eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
425 عکس
62 ویدیو
30 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب فقط با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4 ♻️ یکی از رفقا از قم اومده بود. باهم رفتیم دیدن . خیلی گفتگو شد. تا اینکه رفیق ما سوالی از حاجی پرسید که عجیب بود. گفت حاج آقا شما تا حالا علیه السلام رو ⁉️⁉️ 🔆 من تو دلم گفتم آخه این چه سوالی بود. خوب چی جواب بده حاجی. ♻️ هنوز تو بهت از این سوال بودم که یکدفعه حاجی گفت: آره دیدم، مگه شما ندیدید؟ 🔆 بهت من چندبرابر شد. حاجی چی داره میگه؟ بعد ادامه داد: همه زندگی من حسینه، من تو همه لحظات عمرم وجود امام رو حس کردم. دیدن با چشم ظاهر که مهم نیست. برکت زندگی من، راه حل مشکلات، نعمت هدایت، و... همه از امام حسین بوده‌... این یعنی تو همه ی زندگی من بوده و من همه جا حسین را دیدم. 🔻🔻 حاجی با همه وجود نقش و حضور رو توی زندگی حس می کرد و به اون ایمان داشت. حاجی همیشه به ما درس می داد. 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4 🔻🔻 هوای آقای ما را داشته باشید... ♻️ یک شب بعد از نماز عشاء یکی از بچه های زنجان برای آمد پیش حاج آقا مرتضی... عمامه را داد به دست حاج آقا 🔹🔹 حاج آقا عمامه را گرفت و دعایی خواند و عمامه رو بر سرش گذاشت و در چشمانش حلقه زد، با گریه رو به اون طلبه کرد و با لهجه شیرین اصفهانی گفت: 🔆 هوای آقای ما رو داشته باشید، ، کمکش کنید... @taalighat
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 ♻️شعرخوانی دلسوخته آستان اباعبدالله مرحوم 🔆 رفتم به لب دریا، چشمم ز غمش تر بود 🔆 از داغ غمش پیدا، عکس علی اصغر بود @yadhaa 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️ مهدی مطلبی کربکندی، سال 1364 در تهران به دنیا آمد. در مدرسه علم و فرهنگ دکتر حدادعادل تحصیل کرد و 1382 وارد حوزه علمیه قم و مدرسه معصومیه س شد. ♻️ بین بچه های معصومیه معروف بود به . برای بچه ها نقش داداش بزرگتر را داشت. مهربان بود و خوش اخلاق، مودب بود و اهل مزاح، درس خوان بود و پرتلاش، بود و روضه خوان. همه این ها باعث شده بود بشود . ♻️ در معصومیه مسئول بود. اصلا از اول جنس شهدایی داشت، یادواره برای شهدا، احیای خاطرات شهدا، ترویج شهدا... دغدغه اش بود. ♻️ سال 92 با شروع و خسارت های متعددی که نصیب کشور شد پا در عرصه روشنگری گذاشت، چند جلد کتاب نوشت و ده ها سخنرانی کرد و در نهایت 24 خرداد 94 در مسیر سفر به کردستان برای سخنرانی، در سانحه ای شد. 🔻🔻 بزودی خاطراتی از ایشان منتشر خواهیم کرد. 🆔 @taalighat
1 🔸🔹 یک روز خیلی کلافه بودم باید در مورد موضوع مهمی می گرفتم ولی تردید اجازه نمی داد. نیاز به کمک داشتم. 🔻🔻 گوشی رو برداشتم زنگ زدم به ، گفتم مهدی ببین من نیاز دارم تو بهم بگی حسین برو این کار رو انجام بده، تردید نکن، محکم قدم بردار... 🔆 تو پرانتز بگم، مهدی اینقدر برای ما مهم و نفسش اثرگذار بود که چنین خواسته ای میشد ازش داشت. 🔹🔸 منتظر بودم مهدی شروع کنه به نصیحت و تلنگر زدن، ولی گفت: حسین گوشی رو قطع کن من خودم تا چند دقیقه دیگه زنگ میزنم. 🔻🔻 چند دقیقه بعد زنگ زد، حرفی که باید میزد رو زد. منم آروم شدم. ولی برام سوال بود چرا همون موقع این را نگفت!!! 🔸🔹 گفتم مهدی چرا همون موقع نگفتی و قطع کردی؟ گفت: اون موقع نمی تونستم طوری بگم که اثر داشته باشه، رفتم دو رکعت نماز خوندم از خدا خواستم بتونم با بهت بگم... 🆔 @taalighat
2 🔻🔻 از سال 84 با مهدی هم درس و هم کلاس بودیم. رفته رفته رفاقت مان بیشتر شد تا جایی که مهدی از یک جا به بعد شده بود واقعا برادر بزرگ تر و یک . 🔸🔹 خیلی ها در مشکلات سراغ می آمدند. طوری با همه وجود، با مهربانی، بدون منت و توقع دنبال حل مشکلات بچه ها بود که همه با خیال راحت سراغش می آمدند. مهدی هم از هیچ کمکی دریغ نمی کرد. 🔻🔻 یکبار گرفتار مشکل پیچیده ای شده بودم و تنها چاره را توسل به ع دیدم. مهدی از مشکل خبر داشت، چهارشنبه عصر ساکش را بست گفت: پاشو بریم . 🔸🔹 چهارشنبه عصر حرکت کردیم و جمعه عصر برگشتیم که شنبه صبح سر کلاس باشیم. اما مهدی وقتی دید رفیقش گرفتار مشکل است و نیاز به دارد همراه او شد تا با همراهی اش کمک کند مشکلی حل شود. 🔻🔻 مهدی واقعا بود. از وقتی که رفته خیلی ها با همه وجود را حس می کنند. 🔹 حال بدی است وقتی تکیه گاهت را از دست میدی... 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5 ♻️ اولین باری بود که میخواستم به مشرف بشم. خیلی سخت بود. سفر به جایی که هم عاشقش هستی و هم خودت رو لایقش نمیدونی. با افراد مختلفی از اساتید و بزرگان صحبت کردم و راهنمایی خواستم که رو یاد بگیرم. ♻️ در این بین یاد افتادم. زنگ زدم گفتم حاجی میخوام برم کربلا چی کنم. حاجی اسم کربلا میشنید گریه می کرد. خیلی چیزها گفت و حال من رو منقلب کرد تا اینکه فرمود: رسیدی اونجا بگو: . 💢 ترجمه: خواست و مشیت الهی در مقدرات امور بر شما نازل می شود و از خانه های (به واسطه ی) شما صادر می شود. ( شما مجرای فیوضات الهی هستید) 🔹🔸 حاجی باور داشت امام است و با این نگاه بود که می‌شد رفت. 🔻🔻 احساس کردم نگاهم رو تغییر داد. ارتقا داد. حالا بهتر میفهمم کجا دارم میرم. چون این عبارت رو با همه ایمانش گفت، وجودم و قلبم رو متأثر کرد. حس کردم هیچ کسی اینطور رفتن رو بهم یاد نداد که حاجی یاد داد. @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا