▪️انا لله و انا الیه راجعون ▪️
🔹 روح مطهر و ملکوتی عارفِ موحد و فقیه و فیلسوف کم نظیر معاصر، دانشمند ذوالفنون #علامه_حسنزاده_آملی به ملکوت اعلی پیوست...
📌 نثار روح مطهرش #صلوات
🆔 @taalighat
📌 بدون شرح...
#اربعین
#مهربانی
#حرم_تا_حرم
#بلوارپیامبراعظم_قم
#پیادهروی_جاماندگان_اربعین
🆔 @taalighat
تعلیقات
▪️انا لله و انا الیه راجعون ▪️ 🔹 روح مطهر و ملکوتی عارفِ موحد و فقیه و فیلسوف کم نظیر معاصر، دانشمن
#علامه_حسنزاده_آملی
🔻 هدایت قلوب و تربیت نفوس مستعده 🔻
☘ از همان سنین کم با خانواده از ایران رفته بودند و در مالزی زندگی میکردند. همانجا مدرسه میرود، بزرگ میشود و ارتباطش با فرهنگ ایرانی _ اسلامی محدود میشود به جمع خانواده و برخی دوستان. ولی فضای غالب اطرافش حال و هوای دیگری داشت.
☘ خوش استعداد بود و ذهن ریاضی قوی داشت و بسیار اهل مطالعه و عاشق #کتاب و درس. همیشه در مدرسه و دبیرستان شاگرد اول بود. همین موجب شد در یکی از معروفترین دانشگاههاي مالزی در رشته #مهندسی_الکترونیک مشغول تحصیل شود. حالا به یکی از دانشجویان موفق رشته خودش تبديل شده بود. بقیه برای سوالات شان به او مراجعه میکردند.
☘ یک #زندگی_ایدهآل برای یک دختر جوان امروزی! زندگی در یک کشور خوش آب و هوا، تحصیل در یک دانشگاه معروف در رشتهای خوب، تسلط به زبان و دارای آینده علمی و شغلی خوب...
☘ ناگهان ورق برگشت... با خانمی آشنا میشود که کتابی از آثار معرفتی #علامه_حسنزاده_آملی را تدریس میکند. احساس میکند دارد به مرحله جدیدی از زندگیاش قدم میگذارد و دنیا معنای دیگری پیدا کرده است.
☘ ترم آخر دانشگاه بود. حالا دختر امروزی قصه ما، نگاهش به عالم و زندگی عوض شده بود. شبها تا صبح #مناجات میکرد و روزها مطالعه و سکوت و #تفکر و عبادت و گوش دادن به سخنرانیها و دروس #علامه_حسنزاده_آملی. دنبال انصراف از #دانشگاه بود و میخواست بیاید ایران برای تحصیل در #حوزه!!!
☘ حالا پای کلاس درس علامه، تعریف جدیدی از انسان، جهان، مرگ، هدف و معنای زندگی، پیدا کرده بود و نگاهش به عالم تغییر کرده و شده بود یک انسان جدید...
☘ همه سرزنشش میکردند که داری به #آینده خودت لگد میزنی ولی او تصمیم خودش را گرفته بود. تازه زندگي برایش معنادار شده بود و انگار #گمشده خودش را پیدا کرده بود.
☘ #علامه_حسنزاده_آملی دختری را از آن گوشه دنیا عاشق خدا کرده بود. به محض پایان ترم آخر دانشگاه و نگارش پایاننامه، بدون خانواده به ایران آمد و رفت به #حوزه و این شد آغاز یک زندگی و حیات نو...
#زندگی_ایده_آل
#معنای_زندگی
#هدایت_نفوس
#تحول_بنیادین
#علامه_حسنزاده_آملی
🆔 @taalighat
تعلیقات
#قدیمیها _ 8 ☘ همانطور که گفتم #دکتر_منصور از کسی که مستمند بود نه تنها #ویزیت دريافت نمیکرد که ه
#قدیمیها _ 9
🌿 سال 1357 بود. رفتم به #بازار_تهران سری به حجره عمویم زدم. ظهر بود و هوا گرم. پیرمرد #دستفروشی کنار بازار شربت خاکشیر خنک میفروخت.
🌿 رفتم و یک لیوان شربت خاکشیر از #پیرمرد خریدم. تکه یخی داخل لیوان انداخت و لیوان را پر کرد از شربت. جرعه جرعه میخوردم و خنک میشدم. لیوان نصفه شده بود، کمی نفس گرفتم که پیرمرد با ملاقه اش دوباره لیوان را پر کرد از شربت.
🌿 گفتم حاجی من یک لیوان بیشتر نخواستم که، چرا دوباره شربت ریختی؟
🌿 گفت: من یک لیوان شربت خاکشیر فروختم نه یک لیوان یخ و شربت. بار اول که شربت ریختم نیمی از لیوان را یخ پر کرده بود و الان باقی سهم شربت را ریختم که #مدیون نباشم.
📌 خاطره از دکتر محمدرضا عراقچیان
🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیت_الله_تألهی
#علامه_حسنزاده_آملی
☘ دیدار علامه #حسنزاده آملی با عارف وارسته مرحوم آیتالله شیخ محمدهادی #تألهی همدانی
☘ آیتالله حسنزاده بعد از این دیدار فرموده بودند: هیهات که دیگر حوزه همچون #تألهی تحویل دهد...
☘ در این هیاهوی روزگار، دیدن مردان خدا و شنیدن کلام شان روح افزاست.
💠 #پیشنهاد_دانلود
🆔 @taalighat
تعلیقات
#قدیمیها _ 9 🌿 سال 1357 بود. رفتم به #بازار_تهران سری به حجره عمویم زدم. ظهر بود و هوا گرم. پیرمرد
#قدیمیها _ 10
☘ با گروهی از دانشجویان برای بازدید از امکنه تاریخی و بناهای سنتی #یزد عازم این شهر شدیم.
☘ در #بازار یزد انواع صنایع دستی خودنمایی میکرد. هر کسی در مغازهای مشغول خرید چیزی بود.
☘ من هم وارد مغازهای شدم تا چیزی خریداری کنم. اما با برخورد عجیب فروشنده روبرو شدم.
☘ فروشنده با کمال ادب گفت: ببخشید اگر ممکن است از مغازه کناری ما خرید کنید!
📍گفتم: چرا؟
📍گفت: راستش من از صبح تا حالا مشتری داشتم و شکر خدا دشت کردم ولی این بنده خدا از صبح هیچی مشتری نداشته! گفتم از اون خرید کنید کسب اونم رونق بگیره...
📌 خاطره از دکتر عراقچیان
🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_مجتبی
#غریب_مدینه
🔹 میروم مشهد خیابان ها شلوغ
🔹 میروم در قم شبستان ها شلوغ
🔹 کربلا هم کل ایوان ها شلوغ
🔹 در مسیرش هم بیابان ها شلوغ
🔻 هیچ کس مثل تو بی زوار نیست
🔻 با کریمان کارها دشوار نیست....
🆔 @taalighat
نشسته ام بنويسم گدا گدا آقا
چقدر محترم است اين گداي با آقا
نشسته ام بنويسم حسن ، كريم ، كرم
مدينه ، سفره ي آقا ، برو بيا ، آقا
نشسته ام بنويسم به جاي العفوم
الهي يا حسن يا كريم يا آقا
تو مهرباني ات از دستگيري ات پيداست
بگير دست مرا هم تو را خدا آقا
دخيل هاي نبسته شده زياد شدند
چرا ضريح نداري ؟ چرا چرا آقا
تويي كريم كرم زاده ، من گدا زاده
مرا خدا به تو داده تو را به من داده
🔻🔻🔻🔻
همه فقير تو هستند ما گدا ها هم
گداي لطف تو هستند خضر و موسي هم
سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي
هر آنچه داشته بودي و گيوه ات را هم
قسم به ايل و تبارت - قسم به طايفه ات
غلام قاسم و عبدالله توآم با هم
عجيب نيست بگردد فرشته دور سرت
عجيب نيست بگردد علي و زهرا هم
من از بهشت به سمت شما سفر كردم
كه من بهشت بدون تو را نمي خواهم
بدون عشق مسلمان شدن نمي ارزد
بدون مهر تو انسان شدن نمي ارزد
🔻🔻🔻🔻
نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست
نگات مثل علي و صدات مثل خداست
نشسته ام بنويسم علي است بابايت
نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست
نشسته ام بنويسم هزار اي والله
هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست
سكوت كردي اما حسين شهر شدي
سكوت كردن تو كربلاست - عاشوراست
اگر كه جلوه نكردي همه كم آوردند
نبود دست تو آري خدا چنين ميخواست
قرار بود كه در صلح - كربلا بشوي
سكوت پيش بگيري و لافتي بشوي
🔻🔻🔻🔻
نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو
هميشه بيشتر از حد انتظاري تو
به دست با كرمت مي دهي كريمانه
به سائلان حسينت هر آنچه داري تو
تو نيمه ي رمضاني ولي شب قدري
مرا به دست خداوند مي سپاري تو
اگر بناست بسوزم به هيزم فردا
قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو
نخواستم بنويسم ولي نفهميدم
چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو
نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما
نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو .....
.... تلاش ميكني از مادرت جدا نشوي
تلاش ميكني او را حرم بياري تو
ميان كوچه به دنبال توست مادر تو
ميان كوچه به دنبال گوشواره تو
مگر چه ديده اي از زندگيت سير شدي
چقدر زود شكسته شدي و پير شدي
📌 علي اكبر #لطيفيان
🆔 @taalighat