#روضه_حضرت_زهرا
تاریکه کوچمون
ترسم از اینه که باریکه کوچمون
گرد و خاکه تا وقتی که کوچمون
تاریکه کوچمون
دیوار و آجرش
یاس حیدر رو می کردن دل خورش
رد پاها مونده روی چادرش
دیوار و آجرش
اینا که کینه از حیدر دارن
مادر و می آزارن
خورد زخم دل نمک
لحظهای که با گریه میگفت کمک
بی توقف میزد مادر را کتک خورد
خورد زخم دل نمک
گوشوارش رو شکست
دست سنگینی که راهمونو بست
مادرم افتاد رو خاکا نشست
گوشوارش رو شکست
وقت برگشتنش راه و گم کرد
هی صدا کردم برگرد
گودال قتلگاه
جلوی زینب جنجال قتلگاه
مادرش اومد دنبال قتلگاه
گودال قتلگاه
پیراهن را درید
جلو چشم مادر خنجر را کشید
سمت خیمه واسه غارت میدوید
پیراهن را درید
وقتی گهواره را غارت بردن
بچه ها سیلی خوردن
@stayashura1402
#روضه_حضرت_زهرا
پرت سوخت
به آتیش کشیدن در خونه رو پیکرت سوخت
بمیرم جلو چشمای زینبت معجرت سوخت
پرت سوخت
بمیرم
توی کوچه ها می کشن دشمنا حیدرت رو
با یه ضربه از تو گرفتن گل پرپرت رو
گناه تو مادر چی بوده واما
که روی تو اینجور کبوده واما
علی دیگه طاقت نداره، واویلا
که زهرا توو آتیش و دوده واما
بند دوم
بمیرم
چی باید بگم از غم سیلی و تازیونه
نزن بی حیا مادرم فاطمه نیمه جونه
واویلا
واویلا
بمیرم که زخم دل حیدرت بی حسابه
سلام علی دیگه توو کوچه ها بی جوابه
واویلا
چرا رنگ زینب پریده واما
چرا قد مادر خیمده واما
الهی که بارون بگیره، پشت در
که آتیش به خونه رسیده واما
.........
بند سوم
توو کوچه
یه جوری زدن اون غلافو به بازوی مادر
که دسش جدا شد دیگه از توو دستای حیدر
وای مادر
بمیرم
دوباره علی مونده و خنده ی تلخ مردم
زمین خورده تو کوچه مادر برا بار چندم
وای مادر
چهل مرد جنگی رسیدن واما
که دست علی رو ببندن واما
بمیرم که یه عده نامرد، تو کوچه
به اشکای حیدر می خندن واما
.....
بند چهارم
واما
نبودی ببینی توی کربلا خیمه ها سوخت
توو عصر دهم چادر زینبت بی هوا سوخت
واویلا
واما
نبودی توی کربلا بی کفن شد حسینت
روی نیزه ها رفته بود راس نور دو عینت
واویلا
تو گودی گودال یه نامرد با کینه
رسیده که اینبار بشینه رو سینه
تن خونی شو توی گودال ، برگردوند
نگفت خواهرش داره از دور می بینه
احسان نرگسی
@stayashura1402
🏴سرای شعر محتشم🏴
#روضه_حضرت_زهرا تاریکه کوچمون ترسم از اینه که باریکه کوچمون گرد و خاکه تا وقتی که کوچمون تاریکه
#روضه_حضرت_زهرا
آه دستت بشکنه
این که داری میزنی ناموس منه
کجا مردی بی هوا زن رو میزنه
آه دستت بشکنه
آه تو آتیش و دود
همه پیدا بودن فاطمه نبود
زیر دست و پا گل یاسم شد کبود
آه تو آتیش و دود
خونیه پیکرت
مجروهه کهنه تنت
خورد به دیوار سرت...
آه گوشواره شکست
بی حیا سیلی زد با هر دو تا دست
مادرم روی خاک کوچه نشست
آه گوشواره شکست
آه تا در رو شکست
با لگد پهلوی مادر رو شکست
نانجیبی قلب حیدر رو شکست
آه تا در رو شکست
آه بین قتلگاه
پسر فاطمه رو کشتن بی گناه
از روی پیکر حسین رد شد ی سپاه
آه بین قتلگاه
زینب به سر زنان
سوی قتلگاه میدوه
صوت مادر رو میشنوه
@stayashura1402
#نوکر
#روضه_حضرت_زهرا
روی قبرم بنویسید که نوکر بوده
سائل روز و شب آل پیمبر بوده
روی قبرم بنویسید «سیه پوش حسین»
بنویسید که با کعبه برابر بوده
روی قبرم بنویسید به وقت روضه
در حسینیه دلش مثل کبوتر بوده
بنویسید که قنداقۀ او در طفلی
گرمی روضۀ قنداقۀ اصغر بوده
روی قبرم بنویسید که چایی ریز
مجلس روضۀ آقا علی اکبر بوده
روی قبرم بنویسید که در شور اگر
لطمه بر خود زده، یاد شه بی سر بوده
روی قبرم بنویسید دلیل مرگش
روضۀ شمر و سر و نالۀ مادر بوده
روی قبرم بنویسید که مرگ این مرد
وسط روضۀ گوشواره و معجر بوده
#روضه_حضرت_زهرا
بشین خونه رو آب و جارو نکن
بذار زخم پهلوت بهتر بشه
خودم از پس غربتم بر میام
نمیخوام چشات واسه من تر بشه
اگه درد داری میدونم عزیز
با این دردا باید مدارا کنی
در خونه مونو عوض میکنم
به شرطی نیایی درو واکنی
نمیتونم از کوچمون رد بشم
چیکار کرده این کوچه با روح من
یه عمره ازت شرمسارم عزیز
منو بسته بودن تو رو میزدن
نگاهت رو این روزا از من نگیر
تو عطر ِنجیب ِبهشتی برام
خودت داری میری ولی پشت در
دو خط یادگاری نوشتی برام
نوشتی شبا تشنه میشه حسین
همین غصه داره تو رو میکشه
نوشتی ظریفه، شبیه گله
حواست بهش باشه پرپر نشه
واسه مرد خونه نشینی بده
دعا کن واسه تلخی لحظه هام
دعاکن بتونم تحمل کنم
دعاکن نمونم دعا کن بیام
حامد عسکری
#مرثیه_حضرت_زهرا
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
دارد نشانه از حرم بی نشانه ات
تشییع مخفیانه و دفن شبانه ات
باب تو باب وحی در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تو شد آستانه ات
نه در اُحد ، نه در دل صحرا ، نه در بقیع
حتی تو حق گریه نـداری به خانه ات
از خیمه هـای سوختـه ی کربـلا گذشت
آن آتشی که سبز شد از آشیانه ات
در پیش چشم فاتح بدر و احد زدند
گه بـا غلاف تیغ و گهی تازیانه ات
حق داشتی خمیده شوی چون هلال ماه
ای کوه غصه های علی روی شانه ات
صد بار جان فشاندی و در یاری علی
دیدند بـاز جانب مسجـد ، روانه ات
ای حامی علی که گمان داشت شوهرت
با دست خـویش دفـن کنـد مخفیانه ات
وقتی که دست خصم به رویت بلند شد
افتــاد لرزه بـر بدن نازدانه ات
میثم سراغ قبر تو را میگرفت و دید
در قلب او بود حرم بی نشانه ات
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_زهرا
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
#روضه_امام_حسین
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
بهسوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ماأدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بوده است
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده است
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنه است، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
بهچشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد بهسوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
@stayashura313
#روضه_حضرت_زهرا
آه گرفت به ما راه گرفت
دستش که بالا رفت ماه گرفت
وقت و بی وقت به یادش می افتم
که اون روز تو کوچه با گریه می گفتم
به پرش نزن
لااقل جلو پسرش نزن
بی هوا نزن
بسه انقدر بی حیا نزن
یارالی ننه یارالی ننه یارالی ننه
پر شکست کبوتر شکست
دستش که بالا رفت سر شکست
اهل عالم نبینید صبورم
من اون روز تو کوچه شکسته غرورم
بمیرم براش
حوریه تاب کتک و نداشت
بمیرم براش
کاشکی مادرم فدک و نداشت
یارالی ننه یارالی ننه یارالی ننه
از خودم دیگه سیر شدم
دستش که بالا رفت پیر شدم
بعد کوچه نبود ازدحامی
نبود حرف بازار نه بزم حرامی
وا مصیبتا
شهر شامه شهر بی غیرتا
وا مصیبتا
مثل فاطمه است همه صورتا
@stayashura313
#مناجات_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
در روضه ایم و روضه ی رضوان گدای ماست
اینجا دعای حضرت زهرا برای ماست
حالا که فرصت است غنیمت شمار عمر
فردا به زیر سردی این خاک جای ماست
*دردم نهفته به ز طبیبان مدعی*
گردِ عبای حضرت جانان دوای ماست
*آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند*
یک گوشه چشمشان به خدا کیمیای ماست
این اشک، رحمتی است که از عرش می رسد
این چاه زمزمی است که در چشم های ماست
اینجا میان عرش خدا سیر می کنیم
بالا نشسته ایم و جهان زیر پای ماست
این اشک ها همیشه گره باز می کنند
گریه برای فاطمه مشکل گشای ماست
ما عهد بسته ایم بمیریم در غمش
مردن برای روضه ی مادر بنای ماست
دست شکسته، سینه ی زخمی، رخ کبود
این واژه ها خلاصه ی شرح عزای ماست
....
قنفذ رسید و بازوی مادر سیاه شد
در ازدحام، پهلوی مادر سیاه شد
وحید_محمدی
@stayashura313
#ماه_رمضان
#مناجات_با_خدا
#روضه_حضرت_زهرا
ماهِ رحمت آمد و طومارِ ماتم بسته شد
سفرهٔ بیچارگی و فقر؛ کم کم بسته شد
سربه راهم کرد ذکرِ «یاعلیُ یاعظیمْ»
راهِ بیراهه سحرگاهان منظم بسته شد
بعدِ هر «ألعفو» با لبخند بخشیدی مرا
لطفِ تو جاری شد آنقدری که زمزم بسته شد
هر نفَس تسبیح، خوابم هم عبادت شد حساب
غرق در غفران شدم تا پلکهایم بسته شد
اشک میخواهم! نباید خرج نامحرم شود
چشمهایم در محرّم زیرِِ پرچم بسته شد
چشم پوشاندم به عشقِ تو همینکه از حرام
دم به دم راهِ ورودِ غم به قلبم بسته شد
لحظهٔ افطار، استغفار؛ دردم را گرفت
رویِ زخم ِ معصیت با توبه؛ مرهم بسته شد
خوب شد حال مناجاتم، به خاک افتاد نفْس
در غل و زنجیرها ابلیس محکم بسته شد
پاک شد از جُرم و عصیان نامهٔ اعمال من
تا که با دستِ علی درب جهنم بسته شد
*
خانه غرقِ دود بود و پیش چشم فاطمه
دستهایِ اولین مظلوم ِ عالم بسته شد!
#م_عاطفی
@stayashura313
#روضه_حضرت_زهرا
چهسخته، تویخونه از محرمت رو بگیری
چهسخته، جوونباشی و دستبهپهلو بگیری
چه سخته، که جارو با این زخم بازو بگیری، چه سخته
میدونم، توونی تو بازوت نداری
میدونم، شده زخم این سینه کاری
میدونم، میخوای دیگه تنهام بزاری
یازهرا ۳
بلند شو، ببین غربت شیر بدر و حنین و
بلند شو، بغل کن عزیزم حسن با حسین و
بلند شو، بزن شونه باز گیسوی زینبین و بلند شو
چی میشه، به درد دل من دوا شی
چی میشه، که مثلقدیم روبرا شی
چی میشه، بگی یاعلی از جا پاشی
تو باشی، ندارم دیگه غصه تو سینه زهرا
تو باشی، برام زندگی خیلی شیرینه زهرا
تو باشی، همه حاجتم از خدا اینه زهرا تو باشی
نباشی، همه دنیا واسم عذابه
نباشی ، سلام علی بی جوابه
نباشی، شروع غم بوترابه
یه روزی، میبینیم با هم کربلای حسین و
یه روزی، میاد میشنویم نالههای حسینو
یه روزی، آتیش میزنن خیمههای حسینو یه روزی
میبینیم ،که از تشنگی رفته از حال
میبینیم، که افتاده تنها تو گودال
می بینیم، حسینم تنش گشته پامال
@stayashura313
#روضه_حضرت_زهرا
دوبیتی حضرت زهرا
دعوا نکن
بلوا نکن
مادرم افتاده زمین نکاه نکن
لگد نزن
بی حد نزن
دختر پیغمبره حرف بد نزن
@stayashura313