eitaa logo
🏴سرای شعر محتشم🏴
353 دنبال‌کننده
4 عکس
1 ویدیو
11 فایل
📍کانال شعر حضرات معصومین علیهم صلوات الله ❤️امام صادق علیه السلام:❤️ ✍️ من قال فینا بیت شعر بنی الله له بیتا فی الجنه هر کس در راه ما و برای ما یک بیت شعر بسراید، خداوند برای او خانه ای در بهشت، بنا می کند. @stayashura99 📔وسائل الشیعه ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
مشاهده در ایتا
دانلود
دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد که داغ سوختگان غمت شماره ندارد بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند بگو که اشک  یتیم حرم نظاره ندارد رقیه آمده و گریه می کند بغل من گلایه می کند از این که گوشواره ندارد گلایه می کند از این که چادرش شده غارت به روی سر به جز این روسری پاره ندارد رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد حسن_شیرزاد @raziolhossein
بعد از تو هر کس گفت «بابا» گریه کردم؛ با خاطرات مشک و سقّا گریه کردم با خنده رفتم کربلا اما از آنجا تا شام را صحرا به صحرا گریه کردم هم کربلا هم کوفه هم دروازه‌ی شام نام تو را بردند هر جا گریه کردم گفتم تو را قدر دو دنیا دوست دارم آنقدر زد قدر دو دنیا گریه کردم از کاروان وقتی که جاماندم، برایت با هر نفس همپای زهرا گریه کردم دیدم رباب آهسته دارد میکشد باز، بر خاک با انگشت، دریا ، گریه کردم... بر داغ گوش و گوشوار و زخم پهلو تا درد دست و تاول پا گریه کردم با گریه گفتم ای علی اکبر کجایی؟ بر صورتم زد بیشتر تا گریه کردم تو روی نی بودی و زجر بی‌مروت با نیشخند آمد من امّا گریه کردم میثم_کاوسی @stayashura313
خوش اومدی تو از سفر بابا تورو خدا منو ببر بابا کجا یهو تو بی خبر بابا گذاشتی رفتی دیگه تمومه گریه و زاری تمومه این شبای بیداری اخه نگفتی دختری داری گذاشتی رفتی بیا نزار بهم جسارت شه همین لباس پاره غارت شه منو ببر که عمه راحت شه بابا بابایی نبودی از همه کتک خوردم یه جوری زد که عمه گفت مردم به خاطر تو طاقت آوردم بابا بابایی بیابونا نمیره از یادم تو راه کوفه جون دادم تو خواب من از رو ناقه افتادم رو نیزه بودی سه سالتو چقدر دادن آزار گوشای خونیمو دیدی انگار بذار بگم چی شد توی بازار رو نیزه بودی مارو بهم دیگه نشون میدن به زور النگوهامو دزدیدن بابا نامحرما منو دیدن @stayashura313
بابا جوابمو کی میده چقد سرت رو بد بریده قصه ی من به سر رسیده به کی بگم چشام چی دیده قدم واسه چی شد خمیده قصه ی من به سر رسیده رفتم با سوالای بی جوابم سربار عمه زینب و ربابم باید شبو تو ویرونه بخوابم / آه از ما که گذشت/ جلو يتيم صدا روبالانبريد از ماکه گذشت / یتیمونیمه شب تو صحرا نبرید ( از ما که گذشت / آه ) حرفام شده فقط اشاره نمیشنوم باگوش پاره بچه یتیم زدن نداره هنوزکف پام پره خاره یکی برام عصا بیاره بچه یتیم زدن نداره دختر جاش توی آغوش عموشه دختر اگه با آتیش روبرو شه اول چیزی که زود میسوزه موشه / آه از ما که گذشت / بی لگدم بچه میتنونه راه بیاد از ما که گذشت / موهای دختر زود به زودشونه میخواد ( از ما که گذشت / آه ) راهم به کوچه بازار افتاد میبردنم با داد و فریاد از بی کسی ای داد بیداد کاش یکی چادر به ما میداد اسیر مگه معجر نمیخواد از بی کسی ای داد بیداد دور دستای ما همه طناب بود جای ماها توی بزم شراب بود اونکه بغل گرفت سرو رباب بود / آه از ماکه گذشت/ دامنتون محاله دیگه پاک بشه از ماکه گذشت/ خارجیم باید یه جایی خاک بشه ( از ما که گذشت / آه )
