eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
‹‌بسـم‌اللّٰه‌الرحمـٰن‌الرحیـم🖐🏻🌿!'›
- اگه‌ازم‌بپرسن‌مهم‌ترین‌چیزی‌که‌زندگی‌بهت‌یادداده چیه‌میگم :
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
- اگه‌ازم‌بپرسن‌مهم‌ترین‌چیزی‌که‌زندگی‌بهت‌یادداده چیه‌میگم :
هرجای زندگی حالت با کسی و چیزی خوب نبود ترکش کن ، مهم نیست تا کجا پیش رفتی ،مهم نیس چقد زمان گذشته میگم هیچ‌وقت برای ترک مسیر و آدم اشتباه دیر نیست ، میگم هیچی توی زندگی مهم‌تر از این نیست که حالت خوب باشه ، هیچ چیزی و هیچ کسی ارزش آزار دیدن رو نداره میگم اولویت زندگیت حال خوبت باشه چون یه جایی وقتی به گذشته نگاه میکنی میبینی سر آدما و اتفاقاتی اذیت شدی که حالا هیچ جایی تو زندگیت ندارن .💁🏻‍♀'🌱'
فكر می‌كردم آدم‌ها همان‌طور كه آمده‌اند می‌روند نمی‌دانستم كه نمی‌روند می‌مانند .. ردشان می‌ماند حتی اگر همه چيزشان را هم با خودشان بردارند و بروند. ±
فریباوفی
تا وقتی به دختران و پسران خود این مسئله مهم را تفهیم نکنیم ڬ ، زندگی زناشویی یڬ قرارداد قلبی و یڬ تضمین اخلاقی است ڬ باید پایه و اساسش بر درستی ، صداقت راستگویی،شرافت و حقیقت باشد نه یڬ معامله محضری ڬ طرفین می‌کوشند در طی تمام مواد آن کلاه سر یکدیگر بگذارند دختران و زنان ما از شر این همه بدبختی و این اسارت و بردگی نجات نخواهند یافت . ±
یک‌جرعه‌کتاب|تقلیدزندگی
🔖
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
± اشتباه شما اینه ك↓
‏فرق بیت رک‌بودن و گستاخی رو هنوز درک نکردید .. ‹ رک‌بودن › یعنی من در مورد مسائل مربوط به خودم با صراحت جواب بدم ؛ مثلا ، این غذا رو دوس ندارم ، مهمونی نمیام ، حوصله ندارم و .. ‹ گستاخ‌بودن › یعنی من در مورد مسائل شخصی دیگران مانند رنگ مو، چاق و لاغر بودن، سایز بینی، نوع پوشش گرایش و هویت جنسی، اظهار نظر کنم . در قالب ‹ رک‌بودن › به دیگران توهین نکنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿•••﴿﴾•••✿ ♥️࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇♥️ نمیخواستم پای اُرژانس به شرکت باز بشه تا حرف و حدیثهای بیشتری پشت سرم شروع شه. اما دیر حالم خوب شد درست وقتی که پرستارهای اُرژانس رسیده بودن توی اتاقم. حالم رو براشون شرح دادم. ماسک اُکسیژنی رو به من دادن که جلوی دهانم گرفتم و بعد در مقابل خانم شهابی پرسیدن: چند سالتونه؟ همون موقع فرزاد از راه رسید.نگاهی به خانم شهابی انداخت و پرسید: اینجا چه خبره؟ چشمامو بستم و شنیدم که خانم شهابی ماجرا رو برای فرزاد توضیح داد. یکی از پرستارهای اُرژانس پرسید: خانم صدامو میشنوید؟... چند سالتونه؟ سابقه ی بیماری قلبی دارید؟ صدای فرزاد رو شنیدم: من همسرش هستم... ایشون باردارن. چشم باز کردم. دهان خانم شهابی از تعجب باز مونده بود. _چند وقته؟ بازم فرزاد جواب داد. _ شش ماه. _ایشون دچار اِسپاسم عصبی شدن... ولی خوبه که یه سونوگرافی هم برای سلامت جنین برن. ••• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ ♥️࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇♥️
✿•••﴿﴾•••✿ ♥️࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇♥️ _ممنون. ماسک رو از روی دهانم برداشتم و گفتم: بهترم. _سعی کنید عصبی نشید... براتون خوب نیست. _ بله...چشم. فرزاد اونها رو بدرقه کرد. روی کاناپه ی سه نفره ، دراز کشیدم. هنوز یه کم احساس خفگی میکردم. روسریمو کامل باز کردم و چشمامو بستم. صدای بسته شدن در اومد و قدمهایی که نزدیکم میشد. اصلا قصد نداشتم چشم باز کنم که گفت: داری دیوونم میکنی لعنتی... برو خونه... تو الان نباید شرکت باشی. _ لطفا برید بیرون تنهام بذارید. مونا خانم منتظرن. صورتشو نزدیک صورتم آورد و گفت: ببین حسادت چه به روزت آورد! فریاد زدم: برو بیرون... حالم از کنار تو بودن بد میشه. نگاه تندی بهم کرد و رفت. تا فرزاد رفت خانم شهابی وارد اتاق شد.نشست روبه روم و گفت: بهتری؟ _ممنون...خوبم. _ شنیده بودم شما همسر آقای شاهی هستید و جدا شدید... اما نمیدونستم باردارید _ این مهمه واقعا؟! ••• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ ♥️࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا