eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🍃🥀🍃 🍃🥀🍃 🥀🍃 🍃 بِھ‌نامِ‌آفریننده‌ی‌جآنانَم✨! ' 📗🖇رمـان فࢪشـٺہ‌ا‌‌؎‌بࢪا؎‌نجـاٺ 🕊✨ ✍🏻به قلم : "حݪـما" 🔗ژانر:مذهبی_عاشقانہ❤☺ 🖍عاشقانه ای متفاوت و مذهبۍ... 🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
❬🔗🖤❭ •• بعضی زخم‌ها باور کردنـے نیستند هی می‌ نشینـے زل می‌زنی بھ قلب شکسته‌ ات ، به خط و خش‌های افتاده روی آن و مدام می‌پرسی چرا ؟ این یکی واقعا چرا ؟ و چون جوابـےٰ نمـے شنوی ادامه می‌دهی . نھ که مشتاق ادامه دادن باشـے ، به این خاطر کھ چاره‌ای نداری 💔꧇) •• ¦🖤🔗¦↜ ¦🖤🔗¦↜ ╦══════════════┈ ╰❥⿻  @tafrihgaah⋆ ࿐ ๋ ꤫ ࣪
✨گشت‌در‌ناشناس✨
متن هاتو فوق‌العاده هستن😍 متن های که نوشتی و فرستادی عالی هستن خیلی قشنگ می‌نویسی خیلیییی❤️😍 میگم رمان یا داستان بنویس من خودم خواننده و طرفدار پر و پا قرصت میشم 😍🥺 بنویس لطفاً • • سلام نظر لطف شماست😂❤️ بهش فکر میکنم
شلمچه هستی؟ • • مخاطب شما کیه؟
حصان عییددتتت ممببااارککک❤️❤️😍😍 • • عید شما هم مبارک❤️🌹
https://eitaa.com/tafrihgaah/37389 https://eitaa.com/tafrihgaah/37395 وایی خدا من عاشق این دو تا متن هات هستم 😍❤️🥺 خیلی قشنگ نوشتی خیلی قشنگ می‌نویسی❤️😍 کاش ادامه بدی نوشتن رو رمان بنویس😀😃❤️ • • ❤️❤️ نظر لطف شماس می‌نویسم گه گداری خیلی جالب نمینویسم😂😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀 🥀 بـِـسْم‌ِࢪبـّـ‌الــ؏ِــشْق🕊 ࢪمـٰـان گوش هایم تیزِ شنیدن قدم های داریوش شده بود که صدای بلندش در اتاق پیچید : _مهناز ... جوابی ندادم بلکه فکر کند من خوابم که صدایش را بلند تر کرد : _ مه ... ناز ... با توام آشغال ... لبم را محکم گزیدم ، وقتی مست می کرد هر ناسزایی از زبانش بیرون می زد . آرام پتو را پس زدم و گفتم : _چیه ؟ چرا داد می زنی ؟ _بلند شو گورتو گم کن ، تن لَشتو .... از روی تختم.... بردار .....می خوام بخوابم . خدا رو شکر ، خودش این در خواست را کرد و من فوری از تخت پایین پریدم و با بالشتم را برداشتم ، رفتم سمت پذیرایی . صدای افتادن تن مستش روی تخت ، تا پذیرایی آمد . طولی نکشید که باز فریاد زد مه ... ناز ... بیا اینجا . اَه بلندی کشیدم و رفتم سمت اتاق با چشمان خمارش نگاهم کرد و گفت : _بیا پشتم رو ... ماساژ بده ... کمرم... درد میکنه . با اکراه جلو رفتم . در حالیکه به شکم خوابیده بود ، آرام با فشار سر انگشتانم ، به کمرش فشار آوردم که گفت : _ فردا یه بلوز ... روشن واسم اتو کن ... چمدونم ببند . از حرفش ، دستانم خشک شد . با تعجب پرسیدم : _چمدون ؟! خنده ای چندشی کرد و گفت : _ یه جیگر پیدا کردم ... عشق ،... عسل ... هلو ... می خوام چند روزی .... باهاش برم مسافرت . با حرص گفتم : _خجالت نمی کشی واقعا ... کی دست از اینهمه هوس بر می داری ؟! ❌ڪپۍ‌از‌ࢪمــان‌ممنۅع(حࢪام)❌ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀 🕊🥀 🥀 بـِـسْم‌ِࢪبـّـ‌الــ؏ِــشْق🕊 ࢪمـٰـان _تو خفه شو ... خود کثافتت رو فراموش کردی ... حالا منو .... نصیحت می کنی ؟ _ من کاری نکردم که کثافت محسوب بشم ... از شوهر سابقم طلاق گرفتم و شرعی و قانونی عقد کردم ولی جنابعالی هر روز با یکی ... کثافت منم یا تو ؟! با یک چرخش ناگهانی سمتم چرخید و مچ دو دستم را گرفت و مرا محکم روی تخت کوبید و در حالیکه مچ دستانم را محکم زیر انگشتانش می فشرد گفت : _بگو که کثافتی ... وگرنه جفت دستات رو می شکنم ... بگو . صدای فریادم بلند شد : _آی دستم شکست ... آی . _ بگو . باز مجبور شدم بگویم : _خیلی خب روانی ... نگذاشت حرفم را بزنم محکم توی دهانم زد . مزه ی شور خون را حس کردم که با نفس هایی تند که بوی الکل می داد ، توی صورتم فریاد زد : _ بگو کثافتی ... گریه ام گرفت : _ داریوش ... فریاد دوم محکم تر و فشار دستانش روی مچ دستانم شدید تر بود : _می گی یا جفت دستاتو بشکنم ... با گریه گفتم: _ من کثافتم . لبخند زد و فشار دستانش را کم کرد و بعد با همان لبخندی که برای من کلی حرف کنایه آمیز بود ، گفت : _خب کثافت من ... از امشب می ری پیش دخترای .... طبقه پایین می خوابی ... تا همین امشب ... تو سوگلی من بودی ولی ... از حالا به بعد می شی مثل بقیه ... زیادی.... بهت رو دادم ... درستت میکنم ... فکر کردی من بهروزم ؟ ... گمشو از اتاقم . فوری از اتاقش بیرون رفتم و به حالت دو ، آن وقت شب رفتم طبقه ی پایین . با گریه در زدم . لاله در را باز کرد و با دیدنم با نگرانی گفت : _چیکارت کرده؟ وارد خانه شدم و گریه ام شدت گرفت ، لاله برق پذیرایی را زد و نگاه دقیقی به صورتم انداخت و گفت : _یکی از دندونات لق شده حتما . همراه با فریادی از گریه خودم را در آغوش لاله انداختم و گریستم . _من می خوام برگردم پیش همسرم ... من اشتباه کردم ... من غلط کردم ... خدا صدامو میشنوی ... _آروم باش ... فریاد بزنی ، داریوش دیوونه تر میشه و میآد پایین ❌ڪپۍ‌از‌ࢪمــان‌ممنۅع(حࢪام)❌ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