eitaa logo
تعلیقات
1.2هزار دنبال‌کننده
365 عکس
53 ویدیو
25 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (طلبه حوزه علمیه قم) 📝مسیر ارتباط: @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️انا لله و انا الیه راجعون ▪️ 🔹 روح مطهر و ملکوتی عارفِ موحد و فقیه و فیلسوف کم نظیر معاصر، دانشمند ذوالفنون به ملکوت اعلی پیوست... 📌 نثار روح مطهرش 🆔 @taalighat
☘ خواستم این را باشم، نشد... 🆔 @taalighat
🔻 هدایت قلوب و تربیت نفوس مستعده 🔻 ☘ از همان سنین کم با خانواده از ایران رفته بودند و در مالزی زندگی می‌کردند. همان‌جا مدرسه می‌رود، بزرگ می‌شود و ارتباطش با فرهنگ ایرانی _ اسلامی محدود می‌شود به جمع خانواده و برخی دوستان. ولی فضای غالب اطرافش حال و هوای دیگری داشت. ☘ خوش استعداد بود و ذهن ریاضی قوی داشت و بسیار اهل مطالعه و عاشق و درس. همیشه در مدرسه و دبیرستان شاگرد اول بود. همین موجب شد در یکی از معروف‌ترین دانشگاه‌هاي مالزی در رشته مشغول تحصیل شود. حالا به یکی از دانشجویان موفق رشته خودش تبديل شده بود. بقیه برای سوالات شان به او مراجعه می‌کردند. ☘ یک برای یک دختر جوان امروزی! زندگی در یک کشور خوش آب و هوا، تحصیل در یک دانشگاه معروف در رشته‌ای خوب، تسلط به زبان و دارای آینده علمی و شغلی خوب... ☘ ناگهان ورق برگشت... با خانمی آشنا می‌شود که کتابی از آثار معرفتی را تدریس می‌کند. احساس می‌کند دارد به مرحله جدیدی از زندگی‌اش قدم می‌گذارد و دنیا معنای دیگری پیدا کرده است. ☘ ترم آخر دانشگاه بود. حالا دختر امروزی قصه ما، نگاهش به عالم و زندگی عوض شده بود. شب‌ها تا صبح می‌کرد و روزها مطالعه و سکوت و و عبادت و گوش دادن به سخنرانی‌ها و دروس . دنبال انصراف از بود و می‌خواست بیاید ایران برای تحصیل در !!! ☘ حالا پای کلاس درس علامه، تعریف جدیدی از انسان، جهان، مرگ، هدف و معنای زندگی، پیدا کرده بود و نگاهش به عالم تغییر کرده و شده بود یک انسان جدید... ☘ همه سرزنشش می‌کردند که داری به خودت لگد می‌زنی ولی او تصمیم خودش را گرفته بود. تازه زندگي برایش معنادار شده بود و انگار خودش را پیدا کرده بود. ☘ دختری را از آن گوشه دنیا عاشق خدا کرده بود. به محض پایان ترم آخر دانشگاه و نگارش پایان‌نامه، بدون خانواده به ایران آمد و رفت به و این شد آغاز یک زندگی و حیات نو... 🆔 @taalighat
_ 9 🌿 سال 1357 بود. رفتم به سری به حجره عمویم زدم. ظهر بود و هوا گرم. پیرمرد کنار بازار شربت خاکشیر خنک می‌فروخت. 🌿 رفتم و یک لیوان شربت خاکشیر از خریدم. تکه یخی داخل لیوان انداخت و لیوان را پر کرد از شربت. جرعه جرعه می‌خوردم و خنک می‌شدم. لیوان نصفه شده بود، کمی نفس گرفتم که پیرمرد با ملاقه اش دوباره لیوان را پر کرد از شربت. 🌿 گفتم حاجی من یک لیوان بیشتر نخواستم که، چرا دوباره شربت ریختی؟ 🌿 گفت: من یک لیوان شربت خاکشیر فروختم نه یک لیوان یخ و شربت. بار اول که شربت ریختم نیمی از لیوان را یخ پر کرده بود و الان باقی سهم شربت را ریختم که نباشم. 📌 خاطره از دکتر محمدرضا عراقچیان 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار علامه آملی با عارف وارسته مرحوم آیت‌الله شیخ محمدهادی همدانی ☘ آیت‌الله حسن‌زاده بعد از این دیدار فرموده بودند: هیهات که دیگر حوزه همچون تحویل دهد... ☘ در این هیاهوی روزگار، دیدن مردان خدا و شنیدن کلام شان روح افزاست. 💠 🆔 @taalighat
_ 10 ☘ با گروهی از دانشجویان برای بازدید از امکنه تاریخی و بناهای سنتی عازم این شهر شدیم. ☘ در یزد انواع صنایع دستی خودنمایی می‌کرد. هر کسی در مغازه‌ای مشغول خرید چیزی بود. ☘ من هم وارد مغازه‌ای شدم تا چیزی خریداری کنم. اما با برخورد عجیب فروشنده روبرو شدم. ☘ فروشنده با کمال ادب گفت: ببخشید اگر ممکن است از مغازه کناری ما خرید کنید! 📍گفتم: چرا؟ 📍گفت: راستش من از صبح تا حالا مشتری داشتم و شکر خدا دشت کردم ولی این بنده خدا از صبح هیچی مشتری نداشته! گفتم از اون خرید کنید کسب اونم رونق بگیره... 📌 خاطره از دکتر عراقچیان 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 می‌روم مشهد خیابان ها شلوغ 🔹 می‌روم در قم شبستان ها شلوغ 🔹 کربلا هم کل ایوان ها شلوغ 🔹 در مسیرش هم بیابان ها شلوغ 🔻 هیچ کس مثل تو بی زوار نیست 🔻 با کریمان کارها دشوار نیست.... 🆔 @taalighat
نشسته ام بنويسم گدا گدا آقا چقدر محترم است اين گداي با آقا نشسته ام بنويسم حسن ، كريم ، كرم مدينه ، سفره ي آقا ، برو بيا ، آقا نشسته ام بنويسم به جاي العفوم الهي يا حسن يا كريم يا آقا تو مهرباني ات از دستگيري ات پيداست بگير دست مرا هم تو را خدا آقا دخيل هاي نبسته شده زياد شدند چرا ضريح نداري ؟ چرا چرا آقا تويي كريم كرم زاده ، من گدا زاده مرا خدا به تو داده تو را به من داده 🔻🔻🔻🔻  همه فقير تو هستند ما گدا ها هم گداي لطف تو هستند خضر و موسي هم سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي هر آنچه داشته بودي و گيوه ات را هم قسم به ايل و تبارت - قسم به طايفه ات غلام قاسم و عبدالله توآم  با هم عجيب نيست بگردد فرشته دور سرت عجيب نيست بگردد علي و زهرا هم من از بهشت به سمت شما سفر كردم كه من بهشت بدون تو را نمي خواهم بدون عشق مسلمان شدن نمي ارزد بدون مهر تو انسان شدن نمي ارزد 🔻🔻🔻🔻  نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست نگات مثل علي و صدات مثل خداست نشسته ام بنويسم علي است بابايت نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست نشسته ام بنويسم هزار اي والله هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست سكوت كردي اما حسين شهر شدي سكوت كردن تو كربلاست - عاشوراست اگر كه جلوه نكردي همه كم آوردند نبود دست تو آري خدا چنين ميخواست  قرار بود كه در صلح - كربلا بشوي سكوت پيش بگيري و لافتي بشوي  🔻🔻🔻🔻 نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو هميشه بيشتر از حد انتظاري تو به دست با كرمت مي دهي كريمانه به سائلان حسينت هر آنچه داري تو تو نيمه ي رمضاني ولي شب قدري مرا به دست خداوند مي سپاري تو اگر بناست بسوزم به هيزم فردا قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو نخواستم  بنويسم ولي نفهميدم چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو ..... .... تلاش ميكني از مادرت جدا نشوي تلاش ميكني او را حرم بياري تو ميان كوچه به دنبال توست مادر تو ميان كوچه به دنبال گوشواره تو مگر چه ديده اي از زندگيت سير شدي چقدر زود شكسته شدي و پير شدي 📌 علي اكبر 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📍برو عكس را بياور تا ابوالحسن از زير آن ردّ شود! 