eitaa logo
تقریرات دروس کفایه استاد سید شبیری
90 دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
11 فایل
کانال تقریرات دروس کفایه الاصول (اصول5)📒 بانظارت استاد معزز سیدشبیری برای ارسال #اشکالات علمی، #انتقادات، #پیشنهادات، #مطالب مفید و ارسال #جزوات درسی ارتباط باشید👇 @rejal_admin تبلیغ و تبادل👇 @Admin_rejal
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۲۰ مطلق ۱؛اسم جنس ان؛ماهیت مهمل یعنی جز ذات و ذاتیات در آن چیز دیگری لحاظ نشده باشد اسم جنس از الفاظ مطلق است یعنی موضوع له آن نه قیدی نه جزئیاتی نه قید عمومیت لحاظ نمیکنیم اهمال یعنی همین=ماهیت معنای اطلاق را می رساند
۱۲۰ صاحب کفایه الفاظی که علماء به آنها مطلق می گویند، توضیح می دهد: . اسم جنس تعریف اسم جنس: اسم جنس به اسمی گفته می شود که دلالت بر طبیعت کلی می کند اعم از اینکه جوهر (مثل انسان که امر کلی است) باشد یا عرض (مثل سواد که امر کلی است) باشد یا عرضی (امر اعتباری و انتزاعی مثل فوقیت) باشد.حال صاحب کفایه درباره اسم جنس سه مدعا دارد:اول: مدعای اثباتی: موضوع له اسم جنس، ماهیت مهمله است، ایشان ماهیت مهمله را با ماهیت لا بشیء مقسمی یکی می داند.اگر انسان ماهیتی را در نظر بگیرد و با قطع نظر از تمامی امور خارج از ماهیت، به این ماهیت مهمله گفته می شود. مثلا موضوع له انسان، خود حیوان ناطق است با قطع نظر از تمام چیزهایی که خارج از معنا است. به این ماهیت مهمله گفته می شود چون تمام چیزهای خارج از ماهیت، ترک شده است.دوم: مدعای سلبی: موضوع له اسم جنس، ماهیت بشرط شیء نیست. یعنی موضوع اسم جنس مرکب از ماهیت و شیء.ماهیت بشرط شیء، یعنی اگر ماهیت را با امر خارج از خودش در نظر بگیرید و ماهیت مشروط به امر خارج باشد، مثل رقبه که ماهیتش بنده است و با امر ایمان که خارج از ماهیت مقایسه شود، مشروط به آن باشد، به این ماهیت بشرط شیء گفته می شود.حال موضوع اسم جنس، ماهیت بشرط شیء نیست، حال شیء چیست که بستگی به مطلق دارد که چه نوع مطلقی باشد، مثلا احل الله البیع، اگر گفته موضوع له کلمه البیع موضوع له بشرط شیء است، یعنی اینکه کلمه بیع وضع شده برای خرید و فروشی که شامل تمامی خرید و فروش ها است به طوری که این شمل جزء معنای البیع است. یعنی ماهیت البیع از خرید و فروش و شمول است.یا مثلا مولا می گوید جئنی بعالم، کلمه عالم اسم جنس است، اگر این اسم جنس، موضوع له آن ماهیت بشرط شیء باشد، معنای عالم، دانشمند نیست، بلکه دانشمندی است که قابل انطباق بر هر فردی از افراد است به نوعی که قابلیت انطباق هم جزء ماهیت آن است، به عبارت دیگر معنا دو جزء دارد: دانشمند؛ قابلیت انطباق. پس صاحب کفایه می گوید اسم جنس، موضوعش مرکب نیست و ماهیت بشرط شیء نمی باشد، چون:اگر موضوع له اسم جنس، ماهیت بشرط شیء باشد، لازمه اش این است که اسم جنس بر افراد بدون تجرید صادق نباشد.یعنی اگر موضوع له اسم جنس، ماهیت بشرط شیء باشد، برای این که اسم جنس به یکی از افراد بخاطر صادق باشد، باید قید را برداشت و گفت ماهیت مجرده است. مثلا البیع را نمی توان گفت بر این خرید و فروش شامل تمام خرید و فروش ها باشد که این صحیح نیست.و اللازم باطل. و اسم جنس بر افراد بدون تجرید صادق است. اگر عرف گفته شود که در این استعمال بیع، چیزی کم و زیاد نکرده است.فالملزوم مثله.سوم: مدعای سلبی: موضوع له اسم جنس، ماهیت لا بشرط قسمی نیست.ماهیت لا بشرط قسمی یعنی، یک طبیعت کلی اگر با امر خارج از طبیعت مقایسه شود و دیده شود که این ماهیت نه مشروط به وجود آن است نه مشروط به عدم است. مثلا مولا می گوید صل، این وجوب نماز، نسبت به سیاه و سفید بودن مکلف، نه مشروط است نه مشروط به عدم آن است، بلکه لا بشرط است.
۱۲۰ مرحوم آخوند: اسم جنس برای ماهیت مبهم و مهمل وضع شده است اسم جنس از الفاظ مطلق است و در موضوع الحان نه از قید و نه از جزئیاتی لحاظ می شود و نه قید عمومیت و نه عدم آن موضوع له اسم جنس نه لابشرط قسمی است و نه بشرط لا و نه بشرط شی است
۱۲۰ موضوع له اسم جنس ذات ماهیت بدون هیچ قید و شرطی است و حتی قید لا بشرطی هم ندارد ، یعنی موضوع له آن ، ماهیت لا بشرط مقسمی است . نظریه مصنف در اینجا هماهنگ با نظریه سلطان العلما است. 1. بشرط شیء : یعنی ماهیت مقید به قید وجودی ، مثل اینکه گفته شود ، موضوع له ( رجل ) ماهیت رجل با قید وحدت است ، یعنی یک مرد. 2. بشرط لا : یعنی ماهیت مقید به قید عدمی ، مانند انسان مقید به عدم کفر. 3. لا بشرط قسمی : ماهیتی که در آن در نظر گرفته شده است که ، لا بشرط و خالی از هر قید و شرطی باشد ، مانند لفظ انسان ، چنانچه وضع شود برای حیوان ناطق مقید به اینکه خالی از هر قید و شرطی باشد. 4. لا بشرط مقسمی : ذات معنا بدون در نظر گرفتن هیچ قیدی حتی خود این قید که نباید چیزی قید و شرط آن ماهیت و معنا باشد ، یعنی ذات ماهیت حتی خالی از قید لابشرطیت . دلیل مصنف بر اینکه موضوع له و معنای اسم جنس ، ماهیت لا بشرط قسمی نیست ، این است که لابشرط قسمی یک مفهوم و کلی عقلی است که جایگاه آن فقط در ذهن است و قابل انطباق بر افراد نیست و حال آنکه مطلق ، قابل انطباق است. همچنین موضوع له آن‌ها ماهیت بشرط شی به این نحو که سریان و شمول ، قید ماهیت باشد ، نیست ، زیرا اگر لفظ مطلق مقید به تعمیم باشد ، نمی‌تواند بر افراد و مصادیق خارجی صدق کند ، چراکه این صدق با آن قید عمومیت منافات دارد. نظر مصنف : موضوع له اسماء اجناس ماهیت لا بشرط مقسمی است .
اسم جنس:مانند،انسان ،حیوان موضوع له اسم جنس ذات ماهیت بدون هیچ قید و شرطی است و قید لا بشرط ندارد. اعتبار معنا و ماهیت: ۱.بشرط لا ۲.بشرط شی ۳.لابشرط قسمی ۴.لابشرط مقسمی دلیل اخوند که موضوع له و معنای اسم جنس ماهیت لا بشرط قسمی نیست،این است که لا بشرط قسمی یک مفهوم و کلی عقلی است که جایگاه ان در ذهن است و قابل انطباق بر افراد نیست اخوند:موضوع له اسما اجناس ماهیت لا بشرط مقسمی است
4 نکته در خصوص : 1. اسم جنس برای ماهیت مبهم مهمل وضع شده است. مبهم به این معناست که: جزء ذات و ذاتیات چیزی در آن لحاظ نشده است. 2. اسم جنس از الفاظ مطلق است که در موضوع له ان قید عموم وجزئی لحاظ نشده است. چرا که اگر برای عموم وضع شود از الفاظ عموم خواهد بود نه الفاظ مطلق. 3. اسم جنس ماهیتی است که با شی دیگر لحاظ نمی شود و مقید است به اینکه شی دیگر در آن لحاظ نشود. 4. اسم جنس هیچ یک از این سه ماهیت نیست (به شرط شی؛ به شرط لا؛ لا بشرط)
اسم جنس برای مفاهیم مبهمه وضع شده یعنی ذاتی در آن لحاظ نشده است فلذا اسم جنس از اسماء مطلق است که دلالت بر عموم دارد به این معنا که واضع هنگام وضع اسم جنس نه عمومیت را لحاظ کرده و نه عدم عمومیت را بلکه فقط همان ذات اسم جنس را لحاظ کرده است و اگر بگوئیم به قید عمومیت وضع شده باید از الفاظ عموم باشد و اگر با قید خصوصیت و افراد وضع شده که دیگر اطلاق صدق نمیکند و خلاصه اینکه موضوع له اسم جنس مفهومیست که با شیئ دیگری لحاظ نشده باشد حتی اگر عدم لحاظ شیء دیگری باشد
موارد اطلاق:اسم جنس اسم جنس برای ماهیت مهمله وضع شده است اقوال در اسماء اجناس: ۱-مصنف:موضوع له اسماء اجناس نفس معنا و مفهوم مجرد از هر قیدی (لا ب شرط مقسمی) ۲-ماهیت با قید بی قیدی (لا بشرط قسمی) مصنف در رد مشهور می گوید اگر لا بشرط قسمی ملاک باشد و قید اطلاق جز معنا باشد استعمال انسان بر فرد واحد نباید حقیقتا اسم جنس باشد چرا که آن فرد واحد اطلاق و ارسال ندارد باید مجازا باشد. اگر موضوع له طبیعت مشروط به لا بشرط قسمی باشد مفهوم کلی است که جایگاه آن فقط در ذهن است ،پس اطلاق آنها فقط در ذهن می باشد و انسان مقید به امر ذهنی نمی تواند با وجود خارجی اتحاد پیدا کند و این جائز نیست
اسم جنس : موضوع له اسم جنس ذات ماهیت بدون هیچ قید و شرطی است و حتی قید لا بشرطی هم ندارد ، یعنی موضوع له آن ، ماهیت لا بشرط مقسمی است . نظریه مصنف در اینجا هماهنگ با نظریه سلطان العلما است. اعتبارات چهارگانه معنا و ماهیت : 1. بشرط شیء : یعنی ماهیت مقید به قید وجودی ، مثل اینکه گفته شود ، موضوع له ( رجل ) ماهیت رجل با قید وحدت است ، یعنی یک مرد. 2. بشرط لا : یعنی ماهیت مقید به قید عدمی ، مانند انسان مقید به عدم کفر. 3. لا بشرط قسمی : ماهیتی که در آن در نظر گرفته شده است که ، لا بشرط و خالی از هر قید و شرطی باشد ، مانند لفظ انسان ، چنانچه وضع شود برای حیوان ناطق مقید به اینکه خالی از هر قید و شرطی باشد. 4. لا بشرط مقسمی : ذات معنا بدون در نظر گرفتن هیچ قیدی حتی خود این قید که نباید چیزی قید و شرط آن ماهیت و معنا باشد ، یعنی ذات ماهیت حتی خالی از قید لابشرطیت . دلیل مصنف بر اینکه موضوع له و معنای اسم جنس ، ماهیت لا بشرط قسمی نیست ، این است که لابشرط قسمی یک مفهوم و کلی عقلی است که جایگاه آن فقط در ذهن است و قابل انطباق بر افراد نیست و حال آنکه مطلق ، قابل انطباق است. همچنین موضوع له آن‌ها ماهیت بشرط شی به این نحو که سریان و شمول ، قید ماهیت باشد ، نیست ، زیرا اگر لفظ مطلق مقید به تعمیم باشد ، نمی‌تواند بر افراد و مصادیق خارجی صدق کند ، چراکه این صدق با آن قید عمومیت منافات دارد. نظر مصنف : موضوع له اسماء اجناس ماهیت لا بشرط مقسمی است .
موسوی زاده فر درباره مطلق دو نظریه است: 1. قدماء: مطلق به لفظی گفته می شود که برای لفظ با قید شمول وضع شده است. طبق این نظریه، تقیید مطلق جایز نیست مگر مجازا، چون وقتی قید زده می شود که دیگر لفظ با قید شمول نیست. مثلا رجل عالم، قابل انطباق بر همه افراد نیست و قید شمول نیست و مجاز می شود. 2. متاخرین: مطلق برای اصل طبیعت وضع شده است، طبق این نظریه تقیید مطلق جایز است حقیقة، چون بعد از قید، مطلق در معنای خودش به کار رفته است، اما از باب تعدد دال و مدلول است، پس تقیید تنافی با موضوع له ندارد و مطلق در معنای خودش به کار رفته است. در مثال بالا رجل عالم مجاز نیست و حقیقت است.اگر مراد از مطلق، مقید باشد و قید قرینه بر مراد باشد، در این صورت تقیید مطلقا موجب مجازیت می شود. مثلا قرینه است که خمراد از رقبه، رقبه مومنه، بنا بر عقیده قدماء که مجاز است و بحثی نیست و قید شمول کنار رفته است اما بنا بر عقیده متاخرین هم از باب تعدد دال و مدلول است و خود مطلق در مقید به کار رفته است و مجاز است.
مصنف.اسم جنس برای ماهیت مهمل وضع شده است. یعنی جز ذات و ذاتیایتش در آن چیزه دیگری لحاظ نشده باشد. اسم جنس از الفاظ مطلق است. یعنی در موضوع له اسم جنس نه قیدی لحاظ میکنیم نه قید عمومیت. اگر بگوییم که ماهیت وضع شده نه به قید عمومیت خب این دیگه اطلاق نمیشود. ماهیت لابشرط اسمی موضوع له اسم نیست.
ماهیت مهمل یعنی ماهیتی که جز ذات و ذاتیاتش چیز دیگری در آن لحاظ نشده باشد( ماهیت لابشرط مقسمی) این ماهیت موضوع له اسم جنس است. اگر ماهیت را با قید عمومیت ( ماهیت به شرط شی) یا ماهیت به شرط لا در نظر بگیریم، این لفظ عموم است نه مطلق، یعنی لازمه‌اش این است که اسم جنس مصداق نداشته باشد، زیرا قضیه زید انسان دیگر درست نیست زیرا در زید انسانیت دارد ولی نه انسانیت به قید عموم. همچنین اگر ماهیت لا بشرط مقسمی هم باشد، دارای مصداق خارجی نیست، زیرا به عدم لحاظ شی دیرگ مقید است، یعنی در آن شی دیگر لحاظ نشده باشد، پس این یک قید است و قیدی ذهنی که موطن این قید زهن است و مصداق خارجی ندارد، پس دیگر قضیه زید انسان درست نیست حال آنکه در بیرون این قضیه درست است و اسم جنس مصداق خارجی دارد.
ماهیت مهمل: ماهیتی که جز ذات و ذاتیاتش چیز دیگری در آن لحاظ نشده باشد. =>که باعث شمول تمام افراد به جهت عمومیت آن می شود که همین ابهام و اهمال، اطلاق را می رساند. واضع در وضع اسم جنس نه عمومیت را لحاظ کرده نه عدم عمومیت را بلکه خود ذات اسم جنس را. چون اگر آن دو رو لحاظ کند لازمه اش ماهیت بشرط شی یا بشرط عدم در اولی لازمه اش اسم جنس به افراد صادق نباشد و در دومی باعث مقید شدن به قید ذهنی که در خارج جایگاهی ندارد.
دومین لفظ از الفاظ مطلق: علم الجنس تعریف: علم الجنس برای طبیعتی وضع شده که به تعیین ذهنی معین شده است، مرحوم آخوند این حرف را قبول ندارد. البته با علم جنس معامله معرفه می‌شود ولی این معرفه بودن به اعتبار لفظ است و نه معنا. اگر به اعتبار معنا بودن اطلاق را از بین می‌برد ولی حال که به اعتبار لفظ است ضرری برای اطلاق ندارد( مانند معامله تأنیث با خورشید که لفظی است) مرحوم آخوند دو دلیل برای رد کلام بیان شده می‌آورند: دلیل اول: اگر علم جنس برای متعیّن به تعیین ذهنی وضع شده باشد، قابل صدق به مصداق خارجی نیست زیرا قید ذهنی دارد و موطن آن ذهن است نه مصداق خارجی حال آنکه علم جنس بر مصداق خارجیس حمل می‌شود. دلیل دوم: بنا به کلام شما اگر علم جنس بخواهد بر مصداق خارجی بار شود، در هردفعه نیاز به تأویل است، و این بیعد و دور از ذهن است مضاف بر اینکه وضع لفط برای معنایی که همیشه در استعمالش نیاز به عنایت(تأویل) داشته باشد، مخالف حکمت است.
علم جنس: مانند اسامه برای اسد مشهور است که علم جنس برای طبیعت وضع شده ولی نه برای بنا هی هی به طور مطلق بلکه به این لحاظ که در ذهن مشخص می باشد. وبا این قید میان علم جنس و اسم جنس تفاوت گذارده میشود،چون اسم جنس برای ماهیت وضع شده،ولی علم جنس برای ماهیت مقید در ذهن که معین است وضع شده. اخوند:معنای اسم جنس با علم جنس هیچ فرقی با هم ندارند و خصوصیت معرفت و علم بودن یک ویژگی لفظی است که در معنای ان دخالت ندارد.مانند مونث لفظی دلیل: ۱.اگر قید تعین ذهنی جزو موضوع له علم جنس باشد .قابل صدق بر مصادیق خارجی نخواهد بود. ۲.هنگام حمل علم جنس باید ان قید را برداشت و علم جنس را تحرید و بر نوضوع حمل کرد حال انکه بالوجدان چنین چیزی نیست. ۳.وضع چنین الفاظی برای معانی که لازم است لغو است
علم جنس مثل اسامه برای طبیعتی وضع شده که به تعین ذهنی معین شده است. علم جنس برای نفس معنا وضع شده است؛ معرفه است ولی لفظی است. علم جنس برای صرف معنا وضع شده است نه تعین ذهنی اگر علم جنس برای تعین ذهنی وضع شود دو اشکال پیش می آید: اول: قابل صدق بر امور خارجی نیست در حالی که علم جنس بر امور خارجی حمل می شود. دوم: اگر علم جنس بر امور خارجی بخواهد وضع شود نیاز به تاویل دارد؛ برای استعمال بر امر خارجی بایستی همیشه تاویل شود و این بعید است و دور از حقیقت؛ جدای از اینکه استعمال برای معنایی که همیشه نیاز به تاویل دارد خلاف حکمت است.
2.علم : مشهور=> برای طبیعتی وضع شده که به تعیین ذهنی معین شده است. یعنی معامله اسم معرفه با آن می شود. مثل اسامه مصنف: علم جنس برای نفس ٱن معنا وضع شده بدون لحاظ شی دیگری و معرفه بودن آن لفظی است نه معنوی لذا این معرفه بودن لفظی ضرری به اطلاقش نمی زند. (بله اگر معرفه معنوی بود با اطلاق سازگار نبود) 2دلیل مصنف: 1.علم جنس اگر برای تعین ذهنی وضع شده بود دیگر قابلیت صدق به امور خارجی را نداشت لکن به وفور قابلیت صدق دارد. 2.طبق معنا شما در صورت صدق به امور خارجی نیاز به تاویل همیشگی دارد که بعید و قبیح و خلاف حکمت و زاید است.
معروف و مشهور اینست علم جنس وضع شده برای طبیعت به قید تعیّن در ذهن است اما مرحوم آخوند میفرماید اینطور نیست که علم جنس و اسم جنس در وضع برای طبیعت باهم فرقی داشته باشند و اینکه با علم جنس معامله معرفه میشود بخاطر تقید به تعین ذهنی نیست بلکه تعریفش لفظی ست که دخلی در معنایش ندارد مرحوم آخوند برای مخالفتش با نظر مشهور دلائلی رو بیان میکند ۱.اگر ما قید تعین ذهنی را جزء موضوع له علم جنس بدانیم پس نباید منطبق بر افراد شود بدون اینکه تصرفی شود ۲.زمانی که قرار است حمل شود باید قید تعین ذهنی برداشته شود در حالیکه هنگام حمل همچین اتفاقی نمی افتد ۵ ۱۴۰۰/۱/۱۸
۵ جنس مثلا اسامه،برای طبیعت وضع شده که به تعیین ذهنی معین شده است علم با معرفه یکسان شمرده میشود و معامله معرفه میشود با آن مصنف معرفه بودن علم جنس لفظی است نه معنوی و معرفه بودن ضرری به اطلاق نمیزند چون اعتبار به لفظ است نه معنا مصنف ۱؛اگر علم جنس برای متعین ذهنی بود ،قابل صدق بر خارج نیست در حالی که در خارج مصداق دارد ۲؛اگر بخواهد به امر خارجی حمل شود نیاز به عنایت دارد و نیاز به تجرید دارد و این امر بعیدی است و خلاف حکمت است
آخوند.اسم جنس از اسما کلی است از جواهر و عرضیات. موضوع له اینها ماهیت خودشان است به ماهی هی.و مبهم و محمل. ماهیت یا به شرط شی است یا به شرط لا یا لابشرط است. لابشرط اسمی هم موضوع له اسم جنس نیست نمونه دیگر اسم مطلق.علم جنس است. علم جنس برای طبیعتی وضع شده که به تعیین جنسی وضع شده. علم جنس مثل اسم جنس است برای نفس آن معنا وضع شده است. معرفه بودن ضرری نمی‌زند به اطلاق.
در نسخ اقتضای حکم قبل تمام میشود و مصلحت و مفسده اش تا زمان امدن ناسخ است ولی به دلایلی مولا اولی را در ظاهر مستمر بیان نموده. لذا حقیقت نسخ دفع است اگرچه ظاهرش رفع است. از انجا که جهل برای خدا معنا ندارد برداشتن حکم معنا ندارد به نحو رفع و این ناشی از جهل یا غفلت از اینده یا تغییر حاکم است یا اینکه حاکم منفعت طلبی خود را در نظر بگیرد یا دنبال تنوع است که اینها در پروردگار منتفی ست. پس نسخ به معنای دفع است
مصنف علیه الرحمة درباره اسم جنس چند ادعا داشت ادعای دیگر وی : مدعای سلبی: موضوع له اسم جنس، ماهیت بشرط شیء (شیء یعنی شمول در ماهیت مرسله و عموم بدلی در ماهیت بدلیه) نیست. دلیل:اگر اسم جنس برای ماهیت بشرط شیء وضع شده باشد لازمه اش این است که حمل آن بر مصادیق بدون تجرید (از جزء معنی که شمول و عموم بدلی است) جایز نباشد.و اللازم باطل بالوجدان (چون بالوجدان تمام المعنی حمل می شود).فالملزوم مثله.مدعای سلبی: موضوع له اسم جنس، ماهیت لا بشرط قسمی (ماهیت متصوره که نسبت به شیء خارجی، لا بشرط است) نیست. دلیل:اگر اسم جنس برای ماهیت لا بشرط قسمی وضع شده باشد لازمه اش این است که بر افراد خارجیه بدون تجرید (از جزء معنی که تصور باشد) صادق نباشد.و اللازم باطل بالوجدان. (چون بالوجدان تمام المعنی حمل می شود)نتیجه: فالملزوم مثلهدومین از کلماتی که علماء اصول به آن مطلق می گویند، علم جنس است.درباره علم جنس، دو نظریه معروف است:مشهور از ادباء: موضوع له علم جنس، طبیعت به قید حضور تمیّزی آن در جنس. یعنی شما وقتی به طرف می خواهید بگوئید اسامه، اول حیوان مفترس را در ذهن حاضر می کنید و بعد این را از سایر اجناس مثل زدن و حیوان ناطق، ممتاز (غیر سایر طبیعت است) می دانید، بعد واضع می گوید من کلمه اسامه را برای حیوان مفترس حاضر در ذهن ممتاز کردم. صاحب کفایه: این نظریه به دو دلیل باطل است:اولا: اگر موضوع له علم جنس این باشد، نباید بر موضوع له خارجی حمل شود، مثلا به فرد خارجی اشاره می شود هذا اسامة، اسامة امر ذهنی بوده است و نمی توان به اسامه خارجی حمل شود، و اللازم باطل و هر کس این را به کار می برد و حمل الفاظ به تمام معنا کرده است. پس موضوع له علم جنس این نیست. ثانیا: اگر موضوع له علم جنس این باشد، لازمه اش این است که وضع لغو شود، چون واضع وضع لفظ می کند تا متکلمین از این الفاظ استفاده کنند و معنای موضوع له را به مخاطبین بفهمانند، حال می بینیم 999 استعمال از 1000 استعمال در مقام بیان حد خارجی هستند و فقط در یک جا در این مقام نیستند و آن جایی است که بخواهند چیزی را تعریف کنند، پس 99 درصد علم جنس برای معنایی وضع شده است که مردم نمی خواهند آن را بفهمانند و این خلاف وضع است. .
علم جنس: مشهور است که علم جنس برای طبیعت وضع شده ولی نه برای بنا هی هی به طور مطلق بلکه به این لحاظ که در ذهن مشخص می باشد. وبا این قید میان علم جنس و اسم جنس تفاوت گذارده میشود،چون اسم جنس برای ماهیت وضع شده،ولی علم جنس برای ماهیت مقید در ذهن که معین است وضع شده. اخوند:معنای اسم جنس با علم جنس هیچ فرقی با هم ندارند و خصوصیت معرفت و علم بودن یک ویژگی لفظی است که در معنای ان دخالت ندارد. دلیل: ۱.اگر قید تعین ذهنی جزو موضوع له علم جنس باشد .قابل صدق بر مصادیق خارجی نخواهد بود. ۲.هنگام حمل علم جنس باید ان قید را برداشت و علم جنس را تحرید و بر نوضوع حمل کرد حال انکه بالوجدان چنین چیزی نیست. ۳.وضع چنین الفاظی برای معانی که لازم است لغو است
علم جنس: برای طبیعتی وضع شده که به تعیین ذهنی معین شده یعنی این علم با معرفه یکسان شمارده می شود. علم جنس در نفس آن معنا وضع شده بدون لحاظ گرفتن شی دیگری معرفه بودن لفظی است و به اطلاق ضرری نمی رساند و اگر معرفه بودن معنایی باشد با اطلاق سازگاری ندارد زیرا اطلاق به معنای شمول افرادی و عدم خصوصیت و جزئیت است و معرفه بودن معنایی چنین نیست. مرحوم اخوند:ادله لفظی بودن معرفه در علم جنس ۱-اگر علم جنس برای متعین به تعیین ذهنی وضع شده باشد که قابل صدق بر خارج ندارد. امیررضا شفیعی
الفاظ مطلق: علم جنس:مثل اسامه،برای طبیعت وضع شده،برای تعین ذهنی،یعنی این علم با اسم اشاره یکجا آورده می شود،و با آن معامله اسم معرفه می شود گاهی حکم معرفه دارد با اینکه ادات تعریف ندارد اما معرفه است. مصنف:علم جنس مثل اسم جنس برای لفظ آن،معنا وضع شده است مثل خورشید و ماه که مذکر و مونث هستند در حالی که ادات تذکیر و تانیث ندارند . معرفه بودن علم جنس ضرری به اطلاق نمی زند چون معنوی است نه لفظی . فرق علم جنس با اسم جنس: در اسم جنس می گوییم ماهیت انسان بما هی هی،اما در علم جنس وقتی می گوییم اسامه یعنی فردی از ماهیت انسان. مصنف:اگر علم جنس برای متعین ذهنی وضع شده باشد،قابل صدق بر امور خارجی نیست و به تاویل نیاز دارد واین امر بعید وزاید است. محمد سلمانپور