر در چه تقدیری قرار گرفتی که خود را در این صحنه یافتی... در جهان امروز که فرزندان‌مان یکی پس از دیگری بی ثمر و پوچ در فضای مجازی روزگار می‌گذرانند تا شاید بر اثر کرونا یا سرطان یا... به زیر خاک بروند و ما نمی‌دانیم چرا برایشان اشک می‌ریزیم، ما پدران و مادران غبطه این اشک تو را می‌خوریم... آری تو توانستی فرزندت را تا بهشت بدرقه کنی و نگذاری جهان پر از اوهام ما فرزندت را نفله کند. 🎥...بهشت خوبان... @soha_sima
اخرین دوران رنج جلسه سوم.mp3
49.71M
. 🎙آخرین دوران رنج 🔹مسئله نیهیلیسم و خودآگاهی به حوالت تاریخی عصر جدید 🔹 جلسه سوم 📆 پنج‌شنبه ۳ آبان ماه ۱۴۰۲ @soha_sima
سلام ای رود رونده سلام ای چشمان منتظر و خسته سلام ای برادر ای دوست و ای همسایه ای برادر غزه ای ای که ایستادنت کوه ها را در هم شکست و چشمانت انسانیت هر انسانی را به یاد آورد و دستانت غیرت و شجاعت و شهامت را خونت آب کرد و زنده کرد قلب هر مرده را و پاهایت عزم را به یادمان آورد شما مظهر ظهور آخرین انسانید شما مصداق تمام:« مَن عَشِقتُهُ، قَتَلتُهُ و مَن قَتَلتُهُ، فَعَلَیَّ دیَتُهُ و مَن عَلَیَّ دیَتُهُ، فأنا دیَتُهُ»هستید شما معشوق اویید و بدانید که خونتان بهایی دارد و بهایش در نزد اوست و او خود را خون بهایتان دیده شما پاره های وجود هر مسلمانید شما عروج مسیح گونه عیسی و عصای موسیِ راهگشای تاریخ و قرآن ناطق هر انسانید شما همسنگران نوحید شان دوباره نزول قصه او وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ کشتیتان را چه خوب ساختید در پیش چشمانش، و به آب انداختید و او چه خوب دید و آری هر آنکس که همسفرتان شد چشمانش راه آینده را یافت و دستانش آغوش قائم را و قلبش توحید امام را کجا بودید؟ چه کردید؟ چگونه بودید که هر انسان را به انتخاب کربلایی شدن کشانیدید شما اُلفت دوباره اسلامید و وحدت دوباره مدینه محمد ای انسان فلسطینی ای که بر اریکه تاریخ ایستاده‌ای و عاشقانه و عارفانه بر ترک تاریخ میتازی دستان ما را هم بگیر که قلب هر انسان را به طلب بودن در جای خود کشانیدی و قلب ما را مشتاق حضور دوباره عرشی سردار بی دستمان حاج قاسم راستی را چه شد؟ چه شد که همسنگری با شما افق حیات هر مسلمانی و افق حرکت امام ما شد؟ چه شد که ناگهان خانه بدوش بر قلب همه ما سفره انداختید چه شد که سربازان خمینی با راه قدس از کربلا میگذرد عزم میافتند و با سینه ستبر راه شما را می‌جستند؟ دل های ما همه مشتاق دوباره صلاة در قبله اول مسلمین،قدس است تا در تاریکه بیابان جهان امروز سرآغاز خود را بجوییم پس بخوان به نام الله و سینه ات را ستبر کن و عزم های سست را تیره تار و خانه های عنکبوت را محو و بنای دوباره عهد از یاد رفته انسان امروز را تازه کن و شما ای زنان و مادران فلسطینی زینب گونه جان فرزندان و همسران و برادرانتان را در کف سینی قلب بگذارید و کاخ یهودیان را فروریزید که مکر یهودیان را تنها مادرانگی شما آشکار و بهم میریزد بخوانید بنام فاطمه سمیه خدیجه و زینب و کاخ هر ظالم را با زبان ستبرتان فروریزید و با این زبان قلب هر انسان را به کربلای خود بخوانید و امت خواب زده آخر الزمانی را به امتحان کوفی و کربلایی بکشانید خوشا بر شما و وای بر ما خواب زدگان بازی روزمره شهر و شهرنشینان دهکده سرد و خشک جهان امروز. خوشا بزم شیرینتان،گوارایتان چشمانتان بیدار و دلهایتان روشن و دستانتان پر توان امید به، دوش به دوش شما عرشیان ایستادن و نماز فطر گزاردن در قدس شریف. ان‌‌شاءالله سنصلی فی‌القدس. @yaser_name @soha_sima
. 🔹 گوشِ گران... 🔹 سلسله جلسات گلستان خوانی 📅 شنبه ۶ آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۰۰ 🔸 جلسه چهل و نهم ◀️ جلسات حضوری است. @soha_sima
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
هزار جور میشود که قصه را نگاه کرد سپیدِ صبح دید یا که نه روایت از شب سیاه کرد روایتی ز وحشت و خرابی و هزار کشته می شود نوشت و گفت و داد زد و آه و ناله کرد: که وای وضعیت خراب هست و بد و نا امید شد وَ گفت: تمام شد دگر تمام شکست خورده ایم و آه رسید قصه مان به سر و میشود نگاه کرد جور دیگری به شرط آنکه شست چشم را و دید که نه، خدا قرار داده است مقدرات را طور دیگری بیا نگاه کن ببین ببین هزار باره قصه های دردمند فتح را ببین چه غزه شاعرانه گشته است تو گو حوالت زمانه گشته است و عرش سمت قدس گمان کنم روانه گشته است و سنگ ها برای دشمن خدا به حکم ما رمیت اذ رمیت درون مشت پیر یا جوان، وَ یا که کودکی شدست هر کدام موشکی ببین چه سنگ های غزه شاعرانه اند چه بت شکن شدند و چه پیمبرانه اند ببین چطور قدس باز قبله گشته است چه حج دیگری رقم زده خدا که حاجیان غزه رجم میکنند غاصبینِ قدس را بیا ببین خلیل را که بچه هاش را در این مسیر میکند فدا خلیل غزه گرچه در میان خون و آتش ست ولی تمام قد در این بهشت لاله ها خوش ست ببین که مادران برای کودکان به جنگ با سراب صهیونیسم رفته اند و هاجرانه محض جست و جوی آب سعی می کنند چقدر با صفاست مروه و صفایشان و این مسیر فاطمی و زینبی ست عجب شبی ست عجیب قدری است قدر درک ناشده ز آسمان هزار درب وا شده نزول کرده اند پشت هم ملایکه، و روح ببین که ایستاده اند مادرانِ استوار همچو کوه چه با شکوه و رو به سوی قدس قیام می کنند به ملایکه سلام می کنند خبر دهید بزمی است میان کربلای غزه بزم عاشقانه است چقدر قصه هاش فاتحانه است ولی کجاند راویان فتح او؟! کجاست مرتضای قصه هاش؟! گمان کنم جواب آن، من و توایم و هر کدام یک روایتیم بیا روایت خودت ز غزه باش و بذر عشق را میان مردمان به قدر خود بپاش آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana