#از_معصومیه_ای_که_بود...
#بخش_سوم
🔻🔻#معنویت_معصومیه2
🔹🔸 #نماز_شب بین بچه ها #رونق داشت. سحرها که بیدار می شدی، از این اتاق به آن اتاق که سرک می کشیدی خیلی ها مشغول نماز شب بودند. برخی که نمی خواستند داخل #حجره نماز بخوانند تا مزاحم استراحت دیگری نشوند، داخل کلاس ها و به اصطلاح مدرس را انتخاب می کردند. سحرها، مدرس خالی برای نماز پیدا نمی کردی...
🔹🔸 برخی قبل از نماز صبح #مباحثه روایی داشتند. مباحثه اصول کافی، مباحثه کلیات احادیث قدسی، و...
🔹🔸 بعضی بچه ها مسئول بیدار کردن بقیه بودند. بچه هایی که خواب می موندند، به بقیه می سپردند که ما رو فلان ساعت بیدار کنید. تعاونوا علی البر و التقوی بود هر سحر...
🔹🔸 روزهای جمعه معصومیه دیدنی بود. #دعای_ندبه حاج آقاتهرانی و اشتیاق بچه ها و ناله های فراق حاج آقامرتضی... بعد از دعا، صبحانه عدسی حسابی می چسبید. بچه هایی که شب جمعه تا صبح مشغول تدارک و پخت و پز بودند هم حال و هوایی داشتند... #عصر_جمعه خیلی از بچه ها دسته جمعی می رفتند #جمکران...
🔹🔸 شب های طول هفته هم خیلی ها برنامه منظم #زیارت_حرم داشتند، حرم رفتن را مثل کلاس درس رفتن، منظم و سر وقت و با رعایت آداب انجام می دادند. بچه ها با بی بی وعده داشتند. خیلی ها بی بی را #مادرانه دوست داشتند و همه مشکلات رو با ایشون در میان می گذاشتند... از مشکلات کوچک مثل حجره و هم بحث تا مشکلات اساسی و جدی...
🔹🔸 احتیاط و #مراقبه در رفتار خیلی از بچه ها موج می زد. احساس برادری و اخوت فی الله را لمس می کردی. بچه ها شاد بودند، در عین معنویت اهل شوخی و مزاح بودند و از همه مهمتر اینکه #برادرانه دلسوز هم بودند و رفیق و شفیق ...
#نماز_شب
#زیارت
#دعای_ندبه
#اخوت_فی_الله
https://eitaa.com/taalighat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#خاطره3
#شهید_سیداحمد_برقعی
🔸 یاد بگیریم از سیداحمد که یه دفتر داشت و اسم تمام رفقا و آدمهای دور و نزدیکش رو توی اون دفتر نوشته بود. یهجوری از این دفتر تعریف کردن که من بعید میدونم اسم رفتگر محل و سبزیفروش دورهگرد و واکسیِ سر میدون رو هم جا انداخته باشه.
🔹جلوی اسم آدما مینوشت که آخرین بار کی سراغی ازش گرفته. حالشو پرسیده.
مینوشت که یادش بمونه.
شما تصور کن یهجور بولت ژورنال برای حال و احوالپرسی از آدمهای زندگیش داشت.
🔸دست به نامه نوشتنش که معرکه بود و فرت فرت نامه مینوشت برای رفقای دور و نزدیک. خوش به حالیش برای رفقایی میموند که مثلا فقط از دور یه سلام علیکی داشتن و متعجب میشدن که عه!سید احمد براشون نامه نوشته!
تلفن میزد یه جوری ته و توی دلتنگی و دلیل ستاره سهیل شدن آدمِ اونورِ خط رو جویا میشد که طرف مات میموند چرا جلوی سیداحمد نتونسته دهنشو ببنده و هیچی نگه.
🔹یاد بگیریم از سیداحمد که این دفتر دائم ورق میخورد و تیک میخورد و دور اسمها خط کشیدهمیشد و کنار اسم آدما ستاره میومد.
رفیق بازی رو از سیداحمد یاد بگیریم که اهلِ این نبود که بگه فلانی چند وقته پیداش نیس، اما سراغی ازش نگیره.
#شهید_سید_احمد_برقعی
#بامرام
به قلم: سیده زهرا برقعی (باتشکر ازایشان بابت ارسال خاطره)
https://eitaa.com/taalighat
#مرحوم_استاد_مولایی
#یاد_اول
🔻🔻 به بهانه پنجمین #سالگرد رحلت
🔹🔸 مرحوم حاج شیخ عادل #مولایی، نام آشنا و خاطره انگیزی برای بسیاری از طلبه ها و حتی غیر طلبه ها، نامی که شنیدنش همه احساسات و عواطف مان را تحریک می کند... هنوز لهجه شیرین آذری اش در گوشم هست.
🔹🔸 سال های سال تجربه شاگردی و هم نشینی با بسیاری از بزرگان را داشت از آیت الله #بهجت گرفته تا آیت الله #پهلوانی و... عارفان گمنام و مشهور بسیاری ولی حتی ذره ای #ادعا و #دعوت_به_خود نداشت.
🔹🔸 مولف کتاب های گران بهایی بود، آیت الله #سبحانی بر یکی از کتاب هایش #تقریظ زده بود، چند سالی در کشور آذربایجان محور و مدار شیعیان بود، کارنامه متنوعی از فعالیت های علمی و تبلیغی داشت ولی وقتی با او مواجه می شدی چنان #خاکی و ساده و بی آلایش و بدون تکبر بود که از همان دیدار اول دوستش میداشتی.