🔹 گاهى تابستان‌ها به همراه خانواده و پدرم- شهيد آية الله انصارى قمی- به همدان براى ديدار با نياى خود، مرحوم آية الله آقا نجفى همدانى- داماد ميرزاى نايينى و صاحب تفسير انوار درخشان- مى‌آمديم. چند روزى كه مرحوم پدرم در همدان توقف داشتند، جلوسى را در منزل مرحوم آية الله سيد نصر الله - معروف به صدر العلماء و پدر ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور مخلوع- ترتيب داده و با تمام بزرگان و روحانيون آن هنگامِ همدان ديدار مى‌نمودند. 🔹 به ياد دارم كه آية الله آخوند ملا على همدانى، آية الله تألًهى، آية الله سيد موسى خوانسارى، آية الله عندليب همدانى، وده‌ها چهره برجسته ديگرِ آن روز همدان، در اين مجلس گرد آمده و جلوس مرحوم پدرم به ناهار ختم مى‌گرديد. 🔹 گفتنى است كه خانه مرحوم بنى صدر، محل مراجعه عموم مردم براى رفع مشكلات و گرفتارى‌هاى مالى و ادارى و شرعى و جز اين‌هاى همدان بود و ايشان ظهر ها در مسجد جامع همدان همراه با دو بزرگ ديگر ، در شبستان‌هاى متعدد آن، نماز برگزار مى‌نمودند. 🔹 به ياد دارم كه در تير ماه سال ١٣٤٨ شمسى، هنگامى كه به همدان رفته بوديم ، وپدرم در منزل مرحوم آية الله با جمعى از علماء نشسته بودند، جوانى بيست وچند ساله به درون مجلس آمد كه از مرحوم آية الله بنى صدر خدا حافظى كند! در اين هنگام متوجه شدم كه فرزند آية الله است وقصد رفتن به را دارد. مشهدى حسن- خدمتگزار آقا- قرآنى بدست داشت كه فرزند آقا را از زير آن عبور دهد! 🔰️ در اين هنگام مرحوم آية الله با صداى بلند گفت: مش حسن! ابوالحسن قرآن به دردش نمى‌خورد، برو عكس را بياور كه از زير آن ردّ شود! و مجلس همه از اين كنايه آية الله به خنده آمده و مرام او را متوجه شدند! ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ سیره فرزانگان، نشر سامان دانش، نقل خاطره از دکتر هادی انصاری، ۹۹/۱۰/۴. 🆔 @taalighat
📍پاسخ مرحوم آیت‌الله به پرسش چند جوان درباره نام‌گذاری یک 📍سال 1379 بود که از آیت‌الله بهجت خواستیم برای هیئت تازه تأسیس مان نامی پیشنهاد کنند. ایشان در جواب متن بالا را مرقوم فرمودند. 🆔 @taalighat
متن خاطره 🔺🔺🔺
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤👈 آیت الله رحمة الله علیه ✅👈 بیان احاطه معنوی آیت الله سیّد علی رضوان الله تعالی علیه بعد از فوتشان. 📚👈 از دست ندهید. 📆 ششم ربیع الأوّل، سالروز رحلت آیة الحق، سیّد العارفین حضرت آیت الله حاج سیّد علی قاضی. @tavasolitabrizi ➖➖➖➖➖➖ 🆔 @taalighat
📌 مهربان با مردم... ☘ برای زیارت مقبره عارف برجسته مرحوم آیت‌الله به همراه جمعی از اساتید طرح ولایت و حاج آقا تهرانی به شهر بهارِ همدان رفتیم. ☘ عصر پنجشنبه بود و مردم هم برای زیارت اهل قبور آمده بودند. هر کسی چیزی خیرات می کرد. اما وقتی جلوی هر کدام از روحانیون همراه ما شکلات و خرما و شیرینی تعارف می کردند، کسی بر نمی داشت و می گفتند فاتحه اش را می خوانیم. ظاهرا همه می‌کردند، مبادا این ها از مال ناک تهیه شده باشد. ☘ پیرمردی روستایی جعبه شیرینی به دست سمت حاج آقا آمد. شیرینی تعارف کرد، منتظر بودیم حاج آقا هم در مقام استاد اخلاق باشد، ولی حاج آقا با روی خندان به پیرمرد سلام کردند و شیرینی را برداشت و همان لحظه مقابل پیرمرد مشغول خوردن شیرینی شد. کمی با پیرمرد خوش و بش کرد و فاتحه ای هم خواند. 📍فهمیدیم خیلی از احتیاط کردن های ما است. 🆔 @taalighat
🔰️ با عنایت به توجه و استقبال عزیزان، در ادامه لینک یادداشت‌های با عنوان تقدیم حضورتان می‌شود 🔻🔻 1⃣ از معصومیه ای که بود، 🔻 https://eitaa.com/taalighat/53 2⃣ معنویت معصومیه، بخش اول:🔻 https://eitaa.com/taalighat/54 3⃣ معنویت معصومیه، بخش دوم:🔻 https://eitaa.com/taalighat/55 4⃣ معنویت معصومیه، و 🔻 https://eitaa.com/taalighat/72 5⃣ معنویت معصومیه،🔻 https://eitaa.com/taalighat/73 6⃣ معنویت معصومیه، 🔻 https://eitaa.com/taalighat/76 7⃣ معنویت معصومیه، 🔻 https://eitaa.com/taalighat/90 8⃣ معنویت معصومیه، 🔻 https://eitaa.com/taalighat/91 9⃣ معنویت معصومیه، 🔻 https://eitaa.com/taalighat/93 🔟 معصومیه کانون دغدغه مندی 🔻 https://eitaa.com/taalighat/151 1⃣1⃣ معصومیه و علم ورزی🔻 https://eitaa.com/taalighat/153 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📌 دوران استاد قوامی: مدیریت تحول آفرین: 1 https://eitaa.com/taalighat/225 📌 دوران استاد قوامی: مدیریت تحول آفرین: 2 https://eitaa.com/taalighat/227 📌 دوران استاد قوامی: مدیریت تحول آفرین: 3 https://eitaa.com/taalighat/231 📌 دوران استاد قوامی: مدیریت تحول آفرین: 4 https://eitaa.com/taalighat/232 ☘ معصومیه و زیست مؤمنانه: 1 https://eitaa.com/taalighat/235 ☘ معصومیه و زیست مؤمنانه: 2 https://eitaa.com/taalighat/238 📍 معصومیه و سیاست: بخش اول https://eitaa.com/taalighat/247 📍 معصومیه و سیاست:بخش دوم https://eitaa.com/taalighat/248 📍 معصومیه و سیاست: بخش سوم https://eitaa.com/taalighat/255 📍طلاب بخش دانشجویی ساختمان باهنر https://eitaa.com/taalighat/155 📌 معصومیه و گردش نخبگان 1 https://eitaa.com/taalighat/258 📌 معصومیه و گردش نخبگان 2 https://eitaa.com/taalighat/260 📌 معصومیه و گردش نخبگان 3 https://eitaa.com/taalighat/262 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️ برای من یک پیرمرد ساده یا یک هیئتی عادی نیست، حاج قربی نماد یک است. 🔰️ دوم آبان ماه رحلت پیرغلام دلسوخته ی سیدالشهدا مرحوم (حاج قربانعلی ارغوان) است. در ادامه لینک برخی از مطالبی که درباره ایشان نوشته ایم، تقدیم می‌شود: 🔻 توصيف https://eitaa.com/taalighat/9 🔻 خاطره اول: دروغ ممنوع https://eitaa.com/taalighat/12 🔻 خاطره دوم: شوک ولایت https://eitaa.com/taalighat/13 🔻 خاطره سوم: ایمان به امام https://eitaa.com/taalighat/16 🔻 خاطره چهارم: دیدن سیدالشهدا https://eitaa.com/taalighat/27 🔻 خاطره پنجم: کربلا https://eitaa.com/taalighat/42 🔻 خاطره ششم: توسل به امام رضا https://eitaa.com/taalighat/85 🔻 پرسشی از تاریخ https://eitaa.com/taalighat/321 🔻 خاطره هفتم: مگر ما صاحب نداریم؟ https://eitaa.com/taalighat/360 🔻 خاطره هشتم: شب قدر https://eitaa.com/taalighat/370 🔻 خاطره نهم: لبخند... https://eitaa.com/taalighat/563 🆔 @taalighat
☘ یک جنس از خاطراتی که از پیرغلام سیدالشهدا مرحوم برجای مانده، خاطراتی است که بر لب ها جاری می‌کند. به مناسبت ایام 17 ربیع الاول به برخی موارد اشاره می‌کنم: 🔻🔻🔻🔻 ☘ یک روز مداح روشندل و با اخلاص اهل بیت علیهم السلام، حاج مهدی منصوری داشت از همدان عبور می‌کرد، حاج قربی خبر شد. زنگ زد و با اصرار او را یکی دو روز همدان نگه داشت. عاشق خصوصا مادحین اهل بیت بود. ☘ زنگ زد گفت: حسین، سریع بیا منزل ما حاج مهدی منصوری آمده، رفقات رو هم بردار بیار. منم حرکت کردم سمت خونه حاجی. ☘ رفتم انتهای حسینیه خونه حاجی نشستم. حاج مهدی بالای مجلس بود. حاج قربی گفت حسین بیا قرآن بخوان. 😳 🔹 گفتم حاجی من قاری نیستم که تو جلسه رسمی قرائت کنم 🙈 🔹 حاجی ی فریاد زد: حسین میگم بیا قرآن بخوان... 🔹 شما نمیدونید وقتی حاجی به کسی امر می‌کرد هیچ کس جرأت نه گفتن نداشت. حسابش با کرام الکاتبین بود. 🔹 منم با استرس رفتم نشستم رو منبر و شروع کردم با ترتیل سوره اعلی رو خوندم. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت که رسیدم به این آیه شریفه: (ثم لا یموت فیها و لا ) 📍یک مرتبه حاجی که همیشه کنار منبر با یک میکروفون می ایستاد فریاد زد: حسین صبر کن. 😳 📍وسط قرائت قرآن، سکوت کردم. 📍حاجی با صدای بلند گفت: شادی روح حضرت صلوات.... 😂 📍و در همین لحظه بود، خودش و من و حاج مهدی و جمعیت همه از خنده روده بر شدیم... گفتم حاجی آخه این اون یحیی نیست فدات بشم🤕🤣 📍ی نگاه عاقل اندر سفیه کرد که خودم میدونم... 📌 شادی روح مطهرش 🆔 @taalighat
_ 11 📌 جلوی خانه‌دار شدن مردم را نگیرید... ☘ پیرمرد، یکی از بازارهاي متمکّن و البته بسیار همدان بود. ☘ می‌گفت: هیچ وقت و خانه را به‌عنوان سرمایه و برای تجارت نخرید. اینکه یک یا چند قطعه زمین یا چند واحد مسکونی بخرید و بگذارید کنار برای این‌که سرمایه تان افزوده شود، این کار اشکال دارد.... ☘ چون با این کار، زمین را از یک کالای مصرفی به کالای تجاری تبدیل می‌کنید و جلوی خانه دار شدن خیلی‌ها را می‌گیرید. طوری کنید که دیگران از تجارت شما، ضرر نکنند. ☘ چه صاحبخانه‌هایی که چشم به ناموس دارند، اگر جلوی خانه‌دار شدن این‌ها را بگیرید، در نگاه سوء آن صاحبخانه‌ها شریکید... 🆔 @taalighat
_ 12 ☘ پیر مرد، پسرش از چهره‌های سرشناس و مدیران شهر بود. روزی می‌خواست از بانک بگیرد. پیر مرد با خبر شد. ☘ گفت پسرم: شما از بانک وام نگیر. چون همه تو را می‌شناسند و به محض درخواست وام، احتمالاً به تو وام می‌دهند و تو نمی‌دانی چند نفر از مردم پیش از تو در نوبت وام بودند. ☘ مبادا به‌خاطر جایگاه اجتماعی ات باعث تضییع حق مردم بشی... 🆔 @taalighat
_ 13 ❇️ مرد در محله زندگی می‌کرد. روزی پیر مرد به او گفت چرا قماربازی می‌کنی؟ گفت: کار دیگری بلد نیستم و راه امرار معاشم این است. ❇️ گفت: اگر راه دیگری برای امرار معاش داشته باشی قمار را کنار میگذاری؟ مرد فکری کرد و گفت: بله ❇️ پیر مرد تعداد زیادی مرغ و چندتا خروس برایش خرید. مرد از راه فروش تخم مرغ گذران زندگی می‌کرد و دیگر را کنار گذاشت. 📌 به فکر محیط پیرامون خود بودند و دغدغه همه را داشتند... 🆔 @taalighat