#روضه_حضرت_معصومه
قم شد مسیر آخرم الحمدلله
زخمی نشد بال و پرم الحمدلله
قم احترامم حفظ کرده تا که دیده
من دخترِ پیغمبرم، الحمدلله
در کوچهها راهِ عبورم را نبستند
مانند زهرا مادرم الحمدلله
باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ
خونی نشد چشم ترم الحمدلله
بین در ودیوار با داغیِ مسمار
زخمی نگشته پیکرم الحمدلله
دعوا نشد،.برچادر من جایِ پا نیست
خاکی نگشته معجرم الحمدلله
ما خاطراتی تلخ از بازار داریم
باز است هرسو معبرم الحمدلله
تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست
ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله
در کوچة تنگ یهودیها نرفتم
آتش نیفتاده سرم الحمدلله
بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم
محمل نگشته منبرم الحمدلله
حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا
دارم تمام ِ زیورم الحمدلله
کنج خرابه آبرویم را نبُردند
دشمن نگفته کافرم الحمدلله
دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد
قبرم همان دم شد حرم الحمدلله
مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند
باشد تنِ من محترم الحمدلله
غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه
مویم نپیچیده به هم الحمدلله
تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_زهرا
صدام میلرزه
تکون بده دستتو، دست و پام میلرزه
ببین تن تموم بچههام میلرزه
سَرت شکسته
مگه چجوری زدنت؟ پَرت شکسته
میبارم مثل آسمون برات
میکشی منو با اشک بیصدات
علیه نشسته بالای سرت کَلِمینی
بگو تو کوچه چی اومد به سرت کَلِمینی؟
شبای فاطمیه از غربتت
صورتم کبوده مثل صورتت
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مناجات_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در
خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی
بعد دق الباب خندان می شود در پشت در
آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود
سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در
در زدند و با خودش می گفت حتما سایل است
باز هم با کیسه نان رفت مادر پشت در
در کمال حیرت اما دید بانوی کرم
جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در
در زدند و در زدند و در زدند و در شکست
آه شد آغاز، جنگی نا برابر پشت در
با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد
پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در
غنچه یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ
شد گل نشکفته سادات پرپر پشت در
نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را
از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در
کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود
ناگهان از پا می افتد مرد خیبر پشت در
گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم
می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_زهرا
گریه کنید مادر ما بیگناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود
حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش
در قتل او مشارکت یک سپاه بود
یک لات هم نبود بگوید در آن میان
نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود
دیگر کسی به چهره ی قبلش نمی شناخت
پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود
از شدت خجالت از هم در این سه ماه
راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود
جای تمام شهر برایش علی گریست
جای تمام شهر علی غرق آه بود
نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند
ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود
همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه
تنها کسی که گوش به او داد چاه بود
رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش
راه عبورش از وسط قتلگاه بود
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_زهرا
تو کوچهها خدا خدا کردم
من التماسِ بیحیا کردم
مادر من زیر کتکهاش بود
مادرمو ازش جدا کردم
نشد نذارم بزنه بد زد
وقتی شنید علی ، مجدد زد
خودم رو روی مادر انداختم
با گریه بابا رو صدا کردم
چشاش سیاهی رفت و اُفتادش
چشام سیاهی رفت و اُفتادم
میون گرد و خاکای کوچه
تا نفسش بیاد دعا کردم
فایده نداشت که قد کشیدم آه
چه حرفایی نگم شنیدم آخ
چادرشو از زیر پاهای
مغیره وقتی که رها کردم
چشام دیگه دو کاسهی خونه
دلم خوشه بابا نمیدونه
داغی نشسته روی این شونه
شونمو تا براش عصا کردم
روضهی کوچه درد ِسر داره
کی از دل حسن خبرداره
مادر دلش خوشه پسر داره
روضهمو تو سینه به پا کردم
حسن لطفی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مناجات_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا
خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا
ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خوردهاست با زهرا
اگر دستاس میچرخاند در فکرِ من و تو بود
مراقب بوده از اول به آب و نانِ ما زهرا
و ما منظورِ او بودیم و ما همسایهاش بودیم
اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا
یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد
برای بچههای خود چهها کرده چهها زهرا
به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد
به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا
چهل سال است میبینیم لطف مادریاش را
نمیسازد رها ما را در این آشوبها زهرا
خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت
نزن که بر نخواهد داشت دست از مرتضی زهرا
مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس میزد
علی را حفظ کرد اما به زیرِ دست و پا زهرا
سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد
به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا
زمین اُفتاد اما هیچکس یاری نکرد او را
حواسش هست بعد از آن زمین اُفتاده را زهرا
حسن لطفی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مرثیه_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
گریه کنید گریه ، که میراث فاطمه است
هرکس که اشک داشت ز وُرّاث فاطمه است
گریه برای فاطمه مهر تولی است
مهر تولی است و نشان تبری است
گریه کنید فاطمیه فصل ماتم است
این فاطمیه است که باب محرم است
گریه کنید فاطمه بسیار گریه کرد
تا زنده بود بهر علی زار گریه کرد
گریه کنید بر غم و اندوه فاطمه
گریه کنید بر تن مجروح فاطمه
گریه کنید آه جوان بود مادرم
سنی نداشت گرچه کمان بود مادرم
گریه کنید دست به دیوار میگرفت
در خانه رو زحیدر کرار میگرفت
گریه کنید بر ورم روی بازویش
بعد از سه ماه خوب نشد زخم پهلویش
گریه کنید مادر ما بی قرار بود
گریه کنید مادر ما باردار بود
گریه کنید حوریه و دیو و دد کجا
ریحانه الرسول کجا و لگد کجا
گریه کنید پشت در جای علی نبود
زهرا نیاز داشت به مادر ولی نبود
گریه کنید شعله در اطراف باغ بود
پهلوش که گرفت به در میخ داغ بود
گریه کنید در غم او های های های
پا میشد و دوباره می افتاد وای وای
گریه کنید فاطمه را بی هوا زدند
او را مقابل در و همسایه ها زدند
گریه کنید بازوی زهرا شکسته شد
آنقدر زد مغیره به دستش که خسته شد
گریه کنید دور و بر او شلوغ بود
ای کاش روضه هاش تمامش دروغ بود
اینجای روضه داد بزن مثل دخترش
هی داد میزدند سرش پیش شوهرش
گریه کنید کشتن زهرا حلال بود
طوری زدند زنده بماند محال بود
گریه کنید روز در خانه کشتنش
غربت ببین که نیمه شب دفن شد تنش
گریه کنید که نتوانست دخترش
آن شب بلند گریه کند بهر مادرش
گریه کنید ، اشک بگیرید از همه
نذر ظهور منتقم آل فاطمه
✍عبدالزینب موسوی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مناجات_امام_زمان
#روضه_حضرت_زهرا
آقا سلام، روضه مادر شروع شد
باران اشک های مکرر شروع شد
آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد
تا ریشه های چادر خاکی مادرت
آتش گرفت،روضه معجر شروع شد
فریادهای مادر پهلو شکسته ات
تا شد فشار در دو برابر شروع شد
این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریه حیدر شروع شد
وقتی رسید قصه به اینجای شعر من
ایام خانه داری دختر شروع شد ...
دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه سر شروع شد
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مناجات_امام_زمان
#روضه_حضرت_زهرا
صاحب عزای حضرت خیرالنسا،بیا
ای بانی شکسته دل روضه ها،بیا
درد فراق تو به خدا می کشد مرا
رحمی نما به حال دل این گدا،بیا
از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم
دل می رود به سمت گناه و خطا،بیا
ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم
آقا نجاتمان بده از این بلا،بیا
مشغول خویش و بنده ی دینار و درهمیم
فکری به حال نوکر زهرا نما،بیا
لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم
ای سفره دار واسعه ی هل اتا،بیا
ای آخرین نگار دل آرای فاطمه
حدّاقل برای رضای خدا،بیا
آقا به حقّ چادر خاکی مادرت
آقا به حقّ داغ دل مرتضی،بیا
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_زهرا
(زبانحال حضرت زهرا به حضرت علی)
بزرگ مدینه بزرگ همه
دعای قنوت شب فاطمه
بیا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت درآمدم
خودم آمدم تا سلامت کنم
به جای همه احترامت کنم
بیا احترامت فقط با من است
جواب سلامت فقط با من است
تو خورشید زهرای این خانه ای
عزیزم تو آقای این خانه ای
مهیای تو خانه را ساختم
علی جان بیا سفره انداختم
بیا سیر امشب نگاهت کنم
تماشای رخسار ماهت کنم
نگاه تو را از خدا خواستم
من از دار دنیا تو را خواستم
تمنای دستان سرد منی
تو دل گرمی من تو مرد منی
بیا چاره ی حال پروانه کن
بیا گیسوان مرا شانه کن
اگر گیسوانم به هم ریخته
کمی کار خانه سرم ریخته
سرم اگر پیش تو بستم
اگر گریه کردم کمی خسته ام
خیال تو راحت رویم زرد نیست
اگر گریه هم کردم از درد نیست
که این گونه دلگیر کرده تو را
چه کس این چنین پیر کرده تو را
به امر پیمبر عمل می کنی
بمیرم که زانو بغل می کنی
ببینم تو را رو به راهی علی
بمیرم برایت الهی علی
غمت را روی شانه ام برده ام
نگو از غریبی مگر مُرده ام
مدینه اگر نیست گریان تو
من و بچه هایم به قربان تو
به دنیا پرستی عمل می کنند
شنیدم تو را کم محلی می کنند
اگر بی قراری به مسجد نرو
اگر غصه داری به مسجد نرو
کنار من و بچه هایت بمان
همین جا نماز جماعت بخوان
تو مولای والا مقام منی
بدان تا قیامت امام منی
اگرچه در خانه ات هم شکست
علی خانه ی تو بهشت من است
یل خیبر انقدر گریه نکن
جلوی در این قدر گریه نکن
من از اشک مردانه دق می کنم
همین گوشه ی خانه دق می کنم
مگر مُرده باشم تو گریه کنی
زمین خورده باشم تو گریه کنی
تو به حدِّ کافی پریشان شده ای
همان کوچه بس بود گریان شدی
زمین خوردن من فدای سرت
کتک خوردم اصلاً فدای سرت
بر آن خون دیوار خیره نشو
به تیزی مسمار خیره مشو
به جان علی پهلویم بهتر است
عزیزدلم بازویم بهتر است
تو حرف از مدینه شنیدی علی
سر من خجالت کشیدی علی
حلالم کن از غم شکستی علی
تو آیا زمن راضی هستی علی
ببین رفتنیم به زحمت نیفت
جواب کسی را نده هر چه گفت
نمی مانم انقدرها همسرم
به زودی از این کوچه ها می پرم
همین صبح تابوتم آماده شد
لباس حسینت هم آماده شد
( حالا از زبان حضرت علی)
ببین می توانی بمانی بمان
اگر راه دارد بمانی بمان
ببین می شود می توانی بمان
چه کم دارد این زندگانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
بمان ......
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313