eitaa logo
تقریرات دروس کفایه استاد سید شبیری
85 دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
11 فایل
کانال تقریرات دروس کفایه الاصول (اصول5)📒 بانظارت استاد معزز سیدشبیری برای ارسال #اشکالات علمی، #انتقادات، #پیشنهادات، #مطالب مفید و ارسال #جزوات درسی ارتباط باشید👇 @rejal_admin تبلیغ و تبادل👇 @Admin_rejal
مشاهده در ایتا
دانلود
علم جنس مثل اسامه برای طبیعتی وضع شده که به تعین ذهنی معین شده است. علم جنس برای نفس معنا وضع شده است؛ معرفه است ولی لفظی است. علم جنس برای صرف معنا وضع شده است نه تعین ذهنی اگر علم جنس برای تعین ذهنی وضع شود دو اشکال پیش می آید: اول: قابل صدق بر امور خارجی نیست در حالی که علم جنس بر امور خارجی حمل می شود. دوم: اگر علم جنس بر امور خارجی بخواهد وضع شود نیاز به تاویل دارد؛ برای استعمال بر امر خارجی بایستی همیشه تاویل شود و این بعید است و دور از حقیقت؛ جدای از اینکه استعمال برای معنایی که همیشه نیاز به تاویل دارد خلاف حکمت است.
2.علم : مشهور=> برای طبیعتی وضع شده که به تعیین ذهنی معین شده است. یعنی معامله اسم معرفه با آن می شود. مثل اسامه مصنف: علم جنس برای نفس ٱن معنا وضع شده بدون لحاظ شی دیگری و معرفه بودن آن لفظی است نه معنوی لذا این معرفه بودن لفظی ضرری به اطلاقش نمی زند. (بله اگر معرفه معنوی بود با اطلاق سازگار نبود) 2دلیل مصنف: 1.علم جنس اگر برای تعین ذهنی وضع شده بود دیگر قابلیت صدق به امور خارجی را نداشت لکن به وفور قابلیت صدق دارد. 2.طبق معنا شما در صورت صدق به امور خارجی نیاز به تاویل همیشگی دارد که بعید و قبیح و خلاف حکمت و زاید است.
معروف و مشهور اینست علم جنس وضع شده برای طبیعت به قید تعیّن در ذهن است اما مرحوم آخوند میفرماید اینطور نیست که علم جنس و اسم جنس در وضع برای طبیعت باهم فرقی داشته باشند و اینکه با علم جنس معامله معرفه میشود بخاطر تقید به تعین ذهنی نیست بلکه تعریفش لفظی ست که دخلی در معنایش ندارد مرحوم آخوند برای مخالفتش با نظر مشهور دلائلی رو بیان میکند ۱.اگر ما قید تعین ذهنی را جزء موضوع له علم جنس بدانیم پس نباید منطبق بر افراد شود بدون اینکه تصرفی شود ۲.زمانی که قرار است حمل شود باید قید تعین ذهنی برداشته شود در حالیکه هنگام حمل همچین اتفاقی نمی افتد ۵ ۱۴۰۰/۱/۱۸
۵ جنس مثلا اسامه،برای طبیعت وضع شده که به تعیین ذهنی معین شده است علم با معرفه یکسان شمرده میشود و معامله معرفه میشود با آن مصنف معرفه بودن علم جنس لفظی است نه معنوی و معرفه بودن ضرری به اطلاق نمیزند چون اعتبار به لفظ است نه معنا مصنف ۱؛اگر علم جنس برای متعین ذهنی بود ،قابل صدق بر خارج نیست در حالی که در خارج مصداق دارد ۲؛اگر بخواهد به امر خارجی حمل شود نیاز به عنایت دارد و نیاز به تجرید دارد و این امر بعیدی است و خلاف حکمت است
آخوند.اسم جنس از اسما کلی است از جواهر و عرضیات. موضوع له اینها ماهیت خودشان است به ماهی هی.و مبهم و محمل. ماهیت یا به شرط شی است یا به شرط لا یا لابشرط است. لابشرط اسمی هم موضوع له اسم جنس نیست نمونه دیگر اسم مطلق.علم جنس است. علم جنس برای طبیعتی وضع شده که به تعیین جنسی وضع شده. علم جنس مثل اسم جنس است برای نفس آن معنا وضع شده است. معرفه بودن ضرری نمی‌زند به اطلاق.
در نسخ اقتضای حکم قبل تمام میشود و مصلحت و مفسده اش تا زمان امدن ناسخ است ولی به دلایلی مولا اولی را در ظاهر مستمر بیان نموده. لذا حقیقت نسخ دفع است اگرچه ظاهرش رفع است. از انجا که جهل برای خدا معنا ندارد برداشتن حکم معنا ندارد به نحو رفع و این ناشی از جهل یا غفلت از اینده یا تغییر حاکم است یا اینکه حاکم منفعت طلبی خود را در نظر بگیرد یا دنبال تنوع است که اینها در پروردگار منتفی ست. پس نسخ به معنای دفع است
مصنف علیه الرحمة درباره اسم جنس چند ادعا داشت ادعای دیگر وی : مدعای سلبی: موضوع له اسم جنس، ماهیت بشرط شیء (شیء یعنی شمول در ماهیت مرسله و عموم بدلی در ماهیت بدلیه) نیست. دلیل:اگر اسم جنس برای ماهیت بشرط شیء وضع شده باشد لازمه اش این است که حمل آن بر مصادیق بدون تجرید (از جزء معنی که شمول و عموم بدلی است) جایز نباشد.و اللازم باطل بالوجدان (چون بالوجدان تمام المعنی حمل می شود).فالملزوم مثله.مدعای سلبی: موضوع له اسم جنس، ماهیت لا بشرط قسمی (ماهیت متصوره که نسبت به شیء خارجی، لا بشرط است) نیست. دلیل:اگر اسم جنس برای ماهیت لا بشرط قسمی وضع شده باشد لازمه اش این است که بر افراد خارجیه بدون تجرید (از جزء معنی که تصور باشد) صادق نباشد.و اللازم باطل بالوجدان. (چون بالوجدان تمام المعنی حمل می شود)نتیجه: فالملزوم مثلهدومین از کلماتی که علماء اصول به آن مطلق می گویند، علم جنس است.درباره علم جنس، دو نظریه معروف است:مشهور از ادباء: موضوع له علم جنس، طبیعت به قید حضور تمیّزی آن در جنس. یعنی شما وقتی به طرف می خواهید بگوئید اسامه، اول حیوان مفترس را در ذهن حاضر می کنید و بعد این را از سایر اجناس مثل زدن و حیوان ناطق، ممتاز (غیر سایر طبیعت است) می دانید، بعد واضع می گوید من کلمه اسامه را برای حیوان مفترس حاضر در ذهن ممتاز کردم. صاحب کفایه: این نظریه به دو دلیل باطل است:اولا: اگر موضوع له علم جنس این باشد، نباید بر موضوع له خارجی حمل شود، مثلا به فرد خارجی اشاره می شود هذا اسامة، اسامة امر ذهنی بوده است و نمی توان به اسامه خارجی حمل شود، و اللازم باطل و هر کس این را به کار می برد و حمل الفاظ به تمام معنا کرده است. پس موضوع له علم جنس این نیست. ثانیا: اگر موضوع له علم جنس این باشد، لازمه اش این است که وضع لغو شود، چون واضع وضع لفظ می کند تا متکلمین از این الفاظ استفاده کنند و معنای موضوع له را به مخاطبین بفهمانند، حال می بینیم 999 استعمال از 1000 استعمال در مقام بیان حد خارجی هستند و فقط در یک جا در این مقام نیستند و آن جایی است که بخواهند چیزی را تعریف کنند، پس 99 درصد علم جنس برای معنایی وضع شده است که مردم نمی خواهند آن را بفهمانند و این خلاف وضع است. .
علم جنس: مشهور است که علم جنس برای طبیعت وضع شده ولی نه برای بنا هی هی به طور مطلق بلکه به این لحاظ که در ذهن مشخص می باشد. وبا این قید میان علم جنس و اسم جنس تفاوت گذارده میشود،چون اسم جنس برای ماهیت وضع شده،ولی علم جنس برای ماهیت مقید در ذهن که معین است وضع شده. اخوند:معنای اسم جنس با علم جنس هیچ فرقی با هم ندارند و خصوصیت معرفت و علم بودن یک ویژگی لفظی است که در معنای ان دخالت ندارد. دلیل: ۱.اگر قید تعین ذهنی جزو موضوع له علم جنس باشد .قابل صدق بر مصادیق خارجی نخواهد بود. ۲.هنگام حمل علم جنس باید ان قید را برداشت و علم جنس را تحرید و بر نوضوع حمل کرد حال انکه بالوجدان چنین چیزی نیست. ۳.وضع چنین الفاظی برای معانی که لازم است لغو است
علم جنس: برای طبیعتی وضع شده که به تعیین ذهنی معین شده یعنی این علم با معرفه یکسان شمارده می شود. علم جنس در نفس آن معنا وضع شده بدون لحاظ گرفتن شی دیگری معرفه بودن لفظی است و به اطلاق ضرری نمی رساند و اگر معرفه بودن معنایی باشد با اطلاق سازگاری ندارد زیرا اطلاق به معنای شمول افرادی و عدم خصوصیت و جزئیت است و معرفه بودن معنایی چنین نیست. مرحوم اخوند:ادله لفظی بودن معرفه در علم جنس ۱-اگر علم جنس برای متعین به تعیین ذهنی وضع شده باشد که قابل صدق بر خارج ندارد. امیررضا شفیعی
الفاظ مطلق: علم جنس:مثل اسامه،برای طبیعت وضع شده،برای تعین ذهنی،یعنی این علم با اسم اشاره یکجا آورده می شود،و با آن معامله اسم معرفه می شود گاهی حکم معرفه دارد با اینکه ادات تعریف ندارد اما معرفه است. مصنف:علم جنس مثل اسم جنس برای لفظ آن،معنا وضع شده است مثل خورشید و ماه که مذکر و مونث هستند در حالی که ادات تذکیر و تانیث ندارند . معرفه بودن علم جنس ضرری به اطلاق نمی زند چون معنوی است نه لفظی . فرق علم جنس با اسم جنس: در اسم جنس می گوییم ماهیت انسان بما هی هی،اما در علم جنس وقتی می گوییم اسامه یعنی فردی از ماهیت انسان. مصنف:اگر علم جنس برای متعین ذهنی وضع شده باشد،قابل صدق بر امور خارجی نیست و به تاویل نیاز دارد واین امر بعید وزاید است. محمد سلمانپور
موضوع له اسم جنس، خود ماهیت بدون هیچ قید و شرطی است و حتی قید لا بشرطی هم ندارد یعنی موضوع له آن، ماهیت لا بشرط مقسمی است و ماهیت لا بشرط قسمی نیست زیرا لا بشرط قسمی یک مفهوم کلی و عقلی است که جایگاه آن فقط در ذهن است مسئله دوم علم جنس است یعنی اسم خاصی که برای عموم وضع شده است مانند اسامه برای جنس اسد به نظر آخوند علم جنس هیچ فرقی با اسم جنس ندارد مانند تانیث لفظی که قید تانیث جزء معنای لفظ نیست زیرا اگر قید تانیث جزء موضوع له علم جنس باشد در این صورت قابل انطباق بر مصادیق خارجی نخواهد بود
از جمله الفاظی که علمای اصول به آن مطلق می گویند، مفرد معرف به ال است. مثل الماء، الرجل و... (ال یا لام بر سه نوع است: 1. موصوله؛ 2. زائده که بر دو نوع زائده و غیر زائده است؛ 3. تعریف که بر دو نوع عهد و جنس است و عهد بر سه نوع حضوری ذکری و ذهنی است و ذکری بر دو قسم صریحی و کنار و جنس بر سه نوع است استغراق صفات و ال ماهیت و استغراق افراد که بر دو نوع حقیقی و عرفی است) مفرد معرف به لام دارای پنج قسم است: 1. مفرد محلی به لام استغراق. 2. مفرد محلی به لام جنس. 3. مفرد محلی به ال عهد ذکری (مدخول ال قبلا ذکر شده است). 4. مفرد محلی به ال عهد ذهنی (مدخول ال در ذهن وجود دارد). 5. مفرد محلی به ال عهد حضوری (مدخول ال در حضور فرد است). درباره این اقسام، چهار نظریه معروف است: 1. این خصوصیات (استغراق، جنس، عهد ذکری و ذهنی و حضوری) از لام به نحو اشتراک لفظی استفاده می شود. یعنی ال یعنی پنج قسم بالا. طبق این نظریه، این خصوصیات از لام استفاده می شود از باب تعدد دال و مدلول. مثلا ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا، ال برای استغراق وضع شده است به نحو تعدد دال و مدلول، ال دال بر استغراق است و مدخول آن دال بر معنای آن است و مدلول هم دو چیز است که استغراق و معنا می باشد. 2. این خصوصیات از لام به نحو اشتراک معنوی استفاده می شود، یعنی ال برای تعریف و تعیین وضع شده است که قدر جامع بین پنج قسم لا است. صاحب کفایه: این نظریه باطل است، چون: صغری: اگر ال در مفرد معرف به لام جنس برای تعریف و تعیین وضع شده باشد، لازمه اش این است برای تعریف و تعیین ذهنی وضع شده باشد. چون جنس بما هو جنس، در خارج وجود ندارد، پس در عالم ذهن، جنس از سایر طبایع جدا می شود. در نتیجه معنای الرجل، جنس رجل در عالم ذهن و این همان دو اشکالی که بر علم جنس وارد بود، وارد می شود. کبری: و اللازم باطل. نتیجه: فالملزوم مثله. 3. این خصوصیات از مدخول لام استفاده می شود، یعنی بعد از آمدن ال بر سر کلمه، تبدیل به جنس می شود. 4. صاحب مرحوم رضی و صاحب کفایه: ال همیشه برای زینت است و این خصوصیات با قرینه استفاده می شود.
جلسه 122و123و124 مفرد معرف به لام، دارای اقسام خمسه است (مفرد معرف به لام استغراق، مفرد معرف به لام جنس، مفرد معرف به لام عهد با اقسام ثلاثه آن)، در باره این اقسام، خمسه، چهار نظریه معروف است: 1. لام به نحو اشتراک لفظی برای این خصوصیات وضع شده است (لام برای استغراق، برای جنس، برای عهد)، طبق این نظریه، خصوصیت برای هر یک از اقسام، از لام استفاده می شود با این توضیح که لام دال بر خصوصیت و مدخول دال بر نفس المعنی است از باب تعدد دال و مدلول. 2. لام به نحو اشتراک معنوی برای این خصوصیات وضع شده است. توضیح: لام برای تعریف و تعیین وضع شده است  که قدر جامع بین اقسام خمسه است، طبق این نظریه خصوصیت در هر یک از اقسام از قرائن مقامیه استفاده می شود با این توضیح که قرینه دال بر خصوصیت و مدخول دال بر نفس المعنی است از باب تعدد دال و مدلول. این نظریه باطل است، چون: صغری: اگر در مفرد معرف به لام جنس، لام برای تعریف و تعیین باشد، لازمه اش این است که برای تعیین ذهنیه باشد (به واسطه ال این جنس از سایر اجناس در ذهن ممتاز می شود، پس مفاد الرجل، رجل حاضر ممتاز در ذهن می شود) نه خارجیه (چون جنس بما هو جنس در خارج نیست تا به واسطه ال از سایر اجناس ممتاز شود). کبری: و اللازم باطل به همان دو دلیلی که در علم جنس گفته شد. نتیجه: فالملزوم مثله. 3. مدخول ال به نحو اشتراک لفظی برای این خصوصیات وضع شده است. 4. لام برای تزیین است و خصوصیات از قرائن مقامیه استفاده می شود. رد قول دوم صاحب کفایه اول یک رد به قول دوم می زند که لام به نحو اشتراک معنوی دلالت بر خصوصیات می کند، چون: صغری: اگر لام برای تعریف و تعیین وضع شده باشد، لازمه اش لغویت وضع است. چون اگر ال برای تعیین وضع شده باشد، این خصوصیات بالا از کجا استفاده می شود؟ جواب این است که از قرینه استفاده شده است، حال با وجود قرینه دیگر نیازی نیست که ال برای معنایی وضع شده باشد. مثلا در آیه الانسان لفی خسر الا الذین...، قرینه داریم که استغراق مراد است و این کافی است و نیاز نیست گفته شود ال برای تعیین وضع شده است. کبری: واللازم باطل. نتیجه: فالملزوم مثله. صاحب فصول: ال برای زینت نیست بلکه برای دال بر تعریف و تعیین است. چون جمع معرف به ال دال بر عموم است و این کاشف بر این است که ال برای تعریف و تعیین وضع شده است. وضع ال برای تعریف و تعیین بعلاوه تعین ذهنی مرتبه علیا از بین مراتب جمع مساوی با عموم است. توضیح: اولا که ال برای تعریف و تعیین وضع شده است و جمع هم مراتبی دارد، مرتبه علیای جمع، تمامی افراد است و مرتبه سفلای آن 3 نفر است و بین آن مرتبه وسطی است، حال چیزی که در ذهن شنونده حاضر است، مرتبه علیا است، یعنی چیزی که شنونده توقع دارد به جمع محلای به ال بدون قرینه به او بفهمانیم، مرتبه علیا است. حال اگر ال برای تعیین باشد و مرتبه علیا هم تعین داشته باشد، جمع محلی به ال برای عموم وضع شده است. با این حرف از معلول به علت می رسد. جواب اول: مرتبه سفلی هم تعین ذهنی دارد، یعنی در ذهن شنونده هم پذیرش مرتبه سفلی هم دارد، مخصوصا شنونده عرب که مراتب جمع را می داند، پس دلالت بر عموم، مستند دلالت ال برای تعیین عموم و مرتبه علیا نیست بلکه بخاطر مجموع ال و مدخول است. استاد: صاحب کفایه در مقام رد صاحب فصول این حرف را زده و خودش این را قبول ندارد و می گویند ال و مدخول هیچکدام دلالت بر عموم ندارد. جواب دوم: بر فرض که عموم مستند به ال باشد دیگر احتیاج نیست این ال دال بر عموم با واسطه باشد و بدون واسطه هم ال دال بر عموم است و نیاز به واسطه تعیین نمی باشد. استاد: صاحب کفایه در مقام رد صاحب فصول این حرف را زده و خودش این را قبول ندارد و می گویند ال و مدخول و مجموع هیچکدام دلالت بر عموم ندارد یکی از الفاظی که علماء به آن مطلق می گویند، نکره است که دو صورت دارد: گاهی برای مخاطب مجهول است، در اینجا موضوع له نکره، فرد معلوم برای متکلم و مجهول برای مخاطب می شود. و گاهی برای مخاطب و متکلم مجهول است، مثلا می گوید جئنی برجل، در اینجا موضوع له نکره، حصه محتمله است که ذات له الرجولیه است که بر تک تک افراد تطبیق می کند.درباره معنای نکره، دو نظریه است: 1. صاحب کفایه: نکره دارای دو معنا است:  الف: در برخی از امثله، معنای نکره، فرد معین در واقع است اعم از اینکه نزد متکلم معلوم و برای مخاطب مجهول باشد یا برعکس. مثلا جاء رجلٌ من اقصی المدینة که رجل در عالم واقع مشخص است و برای متکلم معلوم است اما برای مخاطب خیر. یا مثل ای رجل جائک که رجل در واقع مشخص است و برای مخاطب معلوم است اما برای متکلم معلوم نیست. ب: در برخی از امثله، معنای نکره، طبیعت مقیده  2. صاحب فصول: معنای نکره، فرد مردد بین افراد است. رد: صغری: اگر معنای نکرده، فرد مردد بین افراد باشد، لازمه اش این است که با اتیان یک فرد خارجی، جئنی برجل امتثال نشود. چ
ون در صورتی فرد امتثال کرده است که فرد مردد بیاورد در حالی که اصلا فرد مردد نداریم. کبری: و اللازم باطل. چون با اتیان فرد خارجی، جئنی امتثال شده است. نتیجه: فالملزوم مثله.
مفرد معرفه به ال : اعم از این که《 ال 》در اینجا برای جنس ، استغراق و عهد باشد مانند الرجل و العالم. ظاهراً معنای رجل چه با ( ال ) و چه بدون ( ال ) باشد ، فرقی نمی‌کند و خصوصیت تعریف توسط ( ال ) و یا قرینه مقامیه القا می‌شود یعنی در معنای رجل وجود ندارد ، تا گفته شود ، لفظ رجل در معنای جنس ، استغراق و اقسام سه گانه عهد به نحو اشتراک لفظی و یا مجاز استعمال می‌شود. همچنین ظاهراً ( ال ) در اینجا دلالت بر تعریف ذهنی مدخول دارد و نه تعریف خارجی ، زیرا اگر الرجل بر تعریف خارجی دلالت کند در این صورت بر افراد مختلف خارجی قابل حمل نخواهد بود. نقش ( ال ) در اینجا : 1. مشهور : برای تعریف وضع شده است. 2. مصنف : برای تزیین است و استفاده معانی جنس ، استغراق و عهد به کمک قرائن خارجی است. اشکالات مصنف به نظر مشهور : 1. اگر ( ال ) مفید تعریف باشد ، به ناچار باید بر تعریف و تعین ذهنی دلالت کند و در این صورت قابل حمل بر مصادیق خارجی نخواهد بود و نمی توان گفت : زید الرجل ، زیرا زید تعین خارجی و الرجل تعین ذهنی دارد. 2. برای حمل که خیلی زیاد واقع می‌شود ، به ناچار باید مرتباً امثال الرجل را از این قید ذهنی تجرید نمود و سپس بر افرادش حمل کرد. حتی اگر ( ال ) برای اشاره به تعریف و تعین ذهنی وضع شده باشد برای تعیین هر یک از معانی جنس ، استغراق و معانی سه‌گانه عهد ، محتاج قرینه معینه است و این خود شاهد بر درستی نظریه مصنف است که خود ( ال ) نقشی ندارد و زینت است و تمام این معانی توسط قرائن افاده می‌شود. این که لفظ ( علماء ) دلالت بر عموم ندارد ولی لفظ ( العلماء ) بر آن دلالت دارد دلیل بر این نمی شود که ( ال ) در اینجا برای استغراق وضع شده است بلکه ( ال ) در اینجا نیز برای تزیین است لکن واضع جمع محلی به( ال ) را روی هم رفته برای افاده عموم وضع کرده است و تعریف ( العلماء ) یک تعریف لفظی است و جزء معنای آن نمی باشد همانطور که در علم جنس گذشت. نکره : نکره همان اسم جنس همراه با تنوین است مانند رجلُ. معانی الفاظ نکره : 1. در مقام اخبار به معنای فردی است که نزد متکلم مشخص ولی نزد مخاطب مجهول است. 2. در مقام انشاء به معنای طبیعت واحد است. البته در عین حال کلیت دارد و برمصادیق زیادی انطباق دارد. ☆. استعمال لفظ ( مطلق ) در اسم جنس و نکره به معنای طبیعت واحده ، لغتا و اصطلاحا استعمال حقیقی است چرا که هر یک از این دو لفظ در معنای رها و بی قید و شرط خود به کار می روند. علی محمدیان
مصنف یکی از چیزهایی که به عنوان مطلق یاد شده جمع معرف به لام است. عمومیت از وضع مجموع لام و جمع فهمیده میشه یا از خصوص لام. جمع بر عموم دلالت نمیکند. پس لام دال بر عمومیت دلالت دارد یا جمع به همراه لام. لام بر تعیین دلالت میکند وقتی وارد جمع شود بر تعیین این جمع دلالت میکند. جمع همه‌ی افراد جنس تنها جمعی است که مرتبط دارد.و نیاز به قرینه ندارد و مرتبه اعلا است. مصنف.اینکه گفتن مرتبه اعلا جمع مرتبه عموم است مرتبه اقل هم تعیین دارد. اشکال بعدی اگر لامی که وارد جمع شده بر عموم دلالت کند ازین جهت که برای عموم وضع شده اگر اینو بگیم لازمش این است که اگر الف لام بر استغراق دلالت کند دیگه تعریفی وجود ندارد و لفظی می‌شود.
4. جمع معرف به لام : جمع معرف به لام بر عموم دلالت دارد. : اینکه مشهور گفتند جمع معرف به لام بر عمومیت دلالت می کند را نمی پذیریم زیرا: : مرتبه اعلاء جمع شامل تمام افراد می شود و مرتبه معین است اما مرتبه اقل هم بر مرتبه معین دلالت دارد در این صورت لازم نیست مرتبه اعلاء جمع؛ مراد باشد و عمومیت از آن فهمیده شود. : لامی که بر جمع وارد شده اگر بخواهد بر عموم دلالت کند از این جهت که لام برای عموم وضع شده؛ لازمه اش این است که اگر لام بر استغراق دلالت کند هیچ تعریف ندارد مگر تعریف لفظی. 5. نکره از دیگر الفاظ مطلق نکره است که دو قسم است: الف) آنچه معین است ولی نزد مخاطب مجهول است مثل: و جاء رجل من اقصی المدینه ب) بر طبیعت با قید وحدت دلالت دارد مثل: جئنی برجل.
مصنف فرمودند که لام رد جمع معرف به الف و لام برای تزیین است و معانی سه گانه از قرائن ثابت می‌شوند. برخی گفته اند که لام دلالت بر تعیّن دارد، خود جمع دارای مراتب بسیار است ولی چون لام بر ان وارد شده و لام دلالت بر تعیین دارد، پس ان متربه از جمع که مرتبه اعلی است و دلالت بر عمومیت دارد تعیین شده است پس چاره ای نیست که استغراق از تعریف ثابت شود. جواب مصنف: نقضی: انچه در جمع دارای تعیین است فقط مرتبه اعلی نیست بللکه مرتبه اقل هم دارای تعیین است و دلالت بر عمومی ثابت نمی‌شود. حلی: اگر لام بر عموم دلالت کند و وضع برای عموم باشد لازمه‌اش این است که بر استغراق دلالت دارد و دیگر تعریف نداریم و تعریف لفظی است. نکره دیگر لفظ اطلاق: نکره دو صورت است: 1) برای یک چیز مشخص است ولکن این چیز در نزد مخاطب مجهول است برای همین در سیاق نکره بیان می‌شود. استعمال نکره در اِخبار 2) برای طبیعت به قید وحدت است که انطباق بر افراد کثیر دارد و کلی است. استعمال در مقام انشاء. اسم جنس و نکره به معنای دوم حقیقتاً مطلق هستند. این که گفته اند نکره بر مردد دلالت دارد درست نیست زیرا مردد در خارج وجود ندارد و نکره برای مصداق خارجی به کار رفته است و تنوین نکره قید وحدت است.
ال اگر برجمع وارد شود دلالت بر تعیین دارد مگر اینکه بالاترین درجه آن را مد نظر داشته باشیم مرتبه اعلی افراد جنس ، تعیین که نیاز به قرینه ندارد و غیر اعلی نیاز به قرینه دارد. مرتبه اعلی ،مرتبه عموم می‌باشد و مرتبه اقل جمع هم که عموم دارد؟ واگر بر عموم دلالت کند ،لازم میاد که تعریفی نباشد الا اینکه لفظی است. ال نقشی ندارد و زینت است و تمام معانی توسط قرینه فهمیده میشود اینکه علماء با ال ،العلماء بر عموم دلالت دارد ،دلیل بر این نیست که برای استغراق است.بلکه برای تزئین است. و العلما یک تعریف لفظی می‌باشد نکره: همان اسم جنس همراه با تنوین است .مانند رجل معانی الفاظ نکره : در مقام اخبار به معنای فردی است که نزد متکلم مشخص ولی نزد مخاطب مجهول است . .........
