eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
396 عکس
59 ویدیو
29 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه علمیه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️ مرتضی آقاتهرانی (متولد ۱۳۳۶ در اصفهان)، ، مجتهد و دبیرکل جبهه پایداری انقلاب اسلامی است. او هم‌اکنون به عنوان نماینده در یازدهمین دورهٔ مجلس شورای اسلامی مشغول به کار است. او در دورهٔ هشتم و نهم مجلس نیز نماینده بود. همچنین در دههٔ ۷۰ و ۸۰ امامت جمعهٔ مسجد امام علی را بر عهده داشته‌است. ♻️ استاد سابقه شاگردی محضر حضرات آیات: قدوسی، بهشتی، مظاهری، مصباح یزدی و... را دارد. بعد برجسته شخصیت ایشان جنبه اخلاقی است که نتیجه سال ها تلمذ در محضر اساتید برجسته عرفان از جمله مرحوم آیت الله بهجت بوده است. 🔹🔹 استاد چندین سال در مدرسه قم اقامه جماعت و درس اخلاق داشتند و آنجا بستر آشنایی ما با ایشان فراهم آمد. انشالله در ادامه بخشی از خاطراتم درباره ایشان را تقدیم تان خواهم کرد. https://eitaa.com/taalighat
♻️ بین بچه های به حاج آقا تهرانی معروف بود. رابطه طلبه ها با حاج آقا رابطه پدر و پسری بود. بچه ها با همه وجود حاج آقا را دوست داشتند. ♻️ زمان حضور حاج آقا در مدرسه خیلی کوتاه بود. نماز مغرب و عشا و بعدهم چند دقیقه صحبت کوتاه... همین. ولی همین چند دقیقه کوتاه همه را کرده بود. 🔆 من دوران را به دو مقطع قبل و بعد حاج آقا تهرانی تقسیم میکنم. بچه ها در دوران حضورش خیلی داشتند. احساس بین طلبه ها محسوس بود. همین که فقط وقت نماز حاج آقا را می دیدند انگار تا فردا شارژ بودند و حس معنویت در دل ها فوران می کرد. 🔹🔸 کسی که اهل توجه و مراقبه است، وجودش اثرگذار می شود، حتی اگر حرف خاصی هم بر زبان جاری نکند. متاسفانه برخی تنها ایشان را با بعد سیاسی می شناسند و جنبه اخلاقی و عرفانی ایشان مانده است. @taalighat
1 ♻️ زمان حضور حاج آقا در مدرسه خیلی کوتاه بود ولی همین مقدار کم کافی بود تا بچه ها به لحاظ معنوی شارژ شوند. حاج آقا از لحظه ورود به مسجد اذان و اقامه گفتن را شروع می کرد، به سجاده که می رسید تحت الحنک رو باز می کرد و می گفت: الله اکبر... 💢 الله اکبر که می گفت انگار واقعا می شدیم... همه... ♻️ . همه انتظار می کشیدیم تا مغرب شود و وقت نماز. حاج آقا آنچنان نماز را با همه وجود و حضور می خواندند که را در کام خود حس می کردیم و با آیه آیه ای که می خواندند اوج می گرفتیم. 🔻🔻 بسیاری از مواقع در نماز سوره "اذا زلزلت" و "القارعه" می خواندند، وقتی به این آیات می رسیدند که: "و من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره" "و اما من خفت موازینه فأمه هاویه" ⛈🌨 همه وجودمان را فرامیگرفت و گویی خود را در محضر حقیقت آیات می دیدیم، حاج آقا هنگام قرائت این آیات و مکث ممتد ایشان در این لحظات همه را به تنبه وا می‌داشت و را در گلوی همه می نشاند. ♻️ ما با نمازهای حاج آقا بود که این آیات را تازه درک کردیم و معنای آن ها را با همه وجود لمس کردیم. واقعا . بعد نماز احساس می کردیم چقدر آرامش گرفته ایم، چقدر خدا را و گفتگو با او را دوست داریم.. @taalighat
2 ♻️ گفتم نماز های حاج آقا مرتضی مثل درس اخلاق بود. اصلا خودش اثر تربیتی و روحی بر روح بچه ها داشت. وقتی داخل مسجد می شد، عمامه را از کناری باز می کرد و تحت الحنک می انداخت و زیر لب اذان و اقامه می گفت، سر سجاده که می رسید، تکبیر گفته بود. ♻️شب هایی که در نماز سوره (إذا زلزلت) می خواند، حال و هوای همه تغییر می کرد. با گلوگیری می گفت: (فمن یعمل مثقل ذره خیرا یره، و من یعمل مثقال ذره شرا یره) همه احساس می کردند، در پیش است... ♻️ بعد از نماز ها بچه ها دور سجاده حلقه می زدند. تا یک ربع بعد از نماز سر سجاده جواب سوالات بچه ها را می داد. بچه هایی که سوال داشتند، زودتر سلام نماز را می گفتند و با سرعت خود را کنار سجاده می رساندند. ای که بعد نماز می دیدی، دو دستی بود که از بالای چشم های حاج آقا به پهنای صورت کشیده می شد تا هایش را پاک و پنهان کند، ولی سرخی چشم ها گواه شیدایی او بود. ♻️ نماز ها را متناسب با حالش می خواند. شاید دو نماز شبیه هم به سختی بین نماز هایش پیدا می شد. گاهی طولانی و گاهی کوتاه. اما در همه یک وجه مشترک وجود داشت: 🔻🔻 انگار با خدا صحبت می کرد... این عشق را همه حس می کردند...همه.... @taalighat
3 ♻️ من دوران را به دو مقطع معنوی تقسیم می کنم. معصومیه زمان حاج آقا مرتضی و معصومیه بعد از حاج آقا مرتضی. احساس من و خیلی هایی که مثل من این دو مقطع را درک کرده اند، همین است. ♻️ دورانی که حاج آقا مدرسه می آمدند، معنویت را در زندگی بچه ها لمس می کردیم. اصلا بچه ها در بودند. حواسشان بود. شور و نشاط معنوی بچه ها دیدنی بود. هر شب دیدن حاج آقا این نشاط را بیشتر می کرد. ♻️ زمانی که حاج آقا معصومیه می آمدند، آن قدر بچه ها احساس محبت و عطوفت و نسبت به ایشان داشتند که با شوق برای نماز به مسجد می آمدند. حاج آقا بچه ها را واقعا دوست داشت. این محبت را کتمان نمی کرد. بچه ها هم حاج آقا را خود می دانستند. مشکلات زندگی و ابهام های معنوی و سوالات تحصیلی و همه چیز خود را از حاج آقا می پرسیدند. حاج آقا بود. ♻️ معمولا بیشتر شب ها بعد از نماز چند دقیقه ای صحبت می کردند. گاهی از مسائل سیاسی، گاهی یک خاطره از آیت الله بهجت، گاهی یک روایت کوتاه، گاهی یک توصیه ی طلبگی، گاهی هم یکی از اتفاقات معنوی شخصی....هر صحبت مثل شعله ای در دل بچه ها روشن می ماند تا دوباره فردا شب بیاید و در دل این شعله بدمد. ♻️ بعد از نماز از مدرسه تا موسسه امام (ره) پیاده می رفت، ولی نه تنها... بچه هایی که نوبت سوال کردن به آن ها نرسیده بود تا دم موسسه با او می رفتند. بین راه شاید گاهی ده نفر دور حاج آقا حلقه زده بودند و مردم با تعجب نگاه می کردند که این فرد کیست که طلبه ها دور او می چرخند؟ @taalighat
4 🔻🔻 هوای آقای ما را داشته باشید... ♻️ یک شب بعد از نماز عشاء یکی از بچه های زنجان برای آمد پیش حاج آقا مرتضی... عمامه را داد به دست حاج آقا 🔹🔹 حاج آقا عمامه را گرفت و دعایی خواند و عمامه رو بر سرش گذاشت و در چشمانش حلقه زد، با گریه رو به اون طلبه کرد و با لهجه شیرین اصفهانی گفت: 🔆 هوای آقای ما رو داشته باشید، ، کمکش کنید... @taalighat
هدایت شده از تعلیقات
1 ♻️ زمان حضور حاج آقا در مدرسه خیلی کوتاه بود ولی همین مقدار کم کافی بود تا بچه ها به لحاظ معنوی شارژ شوند. حاج آقا از لحظه ورود به مسجد اذان و اقامه گفتن را شروع می کرد، به سجاده که می رسید تحت الحنک رو باز می کرد و می گفت: الله اکبر... 💢 الله اکبر که می گفت انگار واقعا می شدیم... همه... ♻️ . همه انتظار می کشیدیم تا مغرب شود و وقت نماز. حاج آقا آنچنان نماز را با همه وجود و حضور می خواندند که را در کام خود حس می کردیم و با آیه آیه ای که می خواندند اوج می گرفتیم. 🔻🔻 بسیاری از مواقع در نماز سوره "اذا زلزلت" و "القارعه" می خواندند، وقتی به این آیات می رسیدند که: "و من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره" "و اما من خفت موازینه فأمه هاویه" ⛈🌨 همه وجودمان را فرامیگرفت و گویی خود را در محضر حقیقت آیات می دیدیم، حاج آقا هنگام قرائت این آیات و مکث ممتد ایشان در این لحظات همه را به تنبه وا می‌داشت و را در گلوی همه می نشاند. ♻️ ما با نمازهای حاج آقا بود که این آیات را تازه درک کردیم و معنای آن ها را با همه وجود لمس کردیم. واقعا . بعد نماز احساس می کردیم چقدر آرامش گرفته ایم، چقدر خدا را و گفتگو با او را دوست داریم... @yadhaa 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
99.10.18.mp3
25.39M
🔻🔻 💢 سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین استاد مرتضی نماینده مجلس و از شاگردان علامه مصباح یزدی(ره) درباره ویژگی‌های علامه فقید. مراسم ختم در موسسه امام خمینی. ۱۳۹۹/۱۰/۱۸ 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ⏰ زمان: 26 دقیقه @aghatehranii ➖➖➖➖➖➖ 🆔 @taalighat
💢 فرصت های از دست رفته... ❇️ به ذهنم رسید حالا که اوائل ماه مبارک رجب است این خاطره رو بنویسم🔻🔻 ☘ یک شب آماده شدم تا برای نماز مغرب به مشرف شوم. یک ربع به اذان بود که حرکت کردم، داشتم از درب مدرسه خارج میشدم، که یک دفعه وارد مدرسه شدند. حاج آقا همیشه دم اذان یا کمی بعد از اذان مدرسه می آمدند اولین باری بود که قبل از نماز می اومدند. ☘ دم درب مدرسه همدیگر رو دیدیم و دستم رو گرفتن و باهم شروع کردیم در حیاط مدرسه. از سمت راست مدرسه شروع کردیم قدم زدن. انگار خیلی وقت بود حاج آقا توی مدرسه قدم نزده بودند، شان تداعی می‌شد و با دیدن هر نقطه ای خاطره ای می گفتند از قدیم ها... بین راه چندتا سوال پرسیدم، جواب دادند. ☘ یک دور، دور مدرسه را قدم زدیم، وقتی رسیدیم دم مسجد، اذان شده بود، حاج آقا از پله ها بالا رفتند و من یک پله پایین تر ایستاده بودم، با اون نگاه نافذ و دوست داشتنی، نگاهم کردند و با حالت فرمودند: دیدی یک دور زدن دور مدرسه چقدر زود تموم شد، هم به این سرعت می گذرد و ها از دست می رود... قدر فرصت ها را بدان... ♻️ امروز حدود 15 سال از آن روز می گذرد، این 15 سال مثل همان 15 دقیقه گذشت... والفرصه تمرُّ مرَّ السحاب... ☘ رفقا این ماه و و هم مثل همه سال های قبل می گذره، قدر بدونیم و برای هم دعا کنیم...🙏 🆔 @taalighat
☘ بعد از نماز از بچه ها خداحافظی کرد. ایام رسیده بود و حاج آقا مثل هر سال قرار بود به حج مشرف شود. هر سال با کاروان حجاج همراه بود و روحانی اون ها بود. ☘ بچه ها ناراحت بودند از این که یک ماه او را نمی بینند. واقعا احساس پیدا کرده بودیم. خیلی ها هم دلشان هوای مکه، مدینه کرده بود. حال عجیبی شد. خودِ حاج آقا هم لحظه خداحافظی متأثر بود. ☘ سال اول طلبگی ام بودم. ارتباط زیادی هم با حاج آقا هنوز پیدا نکرده بودم. بعد نماز که از مسجد بیرون می رفت از وسط جمعیت خودم را به حاج آقا رساندم، یک داشتم، دادم به حاج آقا، گفتم میشه اینو ببرید کنید؟ خندید و گفت نمیشه که... و رفت. خیلی دلم گرفت... نمی تونستم تصور کنم همچین درخواستی چیز زیادی باشه. یا برای این آدم با این همه سر شلوغی می تونه دردسر بشه. شرایطش رو درک نمی کردم.... ☘ هنوز یک قدم بیشتر نرفته بود، از وسط جمعیت برگشت رو به من کرد و گفت: رو بده. ☘ یکماه گذشت. از برگشته بود. من رفته بودم دفترش. تا منو دید دست کرد جیبش یه تسبیح بهم داد. گفت این هم امانتی شما، برات تبرکش کردم.... 🆔 https://eitaa.com/taalighat
☘ ماه مبارک بود. بچه های معصومیه برای اینکه به ثواب روزه دارها برسند، هر شب قبل از افطار چیزی تهیه می کردند تا بلافاصله بعد از نماز به روزه دارها تعارف کنند و ثواب اطعام رو ببرند. گاهی خرما، گاهی شیرینی و کیک و... ☘ من هم مثل بقیه به طمع رسیدن به ثواب یک جعبه خرما خریدم و بعد از نماز بین طلبه ها تعارف کردم. ولی دنبال این بودم که ثواب اطعام حاج آقا رو ببرم. ☘ بعد از نماز سریع خودم رو رسوندم به حاج آقا و خرما تعارف کردم. 📍حاج آقا مکثی کردند و فرمودند: ببخشید امشب . ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻 حاج آقا تا این حد دقت داشتند که وقتی افطار مهمان کسی هستند و به دیگری قول دادند، چون او تدارک دیده تا به ثواب اطعام برسد، پس باید صبر کنند تا این ثواب نصیب او شود. 🆔 https://eitaa.com/taalighat
☘ یکبار حاج آقا خاطره رفتنش به آمریکا و کانادا را تعريف می کردند و به نکته جالبی اشاره کردند که نقل به مضمون می کنم: ☘ خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدم و عرض کردم آقا عازم هستم، توصیه ای بفرمایید که با توجه به محیط آنجا چه کنم دینم حفظ شود؟ ☘ حضرت آقا فرمودند: عمل به تان را دو برابر کنید... 🔅 توضیح بیشتر اینکه: آقا دردیدار قبل از سفر به کانادا نصیحت کردند که خوب واجبات را که انجام می دهید، مستحبات را هم هرچه تا قبل از این انجام می دادید دوبرابر کنید، چون در یک محیط فاسد می روید این نصیحت خیلی به دربخور بود. از امام صادق(ع) هم عین این هست که فرمودند: چون اهل آنجا سجده نمی کنند، تو بیشتر سجده کن تا جبران شود. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🔆 رفقا در ایام و کشاکش درگیری های سیاسی احتمال خطر برای روح ما و در ورطه فتنه ها و بی اخلاقی ها افتادن بیشتر است. 🔆 کسانی که بیشتر درگیر کارهای سیاسی و اجتماعی هستند، نیازشان به بیشتر است. روح ما به عبادت و مستحبات دارد و این ما را در برابر انحرافات حراست می کند. 🔅 ذی القعده و را قدر بدانیم، خصوصا نماز یکشنبه ذی القعده. 🌿 وسط دغدغه‌های روزمره از خودمان غافل نباشیم... 🆔 @taalighat
📌 مهربان با مردم... ☘ برای زیارت مقبره عارف برجسته مرحوم آیت‌الله به همراه جمعی از اساتید طرح ولایت و حاج آقا تهرانی به شهر بهارِ همدان رفتیم. ☘ عصر پنجشنبه بود و مردم هم برای زیارت اهل قبور آمده بودند. هر کسی چیزی خیرات می کرد. اما وقتی جلوی هر کدام از روحانیون همراه ما شکلات و خرما و شیرینی تعارف می کردند، کسی بر نمی داشت و می گفتند فاتحه اش را می خوانیم. ظاهرا همه می‌کردند، مبادا این ها از مال ناک تهیه شده باشد. ☘ پیرمردی روستایی جعبه شیرینی به دست سمت حاج آقا آمد. شیرینی تعارف کرد، منتظر بودیم حاج آقا هم در مقام استاد اخلاق باشد، ولی حاج آقا با روی خندان به پیرمرد سلام کردند و شیرینی را برداشت و همان لحظه مقابل پیرمرد مشغول خوردن شیرینی شد. کمی با پیرمرد خوش و بش کرد و فاتحه ای هم خواند. 📍فهمیدیم خیلی از احتیاط کردن های ما است. 🆔 @taalighat
☘ حاج آقا خیلی غبطه می‌خوردند که دیر با مرحوم آیت‌الله سعادت پرور () آشنا شدند. اما از همین جلسات محدود خاطرات جالبی نقل می‌کردند. ☘ در یکی از دیدارها مرحوم آیت‌الله یک بیت شعر را به‌عنوان توصیه و توشه به ایشان هدیه داده بودند و حاج آقا خیلی اوقات برای توصیه به ما همین بیت را می‌خواندند: 🌱 پیوند عمر بسته به مویی است، هوش دار... 🌱 غمخوار خویش باش، غمِ روزگار چیست... 🆔 @taalighat
🔹 وفاداری، نشانه‌ی ایمان اواخر دهه 80 یک سفر ده روزه همدان بود. تقریباً هر روز با حاج آقا بودیم. خاطرات زیبایی رقم خورد. ☘ یک روز جمعه صبح به‌همراه ابوی و حاج آقا رفتیم شهر تویسرکان (از توابع همدان) ابتدا به زیارت مقبره یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل جناب رفتیم. بعد از آن به دیدار آیت‌الله سبزواری امام جمعه سابق آن شهرستان و چند برنامه دیگر. حوالی عصر بود به همدان برگشتیم. سفر کوتاه و خاطره‌انگیزی بود. درهمین سفر کوتاه ابوی و حاج آقا خیلی باهم شدند. ☘ کل دوره آشنایی و رفاقت حاج آقا و ابوی در همین سفر یک‌روزه رقم خورد. اما احساس محبت، احساس اینکه ما یکبار به فلانی زحمت دادیم و برای ما زحمتی کشید از ذهن حاج آقا پاک نشد. ☘ به‌همین خاطر بعد از آن سفر تا همین الان هر بار حاج آقا من را دیدند بعد از سلام! اولین جمله شان سراغ گرفتن از ابوی و پرسیدن حال ایشان بود. طوری سراغ ایشان را می‌گیرند انگار یک رفاقت طولانی باهم داشتند. ☘ این رفتار من را یاد روایاتی به این مضمون انداخت که و را نشانه‌ی ایمان می‌دانست. ➖➖➖➖➖➖➖ 🔻 پی‌نوشت: 🔹 برخی کمترین خوبی و محبت را اند و نسبت به دوستان خود . این همان نشانه‌ی ایمان است. اما برخی چنان قدرنشناس اند که بماند. 🔹 رفقای جوانم حرمت نان و نمک بزرگترها را داشته باشیم... 🆔 @taalighat