eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
276 دنبال‌کننده
183 عکس
36 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
. یه حبه قند از طلا بودن پشیمان گشته ایم! اصلا کسی از من نپرسید که میخوای توی این دنیا باشی یا نه این ظلم نیست؟ نمی خوام باشم! زوره؟ نه میخوام نه . بله این درسته که ما در خیلی چیزها از جمله در به وجود آمدنمان و اینکه باچه و کجا به دنیا بیاییم اختیاری نداشته ایم اما خوب که فکر کنی میبینی اختیاری بودن این امور نه ممکن است نه آنچنان لازم است و نه حتی مطلوب! ممکن نیست چون: قبل از این که ما خلق شویم و به وجود بیاییم که اصلا نبودیم که بخواهیم درباره بودن یا نبودن یاحتی چگونه بودنمان تصمیم بگیریم لازم نیست چون: که لزوما معادل ظلم نیست. جبر زمانی بد است که انسان به خاطر کاری که اختیارش را نداشته مواخذه ومجازات بشه یا با تبعیض با او برخورد شود[تبعیض با تفاوت، فرق می کند] و می دانیم که خدا چنین نمیکند مطلوب نیست چون: تا حالا نشده که در تصمیم گیری درباره یک موضوع خیلی مهم انقدر مردد بشی که آرزو کنی کاش مجبور نبودی تصمیم بگیری؟ کاش کسی بود که می دونستی حتما تصمیم درست تر و بهتری میگیره و این کار رو به اون واگذار می کردی؟ تا حالا نشده مجبور بشی استخاره بگیری؟ چه کسی از خدا به امورات عالم و آدم آگاه تر و خیرخواه تره که بخواد تصمیم هایی در این حد کلان بگیره؟ ثانیا این ادعا که من اصلا کمال و سعادت رو هم نمی خوام اصلا واقعی نیست؛ کمال گرایی، ذاتی بشره فقط تصور افراد از امر [بهتر] متفاوته حتی کسی که خودکشی میکنه هم اونو بهتر میدونه مشکل، همان تصور است. ما تصویر روشنی از های عمیق وجودمان، مبدا و منبع این محبوبها و کمالات، حیاتی مان در اتصال به آن مبدا خیر و و عمیقی که در این اتصال هست نداریم اگرنه شوق به کمال و خیر و محبوب، است و امکان ندارد بشر آن را نخواهد تقرب به کمال مطلق در واقع معادل رسیدن به همه خواسته های واقعی و کسب [همه بهترین های] قابل تصور است. فقط خالق، حی، واجب الوجود و مالک و... نیست که بگویی خوب با او چه کنم؟ او بی نهایت مهربان، روزی رسان، پرورش دهنده، پناهگاه، زیبای مطلق، انس گیرنده، نزدیک، پاک کننده، کرامت دهنده، خیرخواه، آرامش دهنده، فریادرس، هدایت کننده، آگاهی بخش و... هم هست. تازه خوب که دقت کنی باید یک [تنها] قبل و یک [حقیقی] بعد همه این صفات بگذاریم: تنها بخشنده حقیقی، تنها پناهگاه حقیقی و... آیا می شود نسبت به صفاتی اینچنین و صاحب آن هم بی تفاوت بود؟! تصور محبوب ها و مطلوب ها، عشق آفرین است و ، زاست و همین حرکت یعنی دوری از جهنم و رفتن به سوی بهشت! ما را درست آفریده است https://eitaa.com/taherrahimi
. یه حبه قند از طلا بودن پشیمان گشته ایم! اصلا کسی از من نپرسید که میخوای توی این دنیا باشی یا نه این ظلم نیست؟ نمی خوام باشم! زوره؟ نه میخوام نه . بله این درسته که ما در خیلی چیزها از جمله در به وجود آمدنمان و اینکه باچه و کجا به دنیا بیاییم اختیاری نداشته ایم اما خوب که فکر کنی میبینی اختیاری بودن این امور نه ممکن است نه آنچنان لازم است و نه حتی مطلوب! ممکن نیست چون: قبل از این که ما خلق شویم و به وجود بیاییم که اصلا نبودیم که بخواهیم درباره بودن یا نبودن یاحتی چگونه بودنمان تصمیم بگیریم لازم نیست چون: که لزوما معادل ظلم نیست. جبر زمانی بد است که انسان به خاطر کاری که اختیارش را نداشته مواخذه ومجازات بشه یا با تبعیض با او برخورد شود[تبعیض با تفاوت، فرق می کند] و می دانیم که خدا چنین نمیکند مطلوب نیست چون: تا حالا نشده که در تصمیم گیری درباره یک موضوع خیلی مهم انقدر مردد بشی که آرزو کنی کاش مجبور نبودی تصمیم بگیری؟ کاش کسی بود که می دونستی حتما تصمیم درست تر و بهتری میگیره و این کار رو به اون واگذار می کردی؟ تا حالا نشده مجبور بشی استخاره بگیری؟ چه کسی از خدا به امورات عالم و آدم آگاه تر و خیرخواه تره که بخواد تصمیم هایی در این حد کلان بگیره؟ ثانیا این ادعا که من اصلا کمال و سعادت رو هم نمی خوام اصلا واقعی نیست؛ کمال گرایی، ذاتی بشره فقط تصور افراد از امر [بهتر] متفاوته حتی کسی که خودکشی میکنه هم اونو بهتر میدونه مشکل، همان تصور است. ما تصویر روشنی از های عمیق وجودمان، مبدا و منبع این محبوبها و کمالات، حیاتی مان در اتصال به آن مبدا خیر و و عمیقی که در این اتصال هست نداریم اگرنه شوق به کمال و خیر و محبوب، است و امکان ندارد بشر آن را نخواهد تقرب به کمال مطلق در واقع معادل رسیدن به همه خواسته های واقعی و کسب [همه بهترین های] قابل تصور است. فقط خالق، حی، واجب الوجود و مالک و... نیست که بگویی خوب با او چه کنم؟ او بی نهایت مهربان، روزی رسان، پرورش دهنده، پناهگاه، زیبای مطلق، انس گیرنده، نزدیک، پاک کننده، کرامت دهنده، خیرخواه، آرامش دهنده، فریادرس، هدایت کننده، آگاهی بخش و... هم هست. تازه خوب که دقت کنی باید یک [تنها] قبل و یک [حقیقی] بعد همه این صفات بگذاریم: تنها بخشنده حقیقی، تنها پناهگاه حقیقی و... آیا می شود نسبت به صفاتی اینچنین و صاحب آن هم بی تفاوت بود؟! تصور محبوب ها و مطلوب ها، عشق آفرین است و ، زاست و همین حرکت یعنی دوری از جهنم و رفتن به سوی بهشت! ما را درست آفریده است https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند انفجار از درون، طغیان در بیرون «بحران ها» تقریبا همیشه محصول بن بست ها هستند چه بن بست های معرفتی، چه روحی چه روانی. انسان، بی نهایت طلب؛ عمیقاً متمایل به جاودانگی و مطلقا کمال گراست و مطلوبیت حرکت برایش ذاتی است اگر نظام هستی با آنچه درون انسان است انطباقی نداشته باشد و شعاع وجودی انسان و دایره «حرکت» او محصور به این دنیا و این دنیا محصور به بن بست ماده باشد انسان لاجرم به ورطه بحران خواهد افتاد و این همان چیزی است که جهان بینی مادی با انکار «روح» و «ماوراء» و «معنا» برای انسان معاصر رقم زده است. کسی که قرص انرژی زا مصرف کرده است اگر وزنه ای نزند یا در مسیری ندَود از درون منفجر می شود جنینی که مستمرا درحال رشد است اگر متولد نشود در بن بست رحم خفه شده و خواهد پوسید. برای روحی که بی نهایت خواه، جاودانه طلب و اخلاق مدار خلق شده اما با بن بست ماده و مرگ و بی معنایی مواجه است چند حالت بیشتر قابل فرض نیست: یا از دون به انفجار می رسد و دچار نوعی طغیان، «آنارشیسم» و هیپیگری می شود؛ یا در خود فرورفته و در تنگنای رحم دنیای مادی به نوعی «خفه گی» مبتلا می شود و به افسردگی، بحران هویت و پوچی می‌گراید؛ یا به طور مستمر دچار «حرکتی درجا» و «کثرتی بی معنا» می‌شود تا با دویدنی بی حاصل، ضمن ارضاء حس حرکت، حداقل حواس خود را از این بی معنایی دهشتناک پرت کند! مانند حرکت موشی که دائما بر یک تردمیل دوّار می دود. در دنیایی زندگی می‌کنیم که خودکشی و جنگ از مهمترین عوامل مرگ و میر انسان هاست و افسردگی، بیماری قرن لقب گرفته و طغیان اخلاقی بشر در بسیاری عرصه ها همچون عرصه جنسی به وضوح قابل مشاهده است، سرگرمی مستمر انسان در تردمیل دوّار «مُد» ، «تکثّر» ، «تنوّع» ، «تخیل»، «غریزه» ، «رهایی» و «نسبیت» بخش مهمی از سبک زندگی او شده است. این بحران ها ثمره آن بن بست هاست. انسان به گواهی ساختار خلقتش، برای «بزرگتر از ماده» و «بیشتر از غریزه» و «طولانی تر از هشتاد سال» خلق شده و در قواره های دنیای مادی جا نمی شود و انطباق نمی یابد حتی اگر با «اومانیسم» او را سرکار بگذاری و پادشاه این مادهِ کوچکِ بی معنا کنی. فرَج به معنای گشایش است؛ گشایشی که زمینه خروج انسان از بن بست ها است که نتیجه اش، جاری شدن انسان با امتداد متعالی اش و اتصال او به آن مبدا بی انتهاست خدایا فرج ما را برسان قال المهدی عج: اکثرُوا الدُّعاء بتعجیل الفَرَجِ فَإِنَّ فی ذلک «فَرَجَکُم» شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص ۴۸۵ https://eitaa.com/taherrahimi