🔹🔸 استاد اخلاق و عرفان بود، برجسته ترین ویژگی اش عرفانش بود نه محقق و مولف بودنش اما با این همه بیشتر از آنکه درس اخلاق بگوید و سخنرانی کند با رفتارش #درس_اخلاق می داد. با مهربانی اش، با خلوص و سادگی اش....
https://eitaa.com/taalighat
🔻انا لله و انا الیه راجعون🔻
🔹🔸 با کمال تاسف و تاثر مطلع شدیم حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای سید صمد اسلامی از #اساتید_اخلاق مدرسه معصومیه و از تربیت یافتگان مکتب مرحوم آیت الله سعادت پرور (پهلوانی تهرانی) دار فانی را وداع گفتند.
🔹🔸 این استاد بزرگوار سال ها در راهنمایی و تربیت طلاب مستعد کوشیدند. انشالله که در ایام عزای حسینی با سیدالشهدا علیه السلام محشور باشند.
#شادی_روحش_صلوات
@yadhaa
#مرحوم_استاد_مولایی
#یاد_دوم
🔹🔸 سرش شلوغ بود، هزار و یک مشغله داشت ولی از وقت گذاشتن برای مان اصلا دریغ نداشت. آنچنان با #روی_گشاده و باهمه وجود جواب مان را می داد که نه تنها خجالت نمی کشیدیم وقت و بی وقت زنگ بزنیم که بیشتر مشتاق می شدیم. به قول قدیمی ها آدم به روی باز میره نه به در باز... روی گشاده اش روی ما رو زیاد کرده بود که بدون هیچ ملاحظه ای مزاحمش باشیم.
🔹🔸 برای بچه ها #پدر بود تا استاد. با اینکه فاصله سنی مان زیاد بود ولی مثل یک #رفیق دل به دل مان می داد. وقتی به مشکلی برمی خوردیم شاید یکی از اولین گزینه هایی که قلبت می گفت میشه با اون مشکل رو در میان بگذاری آقای #مولایی بود.
🔹🔸 حتی رفقای غیر طلبه هم با ایشان همین حس را داشتند. کارش #گره_گشایی بود از روح و جان بچه ها، همین که وقت می گذاشت و می شنید و دل به دل مان می داد خودش کلی بار از دوش مان برمیداشت چه رسد به اینکه زبان می گشود و با یک نکته کوتاه راهی پیش پای حیرت مان باز می کرد.
🔻🔻 اگر بخواهم کوتاه توصیف کنم میگم: آقای مولایی #ساده بود و #باصفا و #گره_گشا
https://eitaa.com/taalighat
#روضه_خانگی
🔹🔸 تصویری از حضرت آیت الله مصباح یزدی در مراسم روضه خانگی روز #اربعین.
#مصباح_یزدی
#اربعین99
@yadhaa
#شهید_سیداحمد_برقعی
#خاطره4
🔹رفتهبودند حوالی گنجنامه و شب شدهبود. یکی رفته باشد آنطرفها میداند آنجا میان کوه و کوچهباغهای مسیر پر از سگ و شغال است. حالا آن سالهای قبل، لابد مسیر، کم رفت و آمدتر بود و سگها وحشیتر و آدم ندیدهتر بودند. احمد با رفقا توی ماشین نشستهبود و سگها ماشین را دوره کردهبودند. احمد اصرار میکرد در را باز کند و به رفقا میگفت بروید بیرون ماشین.
🔹 رفقا سفت دستگیرهی در را چسبیده بودند و لرز برشان داشتهبود که احمد مگر جنّی شده؟ کدام دیوانهای میرود بین این سگهای وحشی؟
حسابی که ترس افتاد توی جان رفقا، احمد زد زیر خنده و نقشش را شکست.
-: چِت شده بود تو؟ اموات آمرزیده! مگه از جانمان سیر شدیم بپریم وسط سگها؟ مگه دیوانهایم چهاردیواری ماشین را ول کنیم؟
🔸 احمد خندان گفت: آهان این شد حرف حساب! #ولایت_فقیه، مثل این ماشینه. تا هست ایمنیم. اگر بزنی بیرون، گرگها و سگها تکه پارهات میکنند.
#شهید_سید_احمد_برقعی
#ولایت_فقیه
به قلم سیده زهرا برقعی (باتشکر از ایشان بابت ارسال خاطره)
https://eitaa.com/taalighat
📣📣 #از_معصومیه_ای_که_بود
♻️ انشالله از امشب خاطرات مربوط به مدرسه #معصومیه را از سر می گیریم، تذکر چند نکته ضروری است:
🔻 بازه زمانی این خاطرات مربوط به سال های 1383 تا حوالی سال 1391 است. دورانی که عمده آن را در مدرسه #حجره_نشین بودیم و با همه مسائل آن از نزدیک مواجه بودیم.
🔻 خاطرات همه بر اساس مشاهدات عینی نگارنده و با مشورت برخی دوستانی است که آن دوره را درک کرده اند.
🔻 مدرسه معصومیه آن زمان بیش از #هزار_طلبه در قالب 4 بخش داشت، لذا آنچه بنده می نویسم ناظر به فضایی است که من با آن مرتبط بوده ام و #جو_غالبی را توصیف می کند نه اینکه تمام توصیفات ناظر به همه هزار طلبه بوده باشد.
🔻 قطعا معصومیه آن دوره نیز کمبودها و #نقصان ها و ضعف هایی داشته است که برخی از آن ها را بعدها خواهم نوشت، اما فضای عمومی در تیررس نگاه طلاب فعال و حاضر در عرصه، این گونه است که به نگارش می آید.
🔸🔹 از نقد و نظرات شما عزیزان همواره بهره مند خواهم شد. 🙏
@yadhaa