خون می‌چکد به دوشم از چشم‌های نیزه من هم عزا گرفتم با‌های های نیزه یا شهر تیره گشته یا تار گشته چشمم تنها تو را شناسم‌ای روشنای نیزه با خار‌ها دویدم با تازیانه رفتم آخر به تو رسیدم از ردِ پای نیزه دیدی مرا گرفتند آخر زِ دامنِ تو‌ ای وای وای دشمن‌ای وای وای نیزه دشمن زِ هر دو سو بست زنجیرِ گردنم را یکسو به دستِ زینب یکسو به پایِ نیزه هم پاره پاره معجر هم رشته رشته گیسو از بس که سنگ خوردم از لابلایِ نیزه دیگر خبر ندارم از گریه‌های اصغر گویا که رفته در خواب با لای لایِ نیزه
به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا شبیه مادر در پشت در زدند مرا خبر نداشتم اینها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا کند که عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا پدر، وقت غذا تازیانه می آمد نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این کوچه ها عبور نکرد چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر کنی از هر نظر زدند مرا فقط نه کعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ که افتاده اند دشمن¬ها که بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یکبار ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا @stayashura313
بابا دیدی تموم شده صبوری اومدی  معلومه که تو از چه راهِ دوری اومدی  آخه تو که پا نداری چجوری اومدی  آخه تو که پا نداری چجوری اومدی  پایِ منم ببین, میسوزه تاوَلش  خیلی عوض شدی بابا نشناختم اولش  بشم فدای اون, چشمایِ بی رمق  کدوم پلیدی سرتو گذاشته تو طَبَق  وضع منو میبینی ,دردِ منو میدونی  خوابم میاد بابایی,قصه برام میخونی  مثلِ قدیما دوباره میکشی نازمو  تو گوشت میخوام بابا بگم یه رازمو  دیدی تویِ بازارِ شام چادر نمازمو  بهم بگو کجا رفتی تو این شبا  خرابه بهتر از تنورِ خولیِ بابا  غصه ی کوچه ها خیلی مفصله  هنوز رو صورتم جایِ سیلیِ   اوله نگم کجاها بردن,خواهرو دخترهاتو  هی میبینم کابوسِ دروازه ی ساعاتو  بازار نرفته بودیم که رفتیم  سیلی نخورده بودیم که خوردیم  محاله دیگه خوب بشه زخمایِ این گلو  از غصه ی طشتِ طلا چیزی بهم نگو  راستی بابا چرا باهات نیومده عمو  خبر داره شده سیلی نوازشم  میدونه خاکِ این خرابه شده بالشم  خبر داره عمو که گریه کارمِ  نقابِ من چند روزه که آستینِ پارمِ @stayashura313
بابا معجرم رو با خودت بیار زَر و زیوَرم رو با خودت بیار حالا که داری میای اگه میشه داداش اصغرم رو با خودت بیار اونقَدَر پدر ، پدر ، پدر کنم دخترای ِشامی رو خبر کنم روسریِ سوختمو؟! یا پارمو؟! تو بگو کدومشون رو سر کنم باید امشب خوابمو نگه دارم چشمایِ پُر آبمو نگه دارم حق بده ، نمیتونم با کف دست کاملاً حجابمو نگه دارم حرمله گُلایِ گُلشَنو میزد نسل و ذُرّيه یِ پنج تنو میزد آخرش نفهمیدم گُنام چی بود؟!!! شُترش راه نمیرفت منو میزد بزم مِی ندیده بودم که دیدم چقَدَر حرفایِ بد بد شنیدم تویِ خواب تا اومدم ببوسمت موهامو کشید و از خواب پریدم حالا که به من دادی امشبتو فرصتی شده ببوسم لبتو عمو رو اگه دیدی بهش بگو خیلی اذیت میکنن زینبتو برای دِق دادنم طعام آوُرد صدقه دختر شامی "شام" آوُرد خیلی برخورده بهم... آخه چرا؟!!! لباسایِ کُهنَشو برام آوُرد مارو از قصدی آوُردن خرابه تا نتونه کسی راحت بخوابه هرکی دید حال منو آهی کشید ولی بیچاره تر از من ربابه تا که گهواره میبینه میسوزه بچه شیرخواره میبینه میسوزه از روزی که پاره شد گوشای ما تا که گوشواره میبینه میسوزه شاعر : رضا قربانی @stayashura313
بابا جوابمو کی میده چقدر سَرت رو بَد بُریده قِصّه‌ی من به سَر رسیده به کی بگم چشمام چی دیده؟ قَدم واسه چی شد خمیده قِصّه‌ی من به سر رسیده رفتم با سؤالای بی‌جوابم سَربارِ عمه زینب و ربابم باید شبو تو ویرونه بخوابم از ما که گذشت جلو یتیم صدا رو بالا نبرید از ما که گذشت یتیمو نیمه‌شب تو صحرا نزنید حرفم شده فقط اِشاره نمی‌شنوم با گوشِ پاره بچه یتیم زدن نداره هنوز کفِ پام پُره خاره یکی برام عصا بیاره بچه یتیم زدن نداره دختر جاش توی آغوشِ عموشه دختر اگه با آتیش روبه‌رو شه اَوّل چیزی که می‌سوزه موشه از ما که گذشت بی‌لَگد هم بچه می‌تونه راه بیاد از ما که گذشت موهای دختر زود به زود شونه می‌خواد راهم به کوچه بازار افتاد می‌بُردَنم با داد و فریاد از بی‌کسی اِی دادِ بی‌داد کاش یکی چادر به ما می‌داد مگه اَسیر معجر نمی‌خواد؟ از بی‌کسی اِی دادِ بی‌داد دورِ دستای ما همه طَناب بود جای ماها توی بَزمِ شراب بود اون‌که بَغَل گرفت سَر رو رباب بود از ما که گذشت دامنتون مَحاله دیگه پاک بشه از ما که گذشت خارجی هم باید یه جایی خاک بشه @stayashura313
خون پاک شهدا منتظر توست بیا سرِ مصباحِ هدا منتظر توست بیا وارث خون خدا و پسر خون خدا به خدا خون خدا منتظر توست بیا صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد روز ما و شب ما منتظر توست بیا بر سر گنبد زرین «حسین بن علی پرچم کرب و بلا منتظر تو است بیا علم و مشک و لب خشک جگرسوختگان دستِ افتاده جدا منتظر توست بیا فرق بشکستۀ زینب، سر خونین حسین که جدا شد ز قفا منتظر توست بیا بر سر نی سر جدّت به عقب برگشته طفل افتاده ز پا منتظر توست بیا آفتابی که چهل جا به سر نی تابید در دل طشت طلا منتظر توست بیا آن یتیمی که سر پاک پدر را بوسید ناله زد «یا ابتا» منتظر توست بیا بر ظهور تو دعا بر لب «میثم» تا کی؟ تو دعا کن که دعا منتظر توست بیا @stayashura313
بر تو رسول با دل بي تاب گريه كرد تكبير هفتمين تو محراب گريه كرد روز تولد تو كفن ها گريستند روز نخستِ آمدنت آب گريه كرد آنقدر از لبت اناالعطشان شنيده شد تشنه گريست بهر تو سيراب گريه كرد مقتل نوشته است غروب دهم كه شد بر غربت تو مركب اصحاب گريه كرد بر حال جسم بى كفنت روى خاكها خورشيد سينه ميزد و مهتاب گريه كرد مقتل نوشته است كه در مجلس شراب خيلي سر بريدهء ارباب گريه كرد قربان آن سه ساله كه كنج خرابه ها وقتي پريد، نيمه شب از خواب ، گريه كرد @stayashura313
شِکوه ها دارم از ایمانی که نیست کُشت من را چشمِ گریانی که نیست آی مردم! یار را گم کرده ام خیمه دارم در بیابانی که نیست از عذاب بچهء نااهل خود نوح شد سرگرم طوفانی که نیست ای بزرگ خاندان! ما بی کسیم خانه ها ویران شده خانی که نیست جای من را بر کس دیگر مده چون که می ترسم از الآنی که نیست مورم و جاروکش این روضه ام کار دارم با سلیمانی که نیست چون که مجنون حسینم شیعه ام! بی خیال هر مسلمانی که نیست در میان سفرهء ارباب مان بی رقیه خیر و احسانی که نیست دستهای زخم و با زحمت کشید... شانه بر موی پریشانی که نیست گفت بابا؛ اینهمه تیزی سنگ ردّ مُهرت روی پیشانی که نیست؟ آخرش با آن دهان خونی اش بوسه زد بر جای دندانی که نیست رضا_دین_پرور @stayashura313
این سر منور را کمکم میکنی که بردارم شامیان ای حرامیان دیدید راست گفتم که من پدر دارم ای پدر جان عجب دلی داری ای پدر جان عجب سری داری گیسویم را به پایت میریزم تا ببینی چه دختری داری آیه های نجیب و کوتاهم شبی ازناقه ام تنزل کرد غنچه های شبیه آلاله روی چین های دامنم گل کرد دستی از پشت خیمه ها آمد لاجرم راه چاره ام گم شد در هیاهوی غارت خیمه ناگهان گوشواره ام گم شد😢 @stayashura313
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدمی خار کجا سرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا منّتی بود نهادی که خریدی ما را رو سیه برده کجا میل خریدار کجا هر کسی را که پسندی بشود خادم تو خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا مِهر من گر که فتد در دل تو می فهمم شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا به خدا چون دل زهرا نگران است دلم یک شه تشنه لب و لشگر بسیار کجا کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا یاد گیسوی رقیه جگرم می سوزد دست عباس کجا پنجه ی اغیار کجا @stayashura313
وقتی از خاک تو شفا برسد گرنگاهی کنی چه ها برسد به نوا میرسانی اش قطعا بی نوا گر به نینوا برسد رحمت واسعه بغل وا کن تا غریبه به آشنا برسد ما ز دست فراق خسته شدیم یک نفرهم به داد ما برسد دست ما را بگیرتا بلکه پاى ما هم به کربلا برسد لحظه ی احتضار منتظریم قدمت روی چشم ها برسد فطرس از قصد در عذاب افتاد قصدش این بود به شما برسد تا حسینی شدن بسی راه است میوه ی کال مانده تا برسد زخم های تو تشنه ی اشک اند گریه کردم به تو دوا برسد همه، شب های جمعه منتظرند به حرم صاحب عزا برسد ذکر میگفتی و سنان نگذاشت تا به گوش همه صدا برسد * ** با خودش میبَرَد مرا حتما پدر امشب اگر خرابه رسد نان خود را نخورد خواهرتو تا به طفلان تو غذا برسد @stayashura313
سر ِ تورا به رويِ نيزه آشيان دادند مرا به مجلس نامحرمان مكان دادند جماعتي كه نمك خورده يِ علي بودند به خواهرت سر ِ بازار ِ كوفه نان دادند @stayashura313
ماه شب های همه خورشید ناپیدا حسین هرکسی تنهاست ذکرش میشود تنها حسین دستگیری میکند از عاشق بی دست و پا می نشاند نوکر آلوده را بالا حسین بر کسی دلبسته ام که دل نبسته بر کسی از همه دل کنده ام از این جهان الا حسین کار من گریه است از بدو تولد تا ابد خیر دیگر که ندیدم من ازین دنیا حسین بارها گفتم نمی بخشد ولی بخشید و گفت: بار آفت خورده ات را میخرد یکجا حسین سیزده نور خدا را دوست دارم مثل هم چون که میدانم در آنها هست استثناء حسین چونکه محتاج خدا بودم میان روضه ها وقت یا الله آمد بر زبانم یا حسین --------+ من فدای دختری که در خرابه بود و گفت با همان لکنت به سختی چندتا بابا حسین @stayashura313
توو سه سالگی شبیه مادرت زهرا خمیدم دوس دارم زودتر بمیرم خیری از دنیا ندیدم از تمام عُمرِ تو ، تنها سه سالش سهم من شد! طعم بابا داشتنو اونطور که باید نچشیدم بابا جونم سرت رُو که رو نیزه ها دیدم لُکنت گرفتم خیلی ترسیدم شبِ بیابون خیلی سرده بابا جونم منو زدن اونجا به قصدِ کُشت با تازیانه و لگد ، با مُشت چیزی که واسم مونده درده فکرشم حتی نمی‌کردم بابا از تو جداشم بعد تو همراه عمه راهیِ بیابونا شم خسته شد عمه منو از بس میون راه بغل کرد لحظه های آخر و می‌خوام توو آغوش تو باشم دیگه بابا رقیه ت اونی که تو دیدی نسیت به زنده موندنم امیدی نیست دارم می‌میرم توو خرابه دلم سیر از این زندگیِ سخت و بی رحمه اگه لبم شبیه تو زخمه تأثیر مجلسِ شرابه! ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
زجر اگه دختر داشت تو رو این همه گرفتار نمیکرد زجر اگه دختر داشت تو رو با سیلی بیدار نمیکرد دختر داشت میفهمید گل سر چیه موی بلندتر چیه بهونه چیه آیینه و شونه چیه النگو چیه شونه نشه مو چیه شونه نداری خرابه میخوابی مگه خونه نداری موهات سفیده دستای کوچیک تو رو نیزه بریده نفس نداری دلِ خوش از حرمله و شبث نداری **** زجر اگه دختر داشت واسه ی اشک تو لبخند نمیزد زجر اگه دختر داشت تو رو تو قافله یک بند نمیزد زجر اگه دختر داشت تو رو دیگه با کمربند نمیزد دختر داشت میفهمید بابایی چیه شبا لالایی چیه خرابه چیه بچه که خوابه چیه اسیری چیه دندون شیری چیه تبت زیاده مثل بابا زخم روی لبت زیاده تنت کبوده چرا خمیده راه میری برا تو زوده تن تو آب رفت بابا میدونی دخترت بزم شراب رفت **** زجر اگه دختر داشت تو رو تو صحرا دنبال نمیکرد زجر اگه دختر داشت باباتو راهی گودال نمیکرد زجر اگه دختر داشت چادر تو رو لگدمال نمیکرد دختر داشت میفهمید دلِ پُر چیه خاکِ رو چادر چیه دل خون چیه خواب پریشون چیه قد خم چیه لباس درهم چیه دلت شکسته روسریتو سر میکنی با دست بسته پاهات ترک خورد همه میگن رقیه تو کوچه کتک خورد رد شدن از روت درست شبیه فاطمه شکسته پهلوت رقیه جانم رقیه جانم ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
آخر عُمرِ دخترت آمد تازه پیشِ سَرم سرت آمد . عطری از شهرِ یاس آوردند؟ بوی رَاسِ مُعطّرت آمد! . من نمی بینم اِی پدر امّا گفت عمّه که دلبرت آمد . گفت بابایت آمده زِ سفر گفت رویای آخرت آمد . راستی! عمّه بود فرمانده! تا به اینجا که لشکرت آمد . سیلِ دردی که آمده سویم بیشتر سَمتِ خواهرت آمد . مثلِ عمّه برادرِ من هم سَرِ نیزه، برابرت آمد . من خودم را به آیِنه دیدم در بیابان که مادرت آمد . قاریِ در خَرابه مهمانم موقعِ ختمِ کوثرت آمد . زودتر از خودش به شَهرِ شام زیوَرآلاتِ دُخترت آمد . خوب شد خواب ماندم ای بابا تا نَبینم چه بر سرت آمد . تا نبینم که تیر و نیزه و سنگ مثلِ باران به پیکرت آمد . ولی از این سَرِ تو معلوم است! چه بلاها به حنجرت آمد... . تو نَپُرس از رُقیِّه اَت بابا که چه بَر روزِ معجرت آمد . تو بپرسی بدان که می پرسم پیکرَت کو!؟ چِرا سَرَت آمد!؟ . بوسه ی داغِ خاکهای تنور بَر گلوی مُطَهَّرَت آمد . هِی لَبِ رِشته رِشته را بوسید... رَفتنی شُد، فرشته را بوسید... ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
دیدی آخر غم عشق تو گرفتارم کرد داغ لب های تو چون، لاله ی تب دارم کرد چشمم افتاد به پیشانیِ تو ماتم بُرد عمه کوبید به محمل سر و، هوشیارم کرد دستِ بسته به روی ناقه نشستن سخت است از سفر بودن با حرمله بی زارم کرد با خدا گرم مناجات شدم قافله رفت ساربان رفت و گرفتار شب تارم کرد خسته بودم به روی ناقه کمی خوابم برد زَجر از راه رسید و زد و بیدارم کرد لگدی زد که خدا قسمت کافر نکند بی تعادل شدم و دست به دیوارم کرد گره ای روی گره زد به طنابِ دستم به دویدن عقبِ قافله وادارم کرد من مَلک بودم و آغوشِ پدر جایم بود دوری از گرمیِ آغوشِ تو بیمارم کرد من به عمرم سر بازار نرفته بودم شوقِ یه بوسه مرا راهیِ بازارم کرد ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
خرابه برامون برازنده نیست لباسای پارم واسه خنده نیست بابا خیزرون هم شکست از غمت یزید از لبای تو شرمنده نیست یه سر از تو برگشته خیلی کمه رگای بریدت چقدر درهمه می‌خواستم به مردم نشونت بدم یه وقتی رسیدی که خوابن همه دستامو رو گوشم گذاشتم شرمنده گوشواره نداشتم تا بودی پامو تو خرابه نزاشتم تو آسمون جای تو نه گوشه‌ی تنور مجلس به مجلس روی نی می‌بردنت به زور من لهترم یا صورت پاخور ترین غرور موهات تو دستای یزید افتاد رباب و خیزرون دق داد بغل گرفت سرترو دیدم با چوب روی لبات کوبید میون همهمه نشنید نوای دخترت رو بابا خوش اومدی به هر کسی که فکر کنی یه شب سرت رسید تو خیزرون خوردی و شد موهای من سپید سیراب شدن اسبا ولی آبت نداد یزید برگرد ببین برا تو گل کاشتم یه کاسه آب نگه داشتم الهی نوش جونت برگرد سرت تموم بشه دردش به هر کی مسخرم کردش می‌خوام بدم نشونت بابا خوش اومدی ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
شام شلوغ و یادمه دیدم همه دف می زدن یه عده ای می خوندن و می رقصیدن کف می زدن خرابه و خستگی و نافله های عمه مون گریه های سه ساله و زوزه چوب خیزرون تو دست یکی یه سپر دست یکی گوشواره بود بین سنان و حرمله دعوا سر شیرخواره بود یادم نمیره آتیش محله یهودیا سنگای روی پشت بوم سرای زیر دست و پا بابا قرآن می خونه سنگا به اون لب می خوره هر کدوم خطا میره به عمه زینب می خوره شامیا خون به دل خسته و مغموم می کنن یتیم و با یه سر بریده آروم می کنن بابام که قرآن می خونه اشک رقیه در میاد میون مجلس شراب بین طبق یه سر میاد ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
هدایت شده از 🏴سرای شعر محتشم🏴
چقدر میگفتی منو میندازی یاد مادرم برام دعا میکردی که پیر شی الهی دخترم نشسته میخوابم یه ماهه که با پهلوی شکسته میخوابم چشام وَرم داره یه ماهه با چشای نیمه بسته میخوابم تبم نمی اُفته یه ماهه اسمت از روی لبم نمی افته یعنی عمو عباس دیگه به یاد عمه زینبم نمی افته؟ ▪️بابا حسین من، من الّذی أیتمنی بابا حسین من سخته که بابا باشه و تو بغلش جات نده بگو به دختر یزید به ماها خیرات نده شال رو دوشم سوخت گوشواره مو یکی کشید لاله ی گوشم سوخت خبر داری بابا لباسی که دلم میخواست برات بپوشم سوخت تنم که اب میره پاهام ورم که میکنه دوباره خواب میره کنار سر نیزه ت رباب بخاطر تو زیره آفتاب میره ▪️بابا حسین من، من الّذی أیتمنی بابا حسین من گشواره هام پیدا بشه صبح به بازار میبرم گوشواره هامو میفروشم کفن براتو میخرم برات بمیرم من نشد یه مجلس عزا برات بگیرم من دلم بغل میخواد تو بغل کسی به غیره تو نمیرم من مگه امون میده با خیزرون یزید لبِ تو رو نشون میده اخه چطور میشه گرسنته ولی سره توی بوی نون میده ▪️بابا حسین من، من الّذی أیتمنی بابا حسین من شاعران: محمدصادق باقی زاده امیرحسین ثابتی ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
پایش ز دست آبله آزار می کشد از احتیاط دست به دیوار می کشد درگوشه ی خرابه کنار فرشته ها "با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد" دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح بر روی خاک عکس علمدار می کشد او هرچه میکشد به خدای یتیم ها از چشم های مردم بازار می کشد گیرم برای خانه اتان هم کنیز شد آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟ چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟ نقشی که میکشد همه را تار می کشد لب های بی تحرک او با چه زحمتی خود را به سمت کنج لب یار می کشد علی اکبر لطیفیان ___________ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313