eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
چون سرو تو از قبا برآید آه از من مبتلا برآید از قبله ابروی تو هر شب بس دست که در دعا برآید @takbitnab 🌹🌹🌹
بی خبر شو اگر از دوست خبر می‌خواهی زان که در بی خبری‌ها خبری نیست که نیست ترک سر تا نکنی پای منه در ره عشق که درین وادی حیرت خطری نیست که نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
وقتی که در اندوه من دائم تو باشی این روزها اندوه خود را دوست دارم @takbitnab 🌹🌹🌹
دوش این دل من خانهٔ عشق تو همی کند و امروز دگر باره بنا کرد سرایی بی‌واسطه روزی هوس دیدن ما کن کندر دل ما جز هوست نیست هوایی @takbitnab 🌹🌹🌹
شب هنگام در آسمان نگاهت صدها ستاره عشق را آذین می بندند و من سرمست و بی پروا در این اقیانوس بی انتها غوطه می خورم... @takbitnab 🌹🌹🌹
این این نسیم این سفره‌ ی مُهیّا شده‌ ی سبز این من و این تو همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند یکی شدند و یگانه... @takbitnab 🌹🌹🌹
صبح است که میبارد،عشق در دلُ جانِ من به به چقدر خوبست،عشق تو از آنِ من خوش عطرو خوش آهنگ است،این صبح زمستانی آفِتابِ عشق در دل، پیوسته به جانِ من @takbitnab 🌹🌹🌹
بی‌تو در دیده مرا خار و سَمَن هر دو یکی‌ست کنج زندان و خیابان و چمن هر دو یکی‌ست مرده و زنده‌ی عاشق نتوان یافت ز هم زآنکه پیراهن عشاق و کفن هر دو یکی‌ست نان حسرت خورم و جامه‌ی حسرت پوشم کرمِ سیبم؛ خورش و پوشش من هر دو یکی‌ست کهنه از نو نشناسیم که بر دل ز فراق سوزش داغ تو و داغ کهن هر دو یکی‌ست زاهد و برهمن از راه نزاع‌اند دو قول ور به هم صلح نمایند، سخن هر دو یکی‌ست صید آهوی خُتَن گر شده "طالب" چه کند؟ شکل چشم تو و آهوی ختن هر دو یکی‌ست... @takbitnab 🌹🌹🌹
‍ جز عشق، جهان هنر ندارد یا دل هنر دگر ندارد یا موسم صبر من خزان شد یا نخل امید، بر ندارد یا بر رخ من نمی شود باز یا قلعه ی بخت در ندارد یا وصل تو قسمت بشر نیست یا طالع من ظفر ندارد یا دامن رحم تو طلسم است یا ناله ی من شرر ندارد یا تیر تو بگذرد نهانی یا سینه ی دل سپر ندارد یا عشق خط امان به او داد یا دل ز بلا حذر ندارد یا چشم تو با دلم رفیق است یا شیر سیه خطر ندارد یا با دل خسته مهربان باش یا جان بستان ضرر ندارد. @takbitnab 🌹🌹🌹
نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من نخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان تو گر آبی خوردم از کوزه خیال تو در او دیدم وگر یک دم زدم بی‌تو پشیمانم به جان تو @takbitnab 🌹🌹🌹
سرخی این گلبوسه روی ماه مانده انگشت حسرت رو به سوی شاه مانده در صفحه ی شطرنج تلخ روزهایم آنکس که مغلوبت شده ، در راه مانده لشکر کشی کن ای عزیز مانده در مصر یوسف دوباره در درون چاه مانده زخمی نکن چاقو نزن برقلب مرده چون دست مرده از دلش کوتاه مانده هرکس که روزی جرعه ای از عشق نوشید در سینه اش داغی به شکل آه مانده @takbitnab 🌹🌹🌹
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد سر ما فرونیاید به کمان ابروی کس که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرییم که بسوختیم و از ما بت ما فراغ دارد @takbitnab 🌹🌹🌹
بنازم چشمهايت را كه بعد از ديدنت يك بند، غزل درياچه اي شد تا من موسي باعجازم! تو درياي جنوني و منْ عاشق، پيش روي تو، بر اين گشتم كه در قلبت عصايم را بياندازم مرا در شعر دستي بود و از اين رو قسم خوردم، كه در اشعار خود تنها به چشمانت بپردازم كه پيشاني نوشتم شد مرا شاعر كني بانو من ديوانه شعرم را كنار تو بياغازم زليخاي مني و من شبيه يوسفي هستم كه با خبط و خطاي نا برادر ها نميسازم برايت شعر ميريزم برايم زندگي دم كن تو ميخندي و من دل را به لبخند تو ميبازم شبيه شاه مغلوبي كه اهي در بساطش نيست به تاراج امدي و من بدون اسب و سربازم عذابم ميدهد وقتي كه ديدارت ميسر نيست غزل درياچه اي شد تا منِ موسي باعجازم! @takbitnab 🌹🌹🌹
صد بار به پیش قدمش جان بسپارم یکبار مگر گوشه چشمش به من افتد ای بر سر سودای تو سرها شده بر باد دور از تو چنانم که سری بی‌بدن افتد @takbitnab 🌹🌹🌹
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را چون شیشه‌های دیده ما پرگلاب کن ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد ساقی به دور باده گلگون شتاب کن بگشا به شیوه نرگس پرخواب مست را و از رشک چشم نرگس رعنا به خواب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن زان جا که رسم و عادت عاشق‌کشی توست با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن همچون حباب دیده به روی قدح گشای وین خانه را قیاس اساس از حباب کن حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن @takbitnab 🌹🌹🌹
اهسته و آهسته، دردلم نشستی تو لب بستی ولی عشق را دردلم گسستی تو آرام گرفته دل،در پرتو چشم تو مانده برلبم اسمت،دنیای من هستی تو @takbitnab 🌹🌹🌹
با نسیمی میوزی در باغ و بستان دلم عطر شب بو میرسد بر طاق ایوان دلم دفترم با ذکر نامت پر شد از شعر و غزل شاه بیتی میشوی در کاخ دیوان دلم @takbitnab 🌹🌹🌹
عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم تا تو از در در نیایی از دلم کی شود @takbitnab 🌹🌹🌹
‌‏عشق یعنی به کسی این قدرت را بدهید ‌‏که نابودتان کند ..... ‌‏و آنقدر به او ایمان داشته باشید که هرگز این کار را نمی کند..... @takbitnab 🌹🌹🌹
آغوش تو دنياى آن بيگانه خواهد شد با دست شومش گيسوانت شانه خواهد شد با من شكوهى داشتى با او نخواهى داشت قصرى كه جاى جغد شد ويرانه خواهد شد افسانه ى خوشبختى ات گمنام خواهد ماند گمنامىِ بدبختى ام افسانه خواهد شد. پنهان شدى تا مثل از ما بهتران... آرى كرمى كه خود را گم كند پروانه خواهد شد هرشب كه مى پيچد به اندام تو همخوابت از بوى من در بسترش ديوانه خواهد شد @takbitnab 🌹🌹🌹
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله! من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه ...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه  @takbitnab 🌹🌹🌹
از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نداشت بود روزی آن عنایتها که باما می‌نمود خوش نمودی داشت اما آنچنان بودی نداشت دوش کامد با رقیبان مست و خنجر می‌کشید غیر قصد کشتن ما هیچ مقصودی نداشت عشق غالب گشت اگر در بزم او آهی زدم کی فروزان گشت جایی کاشتی دودی نداشت جای خود در بزم خوبان شمعسان چون گرم کرد آنکه اشک گرم و آه آتش آلودی نداشت داشت سودای رخش وحشی به سر، در هر نفس لیک از آن سودا چه حاصل یکدمش سودی نداشت وحشی از درد محبت لذتی چندان نیافت هر که جسمی ریش و جان درد فرسودی نداشت @takbitnab 🌹🌹🌹
دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر پشت عاشق را همین آزارها، تا می‌کند؛؛؛؛ @takbitnab 🌹🌹🌹
اگرچه با غم عشقش خراب کرد مرا دلم خوش است که او انتخاب کرد مرا نخورده مست شدم تا شنیدم آن ساقی به نام کوچکم آن شب خطاب کرد مرا @takbitnab 🌹🌹🌹
به دل، هوای تو را دارم و بَر و دوشت که تا سپید‌ه‌دم امشب کِشم در آغوشت چنان نسیم که گلبرگ‌ها ز گل بکَند برون کُنم ز تنت برگ‌برگِ تن‌پوشت گهی کِشم به برت تنگ و دست در کمرت گهی نهم سرِ پُرشور بر سرِ دوشت چه گوشواره‌ای از بوسه‌های من خوش‌تر که دانه‌دانه نشیند به لاله‌ی گوشت گریز و گم‌شدنِ ماهیانِ بوسه‌ی من خوش است در خزه‌ی مخملِ بناگوشت ترنمیست در آوازهای پایانی که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت چو می‌رسیم به آن لحظه‌های پایانی جهان و هر چه در آن می‌شود فراموشت چه آشناست در آن گفت‌وگوی راز و نیاز نگاهِ من به زبانِ نگاهِ خاموشت @takbitnab 🌹🌹🌹