مفرد معرفه به ال: اعم از اینکه ال برای جنس ،استغراق و عهد باشد. معنای رجل چه با ال و چه بدون ال باشد فرقی نمیکند و خصوصیت تعریف توسط ال و یا قرینه ی مقامیه القا شود. همچنین ظاهرا ال در اینجا دلالت بر تعریف ذهنی مدخول دارد و نه تعریف خارجی مشهور:برای تعریف وضع شده اخوند:برای تزیین نکره:نکره همان اسم جنس همراه با تنوین معانی الفاظ نکره: ۱.در مقام اخبار.به معنای فردی که نزد متکلم مشخص ولی حزد مخاطب مجهول است ۲.در مقام انشا،به معنای طبیعت واحد
بحث درمورد جمع معرف به لام است،وجمع معرف به لام بر عموم دلالت دارد حال سوال این است که این عمومیتازجمله فهمیده میشود یاازخصوص لام چون مسلم است که جمع بر عموم دلالت ندارد ودوران امر است لام به تنهایی بر عمومیت دلالت میکندیاجمع به همراه لام، لام برتعین دلالت میکندووقتی برجمع واردشود برتعیین دلالت میکند تنهاجمعی که تعیین میشودجمع همه افراد جنس است،اگر بخواهییممرتبه ایی ازجمع رامعین کنیم مرتبه اعلی ان است وان درغیرقلت است اخوندمرتبه اعلی جمع مرتبه عموم است وهمین تعین داردومرتبه اقلش هم تعین دارد واین که مشهور گفته اندجمع معرف به لام برعمومیت دلالت داردصحیح نیست
در جمع معرف به لام دلالتی بر تعیین نیست و از لام نه تعیین فهمیده میشود و دلالتش بر استغراق هم به سبب دلالتش بر تعیین نیست لکن واضع جمع محلی به لام را برای افاده عموم وضع کرده است و تعریف در اینجا یک تعریف لفظی محسوب میشود و داخل در معنای آن نیست در جمله خبریه مفهومش فرد معینی ست که در واقع معلوم و لکن نزد مخاطب مجهول است و در جمله انشاییه مفهومش طبیعت همراه با قید وحدت است نه اینکه مفهومش فرد مردد باشد ۵ ۱۴۰۰/۱/۱۸
جمع معرف باللام: بر عموم دلالت دارد،اما این عموم یا از جهت وضع لام ویا جمع یا از خصوص لام یا آن جمع بر عموم دلالت نمی کند لام وقتی بر مفرد وارد می شود دلالت بر یک فرد می کند اما وقتی بر جمعی وارد می شود ،چون یک جمع مشخص نداریم ،بالاترین جمع را در نظر می گیریم که جمع غیر قله است این که گفتند مرتبه اعلی جمع ،مرتبه عموم آن است ،به همین دلیل بر بر مرتبه اقلش هم تعین دارد،لذا اگر لام افاده عموم کند نیاز به اعلی مرتبه ندارد،در نتیجه آخوند می فرماید اطلاق و عمومیت فهمیده نمی شود محمد سلمانپور
مفرد معرفه به ال: اعم از اینکه ال برای جنس ،استغراق و عهد باشد. معنای رجل چه با ال و چه بدون ال باشد فرقی نمیکند و خصوصیت تعریف توسط ال و یا قرینه ی مقامیه القا شود. همچنین ظاهرا ال در اینجا دلالت بر تعریف ذهنی مدخول دارد و نه تعریف خارجی مشهور:برای تعریف وضع شده اخوند:برای تزیین نکره:نکره همان اسم جنس همراه با تنوین معانی الفاظ نکره: ۱.در مقام اخبار.به معنای فردی که نزد متکلم مشخص ولی حزد مخاطب مجهول است ۲.در مقام انشا،به معنای طبیعت واحد
بحث در مورد مفرد معرفه به ال: اعم از اینکه ال برای جنس ،استغراق و عهد قرار داده شده باشد یاخیر معنای رجل چه با ال و چه بدون ال باشد فرقی نمیکند و این را باید گفت که ال در اینجا دلالت به تعریف ذهنی دارد که مشهورعلما میفرمایند که ال برای تعریف وضع شده ولی مرحوم اخوند رضوان الله تعالی میفرمایند خیر بلکه برای تزیین وضع شده و دلالت برآن نیز دارد در تعریف اسم نکره: اسم جنس تنوین دار معانی الفاظ نکره:الف.در مقام اخبار.به معنای فردی که نزد متکلم مشخص اما نزد مخاطب مجهول نیز میباشد ب.در مقام انشا،به معنای طبیعت واحد نیز میباشد